آرايه هاي داستاني منابع عصر صفوي و رسميت تشيع در ايران (1)

در سال 907 هـ ق شاهد يکي از مهم ترين حوادث تاريخ ايران اسلامي مي باشيم. در اين سال شاه اسماعيل به کمک مريدان خانقاه اردبيل و قبايل ترک آناتولي موفق به شکست الوند آق قويونلو و تصرف تبريز شد. فتح تبريز توسط اسماعيل، رسميت تشيع در سراسر ايران را در پي داشت.
سه‌شنبه، 11 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آرايه هاي داستاني منابع عصر صفوي و رسميت تشيع در ايران (1)

آرايه هاي داستاني منابع عصر صفوي و رسميت تشيع در ايران *(1
آرايه هاي داستاني منابع عصر صفوي و رسميت تشيع در ايران (1)


 

نويسنده: ميکائيل صفا / محمدرضايي




 

چکيده
 

در سال 907 هـ ق شاهد يکي از مهم ترين حوادث تاريخ ايران اسلامي مي باشيم. در اين سال شاه اسماعيل به کمک مريدان خانقاه اردبيل و قبايل ترک آناتولي موفق به شکست الوند آق قويونلو و تصرف تبريز شد. فتح تبريز توسط اسماعيل، رسميت تشيع در سراسر ايران را در پي داشت.
چگونگي و نحوه ايجاد اين تحول به عنوان اولين اقدام شاه اسماعيل، در منابع عصر صفوي شديداً با آرايه هاي داستاني در هم آميخته است؛ به گونه اي که پژوهشگران معاصر مخصوصاً مستشرقين، با دستاويز قرار دادن اين آرايه ها، رشد و گسترش تشيع در ايران را نتيجه اقدامات خشن شاه اسماعيل و عمال قزلباش اش نشان مي دهند؛ در حالي که بررسي سير تاريخي روند رشد و گسترش تشيع، نشان دهنده سير تدريجي رشد و گسترش مذهب اهل بيت(ع)در ايران است.

کليد واژه ها
 

آرايه، ايران، تشيع، خشونت، منابع، صفويه .

مقدمه
 

بي ترديد رسميت تشيع امامي همزمان با اولين پيروزي هاي شاه اسماعيل صفوي، رخدادي پايدار و تأثيرگذار در آينده ايران آن روز بود که موجبات دگرگوني ها و تحولات بسياري را فراهم آورد. در پژوهش هاي انجام شده درباره ايران در عصر صفوي، رسميت و گسترش تشيع به عنوان مذهب رسمي کشور، يکي از عمده ترين شاخصه هاي اين عهد به شمار مي رود؛ رسميت مذهبي که بيش از نه قرن، فراز و نشيب ها، مخالفت ها و سرکوب هاي بسياري را به خود ديده، ولي همچنان پايدار مانده بود؛ آن هم توسط کودکي دوازده ساله، همزمان با استقرار حکومتي که چندان نيرو نگرفته و سرگرم اولين تکاپوهايش براي گسترش قلمرو بود. اين يکي از نقاط عطف تاريخ ايران به شمار مي رود. باور کردن اين امر که استقرار حکومتي با ايدئولوژي انقلابي تشيع که بتواند بر بخش اعظم سرزمين هاي ايراني تسلط يابد، آن هم توسط کسي که تازه وارد دوره نوجواني شده است، بسيار دور از ذهن و ساده انگارانه مي باشد ( سيوري، 1380، ص165). رسميت بخشيدن به مذهبي که در ظاهر با مذاق و باورهاي عامه مردم در قلمروي وسيع و پر جمعيت و آشوب زده همخواني نداشت، به شکلي که مذهب جديد نه تنها رسميت يابد، بلکه يکي از ارکان و پايه هاي اصلي هويت مردم آن و عامل خيزش ها و قيام هاي بعدي در آيد، نه تنها از دست يک شخص، بلکه از عهده اهل اختصاص ** نيز ساخته نبود؛ مگر اينکه بپذيريم استعدادها و زمينه هاي بسيار درخشان، پويا و رو به رشدي در ايران وجود داشته که بستر مناسبي براي
استفاده اين افراد فراهم ساخته است (عقيلي، 1384، ص 622). آنچه در اين پژوهش در پي آنيم، نه خود و اهميت اين رويداد و آثار بعدي آن، بلکه آرايه هاي داستاني منابع عصر صفوي و بعد از آن، همچنين القاي نظريه جبري و تحميلي بودن تشيع از سوي پژوهشگران معاصر، تحت تأثير آرايه هاي داستاني اين منابع - بدون در نظر گرفتن زمينه ها و دگرگوني هاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي- مي باشد.
اصولاً آيا پذيرفتني است که مقبوليت و پذيرش يک مذهب يا آيين را کاري يک شبه، سياسي و به عنف و زور و ضرب شمشير دانست؟ و آن را محتاج کارکرد و فرايندي طولاني و تعامل عناصر گوناگون و به هم پيوسته اجتماعي، فرهنگي، سياسي و حتي اقتصادي ندانست؟
به جرئت مي توان گفت: ايران همزمان با ظهور اسماعيل، آماده ورود به دروازه هاي تشيع و پذيرش آن بود و مشاوران اسماعيل و شايد خود وي نيز به درستي اوضاع زمان و نيازهاي جديد را درک کرده بودند، لذا به خود اجازه ندادند اين فرصت تاريخي را از دست بدهند. اين اقدام شاه اسماعيل در منابع عصر صفوي به گونه اي انعکاس يافته است که نويسندگان معاصر آن را دستمايه برخي نظرات و آراي خود در مورد گسترش تشيع در ايران قرار داده اند و پذيرش عمومي آن را مرهون اعمال قدرت نظامي و خشونت دانسته اند. براي روشن شدن موضوع، ابتدا آرايه هاي داستاني اين منابع و نتيجه گيري پژوهشگران جديد و سپس دلايل رد اين نظريات مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

آرايه هاي داستاني منابع عصر صفوي
 

تصرف تبريز پايتخت آق قويونلوها *** در سال 907 ق و اعلام تشيع اثني عشري به عنوان مذهب رسمي حکومت تازه تأسيس صفوي - که هنوز موقعيت خود را تثبيت نکرده بود-از سوي شاه اسماعيل، مهم ترين تصميم او بود. متأسفانه آنچه درباره اين اقدام اسماعيل در منابع عصر صفوي ثبت شده، بسيار کلي، داستان گونه، ساختگي و برگرفته از انگيزه هاي سياسي و طرز فکر حاکم بر آن دوره مي باشد که در آنها اصل موضوع فراموش شده و آرايه هاي داستاني جاي آن را گرفته است. مورخان اين عصر، غافل از اين امر بودند که اين اقدام تا چه اندازه داراي اهميت است، لذا توجهي به جزئيات امر نداشته اند. اين مسئله در نوشته هاي متأخرتر اين عهد نيز تأثير نموده، ايشان نيز به تکرار مطالب پيشينيان خود قناعت کرده اند؛ بدين خاطر نوشته هاي اين منابع بسيار شبيه هم مي باشند و به ندرت به اثري بر مي خوريم که جزئيات بيشتري را شامل باشد. آنچه مسلم است: مورخان معاصر شاه اسماعيل و نويسندگان متأخر اين دوره، به اهميت اين اقدام در تحولات بعدي ايران توجه کافي نداشته اند. اکثر مورخان اين دوره با شاخ و برگ هايي که بر اصل حوادث تاريخي و چگونگي رسميت تشيع افزوده اند و با توصيف اقدامات و هنرنمايي هاي عيارانه قزلباش، اصل موضوع را از مسير تاريخي صرف منحرف کرده، تاريخي داستاني به وجود آورده اند. به نظر مي رسد اين منابع به خاطر قدرشناسي و ستايش از زحمات و بيان فداکاري ها و اعمال خارق العاده بنيانگذار سلسله صفوي، براي سرگرمي شيعيان و پيروان مرشد کامل، اين داستان ها را ساخته اند ( عالم آراي صفوي 1363، ص 40) که البته در محافل عمومي آن دوره و ادوار بعدي، در مذاق شنوندگان شيرين بود.
در مورد رسميت تشيع، کيفيت اين رويداد، فداي داستان پردازي اين مورخان شده، آنچه در اين منابع منعکس شده است، نه اصل تاريخ، بلکه شرح کشتار مخالفان اين اقدام است که با دلايل عقلايي قابل پذيرش نمي باشد. در ادامه به انعکاس اين اقدام شاه اسماعيل در منابع عهد صفوي مي پردازيم.
حسن بيک روملو يکي از مورخان نزديک به اين جريان، در مورد چگونگي رسميت تشيع مي نويسد: « هم در اوايل جلوس امر کرد که خطباي مالک خطبه ائمه اثني عشر عليهم صلوات الله ... خوانند. اشهد أن علياً ولي الله و حي عل خير العمل که از آمدن سلطان طغرل و فرار نمودن بسا سيري **** که از آن تاريخ تا سنه مذکوره، پانصد و بيست و هشت سال است از بلاد اسلام برطرف شده بود به اذان ضّم کرده بگويند و فرمان همايون شرف نفاذ يافت که در اسواق زبان به طعن و لعن ... بگشايند و هر کس خلاف کند، سرش از تن بيندازند... » (روملو، 1357، ص 84/ خواندمير، 1370، ص 65-66/ قزويني، 1314، ص 242/ منشي ترکمان، 1377، ص 47)؛ ولي قلي شاملو، ديگر مورخ عصر صفوي جريان امر را چنين ثبت نموده است: « ... متوجه دارالسلطنه تبريز گرديد. عامه خلق آن ديار استقبال کرده، غاشيه اطاعت بر دوش گرفتند و آن حضرت در تبريز بر تخت سلطنت نشسته، خطبه اثني عشر به نام نامي او خوانده شد و سکه لا اله الا الله محمد رسول الله علي ولي الله ... بر دراهم و دنانير نقش شد؛ و بي ملاحظه حکم فرمودند که خطبا در منابر زبان به طعن معاندان شاه مردان که تا غايت به زبان احدي نگذشته بود، و هيچ گوشي نشنيده بود، گشايند و شعار مذهب حق شايع گشته، احدي را مجال چون و چرا نشد» ( شاملو، 1371، ص 36).
عبدي بيک در تکمله الاخبار مي نويسد:
[ اما در عهد] نواب کامياب خاقاني... اسماعيل صفوي .... اين توفيق شد که سکه و خطبه به نام ائمه هدي مزين ساخت و غلغله تبرا در گنبد فيروزه گون فلک انداخت و مذهب حق شيعه اماميه اثني عشريه را که در زمان ائمه معصومين(ع)در لباس تقيه مستور بود، ظاهر و شايع گردانيده، شمشير خوارجي کش برافروخت و روي زمين از متمردان بپرداخت. تبرائيان، علي رغم مخالفان، غلغله تبرا به فلک اطلس رسانيده، شياطين انس را به رجوم طعن و لعن از پيرامون سماوات سمات رمانيدند.
از تبرزين تبرايي لب سنّي شکست
کاز ضرب ابراهيم نقش آذري
(عبدي بيگ، 1369، ص 40-41/ حسيني، 1371، ص 16-17/ غفاري قزويني، 1342، ص 266-267).
در پاره اي ديگر از منابع اين دوره، رخدادي به اهميت رسميت تشيع بسيار مختصرتر بيان شده است؛ براي مثال سام ميرزا يکي از پسران شاه اسماعيل اين موضوع را در چند سطر به اختصار بيان کرده است (صفوي، [بي تا]، ص 9) و يا محمد محسن مستوفي از مورخان اواخر عهد صفوي، در زبده التواريخ به اختصار بدان اشاره نموده است (مستوفي، 1375، ص 49).
کامل ترين خبر از اين دست - که بسيار هم با آرايه هاي داستاني آميخته شده کتابي است با يک موضوع که با دوعنوان متفاوت به چاپ رسيده است: عالم آراي شاه اسماعيل که با عنوان عالم آراي صفوي نيز به چاپ رسيده است و منبعي ارزشمند براي بررسي تحولات اين دوره مي باشد. نويسنده گمنام اين اثر چگونگي رسميت تشيع را به صورت مفصل ثبت کرده است( عالم آراي صفوي، 1363، ص 64-65/ عالم آراي شاه اسماعيل، 1349، ص 60).
در مورد استفاده از آرايه هاي داستاني در مورد نحوه رسميت تشيع و اعمال فشار و کشتار مخالفان در منابع دوره صفوي، دلايل چندي را مي توان بر شمرد. يکي از عوامل، شور مذهبي اين مورخان ناشي از پيروزي مذهب اهل بيت(ع) بعد از سال ها سرکوب و سختگيري و رسميت آن در جامعه ايران است. عامل ديگر ناشي از موضع گيري اين نويسندگان در برابر سال ها سرکوب و سختگيري برخي حکام و خلفا بود که شيعيان لطمات بسياري از آن ديده بودند؛ لذا اين مورخان با وارد کردن اين قبيل داستان ها خواسته اند تا حدودي اين جراحت ها را ترميم نمايند؛ بدين خاطر در نوشته هاي خود طوري وانمود کرده اند که شيعيان نيز قدرت مقابله به مثل و سرکوب مخالفان خود را دارند. عامل سوم در اين امر را بايد به سبب درباري بودن بسياري از اين نويسندگان و تفکرات سياسي حاکم بر آن دوره دانست. همان گونه که مي دانيم، قبل از تحولات عصر جديد و تفکرات حاصل از آن، يکي از پايه هاي مشروعيت حکومت ها، قدرت و شدت عمل در مقابل مخالفان و سرکوب ايشان بود. در اين نوع بينش سياسي حکومتي مشروع تر و نيرومندتر بود که در وهله اول توانايي بيشتري در سرکوب مخالفان و دشمنان خود داشته باشد؛ به عبارت بهتر هرچه تعداد سرهاي بريده شده بيشتر باشد، ترس بيشتري بر دل مخالفان وارد مي کند و اطاعت عمومي بيشتري را سبب مي شود و قدرت زيادي براي حکومت در اذهان ايجاد مي کند؛ لذا در اين مورد نيز نمي توان آن را ناديده گرفت و بايد آرايه هاي داستاني اين منابع را در اين چارچوب ارزيابي نمود مورخان اين دوره براي اينکه دولت حامي خود را حکومتي نيرومند نشان دهند، اين مطالب را وارد نوشته هاي خود نموده اند.
برخي از ويژگي هاي تاريخ نگاري صفويه، اين فرضيه ها را تا حدود زيادي اثبات مي نمايد. يکي از اين ويژگي ها درباري بودن مورخان اين دوره است که عمده ايشان سمت مجلس نويسي وقايع نگاري دربار را داشته اند و رسماً از جانب حکام صفوي مأمور نگارش وقايع مربوط به ايشان بودند. از ديگر ويژگي اين منابع، طرفداري از سلاطين و دولت صفويه است؛ زيرا همان گونه که مطرح شد، ايشان مأمور رسمي نگارش تاريخ بودند، لذا در اين نوشته ها از سلسله صفويه و اقدامات آنها جانبداري مي کردند و با ديد موافق بدان مي نگريستند. اين نويسندگان مسئله سني کشي سلاطين صفوي را با آب و تاب نقل کرده اند و آن را عملي پسنديده و مقبول به حساب آورده اند؛ در حالي که شواهد تاريخي چنداني براي اثبات اين امر وجود ندارد و آرايه هاي داستاني اين منابع نيز چيزي را اثبات نمي کند. هيچ يک از منابع مورد بررسي، آماري از تعداد کشته شدگان مخالف پذيرش مذهب تشيع ارائه نمي کنند. کشته شدن عده اي از مخالفان سياسي صفوي و برخي علماي اهل سنت که شروع به مخالفت جدي کرده اند را نمي توان دليلي بر اجباري بودن پذيرش تشيع و وقوع کشتارهاي همگاني و عمومي در سطحي گسترده دانست (ثواقب، 1380، ص 21-22).

نظرات محققان معاصر
 

آرايه هاي داستاني منابع عصر صفوي، به گونه اي گسترده در نوشته هاي پژوهشگران داخلي و خارجي بازتاب يافته و بسياري از ايشان، بدون در نظر گرفتن زمينه ها و بسترهاي موجود، يکصد رأي به تحميلي بودن تشيع در ايران و اعمال خشونت و قساوت بسيار در رشد و گسترش آن داده اند؛ بدون آنکه حتي کلمه اي درباره مظلوميت تشيع در ادوار گذشته نوشته باشند؛ براي نمونه لاپيدوس مي نويسد: « صفويه براي حفظ و گسترش دين رسمي خود سياست خونيني در پيش گرفتند؛ آنها در جامعه شديداً تکثر گراي ايران- جامعه اي که در آن سنيان، صوفيان و شيعيان در کنار هم زندگي مي کردند - به ريشه کني کليه فرقه هاي اسلامي به جز تشيع دوازده امامي دست يازيدند. تشيع دوازده امامي با آزار و اذيت ها و شکنجه هايي بر مردم ايران تحميل شد که مشابه آن، تقريباً در هيچ يک از ديگر مناطق اسلامي ديده نشده بود...» (لاپيدوس، 1381، ص 420).
بروکلمان يکي ديگر از نويسندگان غربي در اين زمينه مي نويسد: « اسماعيل راه تبريز را باز کرد و در آنجا به عنوان شاه ايران تاجگذاري کرد و با آنکه روحانيون شيعه به وي گوشزد کردند که دو سوم مردم اين خطه سني هستند، وي مذهب شيعه را مذهب رسمي اعلان و مردم را وادار کرد که به سه خليفه نخستين، لعن کنند» (بروکلمان، 1373، ص 315).
نويسندگان مقالات تاريخ اسلام کمبريج نيز نظر پيشينيان را منعکس نموده اند (هولت، 1378، ص 526-527). حامد الگار در کتاب دين و دولت در ايران همين ادعا را تکرار کرده است (الگار، 1369، ص 53-54). ادوارد براون نيز همين نظر را دارد (براون، [بي تا]، ص 33).
راجر سيوري يکي از پژوهشگران مشهور در تاريخ و تمدن صفوي نيز همين آرايه هاي داستاني را مبناي نتيجه گيري خود قرار داده است. وي مي نويسد: « آشکار است که برقراري تشيع در کشوري که حداقل به طور رسمي قسمت اعظم جمعيت آن سني بودند، بدون بروز مخالفت يا بدون تعقيب و آزار کساني که از قبول آن خودداري مي ورزيدند، ميسر نبود. مجازات نافرماني تا حد مرگ هم مي رسيد و تهديد به کاربرد زور از ابتدا اعمال مي شد. در مورد مردم عادي، وجود اين تهديدات براي تغيير مذهب کافي بود، اما علما سرسخت تر بودند. برخي از آنها کشته شدند، عده بيشتري به مناطق سني نشين گريختند» (سيوري، 1374، ص 27-28).
متأسفانه اين نتيجه گيري در آثار پژوهشگران داخلي نيز به چشم مي خورد؛ براي نمونه در کتاب تشکيل دولت صفوي مي خوانيم : « شاه اسماعيل از سال 907 ق پس از تأسيس دولت صفوي و اعلام مذهب تشيع امامي به عنوان تنها مذهب رسمي کشور، رفتار تندي با ساير فرق موجود اسلامي و غير مسلمان در داخل و خارج از مرزهاي ايران آغاز نمود... . اين سياست خشن و تند مذهبي علي رغم محبت اسلامي بود که نسبت به ساير مذاهب در شريعت اسلام ... جاري بود ... » ( جمالي، 1377، ص 132-138/ همو، 1376، ص 113-117/ همو، 1384، ص 995).
پارسادوست که درباره زندگي اسماعيل صفوي يکي از آخرين تحقيقات را انجام داده است، اين اقدام را ناشي از « شور مذهبي و غرور جواني» وي دانسته و رواج تشيع در ايران را ناشي از « بي رحمي هاي سنگدلانه» اسماعيل و وابستگان قزلباش اش دانسته است (پارسا دوست، 1375، ص 277-280).
در اينجا قصد نداريم اسماعيل را چهره اي به کلي موجه نشان دهيم يا به کلي منکر اعمال برخي فشارها براي پيشبرد اهداف سياسي بنيانگذار سلسله صفوي شويم، ولي رواج تشيع با اعمال جبر و خشونت با توجه به زمينه هاي موجود و بسترهاي آماده آن در ايران، نظري پذيرفتني نيست؛ ***** در واقع پذيرش تشيع، عملي فرات از اقدامي رسمي و حکومتي بوده است و آن گونه که واضح است و در ادامه نيز بدان پرداخته خواهد شد، تشيع در ايران چنان ريشه دار بود که با سقوط صفويان و حکومت افاغنه و سپس تلاش هاي نادرشاه افشار در حذف تشيع از مقام رسميت و شکست اين اقدامات، مقبوليت و پذيرش ريشه دار آن همچنان ادامه داشت؛ در واقع «اهل اختصاص با عنايت و توجه کامل به اين نيروها، ظرفيت هاي خود و در راستاي هماهنگي و همخواني حرکت، نياز و خواست جامعه ي ايراني و بهره برداري کامل از آن رسميت بخشي به تشيع را به شاه اسماعيل اول القا نمودند و البته طبيعي است در مسير چنين کار سترگي، دشواري هايي نيز رخ مي نمود، به ويژه آنکه بحث از سرزميني با قلمروي وسيع بود و به هر حال، مخالفاني نيز حضور داشتند» (عقيلي، 1384، ص 622). در ادامه به دلايل رد اين نظرات بااستفاده از منابع و شواهد پرداخته مي شود.

شواهد تاريخي و رسميت تشيع
 

اخبار منابع تاريخي بر اين مطلب اذعان دارند: زماني که تبريز به تصرف شاه اسماعيل در آمد، هنوز قسمت اعظم قلمرو آق قويونلوها در دست خودشان بود و نيروهاي قزلباش از لحاظ تعداد از شش هزار نفر تجاوز نمي کردند؛ در حالي که نيروهاي آق قويونلوها چندين برابر ايشان بودند؛ بنابراين در صورت مساعد نبودن بستر و عدم آگاهي از تمايلات عامه، امکان نداشت در آن شرايط حساس، دست به چنين اقدام مخاطره آميز زده، مرتکب اشتباهي بزرگ شود که مي توانست موجبات تحريک مردم مناطق تصرف شده عليه قزلباش را فراهم کند و فرصت مناسبي در اختيار دشمنان ترکمانش قرار دهد. دليل ديگر در غير قابل پذيرش بودن اين گونه نظرات، به سکوت و آرامش برگزار شدن اين اقدام است. منابع مورد بررسي اين دوره، خبر هيچ شورش و مخالفت جدي يا حرکت مسلحانه اي را ثبت نکرده اند يا اگر هم چنين مخالفت هايي صورت گرفته، آنچنان مهم نبوده است که در منابع انعکاس پيدا کند. عدم گزارش مخالفت هاي جدي از سوي عامه مردم، بهترين دليل بر پذيرش آزادانه و اختياري مذهب اهل بيت از جانب ايرانيان است، اما شاهد ديگر در رد اين عقايد، حضور اهل سنت در تبريز، سال ها بعد از اين اقدام شاه اسماعيل است؛ زماني که تبريز در 27 رمضان 993 به اشغال عثمانيان در آمد، عثمان پاشا فرمانده نيروهاي اشغالگر روز جمعه در مسجد حسن پادشاه به اقامه نماز جمعه پرداخت. منابع عثماني (پچوي، 1383، ص 98-100/ oztuna, 1965.7p.274) گزارش مي دهند در اين روز عده اي از اهالي شهر که به مذهب اهل سنت بودند، در نماز جمعه حضور يافتند. در اين زمان 86 سال از رسميت تشيع در ايران گذشته بود. اگر آنگونه که اين پژوهشگران مدعي اند، تشيع بر مردم تحميل شده باشد، پذيرفتني نيست که با گذشت چندين سال عده اي آن هم در شهري که اعلام رسميت تشيع از آنجا آغاز شده و مدت ها پايتخت صفويان بود، بر مذهب سابق خود مانده باشند، و طي اين مدت نسبتاًَ طولاني، با توجه به اينکه مذاهب سنت اعتقاد چنداني به تقيه ندارند، بتوانند بدون هيچ مزاحمتي، حيات و اعتقادات مذهبي خود را حفظ نمايند. اگر اجباري در پذيرش تشيع وجود داشته است، منطقي نيست دولت صفوي اجازه ادامه حضور ايشان را آن هم در پايتخت خود داده باشد. دليل ديگر غير منطقي بودن اين نظرات، وجود تعدادي روستا در اطراف اردبيل است که ساکنان آنها هنوز پيرو مذهب شافعي اند ( روستاهاي کرق فولادلو و امبران از توابع نمين). بررسي ها نشان مي دهد ايشان آذربايجاني بوده، از ساکنان بومي محل مي باشند و مهاجر از جاهاي ديگر نيز نمي باشند. وجود چنين روستاهايي آن هم در نزديکي زادگاه و مسقط الرأس صفويان، بسيار جالب توجه است و اين سوال را در ذهن ايجاد مي کند که اگر اجباري در پذيرش تشيع وجود داشته، چرا ساکنان روستاهاي مزبور از آن مستثنا بوده اند و با گذشت بيش از پنج قرن از آن رويداد و با آن شدت عمل که پژوهشگران نوشته اند، به حال خود رها شده اند و عقايد خود را حفظ کرده اند؟! «به طور کلي مي توان گفت اعتقادات مخالف تسنن در ايران ريشه دار بوده و به همين جهت، انتقال به مذهب تشيع، چنان که در نخستين نظر مي نمايد، ناگهاني ... نبوده است» ( هولت، 1378، ص 527). براي روشن شدن موضوع توجه به اوضاع ديني، فرهنگي و اجتماعي ايران زمين از ابتداي ورود اسلام تا دوران هاي منتهي به برآمدن صفويان و برخي استعدادها، ظرفيت ها، زمينه و فرصت هاي موجود به همراه تحولات سياسي، بسيار مهم است. مطلب ديگر اينکه : هيچ يک از فقهاي شيعه قبل از عصر صفوي، مانند علامه حلي و ديگران در نوشته هاي خود چنين اعمالي را به منظور ترويج مذهب جايز ندانسته، آن را تأييد ننموده اند؛ چه اينکه در رشد و گسترش تشيع و پذيرش آن در ايران، عوامل متعددي نقش داشته اند که در ادامه، به برخي از اين عوامل اشاره مي شود.

1. سقوط دستگاه خلافت عباسي و تشکيل حکومت هاي نسبتاً بي طرف
 

در سال 656 ق هلاکو با حمله به بغداد، طومار خلافت عباسيان را در هم پيچيد. با سقوط عباسيان به عنوان حاميان مذاهب سنت، دامنه نفوذ اسلام سني به عنوان مذهب رسمي حکومت کاهش يافت و آزادي بيشتري براي نشر عقايد در اختيار گروه هاي مختلف قرار گرفت. شيعيان در فضاي جديد، از نبودن خلافت عباسي خوشحال به نظر مي رسيدند؛ زيرا آزادي بيشتري براي فعاليت هاي مذهبي خود داشتند، با اين حال اين بدان معنا نبود که از سلطه مغولان راضي اند (ر.ک به: جعفريان، 1377، ص 396-347).
سقوط خلافت پانصد ساله عباسي- که نماينده مذهب تسنن بود- جريان هاي مذهبي و فکري زيادي در پي داشت. يکي از مهمترين نتايج فروپاشي دستگاه خلافت، تحول در سياست مذهبي بود؛ زيرا مغولان اعتقادي به سختگيري مذهبي نداشتند و مردم را به پيروي از دين به خصوصي وادار نمي کردند؛ چه اينکه همه کوشش حاکم مغول بر آن بود که از او اطاعت کورکورانه کنند و در رابطه ميان گروه مسلط و مردم، آرامش کامل برقرار باشد( شيبي، 1380، ص 75).
با تشرف/ احمد تکودار****** و سپس محمود غازان******* به اسلام، حکومت مغول رنگ اسلامي به خود گرفت و کم کم محيط اجتماعي به گونه اي متحول شد که تعصبات مذهبي از بين رفت و زمينه برخورد طبيعي آرا فراهم شد(مرتضوي، 1370، ص 60).
در زمان حکومت غازان، شاهد رشد بيشتر تشيع مي باشيم، غازان « تمايل نماياني نسبت به شيعه و اصول عقايد آن بروز مي داد» (فضل الله، 1965، ص 190-191) و حتي اسامي ائمه شيعه بر روي سکه ها درج شد ( ترابي طباطبايي، 1351، ش6/اشپولر، 1374، ص 195).
دوره حکومت الجايتو برادر غازان، يکي از نقاط عطف تاريخ تشيع در ايران است. در گرايش وي به تشيع اثني عشري، علاوه بر تمايلات شخصي، علماي شيعه نيز نقش زيادي داشتند (قاشاني، 1348، ص 99). با پذيرش تشيع از جانب الجايتو ******** موقعيت شيعيان در ايران بيش از پيش تثبيت شد؛ مخصوصاً اين امر از سوي دهقانان و چادرنشينان شيعه مذهب ايالت هاي مغولي با استقبال مواجه گرديد (سومر، 1371، ص 14/در مورد فرامين الجايتو در رسميت تشيع، ر.ک به : ابرو، 1350، ص 103/ قزويني، 1314، ص 147/ ابن بطوطه، 1337، ص 196-197) و شيعيان با آسودگي بيشتري به امور مذهبي خود پرداختند.
با ضعف حکومت ايلخانان، کم کم حکومت هاي مستقلي در گوشه و کنار ايران ايجاد شد. يکي از اين سلسله هاي محلي، خاندان آل جلاير ********* بود که مدت ها بر عراق و غرب ايران مسلط شدند. به نظر برخي پژوهشگران، آل جلاير داراي گرايش هاي شيعي بوده اند. اين دسته از محققان با توجه به اسامي اعضاي اين خاندان و موقوفات بسيارشان براي اماکن مقدس نجف و کربلا و نيز خاکسپاري شيخ حسن بزرگ، بنيانگذار اين سلسله در نجف، چنين نظري داده اند (ر.ک به: بياني، 1345، ص 135/ رويمر، 1380، ص 147/نخجواني، 1343، صص 136-137و 169)؛ ولي بايد يادآور شد گرايش حکام اين سلسله به تشيع، گرايش اتباع آنان را به اين مذهب در پي نداشت.
همزمان با ضعف مغولان در خراسان، قيامي با گرايش هاي شيعي روي داد و سربداران، حکومتي با آرمان هاي تشيع ايجاد نمودند که با ظهور تيمور مصادف شد. بر آمدن تيمور (736-807ق) و يورش هاي چند ساله وي به عمر حکومت هاي محلي در ايران پايان داد. بررسي گرايش هاي مذهبي تيموريان براي روشن شدن برخي زمينه هاي پيشرفت تشيع، داراي اهميت است. « تشخيص علايق مذهبي تيمور دشوار است. وي معترف بود براي علي(ع)و امامان شيعه احترام قائل است و گاهي بر مبناي ملاحظات مذهبي به سنيان حمله مي کرد؛ اما گاهي هم بر مبناي اصول تسنن به شيعيان حمله مي کرد» (مورگان، 1373، ص 128). بزرگان و شاهزادگان تيموري نيز داراي گرايش هاي نزديک به تشيع بودند. « زيارت مشهد مقدس ثامن الائمه(ع)جزو کارهايي بود که شاهرخ و فرزندان او و غالب پادشاهان و شاهزادگان و اميران دولت تيموري به طور مکرر انجام مي دادند. اين گونه شواهد از آغاز تا پايان عهد تيموري و خاصه از دوران شاهرخ به بعد بسيار است» (مير جعفري، 1381، ص 165).
عصر تيمور براي ترويج تشيع موقعي مناسب بود و نخبگان شيعي اهميت آن را درک کردند و به خوبي از آن بهره بردند. در اواخر عهد تيموري، تشيع به چنان موقعيتي رسيده بود که تا آستانه رسميت پيش رفت. اين امر در زمان سلطان حسين بايقرا نشان دهنده رشد تشيع در بين عامه مردم در جاي جاي ايران آن روز است که چند سال قبل از ظهور اسماعيل اتفاق افتاد (ر.ک به: عالم آراي صفوي، 1363، ص 285-288/ عالم آراي شاه عباس، 1349، ص 262-279).
همزمان با تضعيف تيموريان، دو قبيله ترکمان در ايران غربي، قدرت را در دست گرفتند. در اين دوره، تشيع آخرين تکاپوهاي خود را براي کسب موقعيت برتر انجام مي داد. يکي از اين قبايل قراقويونلوها بودند. در مورد گرايش هاي مذهبي ايشان، بايد گفت: منابع متأخر، آنها را صرفاً شيعه مي داند، در برخي منابع که نويسندگانشان در مذهب اهل سنت تعصب داشته اند، ايشان را به سبب برخي تمايلات شيعيانه بدعتگذار خوانده اند. (ابرو، 1372، ج2، ص 739). مشهورترين حاکم اين سلسله، يعني جهانشاه ********** را برخي پيشرو گسترش و رسميت تشيع قبل از شاه اسماعيل مي دانند؛ چنان که اسپند برادر وي، تشيع اثني عشري را مذهب رسمي بين النهرين اعلام کرد ( امورتي، 1379، ص 174).
بعد از قراقويونلوها، آق قويونلوها جاي ايشان را گرفتند و تا بر آمدن صفويه نه نفر از اعضاي اين خاندان به قدرت رسيدند. اگرچه مورخان ايشان را سني مذهب مي دانند، ولي برخي دلايل، نشان دهنده عکس مطلب مي باشد که بايد آن را ناشي از رشد تشيع در قالب اسلام مردمي دانست. اوزون حسن *********** به سادات احترام بسياري مي نهاد ( قزويني، 1314، ص 219) و نيز وابستگان خانقاه اردبيل در دربار وي حضور جدي داشتند؛ حتي اوزن حسن کلاه دوازده ترک قزلباش را بر سر مي نهاد. در برخي از سکه هاي اوزن حسن اسامي ائمه شيعه و علي ولي الله آمده است ( ترابي طباطبايي، 1357، ش 7). تشيع در اين دوره چنان گسترش يافت که به قول رويمر « دوازده امام در اعتقادات عامه به هيچ وجه ناشناخته نبود» ( رويمر، 1380، ص 157) و اين امر، مصادف با تکاپوهاي سياسي خانقاه اردبيل و ظهور اسماعيل بود.

پي نوشت

* وصول: 1387/6/13 ؛ تصويب : 1387/10/10
** شامل هفت نفر از مريدان و سرسپردگان فدايي صفويه که از بزرگان ترکمن بودند و نقش بسيار اساسي اي در تکميل موفقيت آميز حرکت تاريخي شاه اسماعيل داشته، از مشاوران نزديک دستگاه صفوي به شمار مي رفتند و بعد از پيروزي شاه اسماعيل هسته اوليه دولت صفوي را تشکيل دادند.
***آق قويونلوها نام اتحاديه اي از طوايف ترکمن است که از حدود سال 800-908 ق در ديار بلکه و آذربايجان و حتي مدتي در فارس و عراق عرب حکومت نمودند. اولين ايشان قراعثمان و آخرين فرد از اين خاندان، مراد بودند. اين سلسله با قدرت يابي شاه اسماعيل برچيده شدند (در مورد گرايش هاي مذهبي ايشان، ر.ک. رضايي، 1385، ص 76-77).
**** ابوالحارث ارسلان ابن عبدالله (متوفاي 451ق). وي از امراي ترک بغداد و از غلامان هاء الدوله ديلمي بود. در دستگاه خليفه عباسي نفوذ زيادي داشت، ولي به علت اختلاف با وزير خليفه به عباسيان شوريد و خطبه به نام خلفاي فاطمي مصر خواند و تا زمان حمله طغرل سلجوقي، بغداد را در دست داشت.
*****براي آگاهي بيشتر ر.ک به: جعفريان، 1380، ج2و 3/ رضايي، 1385، ص 89-111/ الشيبي، 1374، ص 73-356/ اشتهاردي، 1377، ص263-380/ جعفريان، 1377، ص 32-395.
****** نام سلطان احمد، سومين ايلخان مغول ايران که بعد از اباقاخان از سال 680-683 ق قدرت را به دست گرفت. وي اولين ايلخان مسلمان است که بعد از پذيرش اسلام نام خود را به احمد تغيير داد، ولي به علت نارضايتي امرا و شورش ارغون شکست خورد و کشته شد.
******* پسر ارغون و پنجمين ايلخان مغول که در 29 ذيقعده 694 به حکومت رسيد و با پذيرش اسلام توسط وي، ساير مغولان نيز به اسلام گرويدند و در 11 شوال 703 در سن سي سالگي درگذشت.
********سلطان محمد خدابنده، فوت 716ق، هشتمين ايلخان مغول و برادر غازان. وي در سال 703 ق به حکومت رسيد و در سال 716 ق در سن 35 سالگي درگذشت.
********* جلايريان يا ايلکانيان از امراي مغول هستند که از اواسط قرن هشتم قمري تا اوايل قرن نهم در آذربايجان و عراق عرب حکومت کردند. مؤسس اين سلسله شيخ حسن ايلکاني يا شيخ حسن جلاير از سران طايفه جلاير مغول بود. وي بعد از عزل جهان تيمور در سال 740 ق عراق را تصرف کرد و بغداد را مرکز حکومت خود نمود. از حکام مشهور اين سلسله، سلطان اويس جلاير را مي توان نام برد. اين سلسله توسط قره قويونلوها برچيده شد.
********** ابوالمظفر جهانشاه قره اقويونلو از سال 839-872ق امارت طايفه قراقويونلو را در دست داشت. وي پسر قرايوسف بود که از جانب شاهرخ به جاي برادرش اسکندر به حکومت برگزيده شد و تا سال 862ق، اصفهان، فارس، کرمان و خراسان را تصرف کرد، ولي در اوج قدرت در سال 872 ق در جنگ با اوزون حسن غافلگير شد و در هفتاد سالگي کشته شد.
*********** ابوالنصر امير حسن بيک، پسر علي بيک. او از سال 857-82 ق حکومت کرد و مشهورترين حکمران آق قويونلو است. وي بعد از پيروزي بر جهانشاه، عراق و آذربايجان را تصرف نمود، ولي در سال 878 ق از سلطان محمد فاتح شکست خورد. وفات وي در تبريز اتفاق افتاد.
 

استاديار دانشگاه علوم پزشکي تبريز/ کارشناسي تاريخ اسلام*
منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 24



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط