جوان و پند پيران
بسياري ازجوان ها دربرابرتجربه پيران وبزرگان احساس بي نيازي مي کنند وبراثر اين پندارغرورآميز،سال ها ازعمر عزير خودرا درکسب تجربه اي مي گذرانند که مي توانستند سال ها پيش،بدون صرف وقت وبه رايگان،آن رااز بزرگان، بي منت وبي ادعا به دست آورند.هيچ کس بي نياز از تجربه بزرگان وپيش کسوتان نيست؛ چراکه هم به استفاده بهينه ازعمر مي انجامد وهم اينکه تجربه هاي بزرگان پيش از ما،چون نردباني است که تنها کافي است پا برپله هاي آن بگذاريم،آن وقت است که تا دوردست ها را نيزخواهيم ديد.
آري تعالي واوج به دست نخواهد آمد، مگر براي کسي که خشت برخشت [دستاوردهاي تجربي وعلمي بزرگان و] گذشتگان بنهد.(1)
درقابوس نامه آمده است.
«... وهمه نشست وبرخاست را با جوانان مدار،با بزرگان وپيران نيزمجالست کن. ورفيقان ونديمان پيروجوان آميخته دار؛ ازآنکه پيران وبزرگان چيزها دانند که جوانان ندانند».(2)
عنصرالمعالي درجاي ديگري ازقابوس نامه،فرزند جوانش را چنين نصيحت مي کند:
اگرتو ازگفتارمن بهره نيکي نجويي، جويندگان ديگرباشند که شنودن وکار بستن سخن مرا غنيمت دارند، واگرچه سرشت روزگاربرآن است که پسر جوان پند پدر
خويش را به کارنبندد؛چه،آتش دردل جوانان است،ازروي غفلت، دانش خويش برترازدانش پيران بينند ودر بند شنودن وبه کارگرفتن تجربه ازآنان نباشند(3)
عزالدين نسفي نيز مي نويسد:
اي درويش!هربزرگي که تورا نصيحت کند وتجربه آموزد،بايد که قبول کني وبشنوي، وهرکه فروترباشد، بايد که از وي نصيحت وتجربه را دريغ مداري؛که قبول نصيحت کردن ازبالا ونصيحت کردن به فروتر، کاري مبارک است وفوايد بسياري دارد.هر که نصيحت بزرگان قبول مي کند، علامت نيک بختي است، وهرکه نصيحت بزرگان قبول نمي کند، علامت بدبختي است.(4)
يکي ازتوصيه هاي حافظ نيز که خود درعمل، سخت بدان پايبند بود،استفاده از راهنمايي ،پند وتجربه پيران وبزرگان بوده است.اين پيروبزرگ که حافظ گاهي از او به«خضر»گاهي به «شعيب»، وزماني هم به «پيرمغان» و «مرغ سليمان» تعبيرمي کند،سرشارازآگاهي وتجربه است، به گونه اي که گوش شنوا داشتن دربرابر پندهاي او،هدف را نزديک وشخص را از گمراهي وسرگرداني مي رهاند:
نصيحت گوش کن جانا که ازجان دوست تردارند.
کليد گنج سعادت قبول اهل دل است.
جوانان سعادتمند، پند پيردانا را(5)
مبادا آن که دراين نکته شک وريب کند
شبان وادي ايمن گهي رسد به مراد
که چند سال به جان خدمت شعيب کند(6)
قطع اين مرحله بي همرهمي خضر مکن
ظلمات است بترس ازخطر گمراهي(7)
من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع اين مرحله با مرغ سليمان کردم(8)
دراين غوغا که کس،کس را نپرسد
من ازپيرمغان منت پذيرم(9)
«افسوس!اگرجوانان مي دانستند و[اگر]پيران مي توانستند. «شورونشاط وصلابت وقدرت جوانان،اگر با تجربه وتدبير پيران همراه شود،کيميايي است که مي تواند،مس وجودشان را به طلاي ناب بدل سازد وازاين روست که ره نمايان دين واخلاق،پيوسته جوانان را به تجربه اندوزي وپند گيري ازپيران موعظه مي کنند.
حافظ شيرين سخن،رأي پير را از بخت جوان،ارجمند تر مي شمارد:
جوانا سرمتاب از پند پيران
که رأي پيراز بخت جوان به
همچنين،اوشنيدن نصيحت پيران را مايه کمال انسان مي داند:
پيران سخن به تجربه گويند گفتمت
هان،اي پسرکه پيرشوي،پند گوش کن.
صائب تبريزي نيز صحبت پيران را نگه دارنده سلامت جوانان مي شمارد:
جوان را صحبت پيران حصارعافيت باشد.
به خاک وخون نشيند تير،چون دور ازکمان باشد.
درگوش دارم اين سخن از پير مي فروش
کاي طفل برنصيحت پيران بدارگوش
خواهي که خنده سازکني چون غرا به خند
ور زآنکه باده نوش کني چون پياله نوش
کان يک هزارخنده نمودست وديده تر
وين يک هزار،جرعه کشيدست ولب خموش
روزي دوکه آستين مرادت بود به دست
درياب قدرصحبت پيران ژنده پوش(10)
پی نوشت ها :
1.سعد الدين وراويني، مرزبان نامه، به کوشش: خطيب رهبر، ص311.
2.قابوس نامه، ص62.
3.همام، ص4.
4.عزالدين نسفي، الانسان الکامل، ص370.
5.ديوان حافظ، تصحيح: غني- قزوينيف ص90.
6.همان ، ص 189.
7. همان، ص 363.
8. همان، ص259.
9. همان، ص267.
10. ديوان ملک الشعراي بهار، ص999.
منبع:نشريه گلبرگ ،شماره 114.