تاريخ نگاري ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه (3)

در تاريخ نگاري اسلامي، اخبار در آغاز، سينه به سينه و به صورت شفاهي نقل مي شدند و چون نوشتن در آغاز مرسوم نبود، بر نيروي حافظه اتكا مي شد و مورخ مي كوشيد صلاحيت و اعتبار راويان اخبار و احاديث را بررسي كند. ابزار اصلي او در اين كار «علم الرجال» و فن «جرح و تعديل» بود؛ از همين رو در آغاز هر خبر، سلسله راويان و
سه‌شنبه، 18 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ نگاري ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه (3)

تاريخ نگاري ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه (3)
تاريخ نگاري ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه (3)


 

نويسنده:دكتر حسين مفتخري*
فاطمه سرخيل**




 

ابن ابي الحديد و نقد راوي
 

در تاريخ نگاري اسلامي، اخبار در آغاز، سينه به سينه و به صورت شفاهي نقل مي شدند و چون نوشتن در آغاز مرسوم نبود، بر نيروي حافظه اتكا مي شد و مورخ مي كوشيد صلاحيت و اعتبار راويان اخبار و احاديث را بررسي كند. ابزار اصلي او در اين كار «علم الرجال» و فن «جرح و تعديل» بود؛ از همين رو در آغاز هر خبر، سلسله راويان و مراجع نقل خبر به صورت تسلسل تاريخي بيان مي شد و اگر خبري از مراجع و منابع گوناگون به دست مي آمد، روايات مختلف نقل و موازين علم رجال و تعديل، رعايت مي شد(مهدي، 1373، ص 171-172)
ابن ابي الحديد بر اساس روش مورخان مسلمان، به ثبت سلسله راويان سند و فادار مانده است و در بررسي هاي سندي خود، به طور عمده در جرح و نقد افراد مانده است و در بررسي هاي سندي خود، به طور عمده در جرح و نقد افراد راوي، از عبارات و ارزشيابي هاي معمول علماي رجال در توثيق و تضعيف راويان استفاده مي كند؛ چه اينكه در شرح نهج البلاغه براي شناخت راوي از اصطلاحات رايج ميان علماي رجال استفاده شده است. اصطلاحاتي مانند ثقه، كذاب، فاضل و عادل (براي نمونه ر.ك به: ابن ابي الحديد، همان، ج2، صص 60 و 195؛ ج3، ص 107؛ ج13، ص41 و ج6، ص 123) كه در شناخت راوي كاربرد دارند، نزد ابن ابي الحديد مهم بوده اند. وي در اكثر موارد براي رسيدن به روايت صحيح، ابتدا به بررسي شخصيت راويان پرداخته، سعي در شناخت وثاقت ايشان داشته است.

الف ـ معرفي و شناخت وابستگي هاي سياسي و اجتماعي راوي
 

يكي از مهم ترين وظايف مورخ، آشنايي و شناخت گرايش هاي راوي و ناقل واقعه براي دسته بندي اسناد است. در نظر ابن ابي الحديد نقشي كه راوي مي تواند در شكل دادن يك حادثه داشته باشد، بسيار با اهميت است؛ او زماني به معرفي راوي خبر مي پردازد كه شناخت و توضيحي دربارة راوي، براي تحليل و نقد سند لازم به نظر مي رسد؛ در چنين مواردي در ضمن نقل اخبار و روايات، تنها به ثبت پشت سر هم نام ناقلان بسنده نمي كند و با عبارتي هر چند كوتاه، جايگاه و موقعيت اجتماعي راوي خبر را بيان مي كند.
ابن ابي الحديد كوشيده است معلوم نمايد كه راوي به كدام طبقه و چه گروهي تعلق دارد تا به اين نتيجه برسد كه اخبار نقل شده در ارتباط با خبر موجود، از چه جايگاه و اهميتي برخوردار است.
نمونه هاي متعددي را مي توان برشمرد كه ابن ابي الحديد با آوردن عبارتي كوتاه به معرفي راوي مورد نظر خود پرداخته است؛ از آن جمله به موارد ذيل مي توان اشاره كرد: ابو جعفر بن قبه از متكلمان بزرگ اماميه نويسنده كتاب الانصاف (همان، ج1، ص 206)، منصور فقيه (همان، ص 316) ، سعيد بن حميد كاتب (همان، ص 320)، احمد بن جعفر واسطي مردي خردمند فاضل، عاقل و امامي مذهب (همان، ج11 ، 119). در شرح نهج البلاغه براي معرفي بزرگان معتزله،مانند ابوجعفر اسكافي، ابوعثمان جاحظ و... عبارت «شيخنا» به كار رفته است تا مشخص شود راوي مورد نظر جزو معتزليان بوده وابن ابي الحديد راه و روش ايشان را برگزيده است.
در تاريخ، ميان افراد نام و نسب مشترك فراوان ديده مي شود؛ به طوري كه گاهي دو نفر يا چندين تن با يك نام شناخته مي شوند. در ميان مورخان، علاوه بر ابوجعفر محمد بن جرير طبري ـ نويسنده كتاب معروف تاريخ طبري ـ يكي از معاصران وي نيز ابوجعفر محمد بن جرير بن رستم طبري نام دارد كه از بزرگان شيعه و مؤلف كتاب المستر شد الامامه (نجاشي، 1416ق، ص 376) است.
ابن ابي الحديد به اين تشابه اسمي توجه كرده است؛ لذا زماني كه از كتابي به نام المستر نوشتة محمدبن جرير ياد مي كند، براي جلوگيري از بدفهمي خواننده و اشتباه گرفتن وي با طبري معروف، به اين نكته اشاره مي كند كه: اين شخص، محمد بن جرير طبري مؤلف كتاب تاريخ نيست (ابن ابي الحديد، همان، ج2، ص36).
حب و بغض مورخ، از خصوصيات شخصيتي و رواني است كه در تاريخ نگاري اش بسيار مؤثر بوده و اغلب سبب مي شود تحليل ها و نتيجه گيري هايي كه مي كند، در راستاي اهدافش باشد. ابن ابي الحديد براي بررسي و شناخت راويان منابعي كه از آنها بهره مي گيرد، انديشه ها و گرايش هايشان را در نظر گرفته، در تحليل هايش به آنها اشاره مي كند. براي نمونه براي تأييد آنچه از كتاب صفين نقل مي كند، دربارة نصربن مزاحم مي نويسد: «او مرد معتمد و گفتارش درست است و نمي توان او را به هواداري از كسي، به ناحق و دغلبازي نسبت داد.» (همان، ص 206)
ابن ابي الحديد براي روشن شدن دليل عقايد جاحظ دربارة حضرت علي (عليه السلام) به عثماني بودن وي اشاره مي كند: «شدت خشم و كينة عثمانيان و تعصب و انحراف جاحظ را چاره اي نيست» (همان ، ج5، ص 336).
وي دربارة فصلي كه زبيربن بكار در كتاب انسان قريش دربارة عبدالله بن زبير آورده است، مي نويسد: «زبيربن بكار در فضايل و ستايش عبدالله بن زبير بيش از اندازه سخن گفته و عذرش در اين باره پذيرفته است. نبايد مرد را براي دوست داشتن خويشاوندش سرزنش كرد؛ زيرا زبيربن بكار از نوادگان عبدالله بن زبير است و به مدح و ستايش او از ديگران سزاوارتر است.»(همان، ج20، ص107).

ب. استفاده از جرح و تعديل در شناخت راوي
 

مورخان و راويان بسياري براي نيل به اهدافشان دست به تحريف تاريخ مي زنند. براي جلوگيري از ورود اخبار اين دسته از راويان به تاريخ، بايد با آشنايي با علم رجال و كمك گرفتن از جرح و تعديل، شخصيت راوي بررسي شود تا هر سخن و مطلبي با عنوان واقعيت پذيرفته نشود.
قواعد جرح و تعديل براي شناخت و نقد راوي در تاريخ نگاري اسلامي در دو حوزة زير اعمال مي شود:
الف. اصول و قواعدي كه به عدالت راوي اختصاص مي يابند؛
ب. قواعدي كه به جرح مربوط مي شوند (آيينه وند، 1377، ج1، ص614-615).
ابن ابي الحديد با موضوع راويان دروغين و جعل حديث در تاريخ اسلام، به خوبي آشنا بوده است ؛ لذا به لطماتي كه بدون بررسي و شناخت احوال راوي به تاريخ نگاري وارد مي شود، توجه دارد.
وي در ميان مطالب شرح نهج البلاغه به معرفي راوياني كه متهم به جعل احاديث اند مي پردازد.
ابوهريره، عمر و عاص، مغيره بن شعبه، عروه بن زبير و... راوياني هستند كه ابن ابي الحديد آنها را جاعلان احاديثي در نكوهش علي (عليه السلام) معرفي مي كند (همان، ج4، ص 63-74).
ابن ابي الحديد بررسي عدالت و وثاقت راوي را امري بسيار مهم مي داند و از اينكه تمام صحابه را عادل دانسته، رواياتشان را قبول كند، پرهيز مي نمايد. وي به كساني كه در زمان معاويه براي اغرض مادي به جعل حديث پرداختند، اشاره كرده، به عالماني كه در مقابل ايشان ساكت ماندند، خرده مي گيرد(همان، ص42).

ج. فاصله ي زماني و مكاني راوي و روايت
 

يكي از راه هاي نقد راوي و پي بردن به درستي گفته هايش، بررسي فاصلة راوي و روايت از نظر زمان و مكان است. دوري و نزديكي راوي به روايت، هر يك مزايا و مخاطرات خاصي دارد كه سبب مي شود بر اعتبار و ارزش سند بيفزايد و يا از آن بكاهد.
اگر زمان راوي با زمان وقوع حادثه برابر باشد، سند ما سند متصلي خواهد بود؛ در غير اين صورت سند منقطع بوده، ضربتي است بر اصل واقعه كه چگونه رخ داده است (جعفريان، 1367، ص 19). هر چه راوي به زمان و مكان وقوع يك رخداد نزديك تر باشد، از ديگر راويان قابل اعتمادتر است؛ بنابراين خبري كه راوي آن را از نزديك ديده، شنيده و حس كرده باشد، با ارزش تر از ساير اخبار است؛ از سوي ديگر، نزديكي به يك رخداد باعث مي شود راوي به صورت احساسي و جانبدارانه به آن بنگرد.
ابن ابي الحديد به تأثير راوي و روايت توجه كرده است و براي بررسي و تبيين جايگاه اين سخن حضرت علي (عليه السلام) كه فرموده اند: «بار خدايا از تو ياري مي طلبم بر قريش و كساني كه ايشان را ياري دادند كه آنان پيوند خويشاوندي مرا گسستند و ظرف و جايگاه مرا برگردانيدند»(همان، ج11، ص 109). مسئله زمان را مطرح كرده، مي نويسد: «نظير اين سخن در موارد ديگري از امير المؤمنين (عليه السلام) نقل شده است و حال و زماني را كه مقصود او بوده است، معلوم نكرده است» (همان، ص 110).
وي همچنين نزديكي راوي به مكان واقعه را مهم دانسته است؛ به همين سبب اخبار عمرو بن مره در بارة فضايل عثمان را سخنان كذبي مي داند كه براي تقريب و نزديكي به معاويه جعل شده است؛ زيرا عمرو بن مره تنها اهل شام بوده و تنها زمان كوتاهي با عثمان ملاقات داشته است (همان ، ص42).

پی نوشت ها :
 

*دانشيار دانشگاه تربيت معلم
**كارشناسي ارشد تاريخ
 

منبع: شيعه شناسي 25
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط