تحليل و بررسي روايات سهوالنبي(ص)
چکيده
کليد واژه ها: سهوالنبي، اشتباه پيامبران، روايات سهوالنبي، موفقان و مخالفان سهوالنبي.
طرح مساله
عصمت انبيا از گناهان و همچنين عصمت آنان از اشتباه و فراموشي در مقام دريافت وحي از خداوند و رساندن و تبيين آن براي مردم، از عقايد قطعي و اجماعي شيعه است؛ اما عصمت از سهو و نسيان در مقام عمل به احکام و امور عادي و زندگي شخصي پيامبر، کمابيش مورد اختلاف علماي شيعه واقع شده است.
نزديک به تمامي علماي شيعه به عصمت پيامبر از سهو و نسيان در مقام عمل به احکام و در امور عادي و زندگي شخصي معتقدند و براي اثبات اين سخن دلايلي را برشمرده اند؛ ولي در ميان علماي پيشين شيعه شيخ صدوق(1) (م 381ق) و استادش محمدبن حسن بن احمد بن وليد(م343ق) و پس از ايشان مرحوم طبرسي، صاحب مجمع البيان(2) (م 548ق) و در عصر حاضر نيز، آيه الله شيخ محمدتقي شوشتري، صاحب قاموس الرجال (3) به امکان سهو و نسيان پيامبر در مقام عمل به احکام اعتقاد دارند، و اصلي ترين دليل آنان روايتي است که در منابع شيعه و اهل سنت درباره سهو و اشتباه پيامبر در نماز وارد شده است.
شيخ صدوق در کتاب من لايحضره الفقيه در پايان «احکام السهو في الصلوه» ديدگاه خود و استادش ابن وليد را در اين باره چنين بيان کرده است:
غلات و مفوّضه – که لعنت خدا برآنان باد – منکر سهوالنبي(ص) بوده و مي گويند:« اگر امکان سهو پيامبر(ص) در نماز وجود داشته باشد، امکان سهو وي در تبليغ نيز وجود خواهد داشت؛ زيرا نماز همانند تبليغ بر او واجب است». اين استدلال قابل التزام نيست؛ زيرا پيامبر(ص) در احوال مشترک همانند ديگران است او همچون ديگران به نماز متعبد است؛ درحالي که نبوت و تبليغ از مختصات پيامبر(ص) است و امکان ندارد که در تبليغ نيز آنچه در نماز بر پيامبر(ص) ثابت مي شود، انجام پذيرد. با همين سهو است که معلوم مي شود او عبوديت دارد، نه ربوبيت ....و سهو نبي(ص) همچون سهو ما نيست؛ زيرا سهو او از جانب خداست و خدا او را گرفتار سهو مي کند تا معلوم شود که او بشر و مخلوق است، و مردم نيز به وسيله سهو او، احکام سهو را فراگيرند؛ اما سهو ما از ناحيه شيطان است و شيطان بر پيامبر(ص) و ائمه (ع) سلطه اي ندارد. استاد ما، محمد بن حسن بن احمدبن وليد، مي فرمود: «اولين درجه غلو، نفي سهو از پيامبر(ص) است و اگر بنا باشد اخبار وارد شده در اين زمينه رد شود، بايد همه احاديث را رد کنيم و نپذيريم و اين موجب ابطال دين و شريعت مي شود.»(4)
قبل از نقل و بررسي اين روايات، تذکرچند نکته لازم است:
1. شيخ صدوق در اين کلام بين سهو و اسها فرق گذاشه است. او مي گويد:سهو پيامبر از قبيل سهو مردم عادي نيست که ريشه آن تسلط شيطان باشد، بلکه پيش آمدن اين سهو به اراده خداوند است که گاهي براي مصلحتي چيزي را از ذهن پيامبر محو نموده، او را دچار سهو مي کند. وي اين رخداد را «اسها» مي نامد. از اين رو، نسبت دادن اعتقاد به «سهو النبي» به صدوق صحيح نيست. آنچه مورد نظر ايشان است «اسها النبي لمصلحه» است.
2. ايشان اسها را هم تنها در اموري که بين پيامبر و ديگران مشترک است، مانند مقام عمل به احکام، جايز مي داند؛ ولي آن را در تبليغ و بيان احکام دين – که از مختصات پيامبري است – قبول ندارد و پيامبران را در تبليغ و بيان احکام دين معصوم مي داند.
3. تنها موردي که براي اسهاي پيامبر (ص) در کلام صدوق و ديگران ذکر شده نماز است؛ آن هم به دليل روايتي است که در اين موضوع خاص وارد شده است و مورد يا موارد ديگري چه در کلام شيخ صدوق و چه در کلمات ديگران، ديده نمي شود.
4. اصلي ترين دليل شيخ صدوق و استادش و صاحب قاموس الرجال در اين اسها، رواياتي است که در منابع شيعه و اهل سنت درباره اسهاي پيامبر(ص) در نماز وارد شده است.
5. پس از طرح مساله سهوالنبي از ناحيه شيخ صدوق و استادش ابن وليد، علما و دانشمندان، به مناسبت هاي مختلف، به اين مساله پرداخته و درصدد جواب آن برآمده اند. در فقه، در بحث سهو در نماز، روايات سهو النبي مطرح شده و به شکلي کوتاه به آنها جواب داده شده است. (5) همچنين در علم کلام دربحث عصمت انبيا، به اين مساله اشاره کوتاه شده است (6) ولي بعضي از دانشمندان مساله سهو النبي را به گونه اي گسترده بررسي کرده و نوشته هاي مستقلي را در زمينه نفي سهوالنبي تاليف کرده اند؛ ازجمله آنها رساله اي است که علامه مجلسي در بحارالانوار آن را به شيخ مفيد نسبت داده است.(7)
ايشان در اين مساله به نقد و بررسي اين مساله پرداخته، و نظر شيخ صدوق و استادش ابن وليد را مردود دانسته است. بخشي از اشکالات شيخ مفيد براساس رواياتي است که در منابع اهل سنت، در زمينه سهوالنبي وارد شده است. وي روايات وارد شده از طريق شيعه را به اين دليل که آنها اخبار واحدند (و عمل به خبر واحد عمل به ظني است که از نظر قرآن ممنوع است ) باطل مي داند.
همچنين رساله اي را شيخ حر عاملي در زمينه سهوالنبي نوشته است.(8) ايشان در اين رساله به نفي سهوالنبي پرداخته و هر آنچه در زمينه نفي سهوالنبي از ناحيه علما و دانشمندان نقل شده و هر دليل و روايتي که از نظر ايشان، به گونه اي تاييد کننده نفي سهوالنبي بوده، بدون اشاره به قوت و ضعف آنها ذکر کرده است. در اين رساله سند بيشتر روايات وارد شده از طريق منابع شيعه تضعيف شده است. نگارنده، در اين مقاله، روايت را مورد تحليل و بررسي کامل قرارداده و به آنها پاسخ داده است.
روايات سهوالنبي
الف. احاديث شيعه
محمدبن يحيي، عن احمدبن محمد بن عيسي، عن عثمان بن عيسي، عن سماعه بن مهران قال: قال ابوعبدالله(ع): من حفظ سهو فاتمه فليس عليه سجدتا السهو فان رسول الله(ص) صلي بالناس الظهر رکعتين ثم سها، فسلم، فقال له ذوالشمالين: يا رسول الله! انزل في الصلاه شي؟ فقال: و ماذاک، قال: انما صليت رکعتين. فقال رسول الله(ص) اتقولون مثل قوله؟ قالوا: نعم. فقام (ص) فاتم بهم الصلاه و سجد بهم سجدتي السهو ...؛(9)
سماعه بن مهران مي گويد: از امام صادق(ع) شنيدم که فرمود: رسول خدا(ص) سهو نمود و نماز ظهر را در رکعت دوم سلام داد . شخصي به نام ذوالشمالين پرسيد: آيا درباره نماز چيزي نازل شده است؟ فرمود: چطور؟ گفت: شما دو رکعت خوانديد پيامبر از مردم پرسيد: آيا شما هم مثل ذوالشمالين مي گوييد؟ عرض کردند: بلي. سپس پيامبر برخاست و دو رکعت ديگر خواند و نماز را تمام کرد و دو سجده سهو به جا آورد... .
صدوق رحمه الله همين روايت را به سند ديگري از سماعه نقل کرده است:
الحسين بن سعيد، عن احسن، عن زرعه، عن سماعه، عن ابي عبدالله(ع).
2. نيز در کتاب الکافي در روايتي صحيح السند آمده آورده است:
محمدبن يحيي، عن احمدبن محمدبن عيسي، عن علي بن النعمان، عن سعيد الاعرج قال: سمعت اباعبدالله(ع) يقول: صلي رسول الله(ص) ثم سلم في رکعتين فاسله من خلفه: يا رسول الله! احدث في الصلاه شي؟ قال: و ما ذلک؟ قالوا: انما صليت رکعتين فقال: اکذلک يا ذااليدين؟ و کان يدعي ذالشمالين فقال: نعم فبني علي صلاته فاتم الصلاه اربعا. و قال ان الله هوالذي انساه رحمه للامه، الا تري لو ان رجلا صنع هذا لعير. و قيل: ما تقبل صلاتک فمن دخل عليه اليوم ذلک.قال: قد سن رسول الله(ص) و صارت اسوه و سجد سجدتين لمکان الکلام؛ (10)
سعيد اعرج مي گويد: از امام صادق(ع) شنيدم که فرمود: رسول خدا(ص) نماز خواند و در رکعت دوم سلام داد. کسي از پشت سرش پرسيد در نماز تغييري رخ داده است؟ فرمود: چطور؟ گفت: شما دو رکعت خوانديد. فرمود: اي ذواليدين، آيا همين طور است که مي گويند؟ عرض کرد: بلي. سپس حضرت دو رکعت ديگر خواند و نماز را چهار رکعتي تمام کرد. امام فرمود: خداوند از جهت رحمت به امت، پيامبر(ص) را به فراموشي مبتلا کرد... .
صدوق رحمه الله همين روايت را به سند ديگري از سعيد الاعرج نقل کرده است: احمدبن محمدبن عيسي، عن علي بن النعمان، عن سعيد الاعرج.
3. همچنين در کتاب الکافي آورده است:
عده من اصحابنا، عن احمدبن محمدالبرقي، عن منصوربن العباس، عن عمروبن سعيد، عن الحسن بن صدقه قال: قلت لابي الحسن الاول(ع): اسلم رسول الله (ص) في الرکعتين الاولتين؟ فقال: نعم قلت: وحاله حاله، قال انما اراده الله – عزوجل- ان يفقههم؛ (11)
حسن بن صدقه مي گويد: به امام گفتم: آيا پيامبر در دو رکعت اول نماز سلام داده است؟ امام فرمود: بله. به امام عرض کردم: آيا با اين حال، وجاهت و عظمت پيامبر مثل سابق محفوظ است؟ فرمود: بله. با اين اسها خداوند خواسته است که حکم شرعي سهو را به مردم تعليم دهد و بفهماند.
اين حديث به جهت وجود «منصور بن عباس» در سند ضعيف است.(12)
4. شيخ صدوق رحمه الله(م381ق) در کتاب التهذيب آورده است:
الحسين بن سعيد، عن ابن ابي عمير، عن جميل، قال: سالت ابا عبدالله(ع): عن رجل صلي رکعتين، ثم قام قال: يستقبل، قلت: فما يروي الناس؟ فذکر له حديث ذي الشمالين، فقال: ان رسول الله(ص) لم يبرح من مکانه و لو برح استقبل؛(13)
جميل مي گويد: از امام صادق(ع) درباره شخصي که نماز را به اشتباه در رکعت دوم تمام کرده و از جاي خود برخاسته و رفته است، سوال کردم. امام فرمود: نماز را بايد اعاده کند. به امام عرض کردم: پس مردم از قول پيامبر چه مي گويند؟ امام در جواب، حديثي ذوالشمالين را يادآوري کرد و فرمود: پيامبر چون ازجاي خود برنخواست و صورت نماز را به هم نزده بود، نمازش را تمام کرد و اگر او هم از جاي خود برمي خاست و صورت نماز را به هم مي زد، بايد نماز را اعاده مي کرد.
روايت از نظر سند صحيح است.
5. همچنين در کتاب التهذيب آورده است:
عنه، عن فضاله، عن الحسين بن عثمان، عن سماعه، عن ابي بصير قال: سالت ابا عبدالله(ع): عن رجل صلي رکعتين ثم قام فذهب في حاجه، قال: يستقبل الصلاه، فقلت: ما بال رسول الله(ص) لم يستقبل حين صلي رکعتين؟ فقال: ان رسول الله صلم ينفتل من موضعه؛(14)
ابي بصير مي گويد: از امام صادق(ع) درباره شخصي که نماز را به اشتباه در رکعت دوم تمام کرده و از جاي خود برخاسته و دنبال انجام دادن کارهاي خود رفته است، سوال کردم. امام فرمود: نماز را بايد اعاده کند. به امام عرض کردم: پس چرا پيامبر هنگامي که به اشتباه نمازش را در رکعت دوم تمام کرد اعاده ننمود؟ امام در جواب فرمود: چون پيامبر از جاي خود برنخاسته و صورت نماز را به هم نزده بود.
اين روايت از نظر سند معتبر است.
6. نيز در همان کتاب آورده است:
محمدبن الحسن باسناده، عن سعد، عن ابي الجوازاء، عن الحسين بن علوان، عن عمروبن خالد، عن زيدبن علي، عن آبائه، عن علي (ع) قال: صلي بنا رسول الله(ص) الظهر خمس رکعات ثم انفتل، فقال له القوم: يا رسول الله! هل زيد في الصلاه شي؟ قال: و ما ذلک؟ قال صليت بنا خمس رکعات، قال فاستقبل القبله و کبر و هو جالس ثم سجد سجدتين ليس فيهما قراء و لا رکوع، ثم سلم و کان يقول: هما المرغمتان.(15)
اين روايت، گرچه از نظر سند معتبر است، ولي مشهور فقها از آن اعراض کرده و بر طبق آن فتوا نداده اند؛ چون زياد شدن يک رکعت در نماز، هرچند به سهو، موجب بطلان نماز است.(16)
7. همچنين آورده است:
احمدبن محمد، عن الحسن بن علي بن فضال، عن ابي جميله، عن زيد الشحام ابي اسامه قال: سالته عن الرجل صلي العصر ست رکعات او خمس رکعات قال:...فان نبي الله(ص) صلي بالناس رکعتين، ثم نسي حتي انصرف، فقال له ذوالشمالين: يا رسول الله! احدث في الصلاه شي؟ فقال: ايها الناس! اصدق ذوالشمالين؟ فقالوا:نعم، لم تصل الارکعتين، فقام فاتم ما بقي من صلاته.(17)
اين حديث به جهت وجود «مفضل بن صالح ابي جميله» در سند ضعيف است.(18)
8. همچنين در همان کتاب آورده است:
فاما ما رواه سعدبن عبدالله، عن احمدبن محمد، عن الحسين، عن فضاله، عن سيف بن عميره، عن ابي بکر الحضرمي قال: ...ان رسول الله(ص) سها فسلم في رکعتين، ثم ذکر حديث ذي الشمالين، فقال: ثم قام فاضاف اليها رکعتين.(19)
اين حديث نيز از نظر سند معتبر است.
9. همچنين آورده است:
عنه، عن موسي بن عمربن يزيد، عن ابن سنان، عن ابي سعيد القماط قال: سمعت رجلا يسال اباعبدالله (ع) عن رجل ....انما هو بمنزله رجل سها فانصرف في رکعه او رکعتين او ثلاث من المکتوبه، فانما عليه ان يبني علي صلاته، ثم ذکر سهوالنبي(ص). (20)
سند اين حديث به دليل وجود «موسي بن عمر بن يزيد و محمدبن سنان» در سند، ضعيف است. به علاوه، مضمون آن بر خلاف ضرورت فقه است؛ چون مي گويد حتي در صورت اعراض از قبله نماز صحيح است.(21)
10. باز صدوق آورده است:
محمدبن الحسن باسناده، عن سعدبن عبدالله، عن محمدبن الحسين، عن جعفر ابن بشير، عن الحارث بن المغير النضري قال: قلت لابي عبدالله(ع) انا صلينا المغرب فسها الامام فسلم في الرکعتين فاعدنا الصلاه، فقال: و لم اعدتم اليس قد انصرف رسول الله(ص) في رکعتين فاتم برکعتتين؟ الا اتممتم؟(22)
روايت از نظر سند صحيح است.
11. نيز در کتاب عيون اخبار الرضا(ع) آورده است:
حدثنا تميم بن عبدالله بن تميم القرشي قال: حدثني ابي، عن احمدبن علي الانصاري، عن ابي الصلت الهروي قال: قلت للرضا(ع) يابن رسوال الله! ان في سواد الکوفه قوما يزعمکون ان النبي(ص) لم يقع عليه السهو في صلاته، فقال: کذبوا، لعنهم الله، ان الذي لايسهو هو الله الذي لااله الاهو(23)
اين روايت از نظر سند به جهت «تميم بن عبدالله بن تميم القرشي ضعيف است.»(24)
12. علي بن بابويه (م381ق) در کتاب فقه الرضا(ع) آورده است:
وکنت يوما عند العالم(ع) و رجل ساله عن رجل سها فسلم في رکعتين من المکتوبه، ثم ذکر انه لم يتم صلاته، قال(ع): فليتمها و ليسجد سجدتي السهو. و قال(ع): ان رسول الله(ص) صلي يوما الظهر فسلم في رکعتين، فقال ذواليدين: يا رسول الله! امرت بتقير الصلاه، ام نسيت؟ فقال رسول الله(ص) للقوم: صدق ذواليدين؟ فقالوا: نعم يا رسول الله لم تصل الا رکعتين فقال فصلي اليها رکعتين ثم سلم و سجد سجدتي السهو(25)
اين حديث به جهت اين که استناد کتاب فقه الرضا به امام رضا (ع) ثابت نيست، معتبر نيست.(26)
تحليل و بررسي اين دسته از روايات
در پاسخ مي گوييم: اولا، در مقابل اين روايات -که بر سهوالنبي در نماز و اتيان سجده سهو از سوي پيامبر دلالت دارند – روايات متعددي در گونه هاي مختلف بر نفي سهو از پيامبر(ص) دلالت دارند که بدان مي پردازيم:
الف. روايتي که در خصوص سهو در نماز وجود دارد، مبني بر اين که پيامبر هيچ وقت سجده سهوي انجام نداده است و آن روايت، موثقه زراره است:
و باسناده، عن محمدبن علي بن محبوب، عن احمدبن محمد، عن الحسن ابن محبوب، عن عبدالله بن بکير، عن زراره قال: سالت اباجعفر(ع): هل سجد رسول الله(ص) سجدتي السهو قط؟ قال: لا؛(27)
شيخ طوسي به سند خود، از محمدبن علي بن محبوب، از احمدبن محمد، از حسن بن محبوب از عبدالله بن بکير، از زراره نقل مي کند: از امام باقر(ع) سوال کردم: آيا رسول خدا(ص) سجده سهو به جاي آورده است؟ فرمود: خير.
اين حديث از نظر سند قابل اعتماد است؛ چون موثقه است و با احاديث سهوالنبي معارض مي شود و در مقام تعارض بين دو دسته روايات، روايتي که مخالف با عامه است، اخذ شده و روايات موافق با عامه بر تقيه حمل مي شود. در نتيجه، روايات دال بر سهوالنبي چون موافق با روايات عامه است، بر تقيه حمل شده و طرد مي شوند. از اين رو، شيخ طوسي بعد از نقل اين روايت موثقه مي فرمايد:
الذي افتي به ما تضمنه هذا الخبر، فاما الاخبار التي قدمناها من انه سها فسجد فهي موافقه للعامه؛
من طبق اين روايت فتوا مي دهم و رواياتي که بر سهو پيامبر دلالت دارند، موافق عامه هستند. براين اساس نمي توان از آن روايات، اسهاء النبي را نتيجه گرفت.(28)
1. کليني (م329ق) در کتاب الکافي، کتاب عقل و جهل آورده است:
عده من اصحابنا، عن احمدبن محمد عن علي بن حديد، عن سماعه بن مهران. قال :کنت عند ابي عبدالله و عنده جماعه من مواليه، فقال: اعرفوا العقل و جنوده و الجهل و جنوده تهتدو...فقال ابوعبدالله: ان الله خلق العقل ...ثم جعل للعقل خمسه و سبعين جندا فکان مما اعطي الله العقل من الخمسه و السبعين الجند الخير و جعل ضده الشر...والعلم و ضده الجهل و التسليم و ضده الشک و التذکر و ضده السهو و الحفظ و ضده النسيان...فلا تجتمع هذا الخصال کلها من اجناد العقل الا في نبي اووصي او مومن قد امتحن الله قلبه للايمان واما ساير ذلک من موالينا، فان احدهم لايخلو من ان يکون فيه بعض هذه الجنود حتي يستکمل و ينقي من جنود الجهل، فعند ذلک يکون في الدرجه مع الانبياء و الاوصياء...
روايت از نظر سند معتبر است.(29)
امام صادق(ع) در اين روايت تذکر را – که ضد سهو است – و حفظ را – که ضد نسيان است – جزء لشکر عقل دانسته و در ادامه فرموده است، از کساني که داراي اين ويژگيها هستند پيامبران اند. پس اين حديث دلالت دارد بر اين که در انبيا سهو و نسيان وجود ندارد.
2. شيخ صدوق (م 381ق) در کتاب علل آورده است:
عن ابيه، عن سعدبن عبدالله، عن احمدبن محمدبن عيسي، عن الحسين بن سعيد، عن حمادبن ع يسي، عن ابراهيم بن عمر اليماني، عن ابي الطفيل، عن ابي جعفر(ع) قال: قال رسول الله(ص) لاميرالمومنين(ع) اکتب ما املي عليک قال(ع): يا نبي الله! اوتخاف علي النسيان! فقال(ص): لست اخاف عليک النسيان و قد دعوت الله لک ان يحفظک و لاينسيک ولکن اکتب لشکر کائک قال: قلت و من شرکائي؟ قال الائمه من ولدک ...؛(30)
امام باقر(ع) فرمود: پيامبر(ص) به حضرت علي(ع) فرمود: آنچه را من براي تو املا مي کنم، بنويس. حضرت فرمود: آيا خوف اين داريد که فراموش کنم؟ پيامبر فرمود: چنين خوفي ندارم. توچيزي را فراموش نمي کني و از خدا خواسته ام که مانع نسيان تو شود؛ ولي اين مطالب را براي ائمه پس از خودت بنويس.
روايت از نظر سند معتبر است .
اين حديث هم دلالت دارد براين که امام محفوظ از نسيان است. اگر امام چنين است، پيامبر به طريق اولي اين گونه خواهد بود.
ج. رواياتي که بر علم و آگاهي پيامبر(ص) و امام(ع) به همه امور و حقايق هستي دلالت دارند تعدادي از اين روايات را به عنوان نمونه ذکر مي کنيم:
1. کليني رحمه الله (م 329ق) در کتاب الکافي، آورده است:
عن محمدبن يحيي، عن احمدبن محمد، عن عمبربن عبدالعزيز، عن محمدبن الفضيل، عن ابي حمزه قال: سمعت ابا جعفر(ع) يقول: الله اجل و اعزو اکرم من ان يفرض طاعه عبد يجب عنه علم سمائه و ارضه، ثم قال لايجب ذلک عنه.(31)
روايت از نظر سند معتبر است.
اين حديث براين نکته دلالت دارد که اطاعت از کسي واجب است که آگاه از همه حقايق آسمان و زمين باشد، و چون اطاعت پيامبر بر همه انسان ها واجب است، لذا ايشان به همه حقايق آسمان و زمين آگاه است. کسي که از همه حقايق آسمان و زمين آگاه است، آيا ممکن است از تعداد رکعات نمازي که خوانده آگاه نباشد و گرفتار اشتباه در تعداد رکعات شده باشد؟
2. در روايت ديگر آمده است:
عن ابي عبدالله قال: والله اني اعلم ما في السموات و ما في الارض ...و اعلم ما کان و ما يکون...
همچنين رواياتي که دلالت دارند براين که امام هرگاه اراده کند چيزي را بداند، خداوند او را از آن چيز آگاه مي کند:
ان الامام اذا اراد ان يعلم شيئا اعلمه الله ذلک. (32)
اگر علم امام چنين است، پيامبر هم اين گونه خواهد بود و با اين علم گسترده معقول نيست که پيامبر تعداد رکعات نمازش را نداند و از مردم دراين زمينه سوال کند و براساس گفته هاي مردم نماز ناقص خويش را کامل کند.
اين دسته از روايات دلالت دارند که پيامبر(ص) گرفتار سهو و نسيان نمي شود. از اين رو، با روايات سهو پيامبر(ص) در نماز تعارض دارند. در مقام تعارض، اين دسته از روايات چون مخالف عامه هستند، مقدم مي شوند.
ثانياً، اين روايات با دليل عقلي اي که بر عصمت پيامبران از سهو و نسيان و خطا و اشتباه وجود دارد معارض اند. آن دليلي عقلي اين است:
اگر پيامبران در عمل به وظايف ديني، يا در امور روزانه زندگي گرفتار اشتباه و سهو و نسيان شوند، در اين صورت اعتماد مردم از صحت گفته هاي آنان سلب شده و به تعاليم و گفته هاي آنان به ديده شک و ترديد نگريسته و با خود مي انديشند که پيامبري که در عمل به وظايف ديني خود و در امور عادي زندگي خويش اشتباه مي کند، چه تضميني است که در بيان احکام وحي و تعاليم ديني دچار اشتباه نشود؟
البته اشتباه در امور عادي زندگي و در عمل به احکام، با اشتباه در بيان وظايف و احکام ديني ملازم نيست؛ زيرا ممکن است کسي از جانب خدا در بيان احکام دين معصوم باشد، ولي در امور زندگي و عادي و در عمل به احکام به خطا و لغزش گرفتار گردد. آنچه بايد از نظر دور نداشت اين است که اين تفکيک براي اکثر مردم – که عوام اند – امکان پذير نيست. آنان سهو و نسيان پيامبر را درمقام عمل به احکام و در زندگي روزمره، به امکان سهو و نسيان در مقام بيان احکام و تعاليم هم سرايت مي دهند و در نتيجه، اعتماد آنان به صحت تعاليم و گفته هاي پيامبر سلب مي شود و هدف و مقصد بعثت محقق نمي گردد، و اين نقض غرض است که با حکمت بعثت پيامبر همخواني ندارد.
ثالثاً، مرحوم شيخ صدوق فرمود: پيامبران در تبليغ و بيان احکام دين معصوم هستند. اين گفته مستلزم معصوم بودن آنان در خواندن نماز و انجام دادن ساير اعمال عبادي است؛ زيرا نماز و اعمال عبادي پيامبران نيز نوعي تبليغ است. از اين رو، پيامبر برطبق حديث مشهور فرموده است:
صلوا کما رايتموني اصلي.(33)
رابعاً، مصالحي که در بعضي از اين روايات براي «اسهاء النبي» ذکر شده است، قابل پذيرش نيست؛ زيرا تعليم حکم سهو در نماز و ...از راه هاي ديگر هم ممکن است؛ بدون اين که نيازي باشد تا پيامبر را گرفتار سهو و اشتباه کند؛ چنان که بقيه احکام را از راه هاي ديگر به مردم تعليم داده است. از اين رو، چه ضرورت و نيازي اقتضا مي کند که خداوند برخي احکام و ازجمله اينها را از راه «اسهاء النبي» به مردم بياموزد؛ بويژه آن که در تعليم از طريق «اسهاء النبي»، سلب اطمينان مردم از تعاليم و گفته هاي پيامبر وجود دارد و قداست و کرامت پيامبر نزد مردم خدشه دار مي گردد. (34)
روايات اهل سنت
1. بخاري (194-256ق) در صحيح البخاري آورده است:
عن ابن سيرين، عن ابي هريره قال: صلي بنا رسول الله (ص) احدي صلاتي العشي...فصلي بنا رکعتين ثم سلم، فقام الي خشبه معروضه في المسجد فاتکا عليها کانه غضبان ووضع يده اليمني عي اليسري و شبک بين اصابعه و وضع خده الايمن علي ظهر کفه اليسري، و خرجت السرعان من ابواب المسجد، فقالوا قصرت الصلاه و في القوم ابوبکر و عمر، فهابا ان يکلماه و في القوم رجل في يديه طول يقال له ذواليدين، قال: يا رسوال الله! انسيت ام قصرت الصلاه؟ قال: لم انس و لم تقصر. فقال: اکما يقول ذواليدين؟ فقالوا: نعم. فتقدم فصلي ما ترک ثم سلم ثم کبرو سجدوه او اطول...؛(36)
ابن سيرين از ابوهريره نقل مي کند که رسول خدا يکي از دو نماز ظهر يا عصر را با ما خواند و رد رکعت دوم، نماز را سلام داد و از جاي خود بلند شد و مانند آدم خشمناک، به چوبيکه در وسط مسجد انداخته شده بود، تکيه داد و دست راست خود را روي دست چپ گذاشت و انگشتانش را مشبک نمود و گونه راستش را به پشت دست چپش نهاد و نمازگزاران با عجله از در مسجد بيرون مي رفتند و مي گفتند آيا نماز کوتاه شده است؟ ابوبکر و عمر هم در ميان مردم بودند، ولي ترس مانع گرديد که آنان با پيامبر در اين موضوع گفت و گو نمايند. از ميان مردم مردي به نام ذواليدين – که دست هايش قدري بلندتر بود – عرضه داشت: يا رسول الله، آيا نماز را فراموش کردي يا کوتاه شده است؟ رسول خدا فرمود: نه کوتاه شده و نه فراموش کرده ام. آن گاه رسول خدا سوال کرد :آيا جريان چنان است که ذواليدين مي گويد؟گفتند: بلي. آنگاه پيامبر در صف جلو ايستاد و رکعاتي را که نخوانده بود، به جاي آورد و سلام داد و سجده اي مانند سجده نماز يا قدري طولاني تر ادا کرد.
2. همچنين در کتاب صحيح البخاري آورده است:
حدثنا محمد، عن ابي هريره قال: صلي بنا النبي (ص) الظهر رکعتين ثم سلم، ثم قام الي خشبه في مقدم المسجد و وضع يده عليها وفي القوم يومئذ ابوبکر و عمر، فهابا ان يکلماه و خرج سرعان الناس، فقالوا: قصرت الصلاه؟ و في القوم رجل کان النبي(ص) يدعوه ذاليدين، فقال يا نبي الله! انسيت ام قصرت؟ فقال: لم انس و لم تقصر. قال: بل نسيت يا رسول الله. قال: صدق ذواليدين، فقام فصلي رکعتين ثم سلم ثم کبر فسجد مثل سجوده او اطول، ثم رفع راسه و کبر ثم وضع مثل سجوده او اطول ثم رفع راسه و کبر.(37)
3. نيز در کتاب صحيح البخاري آورده است:
حدثنا حفص بن عمر، حدثنا شعبه، عن الحکم، عن ابراهيم، عن علقمه، عن عبدالله قال: صلي بنا النبي(ص) الظهر خمسا فقيل: ازيد في الصلاه؟ قال: و ماذلک قالوا: صليت خمسا. فسجد سجدتين بعد ما سلم.(38)
4. همچنين در کتاب صحيح البخاري آورده است:
عن ابي سلمه، عن ابي هريره، قال: صلي بنا النبي(ص) الصلاه الظهر او العصر فسلم. فقال له ذواليدين: يا رسول الله! انقصت؟ فقال النبي(ص) لاصحابه: احق ما يقول؟ قالوا: نعم. فصلي رکعتين اخريين ثم سجد سجدتين.(39)
5. مسلم نيشابوري (م261ق) در کتاب صحيح مسلم آورده است:
حدثنا عن ابي سفيان موي ابن ابي احمد، انه قال: سمعت ابا هريره يقول: صلي لنا رسول الله (ص) صلاه العصر فسلم في رکعتين. فقام ذواليدين فقال: اقصرت الصلاه يا رسول الله ام نيست؟ فقال رسول الله(ص): کل ذلک لم يکن. فقال قد کان بعض ذلک يا رسول الله. فاقبل رسول الله(ص) علي الناس فقال: اصدق ذواليدين؟ فقالوا: نعم يا رسول الله! فاتم رسول الله(ص) ما بقي من الصلاه ثم سجد سجدتين و هو جالس بعد التسليم.
6. همچنين در کتاب صحيح مسلم آورده است:
عن عمران بن حصين ان رسول الله (ص) صلي العصر فسلم في ثلاث رکعات ثم دخل منزله فقام اليه رجل، يقال له الخرباق و کان في يديه طول، فقال: يا رسول الله! فذکر له صنيعه و خرج غضبان يجر رداءه حتي انتهي الي الناس، اصدق هذا؟ قالوا: نعم فصلي رکعه ثم سلم ثم سجد سجدتين ثم سلم.(40)
7. نسايي(م303ق) در کتبا سنن النسائي آورده است:
عن ابي سلمه، عن ابي هريره ان رسول الله(ص) يوما فسلم في رکعتين ثم انصرف، فادرکه ذوالشمالين فقال: يا رسول الله! انقصت الصلاه ام نسيت؟ فقال: لم تنقص الصلاه و لم انس. قال: بلي و الذي بعثک بالحق. قال رسول الله(ص) اصدق ذواليدين؟ قالوا: نعم فصلي بالناس رکعتين.(41)
8. هيثمي (م735ق) در کتاب مجمع الزوائد آورده است:
و عن ابن عباس ان رسول الله(ص) صلي بهم العصر ثلاثا فدخل علي بعض نسائه، فدخل عليه رجل من اصحابه، يسمي ذالشمالين فقال: يا رسول الله! انقصت الصلاه؟ قال: و ماذلک. قال: صليت ثلاثا، فقام فاخذ بيده فخرج الي القوم الذين کانوا صلوا معه، فقال: اصدق ذواليدين؟ قالوا: و ما ذلک يا رسول الله! قال؟ قال: انه زعم اني صليت ثلاثا قالوا: اصدق فظننا انک امرت في ذلک بامر فصلي بهم الرکعه و سجد سجدتين بعد التشهد.(42)
9. همچنين در کتاب مجمع الزوائد آورده است:
و عن عبدالله يعني ابن مسعود قال: صلي بنا رسول الله(ص) ثم دخل، فقال بعض القوم: ازيدفي الصلاه؟ قال: و ما ذاک. صليت خمسا فاخذ بيده ثم خرج الي المسجد فاذا حلقه فيها ابوبکر و عمر فقال: احقا ما يقول ذو اليدين؟نعم يا رسول الله فاستقبل القبله ثم سجد سجدتين.(43)
تحليل و بررسي اين دسته روايات
الف. اين روايات از نظر متن داراي اضطراب و اختلاف هستند و سهو پيامبر را به گونه هاي متعدد نقل کرده اند:
1. بعضي از اين روايات، سهو در نماز پيامبر(ص) را در نماز ظهر (ح2و 3)، بعضي در نماز عصر (ح5، 6 و 8) و بعضي مردد بين ظهر و عصر(ح1و4) ذکر نموده اند و در برخي ديگر، اصلا معلوم نيست که سهو پيامبر در کدام نماز بوده است(ح7 و 9).
2. با اين که در ظاهر، همه اين روايات از يک واقعه خبر مي دهند ولي بعضي از اين روايات فراموشي دو رکعت (ح1و2و 4و 5و7)، بعضي ديگر فراموشي يک رکعت (ح6و8) و برخي زياد شدن يک رکعت را در نماز (ح3 و 9) به پيامبر نسبت مي دهند.
3. در رواياتي آمده است: زمان تذکر به پيامبر بعد از نماز و تکيه دادن آن حضرت به چوبي افتاده در حياط مسجد بوده است (ح1و2)؛ در حالي که براساس روايات ديگر، زمان تذکر بلافاصله پس از نماز بوده (ح3و 4 و 5و 7) و در برخي ديگر زمان تذکر بعد از ورود ايشان به منزل بوده است(ح6، 8 و 9).
با توجه به اضطراب و اختلافي که در متن اين روايات وجود دارد، واضح است که مضمون اين روايات قابل اعتماد نخواهد بود.
ب. مضمون اين احاديث، آن است که پيامبر و مسلمانان صورت اصلي نماز را به هم زده اند چون در رواياتي آمده است: پيامبر از جاي خود برخاست و برروي چوبي که در حياط مسجد قرارداشت تکيه داد و از مرد م سوال کرد که سخن ذواليدين را قبول دارند يا نه. و مردم سخن او را تاييد کردند. و در روايات ديگر آمده است: پيامبر از مسجد خارج و داخل منزل خويش شد و وقتي که سهو و اشتباه ايشان گفته شد برگشت و تتمه رکعات را ادا کرد. اين اعمال، مستلزم اعراض از قبله و به هم زدن صورت اصلي نماز است و هرعملي که صورت نماز را بر هم زند به اجماع مسلمانان نماز را باطل مي کند.(44)
ج. ازاين احاديث استفاده مي شود که در همان نمازي که پيامبر گرفتار سهو شده و ذواليدين اعتراض کرده است، ابوهريره هم حضور داشته و نماز را با پيامبر خوانده است؛ درحالي که ذواليدين همان «ذوالشمالين بن عبد عمر» است که در جنگ بدر، يعني پنج سال قبل از مسلمان شدن ابوهريره، به شهادت رسيده بود. پس چگونه ممکن است ابوهريره – که پنج سال بعد از شهادت ذواليدين مسلمان شده است – با حضور ذواليدين در پشت سر پيامبر نماز بخواند.(45)
دليل اين که ذواليدين همان ذوالشمالين است، احاديث زيادي است که در آنها به اين نکته تصريح شده است: مثلاً:
1.در حديثي که از کتاب الکافي (ح2) و کتاب سنن النساني(ح7) و کتاب مجمع الزوائد (ح8) نقل شده تصريح شده که ذواليدين همان ذوالشمالين است.
2. احمد در کتاب مسند نقل کرده است:
عن ابي هريره قال: صلي رسول الله(ص) الظهر او العصر فسلم في رکعتين فقال له ذوالشمالين بن عبد عمرو و کان حليفا لبني زهره: اخففت الصلاه ام نسيت؟ فقال النبي(ص) ما يقول ذو اليدين؟ قالوا: صدق يا نبي الله. فاتم بهم الرکعتين اللتين نقص؛(46)
ذوالشمالين فرزند عبد عمرو به پيامبر گفت: نماز را کم و سبک کرده اي يا فراموش کردي؟ حضرت فرمود: ذواليدين چه مي گويد؟
براساس اين تصريح، ذواليدين همان ذوالشمالين است.
3. بيهقي در کتاب السنن الکبري نقل کرده است:
عن ابي هريره قال: صلي النبي (ص) الظهرا و العصر فسها في رکعتين فانصرف، فقال له ذوالشمالين بن عبد عمرو و کان حليفا لبني زهره: يا رسول الله! اخففت الصلوه ام نسيت؟
فقال النبي(ص): ما يقول ذواليدين؟ قالوا: صدق يا نبي الله. قال: فاتم بهم الرکعتين اللتين نقص؛
ذوالشمالين فرزند عبد عمرو به پيامبر گفت: نماز را کم و سبک کرده اي يا فراموش کردي؟ حضرت فرمود: ذواليدين چه مي گويد؟
در اينجا هم، به تصريح پيامبر، ذواليدين همان ذوالشمالين است؛ چنان که گاهي به ذواليدين، «خرباق» هم گفته شده است. از اين رو، در احاديثي مانند(ح6) از سوال کننده به «خرباق» تعبير شده است:
فقام اليه رجل يقال له الخرباق و کان فلي يديه طول.
پس نمي توان گفت ذوالشمالين در جنگ بدر به شهادت رسيده است و او غير از ذواليدين است که در حديث ابوهريره سهو پيامبر را مطرح مي کند.
نتيجه
روايات اهل سنت، علاوه بر اشکال سندي، از نظر مدلول و محتوا داراي اشکالات متعددي است که به تفصيل بيان شد.
در ميان روايات شيعه، گرچه چندين روايت معتبر مبني بر سهو و نسيان پيامبر در نماز وجود دارد ولي اين روايات هم داراي اشکالات متعددي است که توضيح داده شده؛ از جمله اين که:
در مقابل اين روايات، روايت معتبري وجود دارد که هرگونه سهوي را در خصوص نماز از پيامبر(ص) نفي مي کند. همچنين روايات معتبر ديگري وجود دارد که دلالت بر نفي سهو و نسيان از پيامبر دارند. در تعارض بين اين دو دسته از روايات، دسته دوم، به جهت مخالفت با عامه- که يکي از مرجهات باب تعارض است – مقدم، و روايات دال بر سهو النبي به خاطر موافقت با عامه طرد مي شوند. در نتيجه، نمي توان از اين روايات، سهو و حتي اسها را براي پيامبر اثبات کرد.
کتابنامه
- ابوهريره، سيد شرف الدين ، قم: موسسه انصاريان للطاباعه و النشر، بي تا.
- التنبيه بالمعلوم من البرهان، شيخ حر عاملي، قم: الناشر محمد الدردي، 1409ق.
- تهذيب الاحکام، محمدبن حسن طوسي، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1390ق.
- الرجال، ابن داوود، قم: انتشارات الرضي، 1392ق.
- السنن الکبري، ابي بکر احمدبن حسين بن علي بيهقي، بيروت: دارالفکر، بي تا.
- سنن النسائي، ابوعبدالرحمن احمدبن شعيب بن عي بن بحر نسيايي، بيروت: دارالفکر، اول، 1348ق.
- شرح تجريد العقائد، قوشجي، قم: رضي، بيدار، عزيز، بي تا
- صحيح البخاري، محمدبن اسماعيل بخاري، بيروت: دارالفکر، 1401ق.
- صحيح مسلم، مسلم بن حجاج بن مسلم قشيري نيشابوري، بيروت: دارالفکر، بي تا.
- الصحيح من سيره النبي الاعظم، ج5، چهارم، 1415ق.
- عيون اخبار الرضا، محمدبن علي (صدوق) بيروت: موسسه الاعلمي، اول، 1404ق.
- فقه الرضا، علي بن بابويه، مشهد: الموتمر العهالمي للامام الرضا(ع) 1406ق.
- قاموس الرجال، محمدتقي شوشتري، قم: موسسه النشر الاسلامي، دوم ، 1425ق.
- الکافي، محمد بن يعقوب کليني، تهران: دارالکتب السلاميه، 1408ق.
- مجمع الزوائد، علي بن ابي بکر الهيثمي، بيروت: دارالکتب العليه، 1408ق.
- من لا يحضره الفقيه، صدوق، قم: نشر جامعه مدرسين، دوم، بي تا.
- مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعي فضل بن حسن طبرسي، بيروت: موسسه الاعلمي، 1415ق.
- مسند احمد بن حنبل، بيروت: دارصادر، بي تا.
- معجم رجال حديث، سيد ابوالقاسم موسوي خويي، پنجم، 1413ق.
- مستند العروه، کتاب الصلوه، سيد ابوالقاسم موسوي خويي، قم: دارالعلم، 1364ش.
- نفي السهو عن النبي، ميرزا جواد تبريزي، قم: انتشارات سلمان فارسي ، اول ، 1419ق.
- وسائل الشيعه، محمدبن الحسن حر عاملي، بيروت: دارالاحياء التراث العربي، پنجم، 1403ق.
پي نوشت ها:
*استاديار گروه معارف اسلامي داشنگاه اراک.
1. من لايحضره الفقيه، ج1، ص359.
2. مجمع البيان، ج4، ص84، ذيل آيه(و اما ينسينک الشيطان)
3. قاموس الرجال، ج12، رساله «سهو النبي».
4. من لايحضره الفقيه، ج1، ص359.
5. مستند العروه الوثقي، کتاب الصلوه، ج6، ص80 و 329؛ خلل الصلوه، ص125.
6. الرساله السعديه، ص76، شرح تجريد العقايد، ص359.
7. بحار الانوار، ج17، ص122..
8. التنبيه بالمعلوم من البرهان علي تنزيه المعصوم عن السهو و النسيان.
9. الکافي، ج 3، ح1، ص347.
10. همان، ج3، ح6، ص345.
11. همان، ج3، ح2، ص355.
12. معجم رجال الشيعه، ج19، ص379.
13. تهذيب الاحکام، ج2، ح1434، ص345.
14. همان، ج2، ح1435، ص346.
15. همان، ج1، ص236.
16. مستند العروه، کتاب الصلاه، ج6، ص382.
17. تهذيب الاحکام، ج2، ص352، ح1461.
18. معجم رجال الشيعه، ج19، ص311.
19. تهذيب الاحکام، ج2، ص180، ح724.
20. همان، ج2، ص355.
21. مستند العروه، کتاب الصلوه، ج4، ص437.
22. تهذيب الاحکام، ج2، ص180، ح725.
23. عيون اخبار الرضا(ع) ج1، ص219.
24. معجم رجال الشيعه، ج4، ص285؛ رجال ابن داوود، ص234.
25. فقه الرضا، ص120.
26. مستند العروه، کتاب الصلوه، ج1، ص136.
27. تهذيب الاحکام، ج1، ص236.
28. نفي السهو عن النبي، ص30.
29. الکافي، ج1، ص23.
30. علل الشرايع، ص208.
31. الکافي، ج1، ص262.
32. همان، ص258.
33. صحيح البخاري، کتاب الاذان، باب «الاذان للمسافر اذا کانوا جماعه» ج1، ص12؛ سنن الدارمي، ج1، ص286.
34. الصحيح من سيره النبي الاعظم، ج5، ص183.
35. ر.ک: صحيح بخاري باب ثالث از ابواب ماجاء في السهو في الصلوه و صحيح مسلم «في ابواب السهو» و سنن النسائي «باب من سلم من الرکعتين ناسيا و تکلم» و مسند احمد، ج2 و ... .
36. صحيح البخاري، ج1، ص123.
37. همان، ج7، ص85.
38. همان، ج 8، ص133.
39. همان، ج8، ص133.
40. صحيح مسلم، ج2، ص86.
41. سنن النسائي، ج3، ص20.
42. مجمع الزوائد، ج2، ص151.
43. همان.
44. همان.
45. مسند احمد، ج2، ص271.
46. السنن الکبري، ج2، ص358.