امام حسین(علیه السلام) در واقعه کربلا، در عین آنکه در برابر ظلم ایستاد و جان خود و یارانش را فدا کرد، اما هیچ گاه از مرزهای اخلاق، انسانیت و دین عبور نکرد. در فرهنگ عاشورا، جنگ نه برای پیروزی نظامی، بلکه برای احیای ارزشها، اصلاح امت، امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از حق است. بر این اساس، قواعدی که امام در میدان کربلا رعایت کرد، تنها قواعد جنگ نیست، بلکه قواعدی برای حفظ کرامت انسانی در شدیدترین شرایطِ خون و شمشیر است.
نخستین ویژگی جنگ از نگاه امام حسین(علیه السلام) آن است که هدف آن نباید سلطه طلبی، انتقام جویی یا ارضای خشم و غرایز باشد. ایشان بارها در کلمات خویش تصریح کرد که خروجش نه برای قدرت، بلکه برای اصلاح است: «إِنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطِرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظَالِمًا، وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلاَحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی»؛ این جمله، مرز روشنی میان جنگ حق طلبانه و جنگ های دنیایی ترسیم می کند. امام حسین(علیه السلام) در کربلا نشان داد که جنگ مشروع، جنگی است که از روی وظیفه، برای دفع ظلم، حفظ دین و کرامت انسانها انجام میشود، نه برای دستیابی به منافع شخصی.
رفتار امام حسین(علیه السلام) در میدان جنگ، سرشار از رحم، جوانمردی و عدالت بود. او تا آخرین لحظات از درِ گفتوگو و هدایت دشمن کوتاه نیامد. حتی در شب عاشورا، وقتی سپاه دشمن بی صبرانه منتظر آغاز جنگ بود، امام از آنان یک شب مهلت خواست تا آن شب را به عبادت بپردازد. این خود نشان دهنده آن است که حتی در آستانه جنگ، نیت اصلی او، نه کشتن که اصلاح و هدایت است.
در روز عاشورا نیز، امام هرگز آغازگر نبرد نبود. هیچ گاه بی دلیل به سپاه دشمن حمله نکرد و حتی هنگام درگیری، توصیه به حفظ اخلاق می کرد. نمونه ای برجسته از رفتار اخلاقی سیدالشهدا(علیه السلام) در برخورد با «حر بن یزید ریاحی» مشاهده می شود. حر که در آغاز از فرماندهان سپاه کوفه بود، وقتی دچار تردید شد و سرانجام مسیر توبه و پیوستن به حق را برگزید، امام(علیه السلام) نه تنها گذشته اش را به روی او نیاورد، بلکه با آغوش باز او را پذیرفت و در کنار دیگر یاران، به او جایگاهی رفیع داد. این رفتار، الگوی والایی برای مواجهه با دشمنان توبه کار و نشان دهنده روح عفو و بزرگواری در میدان نبرد است.
از دیگر نمونه های اخلاقی امام، رفتار او با دشمن تشنه لب است. وقتی امام حسین(علیه السلام) آب در اختیار داشت به یارانش فرمان داد که به لشکر دشمن نیز آب بدهند. این در حالی است که همین دشمن، ساعاتی بعد، آب را بر خیمه گاه حسین و کودکانش بست. این رفتار، پیام روشن مکتب عاشورا است: «جنگ، حتی در سخت ترین شرایطش، نباید انسانیت را نابود کند.»
یکی دیگر از آموزه های مهم عاشورا درباره جنگ، حرمت تعدی به غیر نظامیان، کودکان و حتی دشمنانِ از جنگ افتاده است. امام حسین(علیه السلام) هرگز به خیمه دشمن حمله نکرد، زنان و کودکان را هدف قرار نداد و حتی در پاسخ به تیراندازی های سپاه یزید، از مقابله کورکورانه و بی هدف پرهیز کرد. در مقابل، دشمن به چنان وحشیگری ای روی آورد که کودک شش ماهه را نیز با تیر سه شعبه هدف گرفت. این تقابل، آشکارترین تضاد میان مکتب الهی و مکتب جاهلی است.
امام حسین(علیه السلام) نه تنها در گفتار، بلکه در کردار نیز اصول اخلاقی اسلام را در جنگ رعایت می فرمود. وقتی یکی از دشمنان زخمی شد و از اسب افتاد، برخی یاران امام(علیه السلام) خواستند او را از پای درآورند، اما امام(علیه السلام) فرمود تا زمانی که او توان جنگ ندارد، حق کشتن او را ندارید. چنین حساسیت هایی در میدان نبرد، تنها از شخصیتی برمیآید که جنگ را ابزاری برای تحقق «عدالت» و اهتزار پرچم «حق» و نه ابزاری برای انتقام می داند.
از سوی دیگر، امام حسین(علیه السلام) با نگاهی بلند به آینده تاریخ، درس مقاومت در برابر ستم را در دل حماسه عاشورا ثبت کرد. جنگ در مکتب حسین(علیه السلام) وسیله ای برای رسوایی باطل است، نه صرفاً برای شکست نظامی دشمن. او می دانست که در کربلا پیروزی نظامی به دست نمی آورد، اما با ایستادگی در برابر ظلم، حقیقت را برملا و وجدان جامعه اسلامی را بیدار می کند.
رفتار جنگی امام(علیه السلام) همچنین همراه با مشورت و مشارکت یارانش بود. ایشان حتی در شب عاشورا، به یاران اجازه داد که اگر مایل اند، از میدان بیرون روند. با آنکه می دانست حق با اوست، هیچ کس را به اجبار نگه نداشت و این خود نشانه ای است از توجه به کرامت انسانی در میدان جنگ. برخلاف دشمن که با زور و تطمیع سپاه گرد آورد، امام حسین(علیه السلام) یارانی داشت که با اختیار و عشق در کنارش ماندند و تا پای جان ایستادند.
همچنین، امام حسین(علیه السلام) پیش از آغاز جنگ، بارها دشمن را موعظه و نصیحت کرد، تا آنان از مسیر ظلم برگردند. این سخنان، نه برای آن بود که از جنگ بترسد، بلکه برای آن بود که حجت را بر آنان تمام کند. او حتی وقتی سر فرزندش علی اکبر(علیه السلام) را در آغوش گرفت و به آسمان نگریست، نگفت چرا چنین شد، بلکه گفت: «الهی رضاً برضاک، لا معبود سواک»؛ بدین معنا که حتی در بحبوحه جنگ، نگاهش به خداوند بود، نه به پیروزی دنیایی.
در مکتب عاشورا، جنگ همراه با دعا، توکل و ذکر خداست. شب عاشورا، شب مناجات و نماز بود. یاران حسین(علیه السلام)، شمشیر در دست داشتند، اما دل در گرو خدا داشتند. آنچه آنان را در برابر تیغ دشمن مقاوم ساخت، نه تجهیزات، بلکه ایمان، اخلاص، و یقین به راهی بود که در آن گام نهادند. این نیز قاعده ای اساسی در نگاه دینی به جنگ است: «فَإِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا»(آلعمران/۱۲۰)
امام حسین(علیه السلام) در میدان جنگ، نگاهی عاطفی و انسانی نیز به همراه داشت. او به یارانش عشق می ورزید، برای زخمیان می گریست، پیکر شهدا را با احترام دفن می کرد، کودکان را در آغوش می گرفت و با خواهر و فرزندانش وداع می کرد. در حالی که سپاه دشمن، سنگ دلی را به اوج رسانده بود، حضرت اباعبدالله(علیه السلام) نمونه یک فرمانده الهی بود که میان عشق و جنگ، هماهنگی ایجاد کرده بود.
در نهایت، وقتی امام حسین(علیه السلام) تنها ماند و تمام یارانش به شهادت رسیدند، باز هم با عزت به میدان رفت. نه با خشم و نفرین، بلکه با صبوری و شکوه. جنگ در نگاه او، امتحانی الهی بود. او می دانست که ممکن است کشته شود، اما شکست نمی خورد، چرا که شکست واقعی، زمانی است که انسان از اصول خود بگذرد و او هرگز از حق، از کرامت و از وظیفه خویش دست نکشید.
مکتب عاشورا به ما می آموزد که جنگ، اگر در راه خدا باشد، باید سراسر همراه با اخلاق، ادب، انصاف و صداقت باشد. باید مرز میان دشمن و غیرنظامی حفظ شود. باید هر فرصتی برای هدایت و گفتوگو مغتنم شمرده شود. باید تا آخرین لحظه در جستوجوی حق بود و هرگز ظلم و تجاوز را توجیه نکرد. در روز عاشورا، این حسین(علیه السلام) بود که با آنکه همه چیزش را از دست داد، اما تاریخ را فتح کرد. و این درس بزرگ عاشوراست: پیروزی با حق است، حتی اگر ظاهری از شکست داشته باشد.
امروز، در جهانی که در آن جنگ ها اغلب از اخلاق تهی اند، نیاز است که به مکتب عاشورا بازگردیم. به مکتبی که در آن امام(علیه السلام)، حتی در جنگ، پیام آور محبت، عدالت، و معنویت است. الگویی که در آن، شمشیر در خدمت عقل و ایمان است، نه در خدمت شهوت و قدرت. عاشورا به ما آموخت که حق، گرچه در اقلیت باشد، اما اگر بر پایه ایمان و اخلاق بایستد، ماندگارتر از هر قدرت فانی خواهد بود. این حقیقت، اساس نگاه اسلامی به جنگ است و آنگاه که با منش امام حسین(علیه السلام) همراه شود، تبدیل به مکتبی متعالی خواهد شد، که هر انسان آزادهای در هر دورهای میتواند از آن بیاموزد.
در آموزه های دینی و مکتبی حمله پیش دستانه داریم؟
در آموزه های اسلامی، جنگ نه تنها امری استثنایی و محدود به شرایط خاص تلقی می شود، بلکه دارای چارچوب هایی دقیق، اخلاقی و هدفمند است که هر نوع اقدام نظامی باید در آن چارچوب معنا یابد. یکی از پرسش های جدی و پرکاربرد در حوزه فقه نظامی اسلام، مسئله مشروعیت جنگ پیش دستانه، شبیخون و حملات غافلگیرانه است. آیا اسلام چنین اقداماتی را تجویز می کند؟ آیا در سیره اهلبیت(علیهم السلام) نمونههایی از این رفتارها وجود دارد؟ و اگر چنین است، تحت چه شرایطی و با چه قیدهایی؟
ابتدا باید مفهوم جنگ پیش دستانه (preemptive war) روشن شود. مقصود از جنگ پیش دستانه، اقدام نظامی علیه دشمنی است که هنوز به صورت علنی حمله نکرده اما نشانه هایی جدی از تهدید قریب الوقوع در رفتار یا تصمیماتش وجود دارد. همچنین شبیخون یا غافلگیری معمولاً به حمله ای اطلاق می شود که بدون اعلان، بدون هشدار و به صورت ناگهانی به دشمن وارد می شود، حتی اگر در موقعیتی نباشد که آماده نبرد باشد. بررسی این مفاهیم در فقه اسلامی نیازمند توجه دقیق به قرآن، سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و سیره اهل بیت(علیهم السلام) است.
در قرآن کریم، اصل اولی در برخورد با دشمنان، دعوت، صلح و پرهیز از جنگ است: «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»؛ اگر دشمنان به صلح گراییدند، تو نیز مایل شو و بر خدا توکل کن.(انفال/۶۱) این آیه نشان می دهد که اصل، دفع خطر با ابزارهای مسالمت آمیز است، مگر اینکه دشمن واقعاً قصد تجاوز داشته باشد.
اما در همین سوره، خداوند دستور به آمادگی کامل میدهد: «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ»؛ و در برابر آنان هر چه در توان دارید از نیرو و اسب های آماده بسیج کنید تا با آن دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید.(انفال/۶۰) این آیه نشان از مشروعیت بازدارندگی و تهدید پیشگیرانه دارد، اما نه لزوماً به معنای حمله پیشدستانه، بلکه ایجاد آمادگی برای جلوگیری از حمله دشمن.
در مورد جنگ پیش دستانه، برخی علما گفته اند که در صورتی که دشمن عزم جدی بر هجوم داشته باشد و صرف نشانه های نظامی کافی نباشد، می توان اقدام پیشگیرانه کرد، به شرطی که حالت دفاعی حفظ شود. پس، اصل جنگ ابتدایی در اسلام با هدف توسعه طلبی یا پیش دستی در قدرت ممنوع است اما دفاع پیش دستانه در صورت تحقق تهدید واقعی و قریب الوقوع می تواند مشروع باشد.
در سیره پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) نمونههایی وجود دارد که حمله ای پیش دستانه یا شبیخون مانند اجرا شده است اما این موارد، همه در بافت تهدید مشخص، خیانت قبلی، یا پیمان شکنی معنا دارند. برای مثال، غزوه بنی قریظه زمانی صورت گرفت که آنان به صورت رسمی و آشکار، پیمان شکنی کرده و با دشمنان مسلمانان در جنگ احزاب همراه شده بودند. در چنین شرایطی، پیامبر شبانه با سپاه حرکت کرد و محاصره قبیله را آغاز نمود اما این اقدام در پاسخ به خیانت و پیمان شکنی بود، نه بدون دلیل قطعی و مسلم.
در ماجرای فتح مکه، پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به صورت پنهانی و سریع حرکت کرد تا مکه را بدون خون ریزی بگیرد. این حرکت به ظاهر غافلگیرانه بود اما نه به قصد شبیخون و قتل، بلکه برای پیشگیری از درگیری و خون ریزی بود. هدف، برقراری صلح و پایان دشمنی بود و حتی با دشمن برخوردی بسیار کریمانه شد.
در سیره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نیز، چنین رفتارهایی بسیار محتاطانه دیده می شود. امام علی(علیه السلام) در زمان خلافت خود، بارها با دشمنان داخلی و خارجی مواجه شد، اما هرگز آغازگر جنگ نبود. در جنگ جمل، نامه های متعدد برای مذاکره و صلح فرستاد. در صفین، با اینکه معاویه آماده جنگ بود، امام تا آخرین لحظه در پی مصالحه و دعوت به حکم قرآن بود. در نهج البلاغه، ایشان بارها تأکید می کند که از جنگ استقبال نمی کند، اما در صورت ضرورت، محکم و قاطع می ایستد.
یکی از موارد مرتبط با این بحث، سفارشى از آن حضرت(علیه السلام) به سپاهش پیش از دیدار با دشمن در صفین است که فرمودند: «با آنان مجنگید تا آنان جنگ را بیاغازند. سپاس خدا را، که حجت با شماست و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند، این هم حجتى دیگر است به سود شما و زیان ایشان. هرگاه، به اذن خدا، روى به هزیمت نهادند، کسى را که پشت کرده و مى گریزد، مکشید و آن را که از پاى افتاده است، آسیب مرسانید و مجروح را زخم مزنید و زنان را میازارید و آنان را به خشم میاورید، هرچند، آبروى شما بریزند یا امیرانتان را دشنام دهند...»(نهجالبلاغه، نامه۱۴)
این نشان میدهد که در سیره امام(علیه السلام) حتی در حالت درگیری و جنگ، اصول اخلاقی و انسانی بر هرگونه تاکتیک نظامی مقدم است. پس حتی اگر غافلگیری ممکن باشد، نباید با تجاوز به حرمت و جان افراد بیدفاع همراه شود.
بر اساس آموزه های دینی و مکتبی و با تأسی به رفتار اهل بیت(علیهم السلام) حمله ناگهانی که جنبه خیانت یا نقض پیمان یا سوءاستفاده از بیخبری دشمن داشته باشد، پذیرفته نیست. در فقه اسلامی، اصل «عدم جواز الغدر» یک اصل محکم است. غدر، به معنای شکستن پیمان، حمله ناگهانی در شرایط صلح و فریب دادن دشمن بدون هشدار، از محرمات جنگی در اسلام محسوب می شود. بنابراین، حتی اگر دشمن نیرنگکار باشد، مسلمانان حق ندارند مانند او رفتار کنند.
در منابع فقهی شیعه نیز آمده است: «الغدر حرام و لا یجوز نقض العهد و لو کان مع الکفار» غدر (خیانت جنگی) حرام است و نقض پیمان حتی با کفار جایز نیست. البته در برخی منابع تاریخی، از اقدامات شبانه برخی سپاهیان مسلمان یا تاکتیکهای غافلگیرانه سخن گفته شده، اما با بررسی دقیق روشن میشود که این رفتارها یا در مقام دفاع مشروع بوده یا علیه دشمنان شناختهشده و پیمانشکن صورت گرفته، نه بهعنوان ابتکار تهاجمی بدون سابقه تهدید.
در نتیجه می توان گفت:
اسلام، جنگ پیش دستانه را تنها در صورتی که تهدید قریب الوقوع و محرز باشد، به عنوان یک دفاع مشروع می پذیرد، نه به عنوان راهبرد سلطه طلبانه.
شبیخون یا حمله از روی غدر، حتی در برابر دشمن، محکوم است مگر اینکه دشمن پیشتر به نقض پیمان یا تهدید آشکار دست زده باشد.
سیره پیامبر و اهلبیت علیهم السلام تأکید بر اخلاق، صلح، دعوت، اتمام حجت و پرهیز از آغازگری جنگ دارد.
در آموزههای مکتبی، حتی در هنگام دفاع یا پاسخ به تهدید، باید حرمت دشمن رعایت شود. مجروحان کشته نشوند، به افراد بی سلاح حمله نشود و خدعه در جنگ از مرز اخلاقی عبور نکند.
بنابراین، هرچند اسلام به مسلمانان توصیه می کند همواره آماده دفاع باشند، اما به هیچ وجه مجوز جنگ طلبی، تجاوز و نقض اصول انسانی را حتی در سخت ترین شرایط نمی دهد. این نگاه، اسلام را از بسیاری از مکاتب نظامی دنیا متمایز می سازد، چرا که در مکتب اهل بیت، حتی جنگ نیز باید آینه ای از عدالت، کرامت و تقوای الهی باشد.