تبيين رابطه موجود بين « كثرت شرايع » و « ابتلاء » (2)
جايگاه « تكثر شرايع » در دو مدل ارتباطى
مدل ارتباطى اول ( مطابق با رويكرد تفسيرى نخست )
اگر بخواهيم با عبارت ديگرى خلاصه اين ديدگاه را بيان كنيم بايد بگوئيم: تكثر شرايع در واقع زمينهاى را فراهم مىآورد تا امتحان، «عادلانه» برگزار شود چرا كه با وجود تكثر در شرايع، انسانهاى هر عصرى مطابق با ظرفيتها و توانائىهاى خود امتحان مىشدند، و اين همان عدالت امتحانى است.
از اين به بعد، بايد ببينيم آيا تحليل ساختارى و محتوايى خود آيه نيز ما را در نهايت به آنچه اين گروه مطرح كردهاند خواهد رساند يا خير؟ شايد يك سئوال و جواب ساده كه با مطالعه آيه ممكن است در ذهن هر كس شكل بگيرد بتواند ما را در اين مسير، كمك نمايد. خداوند مىفرمايد «ما شرايع را متكثر قرار داديم... تا شما را بيازمائيم» سئوال اين است كه مگر خداوند با يك شريعت نمىتوانست تمام انسانها را بيازمايد؟
جواب اين خواهد بود كه مىتوانست ولى در چنين صورتى امكان تحقق امتحانى عادلانه وجود نداشت. يعنى اگر خداوند در اين عصرهاى سه گانه رسالى، سه شريعت متفاوت را نازل كرده است به اين منظور بوده كه امتحان متناسب با توانائىها و قابليتهاى انسانها باشد. در نتيجه چون خداوند مىخواست امتحانى عادلانه برگزار نمايد شرايع را متكثر قرار داد.
براى دستيابى به اين مطلب كه آيا تفسير ياد شده مطابق با مدلول آيه است يا نه اين دو عبارت را با هم مقايسه مىكنيم:
1) ما شرايع را متكثر قرار داديم تا شما را بيازمائيم،
2) ما شرايع را متكثر قرار داديم... تا شما را عادلانه بيازمائيم.
اولين نكتهاى كه بايد بدان توجه داشت اين است در عبارت دوم، كلمه «عادلانه» به جمله اضافه شده است سعى در تفسير آيه بر اساس ديدگاه اين گروه از مفسّران، ما را به افزودن اين واژه در كلام، سوق داد. حال بايد ديد افزودن اين واژه چه نقشى در كلام ايفا مىكند.
وقتى مىگوئيم «معلم از دانشآموزان به گونه عادلانهاى امتحان بعمل آورد»، يعنى وقتى به «چگونگى» برگزارى و اجراى امتحان اشاره مىكنيم، در واقع براى فعل وصفى آوردهايم كه براى مشخص شدن شيوه و سبك تحقق آن آوردنش لازم است، در قواعد نحو عربى به وصفى كه چنين نقشى را براى فعل ايفا مىكند مفعول مطلق نوعى مىگويند مثل اينكه بگوئيم: «ضربتُ محمداً ضرباً شديداً» واژه «شديد» چگونگى وقوع فعل ضرب را نشان مىدهد كه بسيار شديد و محكم بوده است.
در عبارت مورد بحث نيز در صورت الحاق يك قيد وصفى به فعل «يبلو»، (كه معادل آن در زبان عربى مىتواند مفعول مطلق نوعى باشد) جمله بدين شكل در مىآيد: «ما شرايع را متكثر قرار داديم تا از شما امتحانى بعمل آوريم امتحانى كه عادلانه باشد (يعنى مطابق با توانائىها و ظرفيتهاى امتحان شوندگان باشد).
با اعمال اين الحاق، در حقيقت ما آنچه را فعل در تماميت معناى خود و به همين ترتيب جمله متشكل از آن فعل در انتقال مراد گوينده، بدان نيازمند است به آن افزودهايم چرا كه آن وصف، در بردارنده چگونگى تحقق فعل است. حال اگر ساختار كلام در انسجام معنايى و محتوايى خود بدان وابسته است حذف آن به هيچ وجه جايز نيست تا نياز باشد كه ما آن را به كلام بيفزاييم.
يعنى اگر گوينده قصد اشاره به عادلانه بودن امتحان را داشت (يعنى همان چيزى كه در تفسير اين گروه از مفسّران به طور ضمنى لحاظ شده) حتماً مىبايست در كلام بدان تصريح يا حداقل قرائنى دال بر مورد محذوف در كلام ذكر مىنمود.
پس چون نه تصريحاً و نه تلويحاً به آن اشاره نشده است اگر از جانب ما دخل و تصرفى در كلام صورت پذيرد در تضاد كامل با قواعد ساختارى زبان خواهد بود.
اما مدل ارتباطى مطرح شده از سوى اين مفسّران به گونهاى سامان يافته است كه جهت انطباق بر آيه ما را وادار به اعمال چنين دخل و تصرفى در كلام مىنمايد و دقيقاً به همين دليل، ما را به اين نتيجه مىرساند كه اين مدل ارتباطى اساساً نمىتواند مورد نظر آيه بوده باشد.
حتى اگر تحليلمان را در قالبى ارائه نمائيم كه در ظاهر نياز به اضافه نمودن صفت عدالت به فعل نداشته باشيم باز اشكال آن، اين خواهد بود كه باعث بهم ريختگى و ايجاد تغيير در ساختار چينشى آيه خواهد شد چون در صورتى كه گوينده قصد داشت تا تكثير شرايع را به عنوان پيامد تحقق امتحان الهى ارائه نمايد مطمئناً نمىگفت:
ما شرايع را متكثر نموديم تا شما را بيازمائيم، بلكه مىگفت در اثر تحقق امتحان الهى شرايع متكثر شدند» مقايسه دو عبارت تفاوت در ساختار چينشى آيه را به ما مىنماياند.
پس حتى اگر نخواهيم با تأكيد بر اينكه تحليل مفسّران باعث دخل و تصرف غير مجاز مىگردد آن را رد كنيم و عيناً خود تحليل ارائه شده را با آيه مقايسه نمائيم، باز هم به اين دليل كه ما را به يك ساختار شكنى منجر به تغيير در محتوى وامىدارد، پذيرفته نخواهد بود.
مدل ارتباطى دوم ( مطابق با رويكرد تفسيرى دوم )
«ما شرايع را متكثر قرار داديم... تا شما را بيازمائيم در آنچه كه به شما عطا نموديم». مهمترين نكتهاى كه در اين عبارت بايد بدان توجه داشت، اشاره به متعلق يا زمينه امتحانى است: «فى ما اتاكم». پس شايد بتوان گفت عبارت «ما به شما مال و فرزند بخشيديم تا شما را در آنچه به شما عطا كرديم بيازمائيم» دقيقاً با نص قرآنى مورد بحث قابل مقايسه باشد.
با خواندن عبارت اخير آنچه با توجه به سياق، در ذهن متبادر مىشود، اين است كه مال و فرزند «متعلق» يا همان «مواد و منابع» امتحانى و اساساً مبناى «تحقق» آنند. يعنى خداوند قرار است به وسيله مال و فرزند انسانها را بيازمايد، تا ميزان تعلق و وابستگىشان به اين مظاهر دنيوى با درجه ارادت و علاقهشان به رضاى الهى مقايسه گردد.
اين موضوع در شرايطى كه انسان به ناچار بايد بين دين و دنيا، بين اين عطيههاى الهى و كسب رضاى او يكى را برگزيند به خوبى آشكار مىشود و موفقيت يا شكست او را در اين آزمون رقم مىزند.
شايد مثال ديگرى در اين مورد، مقصود ما را بهتر نشان دهد. وقتى معلمى خطاب به دانش آموزان بگويد: من جزوات فيزيك را در اختيار شما قرار مىدهم تا از شما بر اساس آنچه به شما دادهام امتحان بگيرم، حتى در صورتى كه قيد «بر اساس آنچه به شما دادهام» در كلام وجود نمىداشت براى دانش آموزان مسلم و قطعى بود كه معلم مىخواهد از آنها امتحان فيزيك بگيرد. در نتيجه اين پرسش كه آنها خود را براى چه امتحانى بايد آماده كنند مطرح نمىشد زيرا در كلام معلم، آشكارا به اين مسأله تصريح شده بود.
همانگونه كه در دو مثال بالا، كاملاً مشهود است، قيد «بر اساس آنچه به شما دادم» نقش مواد و منابعى كه سئوال امتحان برگرفته از آنهاست، ايفا مىكند، بنابراين در اين مثالها، بين «امتحان» و «سئوال» رابطه برقرار شده است. به دليل شباهت ساختارى و محتوايى اين جملات، با نص صريح آيه، مىتوان پيش بينى كرد كه چنين رابطهاى در مورد دو كليد واژه «تكثر شرايع» و «ابتلا» نيز قابل ارزيابى باشد.
براى اينكه ببينيم، اين گمانه زنى با توجه به ساختار و سياق خودآيه، تا چه اندازه واقعيت دارد، بهتر آن است كه به قرائن موجود در آيه توجه كنيم:
شايد اين نكته كه در آيه، فعل «يبلو» به همراه قيد «ظرفيتى» آمده و نه «وصفى» قرينهاى است كه مىتواند نقش به سزايى در ترسيم رابطه ايفا نمايد. مىتوان با ذكر يك مثال مطلب را روشن كرد. در عبارت: «جلست فى الدار»، وقتى گفته مىشود «الدار»، ظرف متعلق به «جَلَس» است يعنى اينكه «جلوس» حادثهاى است كه «دار» ظرف «تحقق و عينيت» يافتن خارجى آن است، به عبارت سادهتر خانه «مكانى» است كه فعل جلوس در آن محقق شده است.
در عبارت «ليبلوكم فى ما اتاكم» نيز تركيب قيدى «فى ما اتاكم» ظرف متعلق به فعل «يبلو» است يعنى رابطه ظرف و مظروف بين «يبلو» و «فى ما اتاكم» برقرار است، پس «فى ما اتاكم» ظرفى خواهد بود براى تحقق و تبلور عينى حادثه ابتلا. حال ظرف تحقق امتحان چيست؟ پاسخ معلوم است: «سئوالِ» امتحان. بنابراين «فى ما اتاكم» كه به تكثر شرايع اشاره دارد همان «سئوال» امتحانى خواهد بود.
نتيجه آنكه در اين آيه نيز همان رابطه بين «سئوال» و «امتحان» ميان «تكثر شرايع» و «ابتلا» وجود دارد و از آنجا كه سئوال ظرف تحقق حادثه امتحان است، تكثر شرايع نيز كه نقش سئوال امتحان را دارد ظرف تحقق حادثه ابتلا است در نتيجه ما با امتحانى در آيه مواجهيم كه در اصل «تحقق» خود، محتاج تكثر شرايع است.13
حال، اين پرسش مهم و اساسى مطرح مىشود كه آن چه امتحانى است كه در اصل «تحقق» و عينيت يافتن در جهان خارج به تكثر شرايع نيازمند است؟14
پاسخ اين است كه آن امتحان، امتحان انسانها براى سنجش توان يا عدم توانائىشان در اعراض از دين سابق و اقبال به دين لاحق، است و تا تكثر شرايع بعنوان «سئوال امتحانى» نباشد امكان برگزارى چنين آزمونى وجود نخواهد داشت.
مىتوان پرسشى كه ما را به اين مدل ارتباطى مىرساند، به گونه ديگرى نيز مطرح كرد وقتى ما به اين نتيجه مىرسيم كه «تكثر شرايع» نقش سئوال امتحان را دارد، مىتوانيم بپرسيم: تكثر شرايع انسانها را با چه سئوالى در عرصه عملكرد دينى شان مواجه مىسازد؟
به عبارت ديگر، حال كه مىگوئيم تكثر شرايع نقش سئوال امتحان را دارد خداوند قصد داشته با ايجاد تكثر در شرايع چه سئوالى براى انسانها مطرح نمايد؟
به نظر مىرسد پاسخ اين باشد كه خداوند از اين طريق مىخواست انسانها را با سئوالاتى مهم و اساسى مواجه نمايد مثل اينكه: كدام يك از اديان موجود لازم الاتباع اند؟ وظيفه كسانى كه پيش از نزول دين جديد تابع شريعت ديگرى بودهاند چيست؟15
انسانها با پاسخ به اين سئوالات، كه در اعراض يا عدم اعراضشان از دين سابق، تبلور مىيابد، در اين امتحان بزرگ الهى شركت مىكنند، امتحانى كه سئوال آن مبتنى بر تكثر شرايع تدوين شده و دقيقاً بهمين دليل در اصل تحقق خود وابسته بدان بوده است.
بنابراين ما در اين آيه با امتحانى مواجه هستيم كه در اصل تحقق خود وابستگى تام به تكثر شرايع دارد و بدون اين فاكتور اصلاً امكان برگزارى آن وجود ندارد يعنى تحقق يا عدم تحقق امتحان وابسته بدان است نه عادلانه يا غير عادلانه بودن امتحان.
همانگونه كه ملاحظه شد تحليل خود آيه با تكيه بر ساختار و سياق آن ما را به مدلى از ارتباط بين تكثر شرايع و ابتلا سوق داد كه مطابق ديدگاه گروه دوم مفسّران است.
اين مفسّران بر اين مطلب تأكيد دارند كه خداوند با ايجاد تكثر در شرايع قصد داشت تا ميزان فرمانبردارى انسانها از فرامين متعدد خود كه در قالب شرايع گوناگون متجلى شده بود را بيازمايد تا مشخص شود چه كسانى با فرا رسيدن زمان اتمام رسميت و اعتبار عملى يك شريعت با برون رفت از حوزه دين قبلى به حوزه شريعت جديد، خود را تابع آن مىنمايند و چه كسانى همچنان تابع شريعت پيشين باقى مىمانند.
در اين ديدگاه تعدد شرايع با فراهم آوردن امكان انتخابهاى متعدد، به بهترين شكل ممكن مىتوانست ميزان بندگى و سرسپردگى انسانها را بنماياند و خلاصه اينكه تكثر شرايع به منظور شناسايى كسانى بود كه با اعتراف و اذعان به حقانيت همه اديان آسمانى در بُعد عملى تنها تابع شريعتى هستند كه از جانب خداوند ملزم به اطاعت از آن شدهاند.
با اين وصف، موضوع عدم وجود رابطه طولى ميان اديان و اعتقاد به هم عرضى آنها و جايز الاتباع بودن همه اديان آسمانى براى انسانهاى عصر نزول، آن چيزى نيست كه آيه در صدد تاييد آن بر آمده باشد. در نتيجه كثرت گرايانى16 كه با استناد به اين آيه سعى در اثبات ديدگاه خود دارند مطلبى را از آن برداشت كردهاند كه با مفاد و محتواى خود آيه همخوانى ندارد.
پی نوشت ها :
13 - البته لازم به ذكر است كه حتى در صورت عدم وجود قرينهاى چون «فى ما اتاكم» باز هم سياق كلام به گونهاى بود كه بايد بين تكثر شرايع و ابتلا بنحوى ارتباط برقرار مىكرديم كه در آن جايگاه تكثر شرايع بعنوان مواد (= سئوال) امتحانى، محفوظ مىماند.
درست مثل اين عبارت كه معلمى خطاب به دانشآموزان مىگويد: «من به شما جزوه فيزيك دادم تا از شما امتحان بگيرم»، آنچه سياق كلام در ذهن خواننده متبادر مىنمايد اين است كه ما با جزوه فيزيك بعنوان مواد امتحان كه سئوالات فيزيك بر گرفته از آن است و به اصل تحقق امتحان مىانجامد، مواجه هستيم. اين مطلب در پاسخ به كسانى كه معتقدند «فى ما اتاكم» ربطى به تكثر شرايع ندارد و به آن اشاره نمىكند، مطرح شد.
14 - وجود حرف استدراك، «لكن» نيز مىتواند در آيه، بعنوان يك قرينه، مورد توجه قرار گيرد و ما را در همان مسيرى كه به طرح اين پرسش مبنائى و اساسى بيانجامد، قرار دهد، با اين حرف به وجود مغايرت بين نظام تك شريعتى و آزمون الهى، اشاره شده است.
حال اين سئوال مطرح مىشود كه مگر با نظام تك شريعتى نمىتوان از انسانها امتحان بعمل آورد؟ و چون پاسخ اين پرسش مثبت است به اين نتيجه مىرسيم كه پس حتماً بايد «امتحان خاصى» مد نظر باشد كه نظام تك شريعتى آن را بر نمىتابد.
حال اين خاص بودن امتحان يا ناشى از مواد و سئوالات آن است كه در نظام تك شريعتى يافت نمىشود، يا ناشى از نحوه تحقق آن است كه با وجود نظام تك شريعتى امتحان به آن شكل و سبك خاص محقق نمىشود. از اين به بعد بايد قرائن ديگر آيه نيز به كمك ما بيايند تا بتوانيم امتحان مورد نظر آيه را شناسايى كنيم.
15 - در واقع وقتى به اين نتيجه رسيديم كه بايد رابطهاى به اين شكل: تكثر شرايع رابتلا = سئوال ر امتحان ترسيم كنيم، آنگاه آن پرسش مهم و بنيادين كه نقش مهمى در دلالت يابى آيه دارد به دو شكل مىتواند مطرح شود:
الف( آن چه امتحانى است كه در اصل تحقق خود به تكثر شرايع نيازمند است؟ يعنى آن چه امتحانى است كه تكثر شرايع سئوال آن است؟
پاسخ: آزمون مرحله دوم كه انسانها را با گزينههاى متعدد دينى مواجه مىنمايد.
ب( با ايجاد تكثر در حوزه شريعت چگونگه سئوالى براى انسانها در برنامه الهى طرح ريزى شده است؟
پاسخ: سئوالى سه گزينهاى كه شرايع سه گانه گزينههاى انتخابى آنند؛ يك سئوال تستى سه جوابى.
16 - شايد بى مناسبت نباشد كه در اينجا به نحوه برداشت يكى از كثرت گرايان از آيه، اشاره نمائيم. آنچه ما را بر آن داشت كه به بيان ديدگاه اين نويسنده بپردازيم اين بود كه عبارت «فاستبقوا الخيرات» نيز در طريقه استدلالى ايشان، نقش ايفا مىكند.
«آيه 48 مائده بر اين حقيقت دلالت دارد كه اولاً كثرت سفرا خواست الهى است؛ چرا كه «كان الناس امة واحدة» و ليكن دور زمان اقتضاء داشت كه كثرت محقق شود. ديگر اينكه در اين ميان صحبت از مسابقه است «فاستبقوا الخيرات»، در مسابقه هم براى اينكه عادلانه باشد همه بايد از شرايط يكسانى برخوردار باشند. پس از آيه استنباط مىشود كه هر يك از اديان الهى راه رسيدن به خداست، زيرا خداوند فرموده در آنچه به شما داديم بكوشيد و با هم در نيكوكارى سبقت گيريد» (گفتگو پيرامون وحدت متعالى اديان، محمود بينا، فصلنامه هفت آسمان، سال: 1، شماره، 7/ 1)
با توجه به تبيينى كه از رابطه بين تكثر و ابتلا ارائه شد، بايد گفت در اين آيه همانطور كه دغدغه نويسنده است، براى پيروان اديان شرايط برابر در نظر گرفته شده كه از آنها بقول نويسنده براى شركت در مسابقه، دعوت بعمل آمده است، اما اين برابرى شرايط آنطور كه نويسنده مىگويد مقصود آيه نيست؛ چه، وقتى بر اساس مفاد آيه، از انسانها دعوت شده به دين جديد عصر خود، ايمان بياورند يعنى اينكه قرار دادن خود در شرايط يكسان، از آنها خواسته شده است. در واقع آنها با ورود به حوزه دين جديد، خود را در شرايط مشابه يكديگر قرار مىدهند تا اساساً شركت در آنچه نويسنده تحت عنوان مسابقه از آن ياد كرده، معنادار باشد.
ادامه دارد...