روابط ايران و رژيم صهيونيستی(1)
مقدمه
هر چند با در نظر گرفتن ابعاد گسترده روابط ايران و اسرائيل و آثار آن، سئوالات متعددي از جنبههاي مختلف قابل طرح ميباشد؛ اما هدف اين مقاله، يافتن پاسخ براي اين پرسش محوري است كه: «با توجه به زواياي پيدا و پنهان سه دهة روابط در ابعاد مختلف بين ايران و اسرائيل، آيا اين روابط از نوعي تعادل و توازن نسبي و تأثير پذيري و تأثير گذاري يكساني بر اساس عرف بينالملل برخوردار بوده، يا يكي بر ديگري برتري داشته است؟»
براي دستيابي به پاسخ سئوال مطرح شده، روابط ايران و اسرائيل را طي سه دهه (1357-1327) در ابعاد سياسي، اقتصادي، امنيتي ـ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي بررسي ميكنيم.
1. بعد سياسي
موشه شرتوك، وزير خارجه اسرائيل، طي تلگرافي به نام «دولت موقت اسرائيل» خطاب به وزير امور خارجه ايران، ضمن اعلام استقرار يك دولت يهود مستقل در فلسطين، با يادآوري خاطره تاريخي نجات قوم يهود توسط كوروش، از رژيم شاه تقاضا ميكند كه با «شناسايي اسرائيل و ايجاد رابطه دوستي»2 با آن كشور، بزرگ منشي دوران كورش بزرگ را تكرار نمايد. دولت ايران پس از مدتي با اعزام «عباس صيقل» ، به بهانه نظارت بر املاك اتباع ايراني به اسرائيل ، اولين گام را در جهت ارتباط با اسرائيل برداشت. صيقل در يكي از گزارشهاي ارسالي خود به ايران با تمجيد فراوان از رفتار اسرائيل، بر تسريع شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران تأكيد ورزيد. 3
حكومت ايران ، در پرتو برخي از تحولات داخلي و تأثيرپذيري از نظام بينالمللي و فاكتورهايي چند ـ همچون تبعيد آيتالله كاشاني به لبنان و بازداشت برخي از مخالفين حكومت پس از سوءقصد بهمن ماه 1327 به جان شاه در دانشگاه تهران ، سفر طولاني شاه به آمريكا در آبان 1328 و كسب اطلاع از نفوذ فوقالعاده محافل يهوديان در آمريكا ، روابط نامطلوب ايران با برخي از كشورهاي جهان عرب و نگراني از تهديدات آنها، به رسميت شناختن اسرائيل توسط تركيه به عنوان اولين كشور اسلامي در 28 مارس 1349، غير عربي بودن ايران و اسرائيل در خاورميانه و نگراني دو رژيم ازكشورهاي تندرو عربي و دو قطبي شدن نظام بينالمللي و تحولات ناشي از آن و قرار گرفتن ايران و اسرائيل در اردوگاه غرب، بهخصوص در كانون سياستهاي خاورميانهاي آمريكا؛ـ زمينه را براي شناسايي اسرائيل مناسب يافت و دولت محمد ساعد مراغه اي در هنگام فترت مجلس در اسفند ماه 1328، اسرائيل را به صورت «دو فاكتو» به رسميت شناخت.
اعلاميه رسمي دولت كه در 23 اسفند 1328 به مناسبت شناسايي اسرائيل انتشار يافت، به شرح زير بود:
پس از استقلال دولت اسرائيل و به رسميت شناختن آن از طرف سازمان ملل متحد، [جهت] بررسي حفظ منافع اتباع ايراني در فلسطين كه [در] نتيجه [وقوع] جنگ خسارات زيادي متحمل شده بودند آقاي عباس صيقل را به عنوان نماينده به فلسطين اعزام داشت. پس از مذاكرات مفصلي كه از طرف سازمان ملل و دولت امريكا با ايران به عمل آمد، براي اينكه دولت ايران بيشتر بتواند منافع اتباع خود را حفظ و اشكالاتي كه در كار چند هزار ايراني مقيم فلسطين پيدا شده مرتفع شود سه ماه قبل آقاي صفينيا را به سمت مأمور مخصوص به فلسطين اعزام داشت و با اين عمل دولت ايران، دولت اسرائيل را بالفعل به رسميت شناخت ولي براي اينكه اين شناسايي به صورت رسمي درآيد طبق تصميم هيئت دولت آقاي انتظام نماينده دائمي دولت شاهنشاهي در سازمان ملل متحد به اطلاع نماينده دولت اسرائيل رساند كه از اين پس دولت ايران دولت اسرائيل را به طور دو فاكتو به رسميت شناخته است.
تلگراف رسيده از آقاي انتظام حاكي است كه اين دستور به موقع اجرا گرديد.
انتشار خبر شناسايي غير منتظره اسرائيل از سوي دولت ايران، علاوه بر عكسالعمل شديد برخي از نمايندگان مجلس شوراي ملي و سنا و محافل مذهبي، واكنشهاي شديد كشورهاي عربي بهويژه، مطبوعات آن كشورها را در پي داشت. پيروزي نهضت ملي، انتظارات جديدي را در داخل و خارج از كشور، نسبت به تجديد نظر پيرامون مسأله شناسايي اسرائيل پديد آورد، اين مسئوليت بيش از همه متوجه آيتالله كاشاني رهبر مذهبي نهضت بود كه سابقه طولاني در مبارزه با استعمار داشت و از حاميان واقعي فلسطين محسوب ميشد. دولت محمد مصدق به خواستة افكار عمومي مردم مسلمان ايران و جهان اسلام پاسخ مثبت داد و در تير ماه 1330، شناسايي دو فاكتو اسرائيل را پس گرفت و كنسولگري ايران را در اسرائيل منحل كرد.
هر چند انحلال كنسولگري ايران در اسرائيل و فراخواني كادر سياسي ايران از اسرائيل به منزله فسخ شناسايي اسرائيل تلقي گرديد؛ اما، برخي از سياستمداران و بهخصوص اسرائيليها از زاويه ديگري به اين مسأله مينگريستند و بر اين اعتقاد بودند كه شناسايي دو فاكتو همچنان به قوت خود باقي ميباشد. شاه نيز بر همين باور بود و بعدها سعي كرد در مصاحبه جنجالبرانگيز خود كه واكنش شديد مصر را به دنبال داشت، شناسايي اسرائيل را به كابينه محمد ساعد در سال 1328 مربوط نمايد. نكتة قابل توجه در اين ميان، آن است كه شادماني اعراب و مردم ايران از قطع روابط ايران و اسرائيل طولاني نگشت و با كودتاي آمريكايي ـ انگليسي 28 مرداد 1332 و تحكيم پايههاي سياسي رژيم محمدرضا پهلوي، روابط ايران و اسرائيل در ابعاد گوناگون گسترش يافت.
در واقع، يكي از پيامدهاي كودتاي 28 مرداد 1332، در حوزه سياست خارجي ايران از سرگيري روابط ايران و اسرائيل در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، امنيتي ـ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي بود. در بعد سياسي با افزايش تعداد كارشناسان و كاركنان اسرائيلي در ايران فعاليت نمايندگي اسرائيل رو به گسترش نهاد، بهگونهاي كه نمايندگي اسرائيل يكي از بزرگترين هيأتهاي اسرائيلي در خارج محسوب ميشد. نمايندگان اسرائيل، هر كدام با ويژگيها و خصوصيات خاص خويش و به طور مرموز و پيچيده، همواره سعي ميكردند در ميان هيأت حاكمه و مراكز مهم نفوذ كرده و حتي به دربار راه پيدا نمايند. مئير عزري، بهعنوان اولين سفير اسرائيل در تهران موفق شد از شاه نشان درجه دوم تاج دريافت نمايد.
نمايندگان اسرائيل در پرتو دكترين «ميثاق حاشيهاي» ديويد بنگوريون، بنيانگذار دولت اسرائيل، مبني بر ايجاد روابط با كشورهاي پيرامون جهان عرب، كه مورد پذيرش شاه قرار گرفته بود، بسترسازي لازم را براي فعاليتهاي گوناگون فراهم نمودند. بن گوريون بر اين باور بود كه اسرائيل با برقراري پيوندهاي دوستي با ايران، تركيه و اتيوپي ميتواند چهره خاورميانه را دگرگون كند و در برابر دشمنان مشترك اين ملتها، نيروي سياسي توانايي را سازمان دهد. سياست ميثاق حاشيهاي با سياست خارجي محمدرضا پهلوي تلاقي پيدا كرد و مبناي گسترش روابط دو رژيم گرديد. نياز شديد اسرائيل به يارگيري جديد در منطقه به منظور جلوگيري از آسيبپذيري و خارج شدن از انزوا و نياز امنيتي حكومت شاه در برابر تهديدات شوروي و برخي از كشورهاي تندرو عربي از جمله مصر و عراق، از عوامل تسريع ارتباط نزديك ايران و اسرائيل به شمار ميآيد.
زوي دوريل، نيمرودي، لوبراني، هارملين از جمله نمايندگان فعال اسرائيل در تهران بودند كه با رفتارهاي خارج از مقررات خود قصد داشتند ايران را در برابر يك عمل انجام شده قرار داده و با روشهاي مختلف روابط دو كشور را آشكار سازند كه در برخي موارد، عملكرد آنها با اعتراض شديد نمايندگان كشورهاي عربي به وزارت خارجه ايران همراه ميشد.
البته در برخي از مسائل پيشآمده از وزارت امور خارجه هم كاري بر نميآمد. هر چند به دليل ترس از واكنشهاي مردم و كشورهاي عربي، سفارت اسرائيل در تهران پرچمي بر فراز ساختمان نيفراشته بود، و نمايندگان اسرائيل نميتوانستند در تشريفات رسمي ظاهر شوند؛ اما، از تمام امتيازات ديپلماتيك همانند ديگر كشورها بهرهمند بودند.
با انتخاب دكتر ابراهيم تيموري به عنوان سفير ايران در تل آويو، نمايندگي ايران فعاليت خود را گستردهتر از قبل تحت پوشش دفتري در سفارت سوئيس آغاز نمود. اين نمايندگي در مكاتبات اداري «برن 2» ناميده ميشد و كارمندان ايراني، اعضاي هيأت نمايندگي سفارت ايران در سوئيس تلقي ميشدند. «پس از ابراهيم تيموري كه از آذر 1338 تا آبان 1342، نمايندگي فوقالعاده ايران را در تل آويو عهدهدار بود؛ به ترتيب، منوچهر پيشوا از آبان 1342 تا بهمن 1342، صادق صدريه از بهمن 1342 تا اسفند 1346، فريدون فرخ از فروردين 1347 تا آذر 1349، ابراهيم تيموري مجدداً از آذر 1349 تا فروردين 1354 و مرتضي مرتضايي از فروردين 1354 تا بهمن 1357، مسئوليت نمايندگي ايران در تل آويو را به عهده داشتند. با پيروزي انقلاب اسلامي ”ناصر رسوليان“ از بهمن 1357 تا فروردين 1358، جهت تحويل و تحول به تل آويو اعزام گرديد.» 4
با استقرار نمايندگان ايران و اسرائيل در تهران و تل آويو و سفرهاي پنهاني مقامات عاليرتبه دو رژيم ، بهويژه نخستوزيران اسرائيل شامل، ديويد بن گوريون ، گلداماير ، اسحاق رابين ، مناخيم بگين ، به ايران و سركوب قيام 15 خرداد ، روابط در سطح بسيار وسيعي در جنبههاي مختلف گسترش يافت و ايران فعالتر از گذشته در تحولات پرشتاب منطقهاي ، همراه با اسرائيل گام برداشت.
اسناد موجود گوياي اين واقعيت است كه فعاليت نمايندگي اسرائيل در تهران در مقايسه با فعاليت نمايندگي ايران در تل آويو، به مراتب گستردهتر ، پيچيدهتر و آزادتر انجام گرفته است و يكي از دلايل اصلي آن علاوه بر ورزيدگي خاص نمايندگان اسرائيل، پنهانكاري و بعضاً تكذيب روابط از سوي رژيم شاه بود. در حاليكه اسرائيل به شدت تمايل به آشكارسازي و رسميشدن روابط داشت، اما به لحاظ عدم برخورداري از موقعيت بينالمللي مناسب و عدم پذيرش برخي از نهادهاي بينالمللي و روابط محدود خارجي، ناگزير به روابط پنهاني با شاه ، متقاعد شده بود. معمولاً در روابط بين كشورها ، به خصوص روابط سياسي ، وزارت امور خارجه از جزئيات آگاه ميباشد؛ ولي ، روابط ايران و اسرائيل با توجه به ويژگيهاي منحصر به فرد خود ، از اين قاعده مستثناء بود و آنچه درباره اين روابط، در وزارت امور خارجه وجود دارد ، تنها بخش اندكي از ابعاد آن را آشكار ميكند؛ زيرا اين روابط تحت كنترل ساواك انجام ميگرفت. بنابراين، بسياري از فعاليتهاي انجام شده، از نگاه وزارت امور خارجه مخفي باقي مانده است.
2. بعد اقتصادي
در پائيز 1333 سلطان حسين سنندجي، دبير دوم سفارت ايران در لندن ضمن ملاقاتي با مردخاي گازيت، دبير اول سفارت اسرائيل، پيشنهاد فروش نفت ايران را كرد. گازيت بيدرنگ موضوع را به دولت متبوعش گزارش داد. دو هفته بعد دو ديپلمات يكديگر را در ضيافت ملكه اليزابت دوم ، در كاخ باكينگهام ديدند. سنندجي به همكار اسرائيلياش اطلاع داد به زودي معاون مدير عامل شركت ملي نفت ايران به لندن خواهد آمد و هر گاه اسرائيل مايل به خريد نفت باشد اين ، فرصتي براي مذاكرات مقدماتي خواهد بود. 5
گفتگوهاي پنهاني بر سر نفت نيز از همين سالها آغاز شد و در جريان آن ، ايران با فروش نفت موافقت كرد. پس از آنكه در مرداد 1335 جمال عبدالناصر، كانال سوئز را ملي اعلام كرد و در 7 آبان همان سال، مصر مورد حمله مشترك نيروهاي انگليسي ، فرانسوي و اسرائيل قرار گرفت ، همكاري نفتي بين ايران و اسرائيل گسترش يافت. زيرا كانال سوئز، گذرگاه 73 درصد از كالاهاي وارداتي و 76 درصد از نفت صادراتي ايران، بسته شده بود و ايران ميبايست راههاي جديدي براي واردات و صادرات خود پيدا كند. تحريم فروش نفت به اسرائيل از جانب شوروي هم، در پي حمله اسرائيل به مصر، نفت ايران را به صورت تنها جايگزين نفت شوروي درآورده بود. در تابستان 1336 شركت نفت ايران نمايندهاي به اسرائيل فرستاد تا با مقامات مربوطة رژيم اشغالگر گفتگو كند. رهاورد اين سفر و گفتگوها كه بسيار محرمانه انجام شد، امضاي قراردادي بود كه به موجب آن نفت ايران به بهاي بشكهاي 30/1 دلار به اسرائيل فروخته ميشد. 6
ديويد بن گوريون، نخست وزير كه از عقد اين قرارداد شديداً خوشحال شده بود، بلافاصله دستور داد يك لوله نفت هشت اينچي بين بندر ايلات و بئرـ شبع احداث شود و از آنجا نفت ايران با كاميونهاي نفتكش به پالايشگاه حيفا حمل گردد. لوله مزبور در ظرف صد روز ساخته شد و در دسامبر 1957 (1336) مورد بهرهبرداري قرار گرفت. حدود يك سال بعد در ملاقاتي كه بين محمدرضا پهلوي و لوي اشكول، وزير دارايي اسرائيل انجام گرفت، طرفين توافق كردند روابط خود را در زمينههاي سياسي و نفتي و اطلاعاتي گسترش دهند. شاه براي نشاندادن حسن نيت خود آمادگي ايران را براي صدور نفت بيشتري به اسرائيل اعلام كرد. بدين منظور يك لوله 18 اينچي نفت با هزينهاي بالغ بر 18 ميليون دلار ميبايست احداث ميشد. با اتمام ساخت اين لوله در سال 1340 صادرات نفت ايران به اسرائيل دو برابر گرديد.
نفت ايران براي اسرائيل جنبه حياتي داشت. بنابراين، رهبران اين كشور تمام تلاش خود را براي جريان عادي و مطمئن آن به كار بستند. حتي پس از جنگ شش روزه (1967) اسرائيل بهرهبرداري از چاههاي نفت ابورودپس در شبه جزيره سينا را آغاز كرد تا بتواند وابستگي خود به نفت خارجي را كاهش دهد؛ اما، مايل بود مطمئن باشد كه از ايران نفت دريافت خواهد كرد. ايران بهرغم فشارهاي اعراب، هرگز در تحريم نفتي اعراب عليه غرب شركت نكرد و همچنان به ارسال نفت به اسرائيل ادامه داد. علاوه بر اين، مهاجرتهاي دستهجمعي يهوديان از ديگر كشورها به اسرائيل و توسعه اقتصادي آن رژيم، از يك سو؛ و وابستگي شديد ايران به فروش نفت به منظور كسب درآمد بيشتر براي اجراي برنامههاي اصلاحات، تحت عنوان «انقلاب سفيد»، از سوي ديگر؛ هر دو كشور را بر آن داشت تا در دهه چهل براي صدور و دريافت نفت بيشتر و سرمايهگذاري و توسعه خطوط لوله نفت در اسرائيل اعلام آمادگي نمايند.
يكي از موضوعات مهم در جريان نفت بين ايران و اسرائيل، موضوع خط لوله جديد بندر ايلات ـ اشكلون است كه براي اسرائيليها از اهميت فوقالعادهاي برخوردار بود. بسته شدن كانال سوئز و در نتيجه آن طولاني شدن مسير تردد كشتيها از دماغه اميدنيك در جنوب افريقا، سبب گرديد كه اسرائيليها طرحي را ارائه نمايند كه بهواسطه آن كشتيهاي نفتكش وارد بندر ايلات در خليج عقبه شوند و نفت دريافتي از ايران بهوسيله يك خط لوله جديد 42 اينچي به بندر اشكلون واقع در ساحل درياي مديترانه انتقال يابد و از آنجا به وسيله كشتيهاي نفتكش به اروپا حمل گردد. در يكي از اسناد سري سفارت آمريكا، امتيازات خط لوله نفت بين بندر ايلات و درياي مديترانه، نسبت به انتقال نفت توسط نفتكشها بررسي گرديده و از جهات مختلف به فوايد نفت از طريق لوله اشاره شده است. 7
خط لوله ايلات ـ اشكلون، 260 كيلومتر طول داشت كه مخارج آن را دولت ايران پرداخت و از اين طريق، نفت ايران به مناطقي در اروپا، بهويژه، به ايتاليا و روماني ارسال ميشد. در سال 1348 طبق دستور شاه، ده ميليون تن نفت از طريق اين لوله به اسرائيل فرستاده شد. ارسال نفت ايران حتي پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائيل در سال 1352 ادامه يافت؛ مخصوصاً از زماني كه اسرائيليها مجبور شدند حوضههاي نفتي اشغال شده در صحراي سينا را به مصريها بازگردانند. 8
شاه همواره در ديدار با مقامات اسرائيلي نسبت به وعدههاي خود در خصوص ادامه روند نفت وفادار بود. واردات نفت اسرائيل به تدريج از 30 هزار بشكه در سال 1959 به رقم 283,600,1 بشكه در روز در سال 1971 افزايش يافته است. به احتمال زياد بين 80 تا 90 درصد اين واردات از ايران تأمين شده است. به عبارت ديگر، اسرائيل در سال 1959 بين 24 تا 27 هزار بشكه در روز و در سال 1971 بين 85 تا 95 هزار بشكه در روز نفت از ايران وارد كرده است.» 9
سند زير كه از سفارت امريكا در تهران در تاريخ 17 دسامبر 1976 ( 26 آذر 1355) به دست آمده، ضمن تأييد واردات نفت اسرائيل از ايران در سال بيانگر همكاري مشترك و گسترده ايران و اسرائيل در حوزه نفت، به منظور رساندن نفت به كشورهاي اروپايي و ديگر مناطق مي باشد:
اطلاعات (به دست آمده) از منابع مختلف نشاندهنده اين است كه حداقل 75 درصد مصرف كنوني داخلي اسرائيل كه در حدود 150 هزار بشكه در روز ميباشد بوسيله ايران تأمين ميشود. از اين گذشته، تنها نفتي كه از طريق خط لوله ترانس - اسرائيل (تيپلين) جاري و از طريق خليج عقبه به بندر مديترانه اشلگون به سمت شمال در حركت ميباشد از جانب ايران است.تيپلين در اواخر 1960 با 200 ميليون دلار هزينه بر پا گرديد و گنجايش كنونياش 45 ميليون تن در سال ميباشد (در حدود 850 هزار بشكه در روز) در جريان است. در 1976 به نظر ميرسد كه چيزي در حدود 350 هزار بشكه از نفت خام ايران روزانه از طريق تيپلين بـراي مشتريـان در اروپا و نقاط دورتر انتقال و ارسال ميشد. 10
گشايش كانال سوئز هم، به طور جدي بر خط لوله ايلات - اشكلون تأثير نگذاشت، زيرا جريان نفت ادامه داشت. اما آنچه اسرائيليها را به شدت نگران ساخته بود، روند شتابان نهضت انقلابي ايران بود كه در راستاي منافع اسرائيل به پيش نميرفت و پيروزي آن قطع نقت را در برداشت.بهخصوص كه تا آن زمان، نفت تنها منبع انرژي، اسرائيل بود. مرتضي مرتضايي، رئيس نمايندگي ايران در اسرائيل، طي گزارش مورخه 13/10/57 به وزارت امور خارجه ـ كه محتملا از آخرين گزارشهاي او است، نوشته است:
مصرف سالانه نفت اسرائيل كه در حال حاضر 8/7 ميليون تن ميباشد و نيمي از آن از ايران خريداري ميگردد، طبق ارزيابي كارشناسان نفتي با احتساب چهاردرصد افزايش مصرف سالانه درسال 1980 به ده ميليون تن و در سال 1984 به 5/11 ميليون تن بالغ خواهد شد تا سال 1980 تنها مبلغ تأمين انرژي اسرائيل كماكان مواد نفتي خواهد بود. 11
در يك جمعبندي كلي از همكاري نفتي ايران و اسرائيل ميتوان گفت، ايران بزرگترين فروشنده نفت به اسرائيل بود. هر چند شاه در مصاحبههاي مطبوعاتي ارسال نفت به اسرائيل را منكر ميشد و در برابر پاسخ چگونه رسيدن نفت به اسرائيل، اظهار بياطلاعي مينمود. اما پذيرش بي اطلاعي شاه بسيار ساده لوحانه ميباشد، زيرا، كسي كه در جزئيترين مسائل كشور دخالت داشت، چگونه ممكن بود در مسئلهاي با اين همه حساسيت كه پيامدهاي مخاطرهآميزي داشت، بياطلاع باشد. در واقع نقش اصلي و اساسي را در ماجراي نفت ايران به اسرائيل در درجه نخست شاه و در مراحل بعد برخي از مقامات همچون امير عباس هويدا نخست وزير، اسدالله علم وزير دربار و منوچهر اقبال مدير عامل شركت نفت، ايفا ميكردند. شاه در برابر شديدترين واكنش كشورهاي عربي بهخصوص، جمال عبدالناصر مقاومت ورزيد و به درخواستهاي برخي از مقامات كشورهاي عربي و افراد با نفوذ در جهان اسلام مبني بر قطع نفت به اسرائيل وقعي ننهاد و مشاركت ايران در خط لوله نفت بند ايلات - اشكلون را سودمند دانست و زماني كه به مصر و عربستان نزديك شد، در ملاقات با مقامات اسرائيلي آنها را از نگراني خارج ساخت و تأمين نفت اسرائيل را تضمين نمود و تا پايان حكومتش هيچگاه صدور نفت به اسرائيل را قطع نكرد.
در ميان اسناد به دست آمده از مبادلات تجاري ايران و اسرائيل، تا قبل از كودتاي 28 مرداد 1332، يكي از قراردادهاي مهم بازرگاني، كه در واقع سرآغاز توسعه مناسبات اقتصادي بين ايران و اسرائيل محسوب ميشود، موافقتنامه بين بانك ملي ايران و بانك لوسيلو اسرائيل ميباشد. «اين موافقت نامه در هشت ماده در خرداد ماه 1332 در تهران به امضا رسيد. در ماده هشت آن آمده است: اين موافقت نامه پس از امضا به موقع اجرا گذارده خواهد شد و براي مدت يك سال به قوت خود باقي خواهد بود و هر گاه يكي از طرفين موافقتنامه دو ماه پيش از پايان مدت قرارداد تمايل خود را مبني بر عدم ادامه مفاد آن به طرف ديگر اعلام نمايد خودبخود تمديد خواهد گرديد.»12 كالاهاي مورد نظر طرفين در اين قرارداد، طيفي از كالاهاي شيميائي، ساختماني، غذائي، آرايشي و ماشين آلات را در بر ميگيرد.
موافقتنامه مذكور را ميتوان از جنبههاي مختلف مورد بررسي قرارداد و نكتههاي قابل توجهي را در آن يافت. برخي از اين نكات عبارتاند از:
1. در فهرست صادرات ايران به اسرائيل كالاهايي همچون گندم، جو، برنج و حتي مرغ و تخم مرغ مشاهده ميشود كه صدور اين اقلام بيانگر وضعيت اقتصادي ايران قبل از كودتاي 28 مرداد 1331 ميباشد. ايران از نظر اقتصادي تا حدودي خودكفا بوده و درصد اندكي وابستگي به درآمد نفت داشته است؛ اما، پس از كودتا، يكي از پيامدهاي ناشي از آن تغيير ساختار اقتصادي كشور ايران بود كه با تك محصولي شدن اقتصاد كشور، وابستگي دولت به درآمد نفت به سطح بسيار نامطلوبي ميرسد و در واقع نفتي كه كنسرسيوم در اختيار داشت، نقش مؤثر و تعيين كنندهاي در وضعيت اقتصادي و اوضاع سياسي، اجتماعي و حتي فرهنگي بر جاي گذاشت.
2. موافقتنامه مورد اشاره بر اساس معامله پاياپاي انجام گرفته و در آن براي هر كدام از كشورها يك اعتبار نيم ميليون دلاري جهت خريد تعيين گرديده، كه نشانگر تعادل صادرات طرفين ميباشد؛ اما در سالهاي بعد از كودتا تجارت خارجي ايران با اسرائيل كاملاً يكجانبه و شتابان به سود اسرائيل پيش رفت. به گونه اي كه حتي تخم مرغ ايران را اسرائيل تأمين ميكرد.
3. از آنجايي كه دولت مصدق در محاصره اقتصادي قرار داشت، اسرائيل با توجه به شناخت نياز ايران براي بهبود وضعيت نابسامان اقتصادي، فرصت را غنيمت دانست و از اين طريق قصد داشت زمينه را براي ديگر امور فراهم سازد.
4. كالاهاي صادراتي ايران به اسرائيل، عمدتاً شامل محصولات غذايي بود كه ناشي از يك اقتصاد سنتي است؛ اما كالاهاي صادراتي اسرائيل به ايران بيشتر جنبه صنعتي داشت كه گامي در جهت توسعه در جهان صنعتي محسوب ميشود.
5. با توجه به اينكه دولت مصدق در تيرماه 1330 طي اعلاميهاي قطع رابطه با دولت اسرائيل را به اطلاع عموم رساند و اين تصميم وي، خوشحالي مردم مسلمان و تمجيد سياستمداران و شخصيتهاي برجسته كشورهاي عربي را در پي داشت، ارتباط با اسرائيل بهخصوص فروش نفت به آن رژيم، كه در واقع به نوعي تقويت اسرائيل در برابر اعراب بود؛ تعجب برانگيز بود و همين موضوع واكنشهايي را در برخي از كشورهاي عربي برانگيخت. در همين باره روزنامه المساء، چاپ بيروت در تاريخ 18 ژوئن 1953 به نقل از بعضي از جرايد تلگراف زير را منتشر نمود:
قرارداد بازرگاني جديدي بين ايران و اسرائيل منعقد گرديده است كه اسرائيل مبلغ نيم ميليون دلار به ايران بپردازد و اين قرارداد از تاريخ 15 ژوئن سال جاري (قرار است) به موقع به اجر درآيد. دكتر مصدق مصمم شده است كه نفت خود را به اسرائيل بفروشد. ما مخلصانه تقاضا داريم كه دولت ايران قرارداد را ملغي و دولت ايران دوستي خود را با 70 ميليون عرب و صدها ميليون مسلمان جهان ادامه دهد. 13
كاردار سفارت ايران در پاريس در تاريخ 27/3/1332 طي نامهاي به وزارت امور خارجه با اشاره به انتشار خبر قرارداد در يكي از روزنامههاي چاپ پاريس، صحت و سقم اصل قرارداد را جويا شده است، وي در اين نامه مينويسد:
روزنامه Agence Echomique et Financiere چاپ پاريس به تاريخ 12 ژوئن 1953 خبري از تل آويو منتشر نموده مبني بر اينكه بين اسرائيل و ايران يك قرارداد پرداخت به مبلغ پانصد هزار دلار براي مبادله جنس (منجمله نفت) منعقد گرديده است. خواهشمند است از صحت و سقم اين خبر اين سفارت را مستحضر فرماييد. 14
علاوه بر اين، برخي ديگر از نمايندگيهاي خارج از كشور هم به طور مكرر درباره صحت و سقم خبر مربوط به قرارداد سئوال مينمودند. وزارت امور خارجه ايران در پاسخ به سوال سفارت ايران در بغداد، ضمن تكذيب خبر منتشر شده روزنامههاي چاپ بغداد درباره روابط بازرگاني و اقتصادي بين ايران و اسرائيل درباره موافقتنامه اخير مينويسد:
موافقتنامه[اي] هم كه بين بانك ملي ايران و بانك اسرائيل بسته شده تازگي ندارد و فقط به منظور تسهيل واريز حساب دريافت و پرداخت در كشور ايران و اسرائيل منعقد شده است و چنين موافقتنامهاي هيچ مربوط به ايجاد روابط سياسي بين دو كشور ايران و اسرائيل نيست. مراتب فقط براي استحضار خودتان استعار گردد. 15
بديهي است كه پاسخ وزارت امور خارجه به سفارت ايران در بغداد يك توجيه كلي بيش نبود ، آن هم فقط جهت آگاهي سفير ايران در بغداد. اگر ليست بلند كالاهاي صادراتي ايران به اسرائيل و، اسرائيل به ايران را نميتوان روابط بازرگاني نام نهاد، پس چه عنواني را بايد براي آن انتخاب نمود؟!
پی نوشت ها :
* عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين (ع)
1ـ ازغندي، عليرضا؛ روابط خارجي ايران؛ تهران؛ نشر قومس، 1376؛ صفحه 409.
2ـ نورالدينكيا، فضلالله؛ خاطرات خدمت در فلسطين؛ تهران؛ نشر آبي؛ 1377؛ صفحه 9.
3ـ جهت اطلاع بيشتر نگاه كنيد به: يزداني، مرضيه؛ اسناد مهاجرت يهوديان ايران به فلسطين؛ تهران؛ انتشارات سازمان اسناد ملي ايران؛ 1374؛ صص 122-121.
4ـ وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران؛ سياستگزاران و رجال سياسي در روابط خارجي ايران، تهران، وزارت امور خارجه (دفتر آموزش و ارزشيابي)، 1364، صفحه 33.
5ـ هوشنگمهدوي، عبدالرضا؛ سياست خارجي ايران در دوره پهلوي؛ تهران؛ نشر پيكان؛ چاپ چهارم، 1377؛ صفحه 283.
6ـ روابط ايران و اسرائيل به روايت اسناد نخست وزيري؛ تهران، مركز اسناد رياست جمهوري، 1377، صفحه 130.
7ـ نگاه كنيد به: اسناد لانه جاسوسي آمريكا؛ تهران؛ انتشارات مؤسسه فرهنگي هنري بزرگ انديشه؛ جلد 12، شماره 36، صص 4980 - 4978.
8ـ ازغندي، عليرضا؛ پيشين، صفحه 413.
9ـ قانون، مرتضي؛ ديپلماسي پنهان؛ تهران؛ نشر طبرستان؛ 1381؛ صفحه 342.
10ـ اسناد لانه جاسوسي آمريكا، تهران، انتشارات مؤسسة فرهنگي هنري بزرگ انديشه، جلد 12 شمارة 36، صفحة 5022.
11ـ گزارش شماره 2468/430 مورخ 13/10/1357، از مرتضايي به وزارت امور خارجه، نمايندگي تل آويو، سال 57-1356، كارتن 8 ، پرونده 50-220.
12ـ بايگاني اسناد وزارت امور خارجه؛ بخش 26؛ سال 1332؛ پرونده 47.
13ـ همان؛ پرونده 47.
14ـ گزارش محمدحسين نجم، كاردار سفارت ايران در پاريس به وزارت امور خارجه، مورخ 27/3/32، بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، بخش 26، سال 1332، پرونده 47.
15ـ نامه شماره 2311/26588 وزارت امور خارجه به سفارت ايران در بغداد، مورخ 28/7/1332، بايگاني اسناد وزارت امور خارجه، بخش 26، سال 1332، پرونده 47 .
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372