تحليلي بر سيره ارتباطات ميان فردي پيامبراكرم(ص) (3)
ميدان كنش ارتباطي
الف) تساوي: شايد كساني كه به دنبال الگويي براي ارتباط آزاد، مساوات طلبانه، عادلانه و دو سويه هستند، نتوانند نظيري براي رابطه پيامبر(ص) با اصحاب خويش بيابند. در اين جا به نمونههايي از سيره آن حضرت اشاره ميكنيم.
1ـ جلسات پيامبر با اصحاب معمولاً به صورت حلقهاي تشكيل ميشد و هيچ فردي به لحاظ محل جلوس بر ديگري امتيازي نداشت.(1) حتي نگاه پيامبر(ص) نيز به تساوي توزيع ميشد. امام صادق فرمود: «رسول خدا(ص) به طور مساوي و يكنواخت به يارانش نگاه ميكرد».(2)
اين گونه برخورد به ديگران نيز توصيه شده است.
يكي از سنتهاي پيامبر(ص) اين است كه هرگاه با عدهاي صحبت ميكني، در ميان آنها تنها به يك نفر معين توجه ننمايي، بلكه همه را مورد توجه خود قرار دهي. (3)
متغيرهايي همانند سن، جنس، ثروت و قدرت در نحوه ارتباط ميان فردي پيامبر تأثيرگذار نبود.
2ـ پيامبر(ص) در مواجهه با ديگران هيچ وقت براي خودش موقعيت فرا دست اتخاذ نميكرد.
هنگامي كه سوار بر مركبي بود، اجازه نميداد كه كسي پياده همراه او حركت كند، يا او را همراه خود سوار بر مركب مينمود يا اگر شخص مقابل قبول نميكرد، پيامبر(ص) ميفرمود: تو جلوتر برو و در فلان جا منتظر من باش.(4)
3ـ پيامبر(ص):
هيچ گاه فقيري را به خاطر فقر يا بيمارياش تحقير نميكرد واز هيچ سلطاني به خاطر ملكش نميترسيد. فقير و سلطان را به يك نحو به سوي خدا دعوت ميفرمود و اين و آن در نظرش يكسان بود.(5)
4ـ پيامبر(ص) همچنان كه به خاطر بزرگسال منتظر، نماز خويش را كوتاه ميكرد براي كودك گريان نيز نماز را كوتاهتر مينمود.(6) قطب راوندي ميگويد: «رسول خدا به بزرگ و كوچك سلام مينمود». (7) در سيرت رسول خدا(ص) محبت به كودك زمينه ساز پرورش جواناني بود كه شايستگي اميري لشكر پيامبر(ص) را كسب ميكردند. محمدبن نقل ميكند:
هنگامي كه اُسامه ي ابن زيد پسر بچهاي بود و تازه به مدينه آمده بود دچار آبله گرديده و آب بيني او بر روي لبهايش ميريخت و عايشه از او نفرت داشت. پيامبر(ص) آمد و شروع به شستن صورت او كرد و او را بوسيد. عايشه گفت: به خدا سوگند، از اين پس او را از خود دور نميكنم و نميرانم.(8)
5ـ پيامبر(ص) برخورد يكساني با زنان و مردان داشت. امام صادق فرمود: «رسول خدا(ص) به زنها سلام ميكرد، آنها نيز جواب سلام آن حضرت را ميدادند». (9) خوله دختر ثعلبه انصاري، زني است كه با پيامبر(ص) درباره همسر خويش مجادله نمود و آيه اول سوره مجادله درباره وي نازل شد.
ب) مثبتگرايي: علت بياعتباري و شكست در ايفاي نقش از تمايز ميان هويت اجتماعي بالفعل با هويت اجتماعي بالقوه ناشي ميشود واين حالت درباره كساني رخ ميدهد كه حداقل در يك جنبه معيوب باشند.(10)
امام صادق (ع) در وصف رسول اكرم(ص) ميفرمايد:
پيامبري است كه مولدش در خانداني عزيز و اصلش از دودماني كريم بود، حسبش بدون نقص و نسبش عاري از هر آلودگي بود... يگانه فرد هاشمي بود كه نظير و همانندي نداشت و يكتا مرد مكي بود كه هيچ كس به پايه شوكت و فخر او نرسيد... در بهترين دودمانها و در گراميترين نژادها و در باشرفترين دامنها پرورش يافت، خداوند متعال او را برگزيده و پسنديده و كليدهاي دانش را به او داد و منابع سرشار حكمت را به او بخشيد. (11)
بدين ترتيب، بر حسب ادبيات فرويد، هيچ دليلي بر منفي گرايي رسول خدا(ص) وجود نداشت. پيامبر اكرم(ص) مثبتگراترين مرد عالم است. در قاموس محمد(ص) واژه «نه» وجود نداشت. حضرت علي ميفرمايد:
هنگامي كه از رسول خدا(ص) چيزي درخواست ميكردند، اگر اراده ميفرمود، جواب مثبت ميداد و اگر قصد انجام آن را نداشت، سكوت ميفرمود؛ اما هيچ گاه كلمه نه را بر زبان جاري نميساخت.(12)
البته سكوت در مرتبه سوم قرار داشت.
تا آن جا كه برايش امكان داشت نياز درخواست كننده را برآورده ميساخت، وگرنه با زبان نرم و شيرين (گفتار) او را راضي مينمود، اما هرگز جواب «نه» نميگفت. (13)
پيامبر(ص) نگرش مثبت به خود و ديگران داشت و تكيهگاه اين نگرش اعتماد به ذات «الله» بود. پيامبر(ص) همه عالم را جلوه الهي ميپنداشت و هيچ مخلوقي را زايد و خارج از حكمت تلقي نميكرد؛ از اين رو به مثابه ايمانش، مثبت انديشترين مرد عالم بود. آموزههايي همانند «حسن ظن»، «توكل»، «اميد»، «انتظار»، «كتمان سر» و «تفأل به خير» در مكتب پيامبر(ص) حكايت از مثبتگرايي پيامبراسلام دارد.
در ارتباطات ميان فردي، پيامبر(ص) از همه عواملي كه ممكن است مثبتگرايي را خدشهدار كند پرهيز داشت. رسول خدا(ص) به يارانش ميفرمود:
بديهاي خودتان را نزد من بازگو نكنيد، زيرا من دوست دارم با دلي آرام و عاري از هر كدورتي نزد شما بيايم.(14)
اصولاً پيامبر(ص) نه تنها به خود و ديگران نگرش مثبت (حسن ظن) داشت بلكه از منفي بافي و تاريك انديشي متنفر بود. ايشان همواره فال بد زدن را ناخوش داشت، اما تفأل به خير را دوست داشت.(15)
ج) حمايتگري: ارتباطات ميان فردي پيامبر(ص) به گونهاي حمايتگرانه بود كه هيچ فردي از بيان خواستههايش در نزد وي هراس نداشت. پيامبر(ص) «جلالت و هيبت خاصي داشتند». (16) و برخلاف پادشاهان كه در راستاي هيبت افزايي تلاش ميكردند سعي ميكرد اين هيبت را شكسته و مردم را به گفتوگوي رها از ترس ترغيب كند. ابن مسعود ميگويد:
مردي ميخواست باپيامبر(ص) سخن بگويد، ولي مرعوب هيبت آن حضرت شد و لرزيد. پيامبر(ص) به او فرمود: بر خودت آسان گير، من پادشاه نيستم، بلكه پسر زني هستم كه گوشت خشكيده ميخورد. (17)
امام صادق (ع) نيز ميفرمايد:
از رأفت و مهرباني پيامبر(ص) اين بود كه با ياران خود مزاح ميفرمود تا اين كه عظمت و بزرگياش آنها را نگيرد تا بتوانند به او نگاه كرده و نيازهاي خود را بازگو نمايند.(18)
همانا، بر روي زمين غذا ميخورد و همانند بندگان مينشست و كفش خود را با دست خويش وصله ميكرد و بر دراز گوش لخت سوار ميشد و شخص ديگري را هم رديف خود سوار مينمود.(19)
د) همدلي: اگر مسافرت و آشنايي با جوامع و فرهنگهاي مختلف ميزان «همدلي» را بالا ميبرد، پس پيامبر(ص) همدلترين شخصيت عالم است، چه اين كه ايشان در شب معراج در تمام عوالم سير كرد و عوالم جبروت و ملكوت را زير پا گذاشت تا جايي كه به اندازه «قاب قوسين» با «لاهوت» فاصله داشت؛ از اين رو پيامبر(ص) از همدلي بالايي برخوردار بوده و اين روحيه را در شيوه ارتباطات ميان فردي به منصه ظهور رسانده است. يك مثل معروف ميگويد: «هرچه بر خود نپسندي بر ديگران نيز مپسند» يا «با ديگران آن گونه رفتار كن كه انتظار داري ديگران با تو رفتار كنند». در اين مثل «خود» ملاك ارزيابي ديگران قرار گرفته است. در علوم ارتباطات اين مثل به خاطر نبود همدلي، مورد خدشه واقع شده است، به ويژه در برخورد با افرادي كه از فرهنگهاي ديگر هستند اين گونه بيان شده است كه «با ديگران همان گونه رفتار كن كه ديگران ميل دارند با آنان رفتار شود».(20) طبق اين آموزه، ملاك ارتباط همدلانه درك طرف مقابل براساس معيارهاي مخاطب است نه ملاكهاي پيام فرست. امام صادق فرمود: «رسول خدا(ص) ميفرمود: ما گروه پيامبران مأموريم كه با مردم به اندازه عقل آنها صحبت نماييم».(21)
سازگاري با مردم از اصول اساسي ارتباط ميان فردي پيامبر است و در اين زمينه از قدرت انطباقي بسيار بالايي برخوردار بود. زيد بن ثابت ميگويد:
هرگاه با رسول خدا(ص) همنشين ميشديم، اگر صحبت از آخرت بود، پيامبر هم، همراه با ما، راجع به آن صحبت ميفرمود و اگر درباره دنيا گفتوگو ميكرديم، با ما درباره ي دنيا صحبت ميفرمود، و اگر راجع به خوردنيها و آشاميدنيها سخن به ميان ميآمد، باز با ما درباره ي آن صحبت ميفرمود. (22)
همانگونه كه قرآن نازل شده تا در سطح درك انسانها بگنجد، پيامبر(ص) نيز تواضع كرده و در سطح مخاطبان و نيازهاي آنهاارتباط برقرار ميكرد. هر چند پيامبر(ص) اصول ثابتي داشت كه در همه زمينهها و براي همه انسانها آنها را ترويج ميكرد، اما اين اصول در قالبهاي مختلف به تناسب مخاطبان تغيير شكل مييافت.
و) گشودگي: «سلام»، «مصافحه» و «مجالسه» در اسلام نماد گشودگي است كه پيامبر(ص) مروج آنهاست. اصولاً «گفتوگو» و به عبارت ديگر «باز كردن سر سفره دل» و در نتيجه ارائه اطلاعاتي از خود كه با سلام و مصافحه شروع ميشود در مكتب اسلام اهميت بسزايي دارد. برخلاف نظريه پردازان دوره مدرنيته كه «بيتفاوتي مدني» را ترويج ميكنند،(23) رسول خدا(ص) گفتوگوي مدني را ترويج و در ارتباطات ميان فردي به آن ملتزم بود.
مصافحه: هنگامي كه پيامبر(ص) به مسلماني ميرسيد، ابتدا با وي دست داده ومصافحه ميكرد.(24) پيامبر(ص) مصافحه را قبل از طرف مقابل قطع نميكرد. امام علي(ع) ميفرمايد:
هرگز نشد كه رسول خدا(ص) با كسي دست بدهد و زودتر از طرف مقابل دست خود را از دست او بيرون بكشد تا آنگاه كه آن طرف، دست پيامبر(ص) را رها ميساخت.(25)
سلام: رسول خدا(ص) به هر كسي ميرسيد ـ كوچك و بزرگ ـ سلام ميداد.(26)
[اگر كسي پيشدستي كرده و جلوتر سلام ميداد] اگر ميگفت: سلام عليك، پيامبر(ص) در جواب ميفرمود: و عليكالسلام و رحمه الله، و هنگامي كه آن مسلمان ميگفت: السلام عليك و رحمهالله، ميفرمود: و عليك السلام و رحمه الله و بركاته، و اين گونه بود كه رسول خدا(ص) جواب سلام را اضافهتر ميداد.(27)
مجالست: پيامبر نه تنها در شروع گفتوگو با سلام و مصافحه پيشدستي ميكرد هيچگاه گفتوگوي همدلانه و مجالست را قطع نميكرد. علي(ع) ميفرمايد:
هرگز نشد كه كسي با پيامبر آغاز به صحبت نمايد و او پيش از طرف مقابل سكوت نموده و گفتوگو را قطع نمايد.(28)
هرگاه شخصي وارد شده و نزد رسول خدا(ص) مينشست، پيامبر هرگز از جاي خويش بر نميخاست، تا آنگاه كه خود آن شخص برخيزد.(29)
پيامبر حتي موقع جدايي، ميهمان را مشايعت ميكرد.(30)
پيامبر(ص) در منش ارتباطي خويش از عوامل ابهام و اختفا پرهيز ميكرد. به گونهاي رفتار نميكرد كه طرف مقابل احساس نمايد حوزههاي ابهام وجود دارد و پشت پرده اطلاعاتي وجود دارد كه پيامبر(ص) از آنها مخفي ميكند؛ به همين دليل پيامبر(ص) به كسي خيره نميشد،(31) و با چشم و ابرو يا دست اشاره نميكرد. (32) اشاره كردن را شأن پادشاهان دانسته و ميفرمود: «اشارت كردن خيانت است و شايسته هيچ پيامبري نيست كه اشاره كند».(33)
خلاصه و نتيجهگيري
الف) از مردم گريزپاي نبود و در نهايت توان، خود را در معرض ارتباطات ميان فردي قرار ميدادند.
ب) از همه زمينههاي ساختاري براي برقراري ارتباط با توده مردم استفاده ميكردند.
ج) در پشت صحنه، زمينهها را به گونهاي فراهم ميكردند كه ارتباط به نحو مطلوب و عاري از پارازيت صورت بگيرد.
د) تلاش ميكردند از كليه موانع ارتباط پرهيز نموده و صحنه رابراي گفتوگوي دو طرف آماده كنند.
ه) اصل مساوات را در ارتباط ميان فردي مراعات كرده و به گونهاي رفتار ميكردند كه در تعاملات اجتماعي نقش متغيرهايي همانند سن، جنس، قدرت و ثروت به حداقل ممكن كاهش يابد و مخاطب احساس «فرودستي» نكند.
و) با مردم به گونه حمايتگرانه گفتوگو ميكردند به طوري كه مخاطب هيچ گونه احساس بازخواست نكرده و بدون ترس و واهمه خواستههاي خود را مطرح نمايد.
ز) از گشودگي بسيار بالايي برخوردار بوده و با بشاشت، خوشرويي و پرهيز از رفتارهاي ابهامزا، مخاطب را به گفتوگو ترغيب ميفرمودند.
ح) با مثبتگرايي، گفتمان «اميد»، «خوشبيني»، «توكل» و «انتظار» را ترويج كرده و اصل «تجاهل» و «تغافل» از مخالفان را جايگزين اصل «تجسس» مي نمودند.
ط) الگوي ارتباطي پيامبر اكرم(ص) كاملاً باالگوي به تصوير كشيده شده به وسيله گافمن منافات دارد. در سيره پيامبر(ص) اغفال و تمسك به ابزارهاي نامشروع جايگاهي ندارد.
ي) در گفتمان ارتباطي پيامبر(ص) آرمان صوري هابرماس در قله تحقق قرار گرفته و روياي قرن بيستمي را در عالم واقع و آن هم در اوج قدرت به منصه ظهور رسانده است.
ـ ابن ابي الحديد معتزلي، عبدالحميد، شرح نهجالبلاغه، قم، کتابخانه آيت الله مرعشي، 1404 ق.
ـ ابن ابي جمهور احسائي، عوالي اللئالي، قم، سيدالشهداء، 1405 ق.
ـ ابن عبدالبر، ابوعمر يوسف ابن عبدالله، الاستيعاب، تحقيق علي محمد البجاوي، بيروت، دارالحيل، 1992 م.
ـ مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1983 م.
ـ ______، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404 ق.
ـ مطهري، مرتضي، سيري در سيره نبوي، تهران، صدرا، چاپ بيست و پنجم، 1381.
ـ ميناوند، محمد قلي «اينترنت و توسعه سياسي: حوزه عمومي در فضاي سايبرنتيك» دو فصلنامه پژوهش علوم سياسي، ش 2 (سال 1385).
ـ سورين، ورنر و جيمز تانكارد، نظريههاي ارتباطات، ترجمه عليرضا دهقان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1381.
ـ دادگران، سيد محمد، مباني ارتباطات جمعي، تهران، انتشارات فيروزه، چاپ ششم، 1383.
ـ ريتزر، جورج، نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، انتشارات علمي فرهنگي، چاپ هشتم، 1383.
ـ ازكيا، مصطفي، جامعه شناسي توسعه، تهران، موسسه نشر كلمه، چاپ سوم، 1380.
ـ محسنيان راد، مهدي، ارتباط شناسي، تهران، انتشارات سروش، چاپ اول، 1369.
ـ گيدنز، آنتوني، پيامدهاي مدرنيت، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، نشر مركز، چاپ اول، 1377.
ـ فرهنگي، علي اكبر، مباني ارتباطات انساني، تهران، موسسه رسا، چاپ هفتم، 1382.
ـ حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، قم، موسسه آل البيت، چاپ اول، 1409 ق.
ـ شيخ طوسي، محمد بن حسن، تهذيب الاحكام في شرح المقنعه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1365.
ـ ابن شهر آشوب مازندراني، محمد، مناقب آل ابي طالب ، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379 ق.
ـ شيخ صدوق، محمد بن علي، علل الشرايع، قم، مكتبه الداوري، بيتا.
ـ ـــــــــــــــ، كتاب من لايحضره الفقيه، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1413ق.
ـ سيد ابن طاوس، علي بن موسي، اقبال الاعمال، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1367.
ـ نوري طبرسي، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، قم، موسسه آل البيت، 1408 ق.
ـ كليني، محمد بن محمد بن يعقوب، الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365.
ـ طباطبايي، سيد محمد حسين، سنن النبي، ترجمه عباس عزيزي، تهران، انتشارات صلاه، تهران، 1385.
ـ ورام ابن ابي فراس، مجموعه ورام، قم، مكتبه الفقيه، 1376 ق.
ـ واقدي، محمد بن عمر، مغازي، تاريخ جنگهاي پيامبر ، ترجمه محمود مهدوي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، چاپ دوم، 1369.
ـ خان محمدي، كريم، «تعيّن اجتماعي مشاركت سياسي زنان در انديشه معاصر تشيع»، فصلنامه شيعه شناسي، سال پنجم، ش 18، (تابستان 1386).
ـ خامنهاي، آيت الله سيد علي، سخنراني براي طلاب مشهد، در حرم مطهر امام رضا ، 26/2/1386.
ـ گافمن، اروين، داغ ننگ، ترجمه مسعود كيانپور، تهران، نشر مركز، چاپ اول، 1386.
ـ طبرسي، رضي الدين حسن بن فضل، مكارم الاخلاق، قم، انتشارات شريف رضي، 1412ق.
پی نوشتها :
*استاديار گروه علوم سياسي دانشگاه باقر العلوم (ع)
1- ابن عبدالبر، الاستيعاب، تحقيق علي محمد البجاوي (بيروت: دارالجميل، 1992 م) ج 2، ص 751.
2- كليني، پيشين، ج 2، ص 671.
3ـ ورام بن ابي فراس، مجموعه ورام (قم: مكتبه الفقيه؛ 1376 ق) ج 1، ص 32.
4ـ ميرزا حسين نوري، پيشين، ج 8، ص 273.
5ـ محمد حسين طباطبايي، پيشين، ص 74.
6ـ محمد بن حسن حر عاملي، پيشين، ج 8،ص 421.
7ـ ميرزا حسين نوري، پيشين، ج 8، ص 34.
8ـ محمد بن عمر واقدي، مغازي، تاريخ جنگهاي و پيامب ، ترجمه محمود مهدوي دامغاني (تهران: چاپ دوم، مركز نشر دانشگاهي، 1369) ص 860.
9ـ شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 3، ص 467.
10- اروين گافمن، پيشين، ص 152.
11ـ محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 16، ص 369.
12ـ همان، ج 9، ص 327؛ محمد بن عمر واقدي، پيشين، 828.
13ـ حسن بن فضل طبرسي، مكارم الاخلاق (قم: انتشارات شريف رضي، 1412 ق) ص 23.
14ـ محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 16، ص 230.
15ـ ابن ابي الحديد معتزلي، شرح نهجالبلاغه (قم: كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، 1404 ق) ج 19، ص 374.
16ـ محمد باقر مجلسي، پيشين، ج 43، ص 118.
17ـ همان، ج 16، ص 229.
18ـ ميرزا حسين نوري، پيشين، ج 8، ص 407.
19ـ همان، ص 268.
20- مهدي محسنيان راد، ارتباط شناسي (تهران: چاپ اول، انتشارات سروش، 1380) ص 85.
21ـ كليني، پيشين، ج 1، ص 23.
22ـ محمد باقر مجلسي، ج 16، ص 235.
23ـ آنتوني گيدنز، پيامدهاي مدرنيت، ترجمه محسن ثلاثي (تهران: چاپ اول، نشر مركز، 1377) ص 96.
24ـ محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 16، ص 226.
25ـ كليني، پيشين، ج 2، ص 182.
26ـ ميرزا حسين نوري، پيشين، ج 8، ص 364.
27ـ همان، ص 371.
28ـ محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 16، ص 236.
29ـ ميرزا حسين نوري، پيشين، ج 8، ص 438.
30- محمد حسين طباطبايي، پيشين، ص 108.
31ـ محمد باقر مجلسي، پيشين، ج 16، ص 236.
32ـ همان، ص 332.
33ـ ابن سعد، طبقات الكبري، ج 2، ص 139.
/ج