پول خداست، حرص و آز پادشاه و فساد گرداننده بازي
نويسنده:سيو اونيل *
چکيده:
عبور از سرمايه داري بازار آزاد، بسياري از صاحب نظران غربي را به اين صرافت انداخته است که بر روي ويرانه هاي اين سيستم در حال نابودي، چه چيزي را بايد بنا کرد تا هم بتوان عوارض به شدت غير انساني سرمايه داري را سامان داد و هم نويد بخش اقتصادي انساني تر و مرفه تر براي تمام مردم جهان باشد؟ گرچه تفکرات سوسياليستي سال ها قبل از سرمايه داري ناکارآمدي خود را در حل مشکلات اقتصادي و اجتماعي جوامع انساني به اثبات رسانده است و اين تفکرات هواداران زيادي در بين انديشمندان ندارد، اما هستند صاحب نظراني که عزيمت به نوعي سوسياليسم را که هم اکنون رشد آن را در منطقه آمريکاي لاتين شاهد هستيم، نسخه شفابخشي براي تسکين آلام جوامعي مي دانند که دهه ها حاکميت «حزب پول» آن ها را به مرز تلاشي رسانده است.
در طول تاريخ، جهان هيچگاه همچون امروز در معرض جنوني محض و ويرانگر نبوده است. صداهاي تمدن ستيز هيچ گاه به آن بلندي نبوده است که در به اصطلاح بحثي که امروز جريان دارد، شنيده مي شود. سر و صداي جنون و درماندگي صحنه سياسي تک حزبي در ايالات متحده که به غرش کر کننده مافيا مي ماند، تهيه کننده است و براي خفه کردن معدود صداهاي معقول و متمدني که تلاش دارند از فراز اين هياهو به گوش برسند، به همان اندازه مافيا، از سازمان دهي مستحکم برخوردار است.
گفتمان تمدني که بايد انتظار داشت درباره مراقبت هاي بهداشتي، اصلاحات مالياتي، مقررات سَفته بازي، مجرم شناختن جانيان جنگ هاي امپرياليستي، بهبود آموزشي و بسياري چيزهاي ديگر شروع شود، از سوي قدرت سهمگين يک حزب سياسي که نام آن «پول» است، در حالي که هنوز در نطفه قرار دارند، مسموم مي شوند. ابزارهاي قدرت آنها، رسانه هاي گروهي، ماشين هاي تبليغاتي توقف ناپذير، استفاده مهيب از شعارهاي هيپنوتيزم کننده و افزون بر اينها، فقدان محض بينش و کنجکاوي هوشمندانه شهروندان آمريکايي است. تمام اينها از طريق پايين آوردن شديد معيارهاي آموزشي و فقدان اطلاعات به دقت برنامه ريزي شده اي که امروزه در آمريکاي ميانه چيزهاي متداولي هستند، امکان پذير مي شود.
يکي از آشکار و مخفي ترين سلاح هاي «حزب پول» استفاده از واژه سوسياليسم است. شهروندان آمريکايي مغزشويي شده و ترسي از غير منطقي از سوسياليسم به عنوان بزرگ ترين ديوي که مخالف تمام شئون يک زندگي آراسته و آبرومند است، در دل آنان انداخته شده است؛ ترسي که ما را از تمام اشکال انتخاب فردي براي تصميم گيري درباره چگونگي زندگي خود بازداشته است.
در حالي که شهروندان آمريکايي، يا خودشان تا حد مرگ کار مي کنند يا روح آن ها در نتيجه بي کاري و عدم اميد به آينده بهتر، دچار خفقان شده است، هنوز هم به نظر مي رسد که باور دارند، ايالات متحده بزرگ ترين دموکراسي در جهان و تنها کشور به راستي آزاد است که در آن همگان حق رأي دادن دارند و از امکان بالا رفتن از پله هاي نردبان اجتماعي برخوردارند و حق برخورداري از تحصيلات ممتاز و حق آزادي بيان و «زندگي خوب» در کشوري که نقش دولت در آن شديداً محدود شده است را دارا هستند.
علي الظاهر ايالات متحده از نظر سياسي، نظامي و فرهنگي، پيشتاز تمام کشورهاي جهان است و حق مداخله در هر جا که اقتدار آن مورد سؤال يا تهديد قرار مي گيرد را داراست. فقدان وحشتناک بينش در شهروندان آمريکايي نسبت به احساسات و بلند پروازي هايي که بنيان يک زندگي معنادار را براي تمام مردم در تمام کشورها و تمدن ها شکل مي دهد، به کلي هر گونه پتانسيل درک چگونگي شکل گرفتن جهان را از آن ها سلب کرده است. آنچه که ما انسان ها را به سمت مولد بودن و رسيدن به احساس راحتي و رضايت از ظرفيت هاي خود، براي باقي گذاشتن رد پايي از خود در جهان پيرامونمان مي راند، چيست؟ مردان پول مدار آمريکايي مي گويند، «برو بيرون و بخر.» به هر کسي يک فرصت واقع بينانه براي امتحان کردن موتورهاي خود بدهيد و اگر به خاطر فقدان تشويق و ابزارهاي حمايتي داخلي در تلاش هايش ناکام ماند، به او کمک کنيد تا خودش را از ماسه ها بيرون بکشد.
حزب پول در تلاشي به طول قرن ها، با ابداع نيازهاي جعلي به انباشت ثروت و نمادهاي وضع موجود، در جهت کشتن تمام کشش هاي انساني، خفه کردن هر گونه تلاش خلاقانه براي استفاده از اوقات فراغت به روسي سازنده، جايگزين کردن کليه چيزهايي که ارزش واقعي خواهد بود، عمل کرده است. دامنه اين تأثيرگذاري تا جايي است که اکنون مردم عموماً متقاعد شده اند که پول در ذات خود ارزش است؛ و نه وسيله، که هدف است.
جهان در حال تبديل شدن به ميداني بي اخلاق و به کلي از هم گسيخته است که در آن جنون و طمع نامحدود حاکميت دارد و هيچ اصل انساني نمي تواند از زير حملات حزب پول که قدرت قاهره را در دست دارد، جان سالم به در برد.
فقرا قرار نيست زنده بمانند. فقرا و مريض ها ديگر حق يک زندگي آبرومندانه را ندارند. واژه ها در تلاش هاي جاري و پر از اشکال براي ايجاد مراقبت هاي بهداشتي براي همگان، آنچنان معناي خود را از دست داده اند که آمريکاييان متوسط را واداشته است تا شعارهاي تبليغاتي را که هيچ انساني آبرومندي آن ها برنمي تابد، باور کنند. اما يک شخص توسط آن ها را باور نمي کند. نفرت پراکنان در تلويزيون، مخاطباني زودباور دارند. کاري که به راستي ساده است. سوسياليسم يک سر نخ است. فقط به مردم بارها و بارها بگوييد – کاري که از زمان «مک کارتيسم» با اشاعه هراس صورت گرفته است – که سوسياليسم يک اهريمن است. تمام بنيادگرايان را واداشته اند تا باور کنند که هر چيزي که يک تور حمايتي و رفاهي را به وجود مي آورد، يکي از فرآورده هاي ضد مسيح است و در اين ميان، منطق هيچ جايي ندارد. منطق به دور انداخته مي شود. هيستري جمعي به قدرت مي رسد و به جنوني همگاني شده مي انجامد.
مردان و زنان بي رحمي که خون را در رگ هاي ما منجمد مي کنند، در ابداع شعارها نقشي برجسته ايفا مي کنند؛ آن ها براي کشتن پدربزرگ ها و مادربزرگ ها بيرون مي آيند، بروکراسي دولت، کارآمدي مراقبت هاي بهداشتي را از بين مي برد و شما قبل از آن که نوبت درمان پزشکي تان فرا برسد، مي ميريد. مراقبت هاي بهداشتي، دولت موجب ورشکستگي ملي خواهد شد و ماليات ها سر به آسمان خواهند رساند. دروغ هاي بي شرمانه بارها و بارها تکرار مي شود تا جايي که پديده اي هيپنوتيزم کننده، اين دروغ ها را براي آمريکاييان بي خبر به حقايقي مسلّم تبديل کند. مراقبت هاي بهداشتي تحت اداره دولت، معادل سوسياليسم است: خود اهريمن.
«آمريکا» بزرگ ترين است. «آمريکا» نگهبان اخلاقي جهان است. «آمريکا» تنها کشور متمدن است؛ تنها دموکراسي واقعي. اين ها شعارهايي هستند که مردم آنچنان به طور گسترده به آن باور دارند که هيچ استدلال واقع بينانه، هيچ جنگ جنايت آميزيف هيچ کشتار بي رحمانه مردم بي گناه، هيچ جنايت کاملاً مشهود عليه حقوق شهروندان و جيغ و داد کردن بي عدالتي اجتماعي، احتمالاً نمي تواند اين باور قاطع شهروندان آمريکايي را که آنها در صدر جهان قرار دارند، تغيير دهد؛ باوري که به آنها مي گويد، هيچ چيز نمي تواند حقوق آنها را در اجازه داشتن براي رها کردن بمب هاي خوشه اي و انهدام ديوانه وار هر جا و هر زمان که آنها مي خواهند، و دلايل آنها براي مداخله در ساير کشورها را محدود کند.
شهروندان آمريکايي هيچ گاه به دليل آوردن، مخالفت کردن و شک کردن نمي انديشند. يک آمريکايي متوسط، چشم بندهايي را بر چشم مي زند و چنان غيرقابل نفوذ است که اصلاً احتمال ندارد بتواند جهان را همان گونه که هست ببيند.
تمدن در حال مرگ است. اصل انگاره تمدن در شرف موت است. پول قدرت گرفته است. پول براي قرن ها ارث مسلّم بوده و در دست درازي جنون زده امپرياليستي براي چنگ انداختن به بقيه جهان، تاکنون اين طور عمل کرده است که با دستکاري در اکثريت جهان غرب، آن ها را به اين باور برساند که بازار آزاد راه حل سلامتي جهاني است. همان طور که تمام انسان هايي که چشماني باز دارند مي توانند ببينند، بازار آزاد به منظور خلاص شدن از شر فقرا و قادر ساختن جادوگران پول براي حکومت، عملاً بدون هيچ مخالفتي، تشکيل شده است. واقعيت اين است که سياره زمين در پروسه اي که ظاهراً هيچ اهميتي براي اين جنون زدگان ندارد، در حال نابود شدن است. به حداکثر رساندن سود، تنها هدف راستين است. مردم و سياره زمين به درک!
نيروي ويران گر بازار آزاد، هرچه را که در سر راهش قرار دارد، در خود له مي کند. اين بازار به همين منظور ابداع شده و نام اين بازي، فاشيسم است. اين سيستم بدتر از هر رژيم فاشيستي است که تاکنون وجود داشته است، چرا که قدرت بيش تري دارد و عملاً هيچ مخالفتي ندارد؛ چرا که بي قانوني عمدتاً در پشت پرده اي از اسرار و دروغ پنهان شده است.
تنها اميدي که امروز براي بشريت وجود دارد، شکلي از سوسياليسم است که به رغم مقاومت خشونت آميز و خرابکاري گاه و بي گاه دولت هاي ايالات متحده، در آمريکايي لاتين در حال رشد است. اين پديده بسيار با اهميت، چيزي است که ستون فقرات سياست مداران آمريکايي و مردان پول را در سراسر جهان غرب به لرزه مي اندازد.
ماهنامه سياحت غرب ش هفتاد و ششم
/ج
عبور از سرمايه داري بازار آزاد، بسياري از صاحب نظران غربي را به اين صرافت انداخته است که بر روي ويرانه هاي اين سيستم در حال نابودي، چه چيزي را بايد بنا کرد تا هم بتوان عوارض به شدت غير انساني سرمايه داري را سامان داد و هم نويد بخش اقتصادي انساني تر و مرفه تر براي تمام مردم جهان باشد؟ گرچه تفکرات سوسياليستي سال ها قبل از سرمايه داري ناکارآمدي خود را در حل مشکلات اقتصادي و اجتماعي جوامع انساني به اثبات رسانده است و اين تفکرات هواداران زيادي در بين انديشمندان ندارد، اما هستند صاحب نظراني که عزيمت به نوعي سوسياليسم را که هم اکنون رشد آن را در منطقه آمريکاي لاتين شاهد هستيم، نسخه شفابخشي براي تسکين آلام جوامعي مي دانند که دهه ها حاکميت «حزب پول» آن ها را به مرز تلاشي رسانده است.
در طول تاريخ، جهان هيچگاه همچون امروز در معرض جنوني محض و ويرانگر نبوده است. صداهاي تمدن ستيز هيچ گاه به آن بلندي نبوده است که در به اصطلاح بحثي که امروز جريان دارد، شنيده مي شود. سر و صداي جنون و درماندگي صحنه سياسي تک حزبي در ايالات متحده که به غرش کر کننده مافيا مي ماند، تهيه کننده است و براي خفه کردن معدود صداهاي معقول و متمدني که تلاش دارند از فراز اين هياهو به گوش برسند، به همان اندازه مافيا، از سازمان دهي مستحکم برخوردار است.
گفتمان تمدني که بايد انتظار داشت درباره مراقبت هاي بهداشتي، اصلاحات مالياتي، مقررات سَفته بازي، مجرم شناختن جانيان جنگ هاي امپرياليستي، بهبود آموزشي و بسياري چيزهاي ديگر شروع شود، از سوي قدرت سهمگين يک حزب سياسي که نام آن «پول» است، در حالي که هنوز در نطفه قرار دارند، مسموم مي شوند. ابزارهاي قدرت آنها، رسانه هاي گروهي، ماشين هاي تبليغاتي توقف ناپذير، استفاده مهيب از شعارهاي هيپنوتيزم کننده و افزون بر اينها، فقدان محض بينش و کنجکاوي هوشمندانه شهروندان آمريکايي است. تمام اينها از طريق پايين آوردن شديد معيارهاي آموزشي و فقدان اطلاعات به دقت برنامه ريزي شده اي که امروزه در آمريکاي ميانه چيزهاي متداولي هستند، امکان پذير مي شود.
يکي از آشکار و مخفي ترين سلاح هاي «حزب پول» استفاده از واژه سوسياليسم است. شهروندان آمريکايي مغزشويي شده و ترسي از غير منطقي از سوسياليسم به عنوان بزرگ ترين ديوي که مخالف تمام شئون يک زندگي آراسته و آبرومند است، در دل آنان انداخته شده است؛ ترسي که ما را از تمام اشکال انتخاب فردي براي تصميم گيري درباره چگونگي زندگي خود بازداشته است.
در حالي که شهروندان آمريکايي، يا خودشان تا حد مرگ کار مي کنند يا روح آن ها در نتيجه بي کاري و عدم اميد به آينده بهتر، دچار خفقان شده است، هنوز هم به نظر مي رسد که باور دارند، ايالات متحده بزرگ ترين دموکراسي در جهان و تنها کشور به راستي آزاد است که در آن همگان حق رأي دادن دارند و از امکان بالا رفتن از پله هاي نردبان اجتماعي برخوردارند و حق برخورداري از تحصيلات ممتاز و حق آزادي بيان و «زندگي خوب» در کشوري که نقش دولت در آن شديداً محدود شده است را دارا هستند.
علي الظاهر ايالات متحده از نظر سياسي، نظامي و فرهنگي، پيشتاز تمام کشورهاي جهان است و حق مداخله در هر جا که اقتدار آن مورد سؤال يا تهديد قرار مي گيرد را داراست. فقدان وحشتناک بينش در شهروندان آمريکايي نسبت به احساسات و بلند پروازي هايي که بنيان يک زندگي معنادار را براي تمام مردم در تمام کشورها و تمدن ها شکل مي دهد، به کلي هر گونه پتانسيل درک چگونگي شکل گرفتن جهان را از آن ها سلب کرده است. آنچه که ما انسان ها را به سمت مولد بودن و رسيدن به احساس راحتي و رضايت از ظرفيت هاي خود، براي باقي گذاشتن رد پايي از خود در جهان پيرامونمان مي راند، چيست؟ مردان پول مدار آمريکايي مي گويند، «برو بيرون و بخر.» به هر کسي يک فرصت واقع بينانه براي امتحان کردن موتورهاي خود بدهيد و اگر به خاطر فقدان تشويق و ابزارهاي حمايتي داخلي در تلاش هايش ناکام ماند، به او کمک کنيد تا خودش را از ماسه ها بيرون بکشد.
حزب پول در تلاشي به طول قرن ها، با ابداع نيازهاي جعلي به انباشت ثروت و نمادهاي وضع موجود، در جهت کشتن تمام کشش هاي انساني، خفه کردن هر گونه تلاش خلاقانه براي استفاده از اوقات فراغت به روسي سازنده، جايگزين کردن کليه چيزهايي که ارزش واقعي خواهد بود، عمل کرده است. دامنه اين تأثيرگذاري تا جايي است که اکنون مردم عموماً متقاعد شده اند که پول در ذات خود ارزش است؛ و نه وسيله، که هدف است.
جهان در حال تبديل شدن به ميداني بي اخلاق و به کلي از هم گسيخته است که در آن جنون و طمع نامحدود حاکميت دارد و هيچ اصل انساني نمي تواند از زير حملات حزب پول که قدرت قاهره را در دست دارد، جان سالم به در برد.
فقرا قرار نيست زنده بمانند. فقرا و مريض ها ديگر حق يک زندگي آبرومندانه را ندارند. واژه ها در تلاش هاي جاري و پر از اشکال براي ايجاد مراقبت هاي بهداشتي براي همگان، آنچنان معناي خود را از دست داده اند که آمريکاييان متوسط را واداشته است تا شعارهاي تبليغاتي را که هيچ انساني آبرومندي آن ها برنمي تابد، باور کنند. اما يک شخص توسط آن ها را باور نمي کند. نفرت پراکنان در تلويزيون، مخاطباني زودباور دارند. کاري که به راستي ساده است. سوسياليسم يک سر نخ است. فقط به مردم بارها و بارها بگوييد – کاري که از زمان «مک کارتيسم» با اشاعه هراس صورت گرفته است – که سوسياليسم يک اهريمن است. تمام بنيادگرايان را واداشته اند تا باور کنند که هر چيزي که يک تور حمايتي و رفاهي را به وجود مي آورد، يکي از فرآورده هاي ضد مسيح است و در اين ميان، منطق هيچ جايي ندارد. منطق به دور انداخته مي شود. هيستري جمعي به قدرت مي رسد و به جنوني همگاني شده مي انجامد.
مردان و زنان بي رحمي که خون را در رگ هاي ما منجمد مي کنند، در ابداع شعارها نقشي برجسته ايفا مي کنند؛ آن ها براي کشتن پدربزرگ ها و مادربزرگ ها بيرون مي آيند، بروکراسي دولت، کارآمدي مراقبت هاي بهداشتي را از بين مي برد و شما قبل از آن که نوبت درمان پزشکي تان فرا برسد، مي ميريد. مراقبت هاي بهداشتي، دولت موجب ورشکستگي ملي خواهد شد و ماليات ها سر به آسمان خواهند رساند. دروغ هاي بي شرمانه بارها و بارها تکرار مي شود تا جايي که پديده اي هيپنوتيزم کننده، اين دروغ ها را براي آمريکاييان بي خبر به حقايقي مسلّم تبديل کند. مراقبت هاي بهداشتي تحت اداره دولت، معادل سوسياليسم است: خود اهريمن.
«آمريکا» بزرگ ترين است. «آمريکا» نگهبان اخلاقي جهان است. «آمريکا» تنها کشور متمدن است؛ تنها دموکراسي واقعي. اين ها شعارهايي هستند که مردم آنچنان به طور گسترده به آن باور دارند که هيچ استدلال واقع بينانه، هيچ جنگ جنايت آميزيف هيچ کشتار بي رحمانه مردم بي گناه، هيچ جنايت کاملاً مشهود عليه حقوق شهروندان و جيغ و داد کردن بي عدالتي اجتماعي، احتمالاً نمي تواند اين باور قاطع شهروندان آمريکايي را که آنها در صدر جهان قرار دارند، تغيير دهد؛ باوري که به آنها مي گويد، هيچ چيز نمي تواند حقوق آنها را در اجازه داشتن براي رها کردن بمب هاي خوشه اي و انهدام ديوانه وار هر جا و هر زمان که آنها مي خواهند، و دلايل آنها براي مداخله در ساير کشورها را محدود کند.
شهروندان آمريکايي هيچ گاه به دليل آوردن، مخالفت کردن و شک کردن نمي انديشند. يک آمريکايي متوسط، چشم بندهايي را بر چشم مي زند و چنان غيرقابل نفوذ است که اصلاً احتمال ندارد بتواند جهان را همان گونه که هست ببيند.
تمدن در حال مرگ است. اصل انگاره تمدن در شرف موت است. پول قدرت گرفته است. پول براي قرن ها ارث مسلّم بوده و در دست درازي جنون زده امپرياليستي براي چنگ انداختن به بقيه جهان، تاکنون اين طور عمل کرده است که با دستکاري در اکثريت جهان غرب، آن ها را به اين باور برساند که بازار آزاد راه حل سلامتي جهاني است. همان طور که تمام انسان هايي که چشماني باز دارند مي توانند ببينند، بازار آزاد به منظور خلاص شدن از شر فقرا و قادر ساختن جادوگران پول براي حکومت، عملاً بدون هيچ مخالفتي، تشکيل شده است. واقعيت اين است که سياره زمين در پروسه اي که ظاهراً هيچ اهميتي براي اين جنون زدگان ندارد، در حال نابود شدن است. به حداکثر رساندن سود، تنها هدف راستين است. مردم و سياره زمين به درک!
نيروي ويران گر بازار آزاد، هرچه را که در سر راهش قرار دارد، در خود له مي کند. اين بازار به همين منظور ابداع شده و نام اين بازي، فاشيسم است. اين سيستم بدتر از هر رژيم فاشيستي است که تاکنون وجود داشته است، چرا که قدرت بيش تري دارد و عملاً هيچ مخالفتي ندارد؛ چرا که بي قانوني عمدتاً در پشت پرده اي از اسرار و دروغ پنهان شده است.
تنها اميدي که امروز براي بشريت وجود دارد، شکلي از سوسياليسم است که به رغم مقاومت خشونت آميز و خرابکاري گاه و بي گاه دولت هاي ايالات متحده، در آمريکايي لاتين در حال رشد است. اين پديده بسيار با اهميت، چيزي است که ستون فقرات سياست مداران آمريکايي و مردان پول را در سراسر جهان غرب به لرزه مي اندازد.
پی نوشت ها :
* (Siv O Neall، يکي از ستون نويس هاي Axis of Logic است که در فرانسه مستقر است. مقالات پربار او در سطح جهاني بارها منتشر و خوانده شده است)
ماهنامه سياحت غرب ش هفتاد و ششم
/ج