پیشگویی امام زمان(علیه السلام) در مورد مدعیان دروغین
پيشگويي امام زمان (علیه السلام) : از فرازهاي مهم توقيعي از امام عصر (علیه السلام) ، خطاب به جناب علي بن محمد سيمري ، مساله ي خبردادن از ظهور مدعيان دروغين است. دورغ پردازاني نابكار ، كه با معرفي نمودن خويش ، به جاي "رهبر حقيقي" ، اراده انحراف مسير واقعي هدايت و گمراهي وظلالت انسانها را مي نمايند. تا بدين ترتيب آنها را از شاهراه روشن هدايت به پس كوچه هاي تاريك ظلالت بكشانند. بي ترديد آنگونه كه وجود هدايتگران راستين در زندگي انسان ، - انساني كه در سپردن راه پر پيچ و خم زندگي ناتوان است و درمانده و سقوطش در پرتگاه هاي هلاكت و نابودي ، بدون وجود راهنما ضروري و حتمي است –بسيار لازم ومفيد مي باشد . نيز وجود فريب كاراني كه با قصد تخريب عقايد حقه ، خود را درلباس اصل جا مي زنند، بسيار خطرناك و گمراه كننده است. لذا ، امام عصر (علیه السلام) بلافاصله پس از آنكه آگاهي هاي لازم را درزمينه پايان گرفتن دوران نيابت خاصه و شروع غيبت كبري به آخرين نايب خويش مي دهند، سخن از مساله ي اخلال در رهبري به ميان مي آورند و مشت دروغ گويان افترا زني را باز مي كنند كه خود را به جاي امام و نماينده او معرفي مي نمايند: "وسياتي لشيعتي من يدعي المشاهده، الا فمن ادعي المشاهده قبل خروج السفياني و الصيحه فهوكذاب مفتر" "... و به زودي براي شيعيانم كساني ظاهر خواهند شد كه ادعاي مشاهده ي مرا خواهند نمود ، آگاه باشيد هركس قبل از خروج سفياني و صيحه ي آسماني چنين ادعايي بنمايد ، مسلما دروغگو و افترا زننده است." امام زمان در نامهاي به چهارمين و آخرين نائب خاصش، چنين مينويسد: به نام خداوند بخشنده مهربان؛ اي علي بن محمد سمري! خداوند به بازماندگان تو صبر عطا كند؛ زيرا تو تا شش روز آينده از دنيا خواهي رفت. پس كارهاي خود را سامان ده و كسي را به عنوان جانشين خود معرفي نكن، زيرا زمان غيبت دوم (غيبت كبري) فرا رسيده است. پس از اين، ظهوري نخواهد بود مگر با اذن الهي و اين بعد از زماني طولاني و قساوت دلها و پر شدن زمين از جور خواهد بود. و به زودي كساني در ميان شيعيان من پيدا خواهند شد كه مدعي مشاهده و ديدار با من هستند، آگاه باشيد كه هر كسي پيش از خروج سفياني و صيحه، مدعي مشاهده شود، دروغگو و مفتري است. و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. علامه مجلسي در ذيل اين روايت ميگويد، از آنجا كه خبرهاي زيادي درباره ديدار با امام زمان از سوي عالمان بزرگ به دست ما رسيده است، براي اينكه وجه جمعي ميان آن داستانها و اين حديث داشته باشيم، شايد بتوان گفت كه منظور از اين روايت مشاهده همراه با ادعاي نيابت و دريافت اخبار خاص از جانب امام زمان است. ميرزا حسين نوري صاحب كتاب مستدرك الوسائل ، كتابي دارد به نام جنة المأوي كه در ضمن جلد پنجاه و سوم بحار الانوار به چاپ رسيده است. اين عالم بزرگوار درباره محتواي اين حديث بحثي مفصّل را مطرح كرده است كه به بخشهايي از آن اشاره ميكنيم. ايشان پس از آن كه ميپذيرد كه اين حديث ، با حكايتها و داستانهايي كه از بزرگان درباره ديدار با امام زمان نقل شده است ، منافات دارد ، به بيان توجيهاتي درباره محتواي حديث ميپردازد. از جمله ميگويد: اولاً، اين حديث ، يك خبر واحد مرسل است؛ بنابراين ، نميتوان با استناد به آن، همه داستانها و حكايتهايي را كه درباره ملاقات با امام زمان نقل شده است تكذيب كرد. ثانياً، ميتوان آن توجيه علامه مجلسي را پذيرفت؛ يعني بگوييم كه ممكن است اين حديث مشاهده همراه با ادعاي نيابت را تكذيب كرده باشد. ثالثاً ، با استناد به سخنان يكي از شخصيتهاي داستان جزيره خضراء، به نام سيد شمس الدين محمد، كه بنابر ادعاي داستان مذكور، از نسل ششم نوادگان حضرت مهدي بوده است، ميگويد: محتواي اين حديث ناظر به شرايط و اوضاع قرن چهارم است؛ يعني دوراني كه غيبت كبري در آن رخ داد؛ دوران غربت و مظلوميت تشيع؛ دوراني كه شيعيان، از ترس عمال سلاطين جور ، نميتوانستند حتي در ميان خودشان نيز نام آن حضرت را بر زبان بياورند. رابعاً، ممكن است كه منظور از اين حديث اين باشد كه هيچ كس مكان اقامت آن حضرت را نميداند و اين منافاتي با ملاقات با او يا مشاهده او در اماكن و مشاهد ديگر ندارد. در عين حال، به نظر ما هيچ يك از اين توجيهات قانع كننده نيستند. امام زمان در اين حديث، كه اولاً محتوايي بسياري دقيق و سرنوشت ساز دارد و ثانياً هيچ معارضي در ميان روايات معتبر ندارد ، ادعاي مشاهده و ديدار با او را از سوي هر كسي كه باشد صريحاً رد ميكند. بنابراين ، نميتواند به استناد به داستان جزيره خضراء ، كه هيچ سند قطعي و دقيقي ندارد و داستاني مكاشفهگونه از يكي از اشخاص است ، محتواي اين حديث را ناديده گرفت و آن را مردود و نادرست دانست. محتواي اين حديث اين است كه به چنين داستانها و حكايتهايي توجه نكنيد و به چنين ادعاهايي اهميت ندهيد و ميدان را براي مدعيان باز نگذاريد. توجيه چهارم ايشان نيز خيلي دور از محتواي حديث است. در اين حديث شريف توصيه شده است كه هر گونه ادعاي ملاقات و ديداري از سوي هر كسي كه باشد، تكذيب شود، اعم از اين كه ادعا كننده بگويد به مكان مخصوص امام زمان و اقامتگاه دائمي او رفتم يا در فلان مكان ديگر او را ملاقات نمودم. به نظر ميرسد كه حتي توجيه علامه مجلسي نيز، كه البته خود ايشان، به ذكر "و الله اعلم" در پايان سخنش نشان داده است كه چندان اطميناني به اين توجيه ندارد، پذيرفتني نباشد. زيرا در اين روايت تعبير "مَن ادعي المشاهدة" دارد و نفرموده است: "من ادعي النيابة". بنابراين، بر اساس اين حديث، هر كسي كه مدعي ديدار و ملاقات با امام زمان در دوران غيبت كبري شود، بايد تكذيب شود. البته اين سخن منافاتي با اصل ديدار و ملاقات با امام زمان ندارد. زيرا حضرت نفرموده است كه ديدار با او ، غير ممكن و محال است؛ بلكه فرموده است ادعاي ديدار را از كسي نپذيريد. و اين حاوي نكته بسيار مهمي است. امام زمان با اين سفارش الهي خود خواستهاند كه يكي از راه هاي سودجويي برخي از افراد از اعتقاد شيعيان به آن حضرت را براي هميشه بسته نگه دارد. پس ديدار با امام زمان هرچند امري ممكن و شدني و بلكه منتهي آرزوي هر شيعهاي است، اما بايد توجه داشت كه هر كس رسماً و علناً ديدار با امام زمان را داشته باشد، دروغگو و فريبكار است.
مدعيان دروغين:
از هنگام غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) مدعیان بسیاری در گوشه و کنارکشورهای اسلامی بپا خواسته و در سرزمین های اسلامی ظهور نموده و مدعی مهدویت شده اند.حتی در سالهای اخیر در کشور خودمان کم نبودندگروهایی که به نام مهدویت ظهورنموده وباعث شبهات فراوانی شده و خود را با حکومت درگیر نمودند.کسانی هم که مدعی دیدار با امام زمان (علیه السلام) و ملاقات باوی می باشندکم نیستند و هنوز هم اگر امکان ابزار عقاید خویش را بیابند آنرا منتشر می سازند.همانطوریکه قبلا اشاره شده مهدویت از جمله مسایلی است که در ادیان دیگر موجود بوده و کاهنان یهود و ترسایان مسیح و نصاری از آن خبر داده اند احادیث و روایات فراوانی از پیامبر و ائمه به ما رسیده که همگی آن در تایید مقام ولایت و امامت امام دوازدهم بوده است و اینکه روزی ظهور خواهد نمود و زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد. اما به علت همین عقاید که در قلوب مسلمانان بوده است بسیاری از جاه طلبان و شهرت جویان خود را به عنوان مهدی معرفی نموده و یا ادعای نیابت و یا دیدار ایشان را داشته اند . ماجرای خونبار کربلا، بیشتر مسلمانان ، اعم از شیعه و سنی را به «مهدی موعود» متوجه کرد که نام او مطابق روایات به طور مکرر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان مصلح و منجی عالم بشریت، نقل شده بود، به طوری که آنها به دنبال چنین شخصی میگشتند. امویان از این موقعیت سوء استفاده کردند و گفتند وقتی که علویان دارای مهدی هستند، و عباسیان نیز مهدی دارند، چرا ما نداشته باشیم ، از این رو برای خود مهدی تراشیدند و او را با لقب «سفیانی» خواندند. گروه دیگر با نام «جارودیه»، محمدبن عبدالله بن حسین را مهدی غایب دانسته و در انتظار ظهورش به سر میبرند. گروه دیگری به نام «ناووسیه» حضرت امام صادق(علیه السلام) را هنوز زنده و مهدی میدانند و «فرقه زیدیه»، به زیدبن امام سجاد(علیه السلام) به عنوان مهدی موعود اعتقاد دارند. «واقفیه» گروه دیگری هستند که امام کاظم (علیه السلام) را زنده و غایب میدانند و معتقدند او ظهور میکند و دنیا را پر از عدل و داد میکند. به این ترتیب فرقه «باقریه»، امام باقر (علیه السلام) را مهدی موعود میدانند، و «اسماعیلیه»، اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام) را مهدی موعود دانسته و فرقه «محمدیه» به حضرت محمدبن علی (فرزند امام هادی) به عنوان مهدی موعود، دل بستهاند. «جوازیه» فرقه دیگری هستند که حضرت حجت ابن الحسن (علیه السلام) را دارای فرزندی دانسته و او را مهدی موعود خواندهاند. در دوران عباسیان، عدهای منصور دوانیقی را مهدی موعود دانستند، و معتقد شدند که روح خدا در پیکر او حلول کرده است. تا آنجا که منصور دوانیقی، پسرش را به نام مهدی نام گذاری کرد، تا در آینده از این نام سوء استفاده کند و خود را همان مهدی موعود بخواند و مردم از او به این عنوان اطاعت کنند. بعضی نخستین خلیفه عباسی، ابوالعباس عبدالله سفاح را مهدی موعود خواندند. ابن مقفع نقابدار معروف خراسان که در علوم غریبه مانند شعبده ، طلسم و ... مهارت داشت، مدعی مهدویت شد و گروهی به او پیوستند. حاکم نصرالله که در سال 386هـ. ق خلیفه شد، نخست ادعای مهدویت کرد، سپس ادعای خدایی نمود. افراد دیگری مانند عبدالله عجمی در ماه رمضان 1081 هـ. ق در مسجدالحرام، محمدبن احمد سودانی در سال 1299 هـ. ق، سیدمحمدبن علی بن احمد ادریس در سال 1323هـ. ق و ابن سعید یمانی ملقب به فقیه در سال 1256 ادعای مهدویت کردند. این مسئله هم چنان در طول تاریخ ادامه یافت مثلاً در سال 1213 میلادی شخصی به نام «مهدی مصر» خود را همان مهدی موعود خواند و گروهی به او پیوستند. و در قرن 19 میلادی در سال 1848 میلادی، مهدی سودانی متولد شد، پس از آن که بزرگ شد، ادعای مهدویت کرد و گروهی او را مهدی موعود خواندند و سرانجام در سال 1885 کشته شد. یکی از این مدعیان مهدویت، درویش رضا بود که در سال سوم سلطنت شاه صفی (ششمین شاه صفویه، وفات یافته سال 1052 هـ. ق) به نام مهدی در قزوین خروج کرد. تا این که حدود صد و اندی سال قبل «غلام احمد قادیانی» در شبه قاره هند خود را مهدی موعود نامید و پیروانی پیدا کرد، که هم اکنون فرقه «قادیانی گری» در هندوستان معروف هستند، و در سال 1260 (به ادعای بابیان) سیدعلی محمد باب در کنار کعبه ادعا کرد که من همان قائم مننتظر هستم. وقتی که به بررسی علل و ریشهها میپردازیم میبینیم در همه این موارد، طاغوتها و جاه طلبان و استعمارگران، برای وصول به منافع نامشروع خود، از ساده لوحی مردم سوء استفاده کرده و با فرقه سازی، مردم را نسبت به همدیگر دریگر و مشغول نمودهاند. در قرن 19 و 20 میلادی، استعمار پیر انگلستان، و روسیه تزار، دست به دست هم دادند، و به مهدی سازی پرداختند، در ایران سید علی محمد باب و حسین علی بهاء و ... را برای این کار برگزیدند. در این دو قرن ، دستهای استعمار به کار افتاده و به این مسئله استعماری رونق بیشتری داد. به عنوان مثال، حدود صد و اندی سال قبل، مردم هندوستان به رهبری نهرو ، با استعمار انگلستان مبارزه کرده و استقلال خود را به دست آوردند. در همین بحران، استعمار انگلیس شخصی به نام «غلام احمد قادیانی» را راست کرد، او خود را مهدی موعود خواند، و اعلام کرد: «همه احکام اسلام ثابت و به قوت خود باقی است، جز جهاد و امر به معروف و نهی از منکر، که من آنها را نسخ کردم و به جای آن اطاعت از والی و حاکم را (که در آن روز، آن حاکم، دست نشانده استعمار انگلیس بود) بر همه واجب میکنم.» جمعیت قادیانی، زشتترین جمعیتی هستند که هنگام اشغال هند توسط انگلیس، با دست مرموز انگلیسیها پدیدار شد، این جمعیت پیوسته برای ایجاد فساد و مبارزه با اسلام، به خصوص در افریقا تلاش مینماید. نظیر این مطلب در مورد سیدعلی محمد باب، و حسین علی بهاء در ایران به وجود آمد که جدایی دین از سیاست و عدم دخالت و نظارت در امور، از دستورهای اولیه آنها است، چنان که در فصل پنجم ذکر میشود. به این ترتیب نتیجه میگیریم که جاه طلبی و استعمار و تحمیق مردم و سوء استفاده برای رسیدن به منافع نامشروع ، گروههایی از مردم را زیر ماسک مهدویت و بابیت، به وادی دین سازی و فرقهپردازی افکند تا با گل آلود کردن آب، ماهی بگیرند. در صورتی که ویژگیهای حکومت جهانی حضرت مهدی(علیه السلام) در ابعاد گوناگون از توحید، عدالت، امنیت فراگیر، صلح جهانی، اقتصاد خوب ، اوج رشد علوم ، تکامل همه جانبه امور معنوی و اخلاقی، و پذیرش عمومی با تشکیل حکومت واحد جهانی و ... هزارها فرسخ با عملکرد این مدعیان دروغین مهدویت فاصله دارد. نمونه هايي از مدعيان دروغين مهديت از زمان صدر اسلام تا كنون: حسن شريعي – محمدبن نصير نميري – احمدبن هلال كرخي – محمدبن علي بن بلال – حسين بن منصور حلاج – محمدبن علي شلمغاني – ابوبكر بغدادي - كيسانيه – سفياني – جاروديه – ناووسيه – زيديه – واقفيه – باقريه – اسماعيليه – محمديه – جوازيه – ابومسلم خراساني – منصور دوانيقي – عبدالله سفاح – ابن مقفع – حاكم نصرالله – عبدالله عجمي – محمدبن احمد سوداني – محمدبن علي بن احمد ادريس – ابن سعيد يماني – مهدي مصر – مهدي سوداني – درويش رضا – غلام احمد قادياني (قادياني گري ) – شيخ احمد احسايي – سيد كاظم رشتي – ميرزا علي محمد باب – حاج كريم خان كرماني – ميرزا حسن گوهر – ميرزا باقر – ميرزايحيي (– حسينعلي بهاء الله (بنيان گذارفرقه بهائي ) - عباس افندي – شوقي افندي
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : hhhhhhhhhh
مدعيان دروغين:
از هنگام غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) مدعیان بسیاری در گوشه و کنارکشورهای اسلامی بپا خواسته و در سرزمین های اسلامی ظهور نموده و مدعی مهدویت شده اند.حتی در سالهای اخیر در کشور خودمان کم نبودندگروهایی که به نام مهدویت ظهورنموده وباعث شبهات فراوانی شده و خود را با حکومت درگیر نمودند.کسانی هم که مدعی دیدار با امام زمان (علیه السلام) و ملاقات باوی می باشندکم نیستند و هنوز هم اگر امکان ابزار عقاید خویش را بیابند آنرا منتشر می سازند.همانطوریکه قبلا اشاره شده مهدویت از جمله مسایلی است که در ادیان دیگر موجود بوده و کاهنان یهود و ترسایان مسیح و نصاری از آن خبر داده اند احادیث و روایات فراوانی از پیامبر و ائمه به ما رسیده که همگی آن در تایید مقام ولایت و امامت امام دوازدهم بوده است و اینکه روزی ظهور خواهد نمود و زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد. اما به علت همین عقاید که در قلوب مسلمانان بوده است بسیاری از جاه طلبان و شهرت جویان خود را به عنوان مهدی معرفی نموده و یا ادعای نیابت و یا دیدار ایشان را داشته اند . ماجرای خونبار کربلا، بیشتر مسلمانان ، اعم از شیعه و سنی را به «مهدی موعود» متوجه کرد که نام او مطابق روایات به طور مکرر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان مصلح و منجی عالم بشریت، نقل شده بود، به طوری که آنها به دنبال چنین شخصی میگشتند. امویان از این موقعیت سوء استفاده کردند و گفتند وقتی که علویان دارای مهدی هستند، و عباسیان نیز مهدی دارند، چرا ما نداشته باشیم ، از این رو برای خود مهدی تراشیدند و او را با لقب «سفیانی» خواندند. گروه دیگر با نام «جارودیه»، محمدبن عبدالله بن حسین را مهدی غایب دانسته و در انتظار ظهورش به سر میبرند. گروه دیگری به نام «ناووسیه» حضرت امام صادق(علیه السلام) را هنوز زنده و مهدی میدانند و «فرقه زیدیه»، به زیدبن امام سجاد(علیه السلام) به عنوان مهدی موعود اعتقاد دارند. «واقفیه» گروه دیگری هستند که امام کاظم (علیه السلام) را زنده و غایب میدانند و معتقدند او ظهور میکند و دنیا را پر از عدل و داد میکند. به این ترتیب فرقه «باقریه»، امام باقر (علیه السلام) را مهدی موعود میدانند، و «اسماعیلیه»، اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام) را مهدی موعود دانسته و فرقه «محمدیه» به حضرت محمدبن علی (فرزند امام هادی) به عنوان مهدی موعود، دل بستهاند. «جوازیه» فرقه دیگری هستند که حضرت حجت ابن الحسن (علیه السلام) را دارای فرزندی دانسته و او را مهدی موعود خواندهاند. در دوران عباسیان، عدهای منصور دوانیقی را مهدی موعود دانستند، و معتقد شدند که روح خدا در پیکر او حلول کرده است. تا آنجا که منصور دوانیقی، پسرش را به نام مهدی نام گذاری کرد، تا در آینده از این نام سوء استفاده کند و خود را همان مهدی موعود بخواند و مردم از او به این عنوان اطاعت کنند. بعضی نخستین خلیفه عباسی، ابوالعباس عبدالله سفاح را مهدی موعود خواندند. ابن مقفع نقابدار معروف خراسان که در علوم غریبه مانند شعبده ، طلسم و ... مهارت داشت، مدعی مهدویت شد و گروهی به او پیوستند. حاکم نصرالله که در سال 386هـ. ق خلیفه شد، نخست ادعای مهدویت کرد، سپس ادعای خدایی نمود. افراد دیگری مانند عبدالله عجمی در ماه رمضان 1081 هـ. ق در مسجدالحرام، محمدبن احمد سودانی در سال 1299 هـ. ق، سیدمحمدبن علی بن احمد ادریس در سال 1323هـ. ق و ابن سعید یمانی ملقب به فقیه در سال 1256 ادعای مهدویت کردند. این مسئله هم چنان در طول تاریخ ادامه یافت مثلاً در سال 1213 میلادی شخصی به نام «مهدی مصر» خود را همان مهدی موعود خواند و گروهی به او پیوستند. و در قرن 19 میلادی در سال 1848 میلادی، مهدی سودانی متولد شد، پس از آن که بزرگ شد، ادعای مهدویت کرد و گروهی او را مهدی موعود خواندند و سرانجام در سال 1885 کشته شد. یکی از این مدعیان مهدویت، درویش رضا بود که در سال سوم سلطنت شاه صفی (ششمین شاه صفویه، وفات یافته سال 1052 هـ. ق) به نام مهدی در قزوین خروج کرد. تا این که حدود صد و اندی سال قبل «غلام احمد قادیانی» در شبه قاره هند خود را مهدی موعود نامید و پیروانی پیدا کرد، که هم اکنون فرقه «قادیانی گری» در هندوستان معروف هستند، و در سال 1260 (به ادعای بابیان) سیدعلی محمد باب در کنار کعبه ادعا کرد که من همان قائم مننتظر هستم. وقتی که به بررسی علل و ریشهها میپردازیم میبینیم در همه این موارد، طاغوتها و جاه طلبان و استعمارگران، برای وصول به منافع نامشروع خود، از ساده لوحی مردم سوء استفاده کرده و با فرقه سازی، مردم را نسبت به همدیگر دریگر و مشغول نمودهاند. در قرن 19 و 20 میلادی، استعمار پیر انگلستان، و روسیه تزار، دست به دست هم دادند، و به مهدی سازی پرداختند، در ایران سید علی محمد باب و حسین علی بهاء و ... را برای این کار برگزیدند. در این دو قرن ، دستهای استعمار به کار افتاده و به این مسئله استعماری رونق بیشتری داد. به عنوان مثال، حدود صد و اندی سال قبل، مردم هندوستان به رهبری نهرو ، با استعمار انگلستان مبارزه کرده و استقلال خود را به دست آوردند. در همین بحران، استعمار انگلیس شخصی به نام «غلام احمد قادیانی» را راست کرد، او خود را مهدی موعود خواند، و اعلام کرد: «همه احکام اسلام ثابت و به قوت خود باقی است، جز جهاد و امر به معروف و نهی از منکر، که من آنها را نسخ کردم و به جای آن اطاعت از والی و حاکم را (که در آن روز، آن حاکم، دست نشانده استعمار انگلیس بود) بر همه واجب میکنم.» جمعیت قادیانی، زشتترین جمعیتی هستند که هنگام اشغال هند توسط انگلیس، با دست مرموز انگلیسیها پدیدار شد، این جمعیت پیوسته برای ایجاد فساد و مبارزه با اسلام، به خصوص در افریقا تلاش مینماید. نظیر این مطلب در مورد سیدعلی محمد باب، و حسین علی بهاء در ایران به وجود آمد که جدایی دین از سیاست و عدم دخالت و نظارت در امور، از دستورهای اولیه آنها است، چنان که در فصل پنجم ذکر میشود. به این ترتیب نتیجه میگیریم که جاه طلبی و استعمار و تحمیق مردم و سوء استفاده برای رسیدن به منافع نامشروع ، گروههایی از مردم را زیر ماسک مهدویت و بابیت، به وادی دین سازی و فرقهپردازی افکند تا با گل آلود کردن آب، ماهی بگیرند. در صورتی که ویژگیهای حکومت جهانی حضرت مهدی(علیه السلام) در ابعاد گوناگون از توحید، عدالت، امنیت فراگیر، صلح جهانی، اقتصاد خوب ، اوج رشد علوم ، تکامل همه جانبه امور معنوی و اخلاقی، و پذیرش عمومی با تشکیل حکومت واحد جهانی و ... هزارها فرسخ با عملکرد این مدعیان دروغین مهدویت فاصله دارد. نمونه هايي از مدعيان دروغين مهديت از زمان صدر اسلام تا كنون: حسن شريعي – محمدبن نصير نميري – احمدبن هلال كرخي – محمدبن علي بن بلال – حسين بن منصور حلاج – محمدبن علي شلمغاني – ابوبكر بغدادي - كيسانيه – سفياني – جاروديه – ناووسيه – زيديه – واقفيه – باقريه – اسماعيليه – محمديه – جوازيه – ابومسلم خراساني – منصور دوانيقي – عبدالله سفاح – ابن مقفع – حاكم نصرالله – عبدالله عجمي – محمدبن احمد سوداني – محمدبن علي بن احمد ادريس – ابن سعيد يماني – مهدي مصر – مهدي سوداني – درويش رضا – غلام احمد قادياني (قادياني گري ) – شيخ احمد احسايي – سيد كاظم رشتي – ميرزا علي محمد باب – حاج كريم خان كرماني – ميرزا حسن گوهر – ميرزا باقر – ميرزايحيي (– حسينعلي بهاء الله (بنيان گذارفرقه بهائي ) - عباس افندي – شوقي افندي
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : hhhhhhhhhh