نقش خاندان ماذرائي در مصر (3)

در ميان نوادگان ماذرائي، فرزندان علي بن احمد و بويژه محمد بن علي از شهرت خاصي برخوردارند و منابع، خاندان ماذرائي را بيشتر از نام محمد بن علي مي شناسند. محمد بن علي به سال 257ق. نصيبين (99) و يا بغداد(100) زاده شد. زماني كه 15 ساله شد، پدرش او را به همراه برادرش ابوالطيب احمد بن علي به مصر آورد (101) و امور خراج را به وي سپرد.(
دوشنبه، 13 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش خاندان ماذرائي در مصر (3)

نقش خاندان ماذرائي در مصر (3)
نقش خاندان ماذرائي در مصر (3)


 

نويسنده: الهام اميني كاشاني




 
نقش سياسي و اقتصادي خاندان ماذرائي در مصر قرون سوم و چهارم هجري

8. ابوبكر محمد بن علي بن احمدبن رستم الماذرائي
 

در ميان نوادگان ماذرائي، فرزندان علي بن احمد و بويژه محمد بن علي از شهرت خاصي برخوردارند و منابع، خاندان ماذرائي را بيشتر از نام محمد بن علي مي شناسند. محمد بن علي به سال 257ق. نصيبين (99) و يا بغداد(100) زاده شد. زماني كه 15 ساله شد، پدرش او را به همراه برادرش ابوالطيب احمد بن علي به مصر آورد (101) و امور خراج را به وي سپرد.(102) در سال 280ق بعد از حسين بن محمد كاتب ، مسئوليت ديوان الترسل را به وي سپرد.(103) محمد بن علي پس از مرگ پدرش ، به وزارت هارون بن خمارويه(283-292ق) رسيد(104) و امور مصر را تا سال 292ق. كه حكومت طولونيان برچيده شد بر عهده داشت. محمد بن سليمان كاتب از طرف خليفه المكتفي (289-295ق) به مصر آمد و آل طولون و برخي از ماذرائيان از جمله محمد بن علي را به بغداد برد.(105) وي تا زمان قيام حباسه در سال 301ق در بغدادماند.
دوره واليان با روي كار آ مدن محمد بن سليمان آغاز شد. ابن سليمان چهار ماه والي مصر بود(106) پس از محمد بن سليمان، عيسي النوشري از طرف المكتفي والي الصلاهًْ مصر شد(107) و پس از وي، ابومنصور تكين از طرف المقتدر بالله(295-320 ق) به امارت آنجا گمارده شد.(108) در302 ق، حباسه بن يوسف بربري از قبيله كتامه قيام كرد و با سپاهي 100 هزار نفري در محرم 302 ق وارد اسكندريه گرديد. ابومنصور تكين از خليفه درخواست كمك كرد. حسين بن احمد كه در آن هنگام در بغداد بود و ابوبكر محمد بن علي از از جمله نيروهاي كمكي بودند. (109) المقتدر، ابوبكر محمد بن علي را بر ولايت مصر و نظارت بر امور شام گماشت و به وي خلعت داد.(110)
با مرگ ابوالطيب در سال 303 ق، ابوبكر محمد بن علي مسئول خراج شد. (111) در همين زمان وزير المقتدر، علي بن عيسي، ابوبكر محمد بن علي را از امور مصر بركنار كرد(112) و او از سال 304 ق. تا 318 ق. هيچ مسئوليت رسمي نداشت.
ابن فرات در سال 304 ق به جاي علي بن عيسي بر منصب وزارت قرار گرفت. او مال زيادي را از ابوبكر محمد بن علي ستاند. (113) وزارت ابن فرات تنها يكسال طول كشيد. با عزل وي، ماذرائيان دوباره امور مصر را بر عهده گرفتند و بخشي از اموالي كه ابن فرات از آنها مصادره كرده باز گردانده شد. (114)
پس از ابن فرات، عده‌اي براي منصب وزارت نامزد شدند. ابوزنبور حسين بن احمد يكي از اين نامزدها بود. (115) مقريزي اين روايت را براي محمد بن علي آورده است و اين كه علي بن عيسي در زير نام وي نوشت، اين شخص صاحب مكنت اما عجول است. (116) در نهايت حامد بن عباس وزير شد. به رغم كفايت ماذرائيان براي منصب وزارت، شايد ترس از قدرت گرفتن آنان و ثروت زيادشان سبب خط خوردن نامشان از نامزدي اين منصب گرديد.
در زمان حامد بن عباس ابوزنبور مسئول خراج بود(117) و سال بعد ابن فرات دوباره وزير شد. به گزارش ابن اثير، ابن فرات دستور داد كه عده‌اي را دستگير كنند و اموالي را از آنان گرفت. از جمله اين افراد، ابوزنبور و محمد بن علي بودند كه از آن دو، هفت هزار هزار دينار گرفتند. (118) و به روايتي ديگر، ده هزار دينار و يا هزار هزار دينار (119) و 200 هزار دينار. (120) اگرچه مصادره اموال با روي كار آمدن وزيران جديد در آن زمان امري شايع بود اما دشمني ابن فرات با اين خاندان اين امر را تشديد مي كرد.
ابن فرات دوباره در سال 312 ق عزل شد و ابو القاسم خاقاني به وزارت رسيد. (121) در زمان وزارت وي و پس از او، ابوالعباس خصيبي مصادره اموال و املاك ماذرائيان ادامه داشت، چنانچه، ابراهيم بن ثوابه به دستور خاقاني 700 هزار دينار ابوزنبور و برادرش ابراهيم و ابوبكر محمد بن علي مطالبه كرد. از اين مال،50 هزار دينار را به بيت المال داد و بقيه را بين خود، خاقاني و پسرش تقسيم كرد. (122)
آنچه المقتدر از دارائي خاندان ماذرائي و بويژه حسين بن احمد و محمد بن علي ماذرائي در روزگار وزارت ابوعلي خاقاني و سه دوره وزارت ابن فرات و دوره وزارت ابوالقاسم خاقاني و ابوالعباس خصيبي و علي بن عيسي در دوره دوم وزارتش و ابوعلي بن مقله مصادره كرد، هزار دينار و سيصد هزار دينار بود. (123)
ابومنصور تكين پس از احمد بن كيغلغ براي سومين بار در سال 311 ق. والي الصلاهًْ مصر شد. (124) محمد بن علي در زمان وي و- البته پس از مرگ ابوزنبور- مسئول خراج مصر بود. (125) بعد از مرگ ابومنصور تكين در سال 320 ق پسرش محمد بن تكين از طرف القاهر بالله(320-322 ق) جانشين وي گرديد. (126) در زمان وي تمام امور مصر به دست ابوبكر محمدبن علي بود. (127) پس از مدتي بين او و محمد بن تكين درگيري و اختلاف افتاد و سربازان در طلب كسب حقوقشان شورش كرده و خانه محمد بن علي الماذرائي و اطرافيانش را به آتش كشيدند. (128) محمد بن تكين در اين شورش به «مُنيّه الاصبَغ» (129) گريخت و از آنجا به پيشنهاد ابوبكر محمد بن علي از مصر خارج شد و به دمشق رفت و پس از مدتي كه خواست دوباره به مصر برگردد، ماذرائي مانع ورود او شد. (130) القاهر بالله نيز در رمضان سال 321 محمد بن طغج را والي الصلاهًْ مصر قرار داد(131) ابوبكر محمد بن علي با روي كار آمدن وي بسيار خوشحال شد، زيرا از محمد بن تكين خوشش نمي آمد و براي ابن طغج بر منبر دعا كرد. (132) محمد بن طغج تنها 32 روز والي بود. (123) ابوبكر الماذرائي در اين مدت همچنان مسئول خراج بود. (134) احمد بن كيغلغ پس از ابن طغج براي بار دوم، والي الصلاهًْ مصر شد. (135) در زمان وي، ابوبكر الماذرائي در منصب خود باقي ماند و مصر، همچنان به دست اين خاندان اداره مي شد. (136) تسلط و نفوذ ماذرائيان در اين دوره به حدي بود كه خليفه الراضي بالله (322-329 ق) براي قدراني از خدمات ابوبكر محمد بن علي براي وي نوشت: «همانا كه امور در دست توست، پس هر كه را مي خواهي به كار مي گمار و در هرچه مي خواهي تصرف كن». (137) پس از مدتي سپاهيان مصر دوباره در طلب گرفتن حق و حقوشان آشوب به پا كردند و به خانه محمد بن علي و اطرافيانش حمله كرده، آنجا را به آتش كشيدند. ابوبكر الماذرائي هم خود را پنهان كرد. (138) در همين زمان بجكم الاعور كه والي شرطه بود، عزل شد و به جاي وي، حسين بن معقل روي كار آمد. ابوبكر الماذرائي، وي را نپذيرفت و بين سپاهيان درگيري رخ داد و آنها دو دسته شدند؛ طرفداران بجكم و طرفداران ابن معقل. اين وضع ادامه داشت، تا احمد بن كيغلغ كه به فلسطين رفته بود، بازگشت. (139) ابوبكر الماذرائي هنگام ورود احمد بن كيغلغ، ولايت وي را بر مصر انكار كرد. (140) وي امارت مصر را به محمد بن تكين سپرد و ابن معقل را كه والي شرطه شده بود، عزل كرد و به جاي وي بجكم الاعور را قرار داد.(141) مردم مصر دو گروه شدند؛ گروهي طرفدار محمدبن تكين و عده اي خواستار ولايت احمد بن كيغلغ. (142) در درگيري كه بين دو طرف رخ داد در نهايت احمد بن كيغلغ پيروز شد و محمد بن تكين را به الصعيد تبعيد كرد. (143) منابع، در مورد وضعيت ماذرائيان در اين دوره سكوت كرده اند. ولي از شواهد چنان بر مي آيد كه احمد بن كيغلغ ابوبكر الماذرائي را بخشيده و با او متحد شد، چنان كه آن دو در سال 323 ق كه خليفه الراضي بالله، محمد بن طغج را والي الصلاهًْ و خراج مصر قرار داد، مانع ورود وي به مصر شدند (144) در اين ميان، مذاكراتي بين آنها و محمد بن طغج رد و بدل شد و حتي يكبار احمد بن كيغلغ تصميم گرفت كه تسليم شود، اما ماذرائي مانع وي شد. در نبردي كه رخ داد، محمد بن طغج پيروز شد و به ابن كيغلغ نامه نوشت كه اگر تسليم شود او را به عنوان اسير به بغداد بفرستد. ابن كيغلغ هم كه اتحاد با ابوبكر محمد بن علي و فرزندانش براي او سخت شده بود و در كنار آنها اجازه امر و نهي و دخالت در امور را نداشت، تسليم شد. بدين ترتيب محمد بن طغج وارد قسطاط شد. (145)
ابوبكر محمد بن علي، پس از ورود محمد بن طغج (323-334 ق) به فسطاط در خانه اسحاق بن نصير العبادي مخفي شد و همانجا ماند تا فضل بن جعفر بن محمد بن فرات وزير به مصر آمد و از مخفيگاه وي مطلع شد و او را به دارالاماره فراخواند. فضل به او گفت: براي آماده كردن امور حج به پول احتياج داريم. محمد بن علي در پاسخ گفت كه متأسفانه جز پنج هزار دينار ندارد، فضل هم بسيار ناراحت شد و گفت كه تو با اين كار در برابر سلطان شمشير كشيده‌اي، پس دستور داد او را دستگير كنند. (146)
محمد بن علي در طول دستگيري، دائماً روزه بود و هيچ چيزي نمي خورد. زماني كه فضل بن جعفر اين موضوع را شنيد. گفت به او بگوييد: تا او غذا نخورد من هم نخواهم خورد و بالاخره ماذرائي تسليم شد. (147)
فضل اموال او را كه هزاردينار بود و نيز زمين هايش را در مصر و شام مصادره كرد و او را با خود به شام برد.(148) اندكي بعد فضل بن جعفر در رمله درگذشت و محمد بن علي به مصر بازگشت. (149) او به طور حتم از طرف اخشيد (محمد بن طغج) احساس خطر و دشمني نمي كرد.
محمد بن طغج در سال 328 ق ابوبكر الماذرائي را به وزارت و پسرش حسين بن محمد الماذرائي را به مقام كاتبي خود گماشت. (150) اخشيد، اموال محمد بن علي را به او باز گرداند و امور مصر و شام را به وي سپرد و بعد از آن هيچگاه مجلسي را بدون حضور وي برقرار و هيچ حكمي را بدون نظرخواهي از وي صادر نكرد. (151)
ابوبكر الماذرائي، همچنان در منصبش باقي ماند تا سال 331 ق كه اخشيد او را عزل كرد و ابوبكر بن مقاتل را جانشين وي ساخت. (152) شايد اخشيد از مقام و قدرت روز افزون وي مي ترسيد و به اين كار اقدام كرد. اما محمد بن علي سعي مي كرد رابطه حسنه، خود را با اخشيد و جانشينش برقرار نگاه دارد و براي احترام به وي ميهماني ترتيب مي داد و او را همراه خود براي گردش به بستانش در «بني وايل» مي برد، آنجا را براي اخشيد فرش مي كرد و طعام و ميوه فراوان آماده مي ساخت. (153) پس از مرگ اخشيد، پسرش ابوالقاسم انوجور (334-349 ق) با حمايت محمد بن علي الماذرائي به حكومت رسيد. (154) انوجور، ابوبكر بن مقاتل را دستگير و بركنار و محمد بن علي را مسئول خراج كرد. (155) و پاداش حمايت محمد بن علي را به وي داد. هنوز يكسال از روي كار آمدن انوجور نگذشته بود كه رابطه‌اش با ماذرائيان تيره شد. او ابوعلي الحسين بن محمد بن علي الماذرائي را از امير شرطگي خلع كرد و به جاي وي ابوالمظفر بن العباس را روي كار آورد. (156)
همچنين ابوبكر الماذرائي را نيز از كارش عزل كرد، زيرا از تباني وي با ابونصر غلبون كه به قسطاط حمله كرد، آگاه شد. وي، الماذرائي را به شدت زد و خانه‌اش را ويران كرد و او را به زندان اندخت، پسرش حسين را نيز در شام دستگير كردند. (157)
زماني كه، كافور (357-358 ق) در سال 336 ق از شام بازگشت، امور را به دست گرفت و محمد بن علي الماذرائي را آزاد كرد و او را با احترام به خانه‌اش برگرداند و زمين هاي مصادره شده او و پسرش را به آنان بازگرداند. (158) كافور، هميشه با ابوبكر الماذرائي مهربان بود. و حتي روزي كه همسر محمد بن علي در گذشت، كافور و انوجور براي مراسم دفن وي حاضر شدند و هنگام مريضي ماذرائي كه به مرگ وي انجاميد. بارها از او عيادت كردند. (159) ابوبكر محمد بن علي الماذرائي در يازدهم شوال سال 345 ق، يا 346 ق درگذشت. او را- كه در حدود يك قرن زيست- در مقبره خانوادگيش دفن كردند. (160)
ابوبكر الماذرائي بسيار ثروتمند و بخشنده بود. به گزارش مقريزي، وي هرسال 60 هزار طبق آرد به مكه مي فرستاد. در هر ماه، 100 هزار رطل آرد براي مستمندان مصر، اهل الستر و غريبان اختصاص مي داد. او صد بنده را آزاد كرد و چهل سال روزه گرفت. نماز زياد مي خواند و بسيار قرآن تلاوت مي كرد. ماذرائيان در مصر مقبره بزرگي داشتند كه او هر صبح و شام بر سر مزار خاندانش مي رفت. او آبگيرها و مساجد زيادي را در مصر ساخت. (161) به روايتي 22 بار و به روايتي ديگر 27 بار حج گزارد.(162) در هر بار سفر حج 150 هزار دينار خرج مي كرد و 90 شتر با خود مي برد كه بر آنها سوار مي شدند و 400 شتر، اسباب و محمل هاي او را حمل مي كردند. اين محمل ها حاوي ظرف هايي از سبزيجات خوراكي، گل هاي خوشبو و محمل هايي از سگ هاي شكاري بود. كنيزكاني را كه با خود به حج مي برد، هر كدام 30 شتر و 150 درشكه براي حمل وسايلشان در اختيار داشتند. (163) ابوبكر الماذرائي براي بزرگان و فرزندان و يارانش بسيار خرج مي كرد و هر كدام از آنها ديواني به نام خود داشتند. (164) ابومنصور تكين، وي را هنگام خروج براي حج بدرقه مي كرد و هنگامي كه باز مي گشت به استقبال وي مي شتافت. (165) قبه چادر محمد بن علي در سرزمين عرفات از همه بالاتر بود. (16)6 اگرچه در بعضي از اين روايات اغراق ديده مي شود، اما در كل شان، قدرت و ثروت بي شمار اين خاندان را نشان مي دهد. (167)گفته شده كه، وي در بغداد از احمد بن عبدالجبار العطاردي سماع حديث كرد و كتاب هايي از سماعات خود نوشته بوده كه در زمان آشوب هاي مصر و به آتش كشيده شدن خانه‌اش از بين رفته است و تنها اشاراتي از محتويات اين كتاب ها در بعضي كتب ديگر باقي مانده است. (168) وي همچنين احترام ويژه‌اي براي طالبيان قائل بود. چنان كه در سفرش به حج بني الحسن و بني الحسين را بسيار اكرام و انعام مي كرد.(169)
همچنين با فرزندان صحابه نيز به نيكي برخورد مي كرد و ديواني از طرف خود براي آنان و طالبيان قرار داده بود كه نام آنان را در آن ضبط مي كرد و به ايشان كيسه هاي پول مي بخشيد. (170) اوج علاقه و گرايش به خاندان پيامبر(ص) را مي توان در گرايش ابوالحسن احمد بن حسن ماذرائي به مذهب تشيع مشاهده كرد.
پس از مرگ محمد بن علي، قدرت اين خاندان رو به سستي نهاد و ديگر در منابع، خبر خاصي از اين خاندان وجود ندارد.

نتيجه
 

هميشه در طول تاريخ در كنار حاكمان و پادشاهان خاندان هايي بودند كه اگرچه مورخان كمتر به آنها پرداخته‌اند اما نقش آنان در اداره امور كمتر از حاكمان نبوده است. ماذرائيان نيز از اين امر مستثني نبودند. آنها اگرچه بيشتر مسئول خراج بودند. اما گاه در به حكومت رسيدن و يا بركنار شدن واليان و حاكمان دست داشتند. از آنان به عنوان كاتب دبير و حتي امير شرطه نيز ياد شده است قدرت و نفوذ بيش از حد اين خاندان سبب برانگيخته شدن حس حسادت ديگران و به ويژه وزراي دستگاه خلافت شد، و بارها به مصادره اموال و بركنار از منصب آنان انجاميد. با اين همه، اقدامات زيركانه و هوشمندانه اين خاندان، حتي مخالفانشان را نيز وادار به تحسين از آنها مي كرد و سبب شد كه نامشان در تاريخ جاودانه شود.

پي نوشت ها :
 

99. همان، ص 234.
100. ابوالفرج عبدالرحمن بن علي بن محمد، ابن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و ديگران (بيروت: دارالكتب العلميه، 1412 ق)، ج 14، ص 106.
101. ابوبكر احمد بن علي بن ثابت، خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (بيروت: دارالكتب العلميه، 1417 ق)، ج 3، ص 294؛ سمعاني، پيشين، ج 12، ص 14، ابن جوزي، پيشين، ج 14.ص 106، مقريزي، المقفي، ج 6، ص 134، همان، ج 2، ص 155.
102.همان، المقفي، ج 6، ص 234.
103. همان.
104. خطيب بغدادي، پيشين، ج 3، ص 293؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 2، ص 155؛ شهاب الدين ابن عماد حنبلي دمشقي، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، به كوشش الاناووط (دمشق- بيروت: دارابن كثير، 1406 ق)، ج 4، ص 242.
105. صابي، پيشين، ص 258؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235؛ همو،الخطط، ج 2، ص 155.
106. كندي، پيشين، ص 277.
107. كندي، پيشين، ص 278، ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 145.
108. همان، ص 286.
109. همان، ص 288، مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235، ابن تغري بردي، پيشين، 3، ص 173.
110. طبري، پيشين، ج 10، ص 148.
111.مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 1، ص 328؛ ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 183.
112. نك: همين مقاله، «ابوزنبور الماذرائي» ص 4.
113.عريب بن سعد، پيشين، ص 63.
114 مسكويه، پيشين، ج 5، ص 117.
115. نك: همين مقاله، «ابوزنبور الماذرائي» ص 5.
116. مقريزي، المقفي، ج 6، ص 243.
117. نك: همين مقاله، «ابوزنبور الماذرائي» ص 5.
118. ابن اثير، پيشين، ج 8، ص 140.
119. عريب بن سعد، پيشين، ص 248؛ و نيز نك: ابن سعيد، پيشين، ج 1، ص 248.
120. ذهبي، پيشين، ج 23، ص 25.
121. مسكويه، پيشين، ج 5، ص 192.
122. همان، ص 776؛ عريب بن سعد، پيشين، 41.
123. مسكويه، پيشين، ج 5، ص 227؛ همچنين نك: صابي، پيشين، ص 246- 248.
124. كندي، پيشين، ص 298.
125. همان.
126. همان، ص 299.
127.همان.
128.همان
129. ناحيه‌اي در شرق مصر، منسوب به الاصبغ بن عبدالعزيز بن مروان برادر عمربن عبدالعزيز، نك: ياقوت حموي، پيشين، ج 5، ص 218.
130. صابي، ص 156، مقريزي، الخطط، ج 1، ص 328.
131.كندي، پيشين، ص 299.
132. صابي، پيشين، ص 157.
133. كندي، پيشين، ص 299.
134. ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 236.
135. كندي، پيشين، ص 300.
136. همان؛ صابي، پيشين، ص 157.
137. همان.
138. كندي، پيشين، ص 300، مقريزي، المقفي، ج 6، ص 238، همو، الخطط، 328، ج 328-329؛ ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 243.
139. كندي، پيشين، ص 300-301.
140. همان، ص 301.
141. همان.
142. همان، مقريزي، المقفي، ج 6، ص 238؛ همو، الخطط، ج 1، ص 328-329؛ ابن تغري بردي، ج 3، ص 243.
143.. كندي، پيشين، ص 303.
144. همان، ص 304.
145. صابي، پيشين، ص 159؛ همان، ص 303-304؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 238.
146. مقريزي، المقفي، ج 6، ص 239؛ همو، الخطط، ج 2، ص 156؛ نيز نك: صابي، پيشين، 161.
147. همان، ج 6، ص 239.
148. همان.
149. همان، ج 6، ص 240؛ همو، الخطط، ج 2، ص 156.
150.همان.
151. صابي، پيشين، ص 175.
152. مقريزي، المقفي، ج 6، ص 240.
153. صابي، پيشين، ص 179.
154. كندي، پيشين، ص 311.
155. همان، ص 311، صابي، پيشين، ص 197، نويري، ج28، ص 50؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 240- 241؛ همو، الخطط، ج 1، ص 329؛ ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 291.
156. كندي، پيشين، ص 311.
157. مقريزي، المقفي، ج 6، ص 242، همو، الخطط، ج 2، ص 156.
158.همان.
159. همان، و نيز نك: نويري، پيشين، ج 28، ص 51.
160. صابي، پيشين، ص 353؛ خطيب بغدادي، پيشين، ج 3، ص 294؛ سمعاني، پيشين، ج 12، ص 14، مقريزي، المقفي، ج 6، ص 243.
161. مقريزي، المقفي، ج 6، ص 243؛ همو، الخطط، ج 2، ص 156.
162. همو، الخطط، ج 2، ص 155.
163. صابي، پيشين، ص 352؛ نويري، پيشين، ج 28، ص 53؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 1، ص 332و نيز نك: ابن عثمان، پيشين، ص 267-268.
164. نويري، پيشين، ج 28، ص 53؛ مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235؛ همو، الخطط، ج 1، ص 332، و نيز نك: ابن عثمان، پيشين، ص 267- 268.
165. مقريزي، الخطط، ج 2، ص 155.
166. صابي، پيشين، ص 181.
167. براي مطالعه بيشتر نك: مقريزي، المقفي، ج 6، ص 243- 247.
168. خطيب بغدادي، پيشين، ج 3، ص 294، سمعاني، پيشين، ج 12، ص 14، ابن جوزي، پيشين، ج 14، ص 108؛ ابن عماد، پيشين، ج 4، ص 242.
169. مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235.
170 همان.
 

منابع:
- ابن اثير، ابوالحسن علي بن محمد،الكامل في التاريخ، بيروت، دارالصادر، 1385 ق
-ابن تغري بردي، جمال الدين ابي المحاسن يوسف، النجوم الزاهره في ملوك مصر و القاهره، مصر، المؤسسه المصريه العامه، 1351 ق.
- ابن جوزي، ابوالفرج عبدالرحمن بن علي بن محمد المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العاميه، 1412 ق.
- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دارالفكر، 1408 ق.
- ابن سعد القرطبي، عريب، ذيل تاريخ طبري، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، دارالمعارف، 1119 ق.
- ابن سعيد الاندلس، المغرب في حلي المغرب، به كوشش دكتر شوقي ضيف و دكتر سيده كاشف، قاهره، مطبعه جامعه فؤاد الاول، 1346 ق.
- ابن عثمان، موفق الدين، مرشد الزوار الي قبورالابرار، قاهره، الدارالمصريه اللبنانيه، 1415 ق.
- ابن عساكر، ابوالقاسم علي بن حسن، تاريخ مدينه دمشق، بيروت، دارالفكر، 1415 ق.
- ابن عماد، شهاب الدين الحنبلي الدمشقي، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، به كوشش الاناووط، دمشق- بيروت، دارابن كثير، 1406 ق.
- ابن كثير، عمادالدين اسماعيل، البدايه و النهايه، بيروت، دارالفكر، 1407 ق.
- اربلي، علي بن عيسي، كشف في معرفه الائمه، قم، مركز الطباعه و النشر للجمع العالمي لاهل البيت، 1426 ق.
- برقي، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، به كوشش سيد جلال الدين الحسيني، قم دارالكتب الاسلاميه، بي تا.
- بغدادي، صفي الدين عبدالمؤمن بن عبدالحق، مراصد الاطلاع علي اسماء الامكنه و البقاع، بيروت، دارالجيل، 1412 ق.
- بلوي، ابومحمد عبدالله بن محمد، سيره احمدبن طولون، به كوشش محمد كرد علي دمشق، بي تا، 1358 ق.
- حافظ ابرو، شهاب الدين عبدالله، جغرافياي حافظ ابرو، تهران، ميراث مكتوب، 1375 ق.
- خطيب بغدادي، ابوبكر احمد بن علي بن ثابت، تاريخ بغداد، بيروت، دارالكتب العلميه، 1417 ق.
- ذهبي، شمس الدين ابوعبدالله محمد بن احمد، تاريخ السلام و وفيات المشاهير و الاعلام، به كوشش عمر عبداسلام تدمري، بيروت، دارالكتاب العربي، 1413 ق.
- راوندي، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، بيروت – لبنان، مؤسسه النور للمطبوعات، بي تا.
- سمعاني، ابوسعيد عبداكريم بن محمد، الانساب، به كوشش عبدالرحمن بن يحيي اليماني، حيدرآباد، مجلس دائره المعارف العثمانيه، 1382 ق.
- سيده اسماعيل، كاشف، مصرفي عصر الاخشيدين، قاهره، الهيئه المصريه العامه للكتاب، 1410 ق.
- شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد في حجج الله علي العباد، قم، منشورات مكتبه بصيرتي، بي تا.
- صابي، ابي الحسن الهلال بن المحسن، تحفه الامراء في تاريخ الوزراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، بي جا، دارالعلميه، 1365 ق.
- طبري، محمد بن جرير، تاريخ الرسل و الملوك، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالصادر، 1387 ق.
- قلقشندي، شهاب الدين احمد بن عبدالله، صبح الاعشي في صناعه الانشاء، به كوشش محمد حسين شمس الدين، بيروت- لبنان، دارالكفر، 1407 ق.
- قمي، حسن بن محمد بن حسن، تاريخ قم، ترجمه حسن بن علي بن حسن قمي، به كوشش سيد جلال الدين تهراني، تهران، توس، 1361 ش.
- كندي، ابوعمر محمد بن يوسف، كتاب الولاه و كتاب القضاه، به كوشش دكتر حسين نصّار، بيروت، دار بيروت، دارالصادر، 1379 ق.
- مجهول المؤلف، حدود العالم من المشرق الي المغرب، القاهره، الدار الثقافه للنشر، 1423 ق.
- مسكويه، ابوعلي احمد بن محمد، تجارب الامم، ترجمه علينقي منزوي، تهران، انتشارات توس، 1376.
- مقريزي، تقي الدين ابي العباس احمد بن علي، المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الاثار، بغداد، مكتبه المثني، بي تا.
-_____، المقفي الكبير، به كوشش محمد اليعلاوي، بيروت، لبنان دارالمغرب الاسلامي، 1411 ق.
- نويري، شهاب الدين احمد بن عبدالوهاب، نهايه الارب في فنون الادب، القاهره، دارالكتب والوثائق القوميه، 1423 ق.
- ياقوت الحموي، شهاب الدين ابي عبدالله، معجم البلدان، به كوشش فريد عبدالعزيز الجندي، بيروت، لبنان، دارالكتب العلميه، 1410 ق.
- يعقوبي، احمد ابن اليعقوب، البلدان، بيروت، دارالكتب العلميه، 1422 ق.
- خاروف، محمد احمد اسماعيل، اوزان و مكاييل و مقاييس با مقايسه آنها به اوزان و مكاييل و مقاييس بين المللي كنوني، تهران، دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران، 1353- 54 ش.
- H. L. Gottschalk, AL – Madhara, I, Encyclopaedia of Islam, New edition, V 5, Leiden, E.J. Brill,1986, p. 953.
تاريخ اسلام- ش 38



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.