زندگينامه رسول اكرم (صلی الله علیه واله) (1)

بحث آيين نياكان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) ما را به وضع بيت هاشمى و ايمان اصيل سران و بزرگان آن هدايت مى‏كند و اين جريان مى‏تواند روشنگر ايمان خود پيامبر پيش از بعثت باشد، زيرا خانواده‏اى كه در آن درخت توحيد بارور گردد، و بزرگان آن از آئين فطرت، و توحيد ابراهيمى پيروى كنند، طبعاً مفخره آل نيز ازنخستين روزها بر همين مسير خواهد
سه‌شنبه، 14 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگينامه رسول اكرم (صلی الله علیه واله) (1)

زندگينامه رسول اكرم (صلی الله علیه واله) (1)
زندگينامه رسول اكرم (صلی الله علیه واله) (1)


 

نويسنده: فرزين نجفي پور




 

آيين مردم قبل از بعثت
 

بحث آيين نياكان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) ما را به وضع بيت هاشمى و ايمان اصيل سران و بزرگان آن هدايت مى‏كند و اين جريان مى‏تواند روشنگر ايمان خود پيامبر پيش از بعثت باشد، زيرا خانواده‏اى كه در آن درخت توحيد بارور گردد، و بزرگان آن از آئين فطرت، و توحيد ابراهيمى پيروى كنند، طبعاً مفخره آل نيز ازنخستين روزها بر همين مسير خواهد بود البته اين يك استنباط شخصى است و دلائل محكم و استوار تاريخى آن را به روشنى تأييد مى‏كند اينك دلائل ايمان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) قبل از بعثت.
1- پيامبر گرامى پنج سال از دوران كودكى خود را، در صحرا در ميان قبيله «بنى سعد» گذراند، دايه او حليمه مى‏گويد: محمد سه ساله بود كه به من گفت چرا برادران خود را در روز نمى‏بينم؟ گفتم: آنهاروزها گوسفندان را براى چرا به خارج از آبادى مى‏برند، گفت: من نيز با آنان بيرون مى‏روم گفتم. دوست دارى بيرون بروى؟گفت آرى، فرداى آن روز به هنگام خروج فرزندانم، سرمه در چشمان «محمد» كشيدم، مقدارى روغن بر موى او ماليدم و براى حفظ از گزند در گردن او نخى انداختم كه در آن مهره يمانى بود، او وقتى به اينكار متوجه شد، فوراً به من گفت نه مادر، آرام باش با من كسى هست كه مرا از گزند حفظ مى‏كند. 1
يك چنين سخنى بزرگ از كودكى كه سه سال از عمر او نگذشت است نشانه آنست كه او مربى غيبى دارد كه پيوسته او را با معارف الهى و مكارم اخلاق آشنا مى‏سازد او سخنى را گفت كه بزرگان آن روز از درك آن عاجز بوده و پيوسته در پناه سنگ و گل زندگى مى‏كردند.
2- ابن سعد در طبقات خود نقل مى‏كند در سفرى كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) همراه عموى خود به شام رفت، در نيمه راه راهبى به نام «بحيرا» او را ديد و علائم نبوت را در او دريافت، سپس رو به او كرده گفت: تو را به تنهائى به نام «لات و عزى» سوگند مى‏دهم آنچه از تو مى‏پرسم پاسخ بگو، پيامبر پيش از پرسش او به وى گفت: منفورترين چيزها نزد من همين دو بت است كه تو به آن سوگند ياد كردى، در اين موقع «راهب» شيوه سوگند را دگرگون كرد و گفت ترا به خدا سوگند مى‏دهم، از آنچه مى‏پرسم پاسخ بده پيامبر فرمود: هر چه كه مى‏خواهى بپرس. 2
3- باز ابن سعد در طبقات خود مى‏نويسد: روزگارى كه محمد، اداره امور بازرگانى خديجه را پذيرفت و قرار شد كه با اموال او بازرگانى كند«ميسره» غلام خود را ملازم خدمت پيامبر ساخت، وى نقل مى‏كند روزى در شام ميان «محمد» و بازرگان شامى درباره كلائى اختلافى رخ داد بازرگان شامى به «محمد» گفت براى صدق گفتار خود به «لات و عزى» سوگند ياد كن. پيامبر در پاسخ او گفت من هرگز به اين دو سوگند ياد نكرده‏ام تو نيز از اين دو اعراض بنما در اين موقع بارزگان شامى به تصديق پيامبر برخاست و گفت: حق با تو است، آنگاه به «ميسره» گفت: به خدا سوگند، اين مرد پيامبر است. 3 4 - روشن‏ترين گواه بر ايمان و توحيد او اين است كه در مدت چهل سالى كه پيامبر در ميان مردم زندگى كرد، هرگز ديده نشد كه يك بار بر بتى سجده كند، و يا از خط توحيد كنار برود، بلكه ساليان درازى پيش از بعثت به «غار حرا» مى‏رفت و در آنجا به اعتكاف و عبادت خدا مى‏پرداخت و در همين حالت بود كه امين وحى آمد و او را به نبوت و رسالت بشارت داد. 5- اميرمؤمنان (عليه السلام) در خطبه «قاصعه» يادآور مى‏شود كه پيامبر گرامى از لحظه‏اى كه از شير گرفته شد، تحت زعامت بزرگ‏ترين فرشته خداوند متعال قرار گرفت كه هدايت و تعليم او را بر عهده داشت چنانكه مى‏فرمايد: «و لقد قرن الله من لدن ان كان فطيما اعظم تلك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره 4».«از روزى كه پيامبر از شير گرفته شد (دو سال خود را به پايان رسانيد) خدا او را با بزرگ‏ترين فرشته همراه ساخت، تا همراه او طرق مكارم اخلاق را بپيمايد، و محاسن اخلاق را بياموزد».فردى كه تحت تربيت چنين فرشته بزرگ قرار گيرد، و پيوسته با او همراه باشد نه تنها از خط توحيد كنار نمى‏رود، بلكه از گناه و خطأ و جرم و اشتباه به دور مى‏ماند و از هر لغزش عمدى و سهوى مصون و محفوظ خواهد بود.
حضرت محمد در قبل از اسلام پيرو كدام شريعت بود؟
با اين دلائل، ايمان و توحيد پيامبر، پيش از بعثت به روشنى ثابت شد، اكنون وقت آن رسيده به مطلب ديگرى كه بيش از مسأله نخست ابهام دارد، اشاره كنيم و آن اينكه: پيامبر گرامى در چهل سال زندگى خود پيش از بعثت در عبادات و معاملات خود، به كدام يك از شرائع پيشين عمل مى‏كرد، اثبات توحيد و خلوص ايمان او از شرك، كافى در اين مرحله نيست، در اين جا بايد روشن كرد كه وى در كارهاى فردى و اجتماعى، در تشخيص حلالها و حرامها، كدام يك از شرائع را اسوه اتخاذ نموده و برطبق آن عمل مى‏نمود. در اين جا نظريه‏هاى زيادى اظهار شده كه نقل آنها، (كه غالباً همراه با دليل نيست) مايه اطاله سخن است و مشايخ بزرگ اسلام در كتابهاى خود به طرح اين مسأله پرداخته و نظريه‏ها را نقل كرده‏اند، علاقمندان مى‏توانند به كتابهاى ياد شده در زير مراجعه كنند. 5 و ما در اين جا برخى از نظريه‏ها را مورد بررسى قرار مى‏دهيم:

1- آيا پيامبر به هيچ شريعتى عمل نمى‏كرد؟!
 

نظريه ياد شده را به ابى الحسين بصرى نسبت مى‏دهند. ولى تاريخ زندگى پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را تكذيب مى‏كند، زيرا او پيش از بعثت، در «حرا» به اعتكاف مى‏پرداخت حتى وحى الهى موقعى بر او فرود آمد كه وى در خلوتگاه دائمى خود معتكف بود، آيا عبادت ممتد او مى‏تواند، بدون پيروى از شريعتى انجام گيرد؟ گذشته بر اين، او پيش از بعثت بيست بار در مراسم حج شركت داشته است 6 و مراسم حج عبادتى است كه براى خود ملاك مشخص و لازم دارد. درست است كه خرد در يك رشته از امور دليل و راهنماى انسان است و او در پرتو خرد برخى از زيبائيها و زشتيها را درك مى‏كرده، و بر انجام و ترك آنها از عقل فرمان مى‏برده ، ولى هرگز ادراكات عقلى همه جهات زندگى انسانى را روشن نمى‏سازد.پيامبر در بخشى از عمر خود ، بازرگانى مى‏كرده، و براى «خديجه» تجارت مى‏نموده و تجارت براى خود احكام حلال و حرامى دارد، آيا مى‏توان گفت: كه در طول كار بازرگانى حلال و حرام در نظر او يكسان بود. زندگى فردى و اجتماعى مردم مكه و حومه آميخته با قمار و شراب ، بود در صورتى كه پيامبر گرد اين امور نگرديده و به تقوى و پرهيزگارى معروف بوده است، ناچار در اين ميان هادى و راهنما و اسوه و الگوئى در اختيار داشته است بنابراين نظريه «ابى الحسين بصرى» با زندگى او سازگار نمى‏باشد. آرى احمد در مسند خود از«سعيد بن زيد» حديثى را نقل كرده كه در آن حديث ، راوى براى پدر خود فضيلتى را ادعا كرده كه پيامبر فاقد آن بوده است از اين جهت نمى‏توان آن را صحيح دانست .وى مى‏گويد: پيامبر با زيدبن حارثه سفره‏اى پهن كرده و مشغول خوردن غذا بودند كه «زيد بن عمرو بن نفيل» بر آن دو گذشت، پيامبر زيدبن عمرو را دعوت به خوردن غذا نمود، ولى زيد در پاسخ گفت برادرزاده‏ام و من از گوشت حيوانى كه به نام بت ذبح شود مصرف نمى‏كنيم. از آن روز نيز ديده نشد كه پيامبر چنين غذائى را مصرف نمايد. 7 يك چنين حديثى كه از طريق سعيد فرزند زيد نقل شده است فاقد ارزش خواهد بود زيرا مفاد آن اين است: فردى كه در آستانه نبوت بوده، از نظر آگاهى از حلال و حرام، از يك فرد عادى نيز كمتر بوده.

2- آيا پيامبر يكى از شرائع پيشين را پيروى مى‏كرد؟
 

گروهى اين نظريه را برگزيده و مى‏گويند كه او به حكم اينكه اعمال حج و عمره را به جا مى‏آورد، و از ميته اجتناب مى‏ورزيد و از مُزكّى‏ استفاده مى‏نمود طبعاً از يكى از شرائع پيشين پيروى مى‏كرده. 8
ولى اعمال يادشده ايشان همان طور كه مى‏تواند از روى عمل به شرائع پيشين صورت پذيرد، مى‏تواند از طريق ديگر نيز انجام گيرد و به اصطلاح دليل اعم از مدعى است . از طرف ديگر عمل به يكى از شرائع پيشين اشكالاتى دارد كه برخى از آن ذكر مي گردد:
الف: جواز عمل بر شرائع پيشين، فرع اين است كه آن شرائع، جهانى بوده و به منطقه و گروهى مخصوص نباشد، و اثبات عمومى دعوت آنان كار آسانى هم نيست و ما پيرامون آن در كتاب «مفاهيم القرآن» به طور مستدل و گسترده سخن گفته‏ايم 9.
ب: عمل به شرائع پيشين، در گروه آگهى از احكام آنها است اكنون بايد ديد كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از چه راهى ازآنها آگاه شده است در اين جا دو احتمال وجود دارد كه هر دو آن يادآوري مى‏گردد: 1- از طريق معاشرت و آميزش با اهل كتاب، از احكام و شرائع پيشين آگاه گردد. اين راه به كلى مسدود بود، زيرا او در طول زندگى با چنين گروهها معاشرت نداشته بالاخص در مكه، احبار و راهبان وجود نداشته‏اند كه از آنها، احكام و شرائع پيشين را بياموزد.گذشته از اين، خصوص حضرت مسيح، شريعت گسترده‏اى نداشته، بلكه براى حل اختلافات يهود، و براى تحليل برخى از محرمات بنى اسرائيل مبعوث شده بود وحى الهى بر اين مطلب گواه است چنانكه مى‏فرمايد: « و مصداقا لما بين يدى من التوراة ولا حل لكم بعض الذى حرم عليكم و جئتكم باية من ربكم فاتقوا الله و اطيعون» 10. « تصديق كننده توارتم كه پيش از من فرود آمده، و تحليل كننده برخى از امورى هستم كه بر شما مردم حرام شده است. و با آيتى به سوى شما آمده‏ام از مخالفت خدا بپرهيزيد و مرا اطاعت نمائيد».در اين جا مطلب سومى نيز وجود دارد و آن اينكه از نظر روايات، رسول گرامى بالاترين و برترين انسانها است پس پيروى «فاضل از مفضول» با موازين عقل سازگار نيست .
2- پيامبر از طريق وحى از احكام پيشينيان آگاه مى‏شد، و بر طبق آنها عمل مى‏كرد. اگر اين طريق را بپذيريم هرگز ثابت نمى‏شود كه پيامبر تابع و پيرو پيامبران پيشين بوده است تنها چيزى كه از آن مى‏توان نتيجه گرفت اين است كه او بر احكامى كه در شرائع پيشين وجود داشته است و از طريق وحى و يا الهام به او مى‏رسيد، عمل مى‏كرد و به يك نظر بسان پيامبرانى بود كه با داشتن خصيصه نبوت، بر احكام تورات عمل مى‏نمودند همچنانكه مى‏فرمايد:«انا انزلنا التوراة فيها هدى و نور يحكم بها النبيون الذين اسلموا للذين هادوا» 11.«ما تورات را فرو فرستاديم در آن هدايت و نور است و از روى آن پيامبرانى داورى مى‏كنند».اگر راهنماى او الهام و با نزول وحى باشد، در اين صورت بايد گفت: بر يافته‏هاى غيبى خود عمل مى‏كرد، چيزى كه هست يافته‏هاى او مطابق يكى از شرائع پيشين بوده است و اين همان نظريه سوم است كه هم اكنون يادآور مى‏شويم:

3- پيامبر مطابق الهام غيبى عمل مى‏كرد
 

در اين نظريه تأكيد بر اين است كه او وظائف خود را پيش از بعثت از طريق الهام دريافت مى‏كرد و مطابق آن عمل مى‏نمود، و اين وظائف در گرو اين نبود كه حتماً موافق شريعت پيشينيان باشد، يا مطابق شريعتى باشد كه بعداً از طريق وحى الهى بر او فرود خواهد آمد.اين نظريه از دو نظريه پيش، محكم‏تر و استوارتر و سخن امير مؤمنان گواه بر صدق آن است اينك به توضيح آن مى‏پردازيم:
1- مقام نبوت بالاترين مقامى است كه به انسانى از جانب خداى بزرگ داده مى‏شود، تشرف به اين مقام، در گروه آمادگى روحى است كه در او به تدريج پديد آيد، تا در پرتو آن، بتواند فرشته را ببيند، و وحى الهى را بشنوند و با ماورا طبيعت ارتباط مستقيم پيدا كند، تحصيل چنين استعدادى، به طى مراحلى از عرفان و شناخت نياز دارد كه در زير نظر يك معلم غيبى انجام گيرد، تا دست او را گرفته، به مدارج رفيع از كمال برساند و قرآن اين حقيقت را چنين بيان مى‏كند: «علمه شديد القوى = معلم نيرومندى به او تعليم داده است» 12. بنابراين پيامبر گرامى پيش از بعثت بى‏نياز از معلم غيبى، و تربيتى‏هاى الهى نبوده و پيوسته مورد عنايت الهى بوده است تا به حدى برسد، كه شايسته خطاب «اقرأ باسم ربك الذى خلق» گردد و امير مؤمنان اين حقيقت را در خطبه قاصعه مطرح مى‏كنند و مى‏فرمايد: «ولقد قرن اللّه من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم، و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره 13».«از روزى كه پيامبر از شير گرفته شد خدا او را با بزرگ‏ترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته راه بزرگواريها را بپيمايد، و به نيكوترين اخلاق، آراسته گردد».
2- عروة بن زبير از عائشه نقل مى‏كند نخستين مرحله وحى كه پيامبرگرامى با آن روبرو شد رؤياهاى صادق بود، آنچه را در خواب مى‏ديد بسان سپيده فجر صادق پيش مى‏آمد، سپس علاقه به تنهائى پيدا كرد و روزها را در خلوتگاه حرا مى‏گذارند سپس به سوى خانواده خود باز مى‏گشت، پس از اندى نيز به «حرا» مى‏رفت و كار خود را از سر مى‏گرفت و او پيوسته در اين حالت بود كه وحى الهى فرا رسيد و او را به مقام نبوت مفتخر ساخت. 14
3- كلينى در باب فرق ميان نبى و رسول از امام باقر نقل مى‏كند: «نبى كسى است كه حقائق را در خواب مى‏بيند، همان طور كه ابراهيم (عليه السلام) در عالم رؤيا مشاهده كرد و همانطور كه پيامبر اسباب نبوت را پيش از وحى ديد، و به همين حالت بود كه جبرئيل او را مأمور رسالت نمود. 15اين روايات و نظائر آنها حاكى است كه پيامبر گرامى پيش از بعثت، تحت تربيت فرشته‏اى بود، و حقائق را در خواب مى‏ديد، و نداها را مى‏شنيد تا اينكه آمادگى پيدا كرد با امين وحى روبرو گردد و قرآن بر او فرود آيد.او در اين فترت از زندگى، خدا را عبادت مى‏كرد، و در آثار صنع به مطالعه و تفكر مى‏پرداخت، و در همين حال به وظائف شخصى خود درباره زن و فرزند... عمل مى‏نمود و يگانه راهنماى او در اين مرحله همان اتصالات غيبى او بود كه او را در همه مراحل كمك مى‏كرد،و دستورات خدا را در اختيار او مى‏نهاد خواه مطابق شرايع پيشين باشد يا نه، يا مطابق شريعتى باشد كه بعدها بر او فرود خواهد آمد يا نه.اين حقيقت در صورتى روشن مى‏شود كه بدانيم كه شخصيتهائى مانند حضرت يحيى و يا حضرت مسيح در دوران كودكى به مقام نبوت رسيده و با جهان غيب ارتباط و پيوندى داشته‏اند چنانكه درباره حضرت يحيى مى‏فرمايد: «يا يحيى خذ الكتاب بقوة و ءاتيناه الحكم صبياً» 16. «اى يحيى كتاب را به استوارى بگير، و در دوران كودكى به او «حكم» داديم. و درباره حضرت مسيح از او چنين نقل مى‏كند». «انى عبدالله ءاتانى الكتاب وجعلنى نبياً» 17. «من بنده خدا هستم كتاب به من داده شده و مرا پيامبر قرار داده است».بنابراين پيامبر گرامى پيش از بعثت، مراحلى از نبوت را دارا، و اتصال و ارتباط او با جهان غيب به گونه‏اى برقرار بوده است و او در اين مرحله پيوسته در حال تكامل بوده كه در سن چهل سالگى به مقام رسالت و ابلاغ پيام خدا به مردم نايل شده است .تا اين جا با اين قرائن و شواهد توانستيم نيم‏رخى روشن از سيماى حقيقت را ترسيم كنيم و نتائجى كه از اين بحث گسترده گرفته شد عبارتنداز:
1- پيامبر گرامى در خانوده‏اى ديده به جهان گشود كه بر اعضاء بزرگ آن، توحيد و ايمان و تقوى و عفت حكومت مى‏كرد و سران خانواده از آئين حنيف ابراهيمى دور نبوده و پيرو آن بوده‏اند.2- پيامبر گرامى پيش از بعثت با جهان غيب به نوعى ارتباط داشته و مرحله‏اى از نبوت را دارا بوده و در چهل سالگى به مقام رسالت و تبليغ پيام خدا مبعوث گرديد. 4- او در زندگى فردى و اجتماعى خود، به آنچه از جهان بالا تلقى مى‏كرد، عمل مى‏نمود خواه با شريعيت تطبيق بنمايد يا نه .

پي نوشت ها :
 

1- المنتقى به نقل بحار، ج 15، ص .392 منتقى نگارش كازورن است كه هنوز چاپ نشده است.
2- طبقات ابن سعد، ج 1، ص .154 سيره ابن هشام، ج 1، ص 182.
3- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 156.
4- نهج البلاغه، خطبه قاصعه، شماره 187.
5- «ذريعه» سيد مرتضى، ج 2، ص 595، «عده» شيخ طوسى، ج 2، ص 60، «معارج» محقق حلى، ص 60، «مبادى» علامه، ص 30، «بحارالانوار»، ج 18، ص 271، «قوانين» قمى، ج 1، ص 491 در اين كتابها نظريه‏هاى پنجگانه‏اى نقل شده است .
6- وسائل الشيعه، ج 8، باب 45 «باب تكرار حج و عمره»، ص 87، بحارالانوار، ج 11، ص 280.
7- مسند احمد، ج 1، ص 189 - 190.
8- ذريعه سيد مرتضى، ج 2، ص 596.
9- مفاهيم القرآن، ج 4، صفحات 77 - 116.
10- سوره آل عمران، آيه 5.
11- سوره مائده، آيه 44.
12- سوره نجم، آيه 5.
13- نهج البلاغه، خطبه قاصعه، شماره 187.
14- صحيح بخارى، ج 1، ص 3 «باب بدء الوحى الى رسول الله» سيره ابن هشام، ج 1، ص 234 - 236.
15- كافى، ج 1، ص 176.
16- سوره مريم، آيه 12.
17- سوره مريم، آيه 30.
 

ارسال توسط کاربر محترم سایت : j133719
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط