آفرینش حضرت آدم (ع)

این ما هستیم كه تسبیح و حمد تو را به جا می‌آوریم، بنابراین چرا این مقام را به انسان گنهكار می‌دهی نه به ما كه پاك و معصوم هستیم؟» خداوند در پاسخ آنها فرمود: «من حقایقی را می‌دانم كه شما نمی‌دانید».[3]
دوشنبه، 27 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آفرینش حضرت آدم (ع)

آفرینش حضرت آدم (ع)
آفرینش حضرت آدم (ع)


 





 

در قرآن 17 بار سخن از حضرت آدم ـ علیه السلام ـ به میان آمده.[1] در این جا به بخشی از زندگی ایشان كه در قرآن آمده با توجه به روایات و گفتار مفسران، اشاره می‌كنیم:

خبر از آفرینش خلیفه خدا به فرشتگان
 

خداوند اراده كرد تا در زمین خلیفه و نماینده‌ای كه حاكم زمین باشد قرار دهد، چرا كه خداوند همه چیز را برای انسان آفریده است.[2] موقعیت و لیاقت انسان را به گونه‌ای قرار داده تا بتواند به عنوان نماینده خدا در زمین باشد.
خداوند قبل از آن كه آدم ـ علیه السلام ـ پدر انسانها را به عنوان نماینده خود در زمین بیافریند، این موضوع بسیار مهم را به فرشتگان خبر داد. فرشتگان با شنیدن این خبر سؤالی نمودند كه ظاهری اعتراض گونه داشت و عرض كردند:
«پروردگارا!‌ آیا كسی را در زمین قرار می‌دهی كه:
1. فساد به راه می‌اندازد؛
2. و خونریزی می‌كند؛
این ما هستیم كه تسبیح و حمد تو را به جا می‌آوریم، بنابراین چرا این مقام را به انسان گنهكار می‌دهی نه به ما كه پاك و معصوم هستیم؟»
خداوند در پاسخ آنها فرمود: «من حقایقی را می‌دانم كه شما نمی‌دانید».[3]
خداوند همه حقایق، اسرار و نامهای همه چیز (و استعدادها و زمینه‌های رشد و تكامل در همه ابعاد) را به آدم ـ علیه السلام ـ آموخت. و آدم ـ علیه السلام ـ همه آنها را شناخت.
آن گاه خداوند آن حقایق و اسرار را به فرشتگان عرضه كرد و در معرض نمایش آنها قرار داد و به آنها فرمود: «اگر راست می‌گویید كه لیاقت نمایندگی خدا را دارید نام اینها را به من خبر دهید، و استعداد و شایستگی خود را برای نمایندگی خدا در زمین، نشان دهید.»
فرشتگان (دریافتند كه لیاقت و شایستگی، تنها با عبادت و تسبیح و حمد به دست نمی‌آید، بلكه علم و آگاهی پایه اصلی لیاقت است از این رو) با عذرخواهی به خدا عرض كردند: «خدایا! تو پاك و منزّه هستی، ما چیزی جز آن چه تو به ما آموخته‌ای نمی‌دانیم، تو دانا و حكیم می‌باشی».[4]
به این ترتیب فرشتگان كه به لیاقت و برتری آدم ـ علیه السلام ـ نسبت به خود پی‌برده و پاسخ سؤال خود را قانع كننده یافتند، به عذرخواهی پرداخته، و دریافتند كه خداوند می‌خواهد انسانی به نام آدم ـ علیه السلام ـ بیافریند كه سمبل رشد و تكامل، و گل سرسبد موجودات است، و ساختار وجودی او به گونه‌ای آفریده شده كه لایق مقام نمایندگی خدا است.

آفرینش آدم، و نگاه او به نورهای اشرف مخلوقات
 

آدم از دو بعد تشكیل شده، جسم و روح. خداوند نخست جسم او را آفرید، سپس روح منسوب خود را در او دمید،‌و به صورت كامل او را زنده ساخت.
از آیات مختلف قرآن و تعبیرات گوناگونی كه درباره چگونگی آفرینش انسان آمده به خوبی استفاده می‌شود كه انسان در آغاز، خاك بوده است،[5] سپس با آب آمیخته شده است و به صورت گِل درآمده است،[6] و بعد به گل بدبو (لجن) تبدیل شده،[7] سپس حالت چسبندگی پیدا كرده،[8] سپس به حالت خشكیده درآمده و هم چون سفال گردیده است.[9]
فاصله زمانی این مراحل كه چند سال طول كشیده، روشن نیست.
این قسمت نشان دهنده مراحل تشكیل جسم آدم است، كه همچنان تكمیل شد تا به صورت یك جسد كامل درآمد.
در كتاب ادریس[10] آمده: روزی حضرت ادریس پیامبر، به یاران خود رو كرد و گفت: روزی فرزندان آدم در محضر او پیرامون بهترین مخلوقات خدا به گفتگو پرداختند، بعضی گفتند: او پدر ما آدم ـ علیه السلام ـ است، چرا كه خداوند او را با دست مرحمت خود آفرید، و روح منسوب به خود را در او دمید، و به فرمان او، فرشتگان به عنوان تجلیل از مقام آدم ـ علیه السلام ـ، او را سجده كردند، و آدم را معلم فرشتگان خواند، و او را خلیفه خود در زمین قرار داد، و اطاعت او را بر مردم واجب نمود.
جمعی گفتند: نه بلكه بهترین مخلوق خدا فرشتگانند كه هرگز نافرمانی از خدا نمی‌كنند، و همواره در اطاعت خدا به سر می‌برند، در حالی كه حضرت آدم ـ علیه السلام ـ و همسرش بر اثر ترك اَوْلی از بهشت اخراج شدند، گرچه خداوند توبه آنها را پذیرفت و آنان را هدایت كرد، و به ایشان و فرزندان با ایمانشان وعده بهشت داد.
گروه سوم گفتند: بهترین خلق خدا جبرئیل است كه در درگاه خدا امین وحی می‌باشد. گروه دیگر سخن دیگر گفتند. گفتگو به درازا كشید تا این كه حضرت آدم ـ علیه السلام ـ در آن مجلس حاضر شد و پس از اطلاع از ماجرا، چنین فرمود:
ای فرزندانم! آن طور كه شما فكر می‌كنید نادرست است. هنگامی كه خداوند مرا آفرید و روحش را در من دمید، بلند شده و نشستم. همین طور كه به عرش خدا می‌نگریستم، ناگهان پنج نور بسیار درخشان را دیدم. غرق در پرتو انوار آنها شدم و از خداوند پرسیدم این پنج نور كیستند؟ خداوند فرمود: «این پنج نور، نورهای اشرف مخلوقات، باب‌ها و واسطه‌های رحمت من هستند، اگر آنها نبودند تو و آسمان و زمین و بهشت و دوزخ و خورشید و ماه را نمی‌آفریدم.»
پرسیدم: خدایا نام اینها چیست؟ فرمود: به عرش بنگر. وقتی به عرش نگاه كردم، این نامها را مشاهده نمودم: «بارقلیطا، ایلیا، طیطه، شَبَر، شُبَیر» (كه به زبان سریانی است، یعنی محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ) بنابراین برترین مخلوقات این پنج تن هستند.[11]

فرشتگان و سجده بر آدم ـ علیه السلام ـ
 

مراحل جسمی آدم ـ علیه السلام ـ او را به مقامی نرسانید كه لیاقت یابد و به عنوان گل سرسبد موجودات و مسجود فرشتگان، معرفی شود. مرحله تكاملی بشر به آن است كه روح انسانی از جانب خدا به او دمیده گردد، دراین صورت است كه آدم در پرتو آن روح ویژه انسانی، لیاقت و استعداد فوق العاده پیدا می‌كند، و خداوند به فرشتگان فرمان می‌دهد كه به عنوان تكریم و تجلیل از مقام آدم ـ علیه السلام ـ او را سجده كنند، یعنی خدا را سجده شكر بجا آورند كه چنین موجود ممتازی را آفریده است.
خداوند به فرشتگان خطاب نمود و فرمود: «من بشری از گل می‌آفرینم، هنگامی كه آن را موزون نمودم و از روح خودم در آن دمیدم بر آن سجده كنید.»[12]
بنابراین سجده فرشتگان به خاطر آن روح ویژه‌ای بود كه خداوند در كالبد بشر دمید، و چنین روحی، به آدم لیاقت داد تا نماینده خدا در روی زمین شود.
آدم دارای دو بُعد است: جسم و روح انسانی. جسم او به حكم مادی بودنش، او را به امور منفی دعوت می‌كرد و روح او به حكم ملكوتی بودنش او را به امور مثبت فرامی‌خواند.
فرشتگان جنبه‌های مثبت آدم ـ علیه السلام ـ را بر اساس فرمان خدا، دیدند، و بدون چون و چرا آدم را سجده كردند، یعنی در حقیقت خدا را در راستای تجلیل از آدم سجده نمودند.[13]
ولی ابلیس جنبه منفی آدم، یعنی جسم او را مورد مقایسه قرار داد، و از سجده كردن آدم خودداری نمود، و فرمان خدا را انجام نداد.
درست است كه سجده بر آدم ـ علیه السلام ـ واقع شده و آدم ـ علیه السلام ـ قبله این سجده قرار گرفت. ولی همه انسانها در این افتخار شركت دارند، چرا كه لیاقت و استعدادهای ذاتی آدم موجب چنین تجلیلی از مقامش گردید، و چنین لیاقتی در سایر انسانها نیز وجود دارد.
از این رو در روایات معراج نقل شده: در یكی از آسمانها، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به جبرئیل فرمود: «جلو بایست تا همه ما و فرشتگان به تو اقتدا كنیم.»
جبرئیل پاسخ داد: «از آن هنگام كه خداوند به ما فرمان داد تا آدم را سجده كنیم، بر انسانها پیشی نمی‌گیریم، و امام جماعت آنها نمی‌شویم».
و نیز هنگامی كه آدم ـ علیه السلام ـ از دنیا رفت، فرزندش «هِبَهُ الله» به جبرئیل گفت: «جلو بایست و بر جنازه آدم ـ علیه السلام ـ نماز بخوان». جبرئیل در پاسخ گفت: «ای هِبَهُ الله! خداوند به ما فرمان داد تا آدم را در بهشت سجده كنیم، بنابراین برای ما روا نیست كه امام جماعت یكی از فرزندان آدم ـ علیه السلام ـ قرار گیریم.»[14]

تكبر و سركشی ابلیس
 

ابلیس گرچه فرشته نبود[15] ولی از عابدان ممتاز خدا با نام «حارث» در میان كرّوبیان و فرشتگان، به عبادت خدا اشتغال داشت، و به فرموده حضرت علی ـ علیه السلام ـ، «او شش هزار سال خدا را عبادت نمود، كه معلوم نیست از سالها دنیا است یا سالهای آخرت، در عین حال لحظه‌ای تكبر، همه عبادت او را پوچ و نابود ساخت».[16]
همه فرشتگان فرمان حق را به طور سریع اجرا كردند، ولی ابلیس بر اثر تكبر، از سجده نمودن خودداری ورزید، و در صف كافران قرار گرفت.[17]
مطابق آیه 34 بقره، ابلیس در این نافرمانی، مرتكب سه انحراف و خلاف شد:
1. خلاف عملی: چنان كه تعبیر به «اَبی» (سركشی كرد) بیانگر آن است، كه موجب فسق او شد.
2. خلاف اخلاقی: چنان كه تعبیر به «اِستَكْبَرَ» (تكبیر ورزید) حاكی از آن است كه موجب خروج او از بهشت، و داخل شدنش به دوزخ گردید.
3. خلاف عقیدتی، كه با مقایسه كبر آمیز خود، عدل الهی را انكار كرد «وَ كانَ مِنَ الْكافِرِینَ؛ از كافران گردید».
خداوند به ابلیس خطاب كرد و فرمود: «ای ابلیس! چه چیز مانع تو شد كه از سجده كردن مخلوقاتی كه با قدرت خود آن را آفریدم سرباز زدی؟»
ابلیس در پاسخ خدا، نه تنها عذرخواهی نكرد، بلكه با مقایسه غلط خود كه مقایسه جسم خود با جسم آدم بود گفت: «من از آدم بهترم، مرا از آتش آفریده‌ای، ولی آدم را از گِل و آتش بر گل برتری دارد.
همین تكبر و خود برتربینی ابلیس باعث شد كه خداوند به او فرمان داد:
«فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیكَ لَعْنَتِی إِلى یوْمِ الدِّینِ؛ از آسمانها و صفوف فرشتگان خارج شو كه تو رانده درگاه منی،‌ و قطعاً لعنت من بر تو تا روز قیامت ادامه دارد.»
ابلیس گفت: «پروردگارا! مرا تا روزی كه انسانها برانگیخته می‌شوند (روز قیامت) مهلت بده».
خداوند فرمود: «تو از مهلت شد‌گان هستی، ولی تا روز و زمان معین.» ابلیس (كه از این مهلت، بیشتر مغرور شد، و از آن جا كه در رابطه با آدم ـ علیه السلام ـ رانده درگاه خدا شده بود، همه دشمنی خود را به آدم آشكار كرد و) گفت: «خدایا به عزتت سوگند، همه انسانها را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو را از میان آنها، كه بر آنها سلطه ندارم».[18]

ادامه تكبر ابلیس
 

گویند: در عصر حضرت موسی ـ علیه السلام ـ، روزی ابلیس نزد حضرت موسی ـ علیه السلام ـ آمد و گفت: «می‌خواهم هزار و سه پند به تو بیاموزم».
موسی ـ علیه السلام ـ او را شناخت و به او فرمود: «آن چه كه تو می‌دانی، بیشتر از آن را من می‌دانم، نیازی به پندهای تو ندارم».
جبرئیل ـ علیه السلام ـ بر موسی ـ علیه السلام ـ نازل شد و عرض كرد: «ای موسی! خداوند می‌فرماید: هزار پند او فریب است، اما سه پند او را بشنو».
موسی ـ علیه السلام ـ به ابلیس فرمود: «سه پند از هزار و سه پندت را بگو!»
ابلیس گفت: «1. هر گاه تصمیم بر انجام كار نیكی گرفتی، در انجام آن شتاب كن و گرنه تو را پشیمان می‌كنم؛ 2. اگر با زن نامحرمی خلوت كردی، از من غافل نباش كه تو را به عمل منافی عفت وادار می‌نمایم؛ 3. هرگاه خشمگین شدی، جای خود را عوض كن، و گرنه موجب فتنه خواهم شد.
اكنون كه تو را سه پند دادم (به تو حقّی پیدا كردم) در عوض، از خدا بخواه تا مرا بیامرزد.»
موسی ـ علیه السلام ـ خواسته ابلیس را به خدا عرض كرد، خداوند فرمود: «شرط آمرزش شیطان آن است كه به كنار قبر آدم ـ علیه السلام ـ برود و خاك قبر او را سجده كند.»
حضرت موسی ـ علیه السلام ـ فرمان خدا را به ابلیس ابلاغ كرد.
ابلیس كه هم چنان در خودخواهی و تكبر غوطه‌ور بود، گفت: «ای موسی!‌ من در آن هنگام كه آدم ـ علیه السلام ـ زنده بود، بر او سجده نكردم، چگونه اكنون حاضر شوم كه بر خاك قبر او سجده كنم؟!».[19]

پي نوشت ها :
 

[1] . و هشت بار دیگر به عنوان «یا بَنِی آدم».
[2] . بقره، 29.
[3] . بقره، 30.
[4] . بقره، 32.
[5] . حج، 5.
[6] . انعام، 2.
[7] . حجر، 28.
[8] . صافات، 11.
[9] . الرحمن، 14.
[10] . كتاب ادریس در سال 1895 میلادی در لندن به زبان سریانی چاپ شده است و روایت فوق در صفحه 514 و 515 آن آمده است.
[11] . علیٌّ و الحاكمون، تألیف استاد دكتر محمد صادقی، ص 53.
[12] . ص، 71.
[13] . تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 58.
[14] . تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 58.
[15] . به گفته قرآن، ابلیس از نژاد جن بود، كه در جمع فرشتگان عبادت می‌كرد. (كهف، 50)
[16] . نهج البلاغه، خطبه 192.
[17] . بقره، 34.
[18] . سوره صاد، آیه 71 تا 83؛ نام ابلیس حارث بود، پس از آن كه از درگاه خداوند رانده شد، به ابلیس لقب گرفت، زیرا ابلیس یعنی مأیوس گشته از رحمت خدا.
[19] . همای سعادت، ص 206.
 

منبع:www.andisheqom.com
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : omidayandh
ae



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط