اشغال آرام (2)

متأسفانه زمين هاي خريداري شده توسط صهيونيست ها بدون سكنه نبود و تشديد فرآيند خريداري زمين توسط صهيونيست ها، اعتراض اعراب محلي به آواره شدن روستائيان عرب را برانگيخت. يكي از بزرگترين معاملاتي كه اين اعتراضات را شدت بخشيد در اوايل دهه 1920 اتفاق افتاد زماني كه يك ملك به وسعت 240000 دونام در جليله توسط ملاكان ساكن
شنبه، 2 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اشغال آرام (2)

اشغال آرام (2)
اشغال آرام (2)


 

نويسنده: محمدمهدي احمدي معين*




 

1-2-5- مشكلات ناشي از خريد اراضي توسط يهوديان:

متأسفانه زمين هاي خريداري شده توسط صهيونيست ها بدون سكنه نبود و تشديد فرآيند خريداري زمين توسط صهيونيست ها، اعتراض اعراب محلي به آواره شدن روستائيان عرب را برانگيخت. يكي از بزرگترين معاملاتي كه اين اعتراضات را شدت بخشيد در اوايل دهه 1920 اتفاق افتاد زماني كه يك ملك به وسعت 240000 دونام در جليله توسط ملاكان ساكن در خارج از فلسطين به سازمان صهيونيست فروخته شد. اين يكي از بزرگترين املاك فلسطين بود ولي نه فروشندگان و نه صهيونيست هاي خريداري هيچ تدبيري براي روستائيان كشاورزي كه روي اين زمين ها كار مي كردند نيانديشيده بودند و نتيجه آن شد كه هزاران روستايي كه خانواده برخي از آنها نسل اندر نسل روي اين زمين ها زندگي كرده بودند از اين اراضي خلع يد و اخراج شدند (Sykes, 1965: 89). بدون در نظر گرفتن افراط منابع عربي و تفريط منابع صهيونيست بايد اذعان نمود كه اين تنها بخشي از آوارگي روستائيان عرب فلسطيني در نتيجه خريد اراضي توسط صهيونيست ها بوده است. بعنوان شاهدي بر اين مدعا مي توان به نامه نماينده عالي بريتانيا اشاره كرد كه به وزارت مستعمرات بريتانيا نوشت: "حدود يك پنجم روستائيان عرب هم اكنون فاقد زمين هستند" (Lesch, 1979: 70)
بايد توجه داشت كه در سال 1920 و قبل از معامله اخيرالذكر، انگليسي ها به مشكل بي خانمان شدن روستائيان پي برده و قانوني تحت عنوان آيين نامه نقل و انتقال املاك(1) را به تصويب رسانده بودند كه طي آن هر گونه فروش اموال غير منقول بايستي به تاييد دولت مي رسيد و چنين موافقتي صادر نمي شد مگر اينكه مالك به متصرف ملك خود يعني همان روستايي و كشاورز در همان منطقه يا در جايي ديگر زمين مناسبي مي داد كه وي بتواند زندگي خود و خانواده اش را تامين كند. اما اين معامله نشان داد كه چگونه مي توان جلوي چشم مقامات محلي اين قوانين را دور زد و حقوق روستائيان را پايمال كرد (Shafir, 1989: 42). با توجه به اشتياق ملاكان و هم صهيونيست ها براي اين معاملات راهكار دور زدن قوانين براحتي پيدا مي شد؛ صهيونيست ها مبالغ بالاتر از نرخ بازار را پيشنهاد كرده و در عوض خواستار تحويل گرفتن املاك خالي مي شدند و ملاكان هم در برخي مواقع با پرداخت بخش اندكي از عوايد حاصله از اين معاملات به روستائيان آنها را ترغيب به ترك خانه هايشان مي كردند و در مواقعي كه اين روش مسالمت آميز جوابگو نبود از نزول دهندگان محلي كه روستائيان بشدت به ايشان بدهكار بودند استفاده مي كردند و از طريق اين افراد به كشاورزان فشار مي آوردند تا حاضر به ترك منازل خود شوند (Sykes, 1965: 92)

1-3- انحصار نيروي كار
 

علاوه بر مهاجرت و خريد اراضي توسط صهيونيست ها كه منابع اصلي تنش ميان اعراب و يهوديان بشمار مي رفت عامل ديگري نيز در مرحله بعد پديدار شد كه بر آتش معركه افزود. صهيونيست ها و بويژه عده اي از ايشان كه ديدگاه هاي صهيونيسم كارگري را قبول داشتند متمايل بودند كه براي كشت و كار روي اين اراضي فقط كارگران يهودي استخدام كنند. اين افراد استخدام يهوديان را عاملي براي خودكفايي هر چه بيشتر وطن ملي يهود مي دانستند يكي از آنها در اين باره مي گويد: "بدون كارگران يهودي بنياد ما سست خواهد بود. ما مي خواهيم يك جمعيت مستقل يهودي در فلسطين بنا كنيم و پر واضح است كه چنين جمعيت مستقلي نمي تواند از يك طبقه كارفرماي يهودي و يك طبقه كارگر غيريهودي تشكيل شود (Kimmerling, 1983: 48)
علاوه بر عقبه ايدئولوژيك، عامل ديگر براي تمايل به استخدام يهوديان اين بود كه براي مهاجران تازه وارد شغل ايجاد شود و ديگران نيز ترغيب به مهاجرت به فلسطين گردند. اين مسئله آنجايي بيشتر نمودار مي گردد كه كارگران يهودي نسبت به كارگران عرب دست مزدهاي بالاتر و ساعات كاري كمتري را مطالبه مي كردند و از سوي ديگر مهارتشان نيز در حد زارعين عرب نبود و لذا شايد بلحاظ اقتصادي و در ميان مدت استخدام كارگران يهودي توجيه پذير نبود. روي هم رفته كارگران عرب اين اقدامات و بويژه تلاش هاي صهيونيسم كارگري را اقدامي خصمانه عليه خود ديده و آن را نوعي از تحريم اقتصادي مي دانستند. در نتيجه اين اقدامات با فرا رسيدن سال 1936 مجموع سهم كارگران عرب در بخش يهودي تنها 14/6 درصد بود (Kimmerling, 1983: 49-51)

2- فرآيند تثبيت و توسعه ياشو
 

2-1- توسعه نهادي
 

اگرچه در سال هاي مياني دو جنگ جهاني همواره درگيري ها ميان اعراب و يهوديان ادامه داشت اما صهيونيست ها در اين سال ها ياشوي خود را توسعه دادند و آن را به بلوغ مي رساندند و اين مهم با استفاده از دو راهكار فوق الذكر يعني مهاجرت و خريد زمين صورت گرفت بدين ترتيب كه جامعه يهوديان هم بلحاظ اندازه رشد نمود و هم خودكفا گرديد و صهيونيست ها توانستند در اين بازه زماني اكثر نهادهايي را كه بعداً قرار بود كشور اسرائيل را بوجود آورند تاسيس كنند.
در اين سالها نهادهاي مهمي نظير نيروي دفاعي يهود(2) (هاگانا)(3) در پي درگيري ها با اعراب تشكيل شد و ماموريت اصلي آن حفاظت از ياشو در برابر حملات اعراب بود اما بطور همزمان ماموريت هاي فرعي را نيز انجام مي داد بعنوان مثال به مهاجران يهودي كه مجوز قانوني براي ورود به فلسطين نداشتند كمك مي كرد كه قاچاق وارد فلسطين شوند. اين نيرو همان تشكلي است كه امروزه به ارتش مدرن اسرائيل مبدل شده است. نهاد بسيار مهم ديگر كه در سال 1920 بنيان گذاشته شد اتحاديه كارگران يهودي (هيستادروت)(4) بود و هدف اصلي آن تشكيل جمعيت هاي كارگري يهودي، آموزش، بهداشت و مديريت منابع انساني يهود در فلسطين بود (Laqueur, 1976: 325). در اين دوره زماني عرصه ديگر توسعه نهادي در جامعه يهودي فلسطين همانا آموزش و پرورش بود. تا سال 1934 حدود 300 مدرسه يهودي در فلسطين تشكيل شد كه تقريباً تمامي كودكان ياشو را مطابق نظام آموزشي صهيونيستي تحت پوشش داشت. دانشگاه فني(5) در سال 1924 در حيفا گشايش يافت و در سال 1925 نيز دانشگاه عبراني(6) در اورشليم با حضور لرد بالفور(7) افتتاح گرديد. بانكداري عرصه ديگر توسعه در ياشو بود كه خود در توسعه بخش صنعت و كشاورزي مستقل ياشو نقش بسيار مهمي ايفا نمود. در سال 1906 بانك انگلستان و فلسطين توسط صهيونيست ها تشكيل شد كه در سال 1930 به دومين بانك بزرگ فلسطين تبديل شده بود و هم اكنون نيز تحت عنوان بانك ملي(8) بزرگترين بانك اسرائيل به شمار مي رود و توسط آژانس يهود و سازمان صهيونيست اداره مي شود.

2-2- توسعه و استقلال اقتصادي ياشو
 

سرمايه گذاري سازمان يافته در بخش صنعت و كشاورزي و حمايت از كارگران توسط بانك هاي صهيونيستي سبب رشد چشمگير اين بخش ها گرديد كه اين رشد را مي توان در رشد مصرف برق مشاهده نمود. شركت توليد برق فلسطين كه سهامدار عمده آن آژانس يهود و مشتري اصلي اش ياشو بود توليد خود را از 2 ميليون كيلو وات ساعت در سال 1926 به 65 ميليون كيلو وات ساعت در سال 1936 رساند. صنعت و كشاورزي هر كدام يك سوم اين برق را مصرف مي كردند (Hurewitz, 1976: 30-31) شايان ذكر است كه اقتصاد ياشو كاملاً مستقل از اقتصاد اعراب به پيشروي خود ادامه مي داد چرا كه تنها 3% از كل واردات ياشو از اعراب بود و 10% از كل واردات اعراب از ياشو صورت مي پذيرفت و لذا موازنه تجاري بنفع يهوديان بود (Horowitz and Lissak, 1978: 31)

2-3- توسعه سياسي ياشو
 

علاوه بر سازمان هاي بين المللي صهيونيستي نظير آژانس يهود و سازمان صهيونيست، سازمان هاي سياسي داخلي نيز نقشي كليدي در رشد و توسعه ياشو ايفا نمودند. تشكيل اين سازمان هاي داخلي از نشست سال 1918 يافا كليد خورد و با تشكيل مجلس نمايندگان(9) و شوراي ملي(10) عينيت يافت كه اين دو نهاد با همراهي يكديگر مجلس اسرائيل (كنست)(11) را تاسيس نمودند كه در سال 1921 با دستور پادشاه بريتانيا رسميت يافت و بدين ترتيب يهوديان در امور داخلي خود خودمختاري يافتند. نهادهاي مذهبي نيز بخش ديگري از بار توسعه سياسي ياشو را به دوش كشيدند. اين سازمان ها نيز همانند نهادهاي سكولار از طريق فرمان مذكور رسميت پيدا كرده و جنبش صهيونيسم نيز با پذيرش حق عضويت سازمان هاي مذهبي در كنست هر گونه جدايي ميان مذهب و سياست را رد كرد و اعلام نمود: "مذهب نه يك امر شخصي و خصوصي بلكه يك عنصر مهم و اصلي در رهبري جامعه جديد يهود است و ... منبعي براي مشروعيت صهيونيسم محسوب مي شود " (Isaac, 1981: 183) نقش احزاب و نهادهاي سياسي در توسعه سياسي و تحقق آرمان صهيونيسم نقشي است كه نمي توان به هيچ وجه آن را ناديده گرفت.
بطور كلي و گذرا مي توان احزاب و جناح هاي سياسي صهونيست را به سه دسته كلي تقسيم كرد. دسته اول داراي گرايشات سوسياليستي و صهيونيسم كارگري بودند كه از آنها مي توان به كارگران صهيون(12) اشاره كرد. دسته دوم در اصل خود داراي ماهيتي مذهبي بودند كه مهمترين آنها ميزراهي(13) است كه به معناي مركز روحاني مي باشد، اين حزب اگرچه در چارچوب سازمان صهونيست فعاليت مي كرد اما هدف غايي اش اداره جامعه يهود بر اساس قانون ارتودكس يهوديت بود. دسته سوم و آخر احزاب سياسي مركزي و دست راستي هستند كه متشكل از صهيونيست هاي عادي هستند كه در ابتدا به هيچ حزب و گروهي تمايل نداشتند.

2-4- مشكلات و موانع در راه توسعه و تثبيت ياشو
 

جامعه يهود در راه تثبيت موقعيت خود در فلسطين با مشكلات زيادي نيز روبرو بود كه به دو دسته داخلي و خارجي قابل تقسيم است. در حوزه داخلي مخالفت اعراب با رشد سريع جمعيت يهوديان در فلسطين مهمترين مانع فراروي صهيونيست ها بشمار مي رفت چرا كه درگيري ميان ناسيوناليسم عربي و يهوديان صهيونيست غيرقابل اجتناب بود. خشونت ها و درگيري هاي مستقيم ميان اعراب و يهوديان بويژه در سال هاي 1936 تا 1939 شمه اي از اين مشكل يهوديان است. مشكل دوم ياشو سير قهقرايي روابط با بريتانيا بود چرا كه بريتانيا كه خود را در آستانه جنگ جهاني دوم مي ديد و به حمايت اعراب در اين جنگ نياز وافري داشت يك سري تدابير را در جهت تعديل منافع اعراب و صهيونيست ها اتخاذ كرد از جمله وضع محدوديت بر تعداد مهاجران بود. مشكل بعدي جامعه يهوديان جنگ جهاني دوم و اقدامات نازي ها بود كه بهر حال اثرات مخرب و تلفات جاني بسياري را در سراسر اروپا بر جاي گذارد و يهوديان اروپا نيز از اين قاعده مستثنا نبوده و متحمل آسيب هاي بسيار گشتند.

3- موفقيت نهايي و تشكيل اسرائيل
 

3-1- ترك صحنه توسط بريتانيا و ورود سازمان ملل به موضوع
 

درگيري هاي ميان اعراب و صهيونيست ها بصورت روز افزون تشديد مي گرديد و كميسيون هاي تحقيق متعددي از جانب بريتانيا براي بررسي موضوع و ارائه راهكارهاي عملي تشكيل شد اما تلاش هاي آنها و طرح هايي كه ارائه مي كردند يا توسط اعراب يا توسط صهيونيست ها يا توسط هر دوي آنها رد مي شد و لذا هيچ پيشرفتي حاصل نشد. در نهايت پس از يك ربع قرن آشوب، ناآرامي، اعزام كميته هاي تحقيق، بيانيه هاي سياسي و برنامه هاي صلح، دورنماي همكاري و همزيستي در فلسطين از هر زمان ديگري تيره تر بود و تجربه تلخ بريتانيا در اين كشور به پايان خود نزديك مي شد.
در نهايت در فوريه 1947 بريتانيا اعلام كرد كه موضوع را به سازمان ملل ارجاع مي كند و سازمان ملل نيز با پذيرش موضوع كميته مخصوص(14) يازده نفره اي را به فلسطين اعزام نمود. كميته ويژه در آخر ماه اوت گزارش خود را ارائه داد كه شامل طرح اكثريت و طرح اقليت بود.

3-2- راهكارهاي ارائه شده توسط سازمان ملل و بازخوردهاي آن
 

كميته اكثريت با پذيرش طرح تقسيم حدود 56% خاك فلسطين را به كشور يهود اختصاص داده بود و همچنين خواهان آن بود كه يك قلمرو بسته بين المللي ايجاد شود كه اورشليم را در بر گرفته و در جنوب تا بيت لحم ادامه يابد. يكي از محققان انگليسي با اشاره به نارسايي هاي اين طرح آن را به سان دو ماري تشبيه كرد كه در يكديگر پيچيده و با هم در حال جنگند (Sykes, 1965: 323)
طرح اقليت كه توسط نمايندگان ايران، هند و يوگوسلاوي تهيه شد ايده دو مليتي كردن فلسطين را از دستور كار خود خارج ساخته و خواهان تاسيس يك نظام فدرالي در فلسطين گرديد كه طي آن جوامع سياسي اعراب و يهوديان در قالب ساختار فدرال با هم متحد گردند. دولت فدرال در اورشليم مستقر مي شد و در زمينه هاي دفاع، روابط خارجي، پولي و مالي و مهاجرت اختيار تام داشت و دولت هاي محلي براي هر يك از اعراب و يهوديان در نظر گرفته شده بود كه در زمينه هاي آموزش، مسكن، بهداشت و غيره خودمختار بودند.
اعراب هر دوي اين طرح ها را رد كردند و با هر گونه تشكيل يك كشور يهودي در خاك فلسطين مخالفت ورزيدند. اعراب اعتراض داشتند كه چرا دنياي غرب مي خواهد تاوان وحشيگري و ظلم خود در جنگ جهاني دوم را با سرزمين ديگران به يهوديان بپردازد. صهيونيست ها اعلام كردند كه حاضرند طرح اكثريت را بپذيرند و در اين راه سازمان صهيونيست تمام توان سياسي خود را براي به كرسي نشاندن طرح اكثريت بكار بست.

3-3- تصميم نهايي سازمان ملل
 

مجمع عمومي سازمان ملل در 29 نوامبر 1947 طرح تقسيم را در قالب يك قطعنامه تصويب كرد. تركيب آراء 33 موافق، 13 مخالف و 10 راي ممتنع بود. صهيونيست ها هر آنچه در چنته داشتند را بكار بستند تا آمريكا نه تنها خود به اين قطعنامه راي مثبت دهد بلكه به ديگر كشورها نيز براي دادن راي مساعد فشار آورد. در نهايت ترومن در برابر فشار لابي هاي صهيونيست تسليم شد و حمايت خود از طرح مذكور را اعلام نمود. ترومن در خاطرات خود مي گويد كه "تصور نمي كنم در هيچ زمان ديگري با چنين حجم وسيعي از فشار و تبليغات نسبت به كاخ سفيد مواجه بوده باشم" (Truman, 1956: 158) از اين پس آمريكا براي جلب آراي بسياري از اعضاي سازمان ملل كه در ابتدا با طرح تقسيم مخالف بودند وارد عمل شد. شش كشور شاهد بيشترين حجم فشارها بودند: هائي تي، ليبريا، فيليپين، چين، اتيوپي و يونان كه همه آنها بجز يونان راي مثبت يا ممتنع دادند. بعنوان مثال ليبريا بعنوان كشوري در حال توسعه بشدت به صادرات لاستيك خود وابسته بود كه بخش عمده آن توسط كمپاني فايرستون آمريكا خريداري مي شد؛ اين كمپاني كه از تحريم محصولات خود توسط يهوديان نگران بود به رئيس جمهور ليبريا اطلاع داد كه چنانچه به قطعنامه راي مثبت ندهد شركت فايرستون در برنامه هاي خريد لاستيك از ليبريا تجديد نظر خواهد كرد و به همين آساني راي ليبريا تغيير كرده و اين كشور از حاميان قطعنامه شد (Cohen, 1982: 292-300)

3-4- جنگ داخلي در نتيجه تصويب قطعنامه و نتايج آن
 

بلافاصله بعد از تصويب قطعنامه جنگ در فلسطين آغاز شد. بريتانيا كه ديگر قصد نداشت منابع خود را صرف برقراري نظم در فلسطين كند نيروهاي خود را آماده خروج ساخت و از اين طريق سياست جديد خود يعني بي طرف ماندن را دنبال كرد (Cohen, 1982: 339) البته اتخاذ سياست بي طرفي در آن برهه از زمان را مي توان به طرفداري از صهيونيست ها تعبير نمود چرا كه نتايج اين بي طرفي مسلماً به سود ايشان و به ضرر اعراب فلسطين بود.
فلسطيني ها ارتش چريكي خود را براي ممانعت از پياده شدن طرح تقسيم سازماندهي كردند كه علاوه بر اعراب فلسطين 7000 داوطلب نيز از كشورهاي عربي همسايه بدان ملحق شدند و مجموع اين نيروها ارتش آزادي بخش عربي(15) را ايجاد كردند. اين نيروها در ابتدا جاده ارتباطي اورشليم – تل آويو را قطع كردند و موفقيت هايي نيز بدست آوردند و ماه ها اورشليم غربي را در محاصره داشتند تا اينكه در آوريل ورق برگشت، هاگانا توانست محاصره را بشكند و كنترل اكثر قلمروي يهودي را مطابق قطعنامه سازمان ملل در دست بگيرد.

3-5- ضربه نهايي و تكميل پيروزي براي صهيونيست ها
 

در مارس 1948 هاگانا نقشه اصلي خود را پياده كرد و با حمله به قلمروي كشور عربي فلسطين مناطق قابل توجهي از آن را نيز به اشغال خود درآورد. با نزديك شدن به 15 ماه مي كه پايان قيموميت بريتانيا بر فلسطين بود صهيونيست ها شوراي ملي موقت خود را برگزيدند كه اين شورا، دولت موقت سيزده نفره اي را به نخست وزيري بن گوريون انتخاب كرد. در 14 ماه مي 1948 اعضاي شورا در موزه تل آويو گرد هم آمده و استقلال ياشو و تاسيس كشور اسرائيل را اعلام نمودند.
كشور تازه متولد شده بزودي توسط آمريكا به رسميت شناخته شد و سلسله جنگ هاي آن با اعراب فلسطين و كشورهاي همسايه تا 8 ماه بعد ادامه يافت. با پايان اين نبرده نقشه سياسي و هم تركيب جمعيتي فلسطين بكلي تغيير كرده بود و اين تغييرات حكايت از فاجعه اي براي اعراب فلسطين داشت. چرا كه نه تنها كشور اسرائيل پا به عرصه وجود گذاشت بلكه كشور مستقل عربي نيز بوجود نيامد و از طرف ديگر قسمت اعظم اعراب فلسطيني ناچار به ترك خانه و كاشانه خود شدند؛ صدها هزار فلسطيني فرار كرده يا اخراج شدند و بدين ترتيب يهوديان كه روزگاري اقليتي مهاجر بيش نبودند به اكثريت تبديل شده و فلسطيني ها كه روزكاري اكثريت مطلق جمعيت فلسطين را به خود اختصاص مي دادند به عده اي پناهنده و آواره نگون بخت مبدل گرديدند.

نتيجه گيري
 

آنچه در حركت صهيونيست ها در راه رسيدن به آرمانشان يعني تشكيل كشور يهود در فلسطين قابل توجه است هماهنگي و يكپارچگي آنهاست، آنها با هم تصميم مي گرفتند و با هم تصميماتشان را به اجرا مي گذاردند. البته اين به معناي عدم وجود اختلاف نظر در ميان ايشان نيست بلكه بدين مفهوم است كه هنگامي كه اكثريت خرد جمعي ايشان به نتيجه مشخصي مي رسيد سايرين و حتي مخالفين نيز خود را تا حد امكان با آن تصميم تطابق داده و در جهت تحقق آن ولو به شيوه هاي مختلف و گاه متضاد مي كوشيدند. از سوي ديگر تشكيل نهادهاي تخصصي كه هر يك داراي وظايف و كارهاي ويژه ي مشخص بودند را مي توان از مهمترين عوامل كاميابي صهيونيست ها دانست. در واقع آنها حول محور يك ايدئولوژي واحد يعني بازگشت به سرزمين موعد با هم متحد شدند و با تاسيس نهادهاي مشخص و سازمان يافته اهداف خود را مرحله به مرحله و به آرامي دنبال كردند؛ ابتدا مهاجرت يهوديان به فلسطين را تسريع كردند سپس املاك مورد نياز خود را خريداري كردند بعد نيروي كار را در يهوديان منحصر ساختند و همچنين با آينده نگري مثال زدني نهادهاي مورد نياز هر جامعه مستقل را براي خود دست و پا كردند و بدين ترتيب اين اشغال آرام و برنامه ريزي شده با استفاده از تفرقه هاي موجود ميان اعراب محلي، سودجويي ملاكان و خانواده هاي ثروتمند عرب فلسطيني، عدم وجود يك ساختار واحد و فراگير رهبري در ميان اعراب توانست به اهداف از پيش تعيين شده خود دست يابد.

پي نوشت ها :
 

* دانشجوي کارشناسي ارشد، رشته معارف اسلامي و علوم سياسي، ورودي 1382 ، دانشگاه امام صادق(ع).
1.Transfer of Land Ordinance
2. Jewish Defence force
3. Hagane
4.Histadrut
5. Technion University
6.Hebrew University
7. Lord Balfour
8.Bank Leumi
9.Asefat Hanivharim
10. Va'ad Leumi
11.Knesset Israel
12.Poalei Zion
13.Mizrahi
14. United Nations Special Committee On Palestine - UNSCOP
15.Arab Liberation Army
16.David Ben Gurion
 

منبع:پايگاه نور ش 37



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط