چكيده
روششناسي به عنوان يك علم درجه دوم سطوح مختلفي دارد: شيوه هاي مطالعه، روششناسي كاربردي، روششناسي بنيادين و روششناسي عام يا همان شيوة تفكر به صورت عام و كلي. آنچه كه در اين مقاله مورد تحليل قرار گرفته است، روششناسي بنيادين است. در اين مقال به اين سؤال اساسي پاسخ داده شده است كه چگونه ميتوان بر اساس انگاره هاي كلي برگرفته از آموزه هاي ديني، نظريهاي توليد كرد كه روش خاص به خود را داشته باشد. به طور كلي، نظريات مربوط به علومي، كه به موضوعات خاص ميپردازند، در خلأ شكل نميگيرد، بلكه بر اساس يك مجموعه اصول موضوعه و مبادي خاصي تدوين مييابد. شناخت آن فلسفه و چارچوب براي بازشناسي نظريه ها ضروري است. چنين به نظر ميرسد كه، بر اساس انگارههاي معرفت شناختي وحي، عقل، نقل، تجربه و حس ميتوان روششناسي بنيادين خاص خود جهت توليد نظريات علمي را داشت.
كليد واژهها: روششناسي بنيادين، روششناسي كاربردي، انگارههاي اساسي، اصول موضوعه، فلسفه اسلامي و توليد نظريه.
مقدمه
موضوع روش و روششناسي در سطوح و ابعاد مختلفي مطرح ميشود: نخست بايد توجه داشت كه روششناسي، مؤخر از روش است. از نظر زماني، هيچ علمي بدون روش نيست. اگر علم، از نوع حصولي باشد، علم گاهي به حدس، گاهي به وهم و گاهي به فكر به دست ميآيد. وقتي فكر هست از مجهول به سوي مقدمات و از مقدمات به سوي مراد مسيري طي ميشود. اين آمد و شد، مسيري دارد. در مرتبه بعد است كه، عالِم اين راه طي شده را مورد بازشناسي قرار ميدهد. از اين رو، روششناسي دانشي است كه متأخر از برخي دانشها و ناظر به مسير توليد آنها است. روششناسي به عنوان علمي درجه دوم مطرح است. اگر علوم درجه اول، نظر به واقع دارند، علم درجه دوم، نظر به علم به واقع دارد. روششناسي، علم به علم است از يك حيث خاص؛ يعني علم به مسير تحصيل علم است.
چيستي روش
در اينجا مناسب است تفاوت بين روش و روششناسي روشن گردد:
روش مسيري است كه براي تحصيل يك معرفت، طي مي شود. با آنكه اغلب، روش هويتي آگاهانه و معرفتي دارد، ولي غير از روششناسي است. روششناسي نوعي معرفت درجه دوم است كه از نظر به روشهاي معرفتي پديد ميآيد، بنا براين، روششناسي معرفتي است كه موضوع آن «روش» است. اين معرفت همانند ديگر انحاي معرفت، همانگونه كه از موضوع خود تأثير ميپذيرد، از عوامل ديگري كه در تعيينات معرفت دخيل هستند، نظير عالم، هدف و همچنين زمينه هاي احساسي، به خصوص معرفتي روش شناسي رنگ ميگيرد.
«روششناس» با لحاظ مباني فلسفي و هستيشناختي، و معرفتشناختي خود و بر اساس و به تناسب نظرياتي، كه در دامنه يك علم پذيرفته است، روش خاصي را شناسايي يا توصيه ميكند. روش شناسي، با دلايل و علل مختلف عاطفي و گرايشي يا علمي و يقيني، ميتواند به مباني و نظريات مزبور رسيده باشد.(1)
سطوح مختلف روش شناسي
ابتداء لازم است به اين نكته اشاره شود كه، بين سطوح معرفت و روش معرفت ارتباط وثيقي وجود دارد. توضيح اينكه، هر معرفتي از روش مناسب با خود بهره ميبرد. موضوعات طبيعي، انساني و متافيزيكي، روشهاي يكساني ندارند؛ دانشهايي كه مقاصد و اهداف عملي را دنبال ميكنند، روشهايي غير از روش دانشهايي را دارند كه در صدد وصول به حقيقت و يقين (=دانشهاي نظري) ميباشند. برخي از روش ها تجريدي و ذهني هستند. بعضي ديگر، حسي و تجربي و بعضي ديگر مهارتي و عملي ميباشند. بعضي از روش ها نيز با رياضت و سلوك اخلاقي همراه است. نكته مهم اين است كه هر روش، نوع خاصي از معرفت را به دنبال ميآورد، هر معرفتي از هر نوع روشي به دست نميآيد. سطوح مختلف تحقيق، روش هاي گوناگوني را طلب ميكند. بر اين اساس، ميتوان گفت: روشهايي كه در تحقيقات بنيادين به كار ميروند، با روشهايي كه در تحقيقات كاربردي استفاده ميشوند، يكسان نيستند.(2)
الف. روش به معناي شيوة مطالعه
روش علم، خود سطوحي دارد؛ گاهي مراد روش مطالعه است. برخي از كتاب هايي كه با عنوان روششناسي يا روششناسي مطالعات اسلامي و مانند آن نوشته شده است، روش خود آن علم نيست، بلكه روش خواندن و چگونگي مطالعه آن علم است. براي مثال، اينكه چه زماني مطالعه كند، به هنگام مطالعه چگونه بنشيند، در چه ساعتي مطالعه كند و چگونه بخواند تا ثواب ببرد يا سريع بخواند يا چگونه حفظ كند... اينها جنبههاي گوناگون روش مطالعه و درك كردن آن مفاهيمي است كه درون يك علم وجود دارد.
ب. روش شناسي كاربردي
امّا گاهي منظور از روش، بدين معني است كه، اگر كسي يك نظريه اي، كه در علم هست، بداند چگونه بايد بر اساس آن نظريه تحقيق كند. روش، بدين معني كاربردي است و هر كس كه نظريه اي ميدهد، هنگامي كه اين نظريه را به كار ميبرد، چه بداند يا نداند، روشي را طي مي كند.
كتابهاي فراواني در حوزه هاي مختلف علوم با عنوان روششناسي نوشته اند و اكثر آنها ناظر به همين معنا است. در حوزه علوم انساني روشهايي مانند چگونگي پر كردن پرسشنامه، انجام دادن مصاحبه و گفتوگو و استفاده از روشهاي ميداني... از نوع، روش شناسي كاربردي است.(3)
ج. روششناسي بنيادين
سطح سوم روش، روش توليد نظريه است. چگونگي توليد نظريه روش شناسي از نوع بنيادين است؛ بدين معنا كه يك نظريه علمي به چه روشي توليد مي شود؟ بسياري از نظريه ها اين را بيان كرده اند و كساني كه آگاهانه يا ناآگاهانه نظريه ارائه مي دهند، راهي را طي كردند، آن راه چيست؟ روششناسي به آن راه مينگرد؛ يعني يك انديشمند چه راهي را پيموده تا به اين نظريه رسيده است. نظريه هاي علمي در دامن روشهاي بنيادين ايجاد مي شوند، تحقيقات علمي كاربردي، به وسيله روشهاي كاربردي مبتني بر آن نظريات انجام مي شود.
د. روش به معناي شيوه تفكر
سطح ديگري كه مي توان بيان كرد، روش فكر كردن در عام ترين شكل و به صورت مطلق است. در واقع، علم منطق، روش و شيوه تفكر به صورت عام است. علم منطق، مواد و موضوع خاص خود را محدود نميكند، بلكه به صورت مطلق به دنبال اين است كه ما چگونه تفكر كنيم. در منطق، وقتي بحث از مواد مي كنند كه مواد يا برهاني يا شعري يا خطابي و مانند آن است. به ماده خاص از آن جهت كه ماده است، نميپردازند، بلكه احكام كلي مواد را بيان مي كنند.
لازم به يادآوري است كه، در دهه هاي اخير كتاب هاي گوناگون در حوزه هاي مختلف روش شناسي به فارسي نوشته يا ترجمه شده است. هر يك از اين كتابها اولاً، بر اساس مباني مختص به خود شكل گرفتهاند و ثانياً، به سطح و مقطعي خاص از روش پرداختهاند، نظير: «روشهاي علوم اجتماعي» از موريس دوورژه، كه به گزارش نسبتاً جامعي از روشهاي كاربردي ميپردازد. اين كتاب از نگاه پوزيتويستي به علم شكل گرفته است. كتاب منطق اكتشاف علمي اثر كارل پوپر، كه از منظر ابطال گرايانه او، روششناسي علوم اجتماعي را دنبال كرده است. كتاب «كند وكاوها و پنداشتها» (اثر آقاي فرامرز رفيع پور) نيز همين راه را به گونه اي كاربردي در حوزه علوم اجتماعي با جستوجوي مثال هاي ايراني در قالب يك تأليف مستقل پي گرفته است. «ايده اجتماعي» اثر پيتروينچ كتابي است كه فلسفه و روششناسي علوم اجتماعي را در سطحي بنيادين بر اساس فلسفة زباني ويتگنشتاين بازسازي نموده است كتاب «فلسفه علوم اجتماعي» اثر آندروساير روششناسي علوم اجتماعي را با رويكرد رئاليسم انتقادي بسكار تشريح ميكند.(4)
نقطه محوري بحث
آنچه در اين مقال بايد بدان توجّه داشت، روششناسي كاربردي نيست، بلكه روششناسي بنيادين است؛ يعني چگونه يك نظريه توليد ميشود. روش شناسي كاربردي در ذيل نظريه مطرح است. در علومي كه ناظر به موضوعات خاص هستند، هر نظريه اي به اقتضاي ذات خود روشي را مي طلبد. اگر يك نظريه مثلاً ماركسيستي باشد، روش آن نيز متناسب با آن است. و اگر رويكرد يك نظريه مردم شناسانه باشد، روش متناسب با آن موضوع، روش مردمشناسي است. نظريه دوركيم و كنت در حوزه جامعه شناسي، روشهاي خاص خود را ميطلبد. به عنوان نمونه، روش تفهمي يعني روشي كه وبر به كار ميبرد، متأثر از نظريه خودش است. پس هر نظريه اي يك روش كاربردي متناسب با خود را ميطلبد.
اگر علم را به يك موجود زنده اي تشبيه كنيم، نظريه اي كه در درون آن علم هست، در حكم قلب آن است. حوزههايي كه نظريه درون آن فعّال مي شود، در حكم اندام اين موجود است و روششناسي كاربردي در حكم مويرگ هايي است كه، آن قلب را به آن اندام وصل ميكند و هر قلبي رگ هايي متناسب با خود را طلب ميكند.
چيستي روششناسي بنيادين و توليد نظريه
اينكه نظريات چگونه توليد ميشوند، موضوعي است كه اغلب مورد غفلت قرار ميگيرد. اصولاً نظريه ها بر اساس روشي توليد ميشوند و روش شناسي بنيادين به اين مسئله ميپردازد. همانگونه كه روششناسي كاربردي در حاشيه نظريه است، روششناسي بنيادين نيز بايد در حاشيه چيز ديگري است. طبيعي است كه، نظريه در خلأ توليد نمي شود، بلكه از يك مجموعه مبادي، اصول موضوعه و مباني نشأت ميگيرد كه همان مبادي و اصول موضوعه روش خاصي را تحميل ميكند. اگر علم را در حكم يك موجود زنده تمثيل كنيم، كه نظريه در حكم قلب آن است، مبادي و مباني در حكم نفس و روح علم است و روش، شيوة تعلق و مسير تعلق روح به قلب است.
اگر ما در پي آن هستيم كه، روششناسي علوم انساني با يك رويكرد ديني و اسلامي انجام شود، اين بدان معني است كه بر اساس مباني و اصول موضوعه فرهنگ ديني، چه نوع نظريه اي و با چه روشي ممكن است توليد شود؟ البته، اين نظريات پس از آنكه توليد شدند، به همان نسبت، خود روششناسي كاربردي مربوط به خود را خواهند داشت. اما بحث ما در اين مقام بيشتر بر روش شناسي بنيادين متمركز است؛ يعني اينكه نظريهها بر اساس مباني و اصول موضوعه اسلامي و ديني چگونه توليد مي شوند؟ و چگونه شكل ميگيرند؟ نظريه هاي ناظر به موضوعات خاص به لحاظ منطقي و معرفتي، در خلأ به وجود نميآيد. همواره در هر قدمي كه باشند، بر اساس اصولي آغاز ميشوند كه يا آن اصول بيِّن هستند يا مبيِّن. اگر بيِّن به نفسه باشد، بايد يكنوع بداهت و وضوح داشته باشد. و اگر اين گونه نباشد، بايد با دانشي بيِّن، مبيِّن شده باشد. و يا در نزد كسي كه نظريهپردازي ميكند، مقبول و مسلم باشد. اين علم فكري و استدلالي محال است هم وجود داشته باشد و هم همه گزاره هاي آن مبيِّن باشد. اين مسئله شدني نيست يا نبايد علمي داشته باشيم يا اگر علمي هست، در صحنه اصول بايد بيِّن به ذاته باشد يا متكي به يك اصل موضوعي باشد.
پي نوشت ها :
1.آندرو ساير، روش در علوم اجتماعي رويكردي رئاليستي، ترجمة عماد افروغ، ص 21.
2. همان، ص 20.
3. همان، ص 24.
4. همان، ص 24.
5. ر.ك: آلن چالمرز، چيستي علم، ترجمه سعيد زيبا كلام، فصل اول و دوم.
*دانشآموخته حوزه و استاديار دانشگاه باقرالعلوم عليهالسلام قم
منبع: دو فصلنامه پژوهش شماره 2
ادامه دارد ....
ae