نقش پارسايي در پژوهش
چكيده
كليد واژه ها: اخلاق، پارسايي، پژوهش، نظام ديني و نظام ارزش ها.
مقدمه
حقيقت آن است كه پژوهشگر به منزلة يك انسان و به حكم انسان بودن، نيازمند اخلاق است. پژوهشگر نيز همچون ساير افراد به همين دليل ساده كه داراي زندگي اجتماعي است و در جامعة انساني زندگي مي كند، نيازمند اخلاق است. به همان دليلي كه اخلاق براي ساير اقشار مردم ضرورت دارد، براي پژوهشگر نيز به مثابه عضوي از جامعة انساني ضرورت دارد. در اين نگاه، پژوهشگر با غيرپژوهشگر تفاوتي ندارد. همة انسان ها موظفند اخلاق را رعايت كنند. البته انسانها آزادند؛ مي توانند به هيچ يك از اصول اخلاقي عمل نكنند و هرگونه كه ميخواهند و دوست دارند رفتار كنند. اما بديهي است كه اگر ميخواهند به هدف زندگي دست يابند، بدون رعايت موازين، مقررات و محدوديتهاي اخلاقي امكانپذير نيست.
افزون بر اين، پژوهشگر به عنوان كسي كه معاشرتي خاص با افرادي خاص دارد و در يك محيط اجتماعي خاصي زندگي ميكند، داراي وظايف اخلاقي ويژه اي نيز هست. رابطة او با دوستان و همكارانش بايد براساس آموزههاي اخلاقي باشد؛ رفتار او در محيط پژوهشگاه يا پژوهشكده و با ساير پژوهشگران، رفتار او با مديريت وكادر اداري و اجرايي پژوهشگاه، همگي بايد بر اساس موازين اخلاقي باشد. البته اينكه ميگوييم رفتار پژوهشگر «بايد» اين گونه باشد، معنايش دستور، فرمان و حكم نيست، بلكه منظور اين است كه بيان كنيم راه رسيدن به كمال واقعي و حقيقي، رعايت اصول اخلاقي است. به تعبير ديگر، منظور اين است كه ميان رعايت اصول اخلاقي و رسيدن به هدف نهايي، استلزام منطقي است. «بايد» در اينجا، همچون «بايد»ي است كه يك پزشك استفاده مي كند و به بيمار خود ميگويد «اگر مي خواهيد بهبودي خود را به دست آوريد، بايد از اين داروها به همين شكلي كه من ميگويم استفاده كنيد».
پژوهشگران جزو فرهيختگان و نخبگان يك جامعه به شمار ميآيند. به همين دليل، در مقام كساني كه متعلق به طبقة نخبگان و فرهيختگان جامعه هستند، مسئووليتهاي اجتماعي و اخلاقي خاصي دارند؛ الگوي ديگران، به ويژه جوانان و نوجوانان، به شمار ميآيند. رفتار يك پژوهشگر، بازتاب اجتماعي، سياسي و فرهنگي خاصي دارد. نوع لباس و پوشش پژوهشگر، نوع راه رفتن او، نوع حرف زدن او همگي به ساير افراد جامعه الگودهي ميكند. بي ترديد، پژوهشگران متغير مهمي در عرصة فرهنگ و اخلاق و سياست يك جامعه اند. سكوت آنان بار معنايي خاص خود را به همراه دارد؛ اقدام آنان نيز همين حكم را دارد. موضعگيريهاي سياسي و اجتماعي آنان پيام دارد؛ بيتفاوتيشان پيام دارد. همة اينها مسئوليتها و وظايف آنان را سنگين ميكند. بي دليل نيست كه پاداشها و عقابهاي دانايان در روز قيامت غيرقابل مقايسه با افراد عادي است. امام صادق عليهالسلام در اين زمينه ميفرمايد: «انه يُغفرُ للجاهل سبعون ذنباً قبل ان يغفر للعالم ذنب واحد؛ (1) به درستي كه پيش از آنكه يگ گناه از دانايان بخشيده شود، هفتاد گناه از جاهلان آمرزيده ميشود!». معناي اين حديث آن است كه يك گناه عالِم، هم سنگ هفتاد گناه افراد عادي است. به تعبير ديگر، آثار مخرب يك گناه از عالِم، به اندازة آثار مخرب هفتاد گناه افراد عادي است.
در مقابل، كارهاي خوب پژوهشگران و عالمان نيز چندين برابر اجر و پاداش دارد. امام باقر(ع) از قول پيامبر اكرم(ص) نقل ميكند كه فرمود:
انَّ مُعلّّم الخيرِ يستغفر له دوابُّ الارضِ و حيتان البحرِ و كلُّ ذي روحٍ في الهواءِ و جميعُ اهل السماء و الارض و ان العالمَ و المتعلمَ في الاجرِ سواءٌ يأتيان يومَ القيامه كفَرَسي رِهانٍ يَزدَحِمان؛(2) به درستي كه براي آموزگار خوبيها، جنبندگان زمين و ماهيان دريا و جانداران فضا و همة آسمانيان و زمينيان طلب مغفرت ميكنند؛ به درستي كه ياددهنده و يادگيرنده داراي پاداشي يكسانند؛ روز قيامت همچون دو اسب مسابقه، دوشادوش يكديگر مي آيند.
اصولاً مسئوليت الگوها بسيار سنگينتر از افراد عادي است. قرآن كريم خطاب به همسران پيامبر مي فرمايد:
يا نساءَ النبيّ من يأت منكنَّ بفاحشة مبيِّنة يضاعف لها العذاب ضعفين و كان ذلك علي الله يسيرا و من يقنت منكنَّ لله و رسوله و تعملْ صالحاً نؤتها اجرها مرَّتين و اعتدنا لها رزقا كريماً يا نساء النبي لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن في القول فيطمع الذي في قلبه مرض و قلن قولا معروفا» (احزاب: آيات 30-32)
اي همسران پيامبر! هر كدام از شما كه مرتكب كار ناشايستِ آشكاري شود، عذاب او دوچندان مي شود و اين براي خداوند آسان است؛ و هر كدام از شما كه در برابر خدا و پيامبرش فروتن باشد و كار شايسته پيشه سازد، پاداش او را دو چندان ميدهيم و روزي ارزشمند براي او فراهم ميكنيم؛ اي زنان پيامبر شما در صورتي كه پارسايي بورزيد، همچون ديگر زنان نيستيد؛ پس در سخن نرمي نكنيد كه بيماردلان به طمع افتند و سخن درست و سنجيده بگوييد.
مخاطب مستقيم اين آيات همسران پيامبر(ص) است، اما روشن است كه به آنان اختصاصاً ندارد و شامل همة الگوهاي جامعه مي شود؛ شامل همة كساني كه زمينة بيشتري براي سعادت و هدايت دارند و در نتيجه، تأثيرگذاري بيشتري در جامعه دارند. در آية نخست مي فرمايد هر كدام از شما كه «گناه آشكاري» انجام دهد، دو برابر عذاب خواهد ديد. دليل آن نيز روشن است؛ زيرا گناه آشكار و علني از سوي يك الگو، سبب فرو ريختن زشتي آن، و بياعتمادي افراد جامعه به الگوها مي شود؛ همچنين موجب عادي شدن و بي اهميت شدن انجام گناه مي شود. در ادامه نيز ميفرمايد كار خوب الگوها، دو برابر ارزشمندتر از كارهاي خوب افراد عادي است؛ زيرا ديگران نيز از آنان الگو ميگيرند و رفتارهاي خوب آنان سبب تكثير خير و خوبي در جامعه خواهد شد.
اما مهم تر از همة ابعاد پيشين، نقش اخلاق در تحقيق پژوهشگران است. پرسش اين است كه پژوهشگر به منزلة كسي كه دنبال كشف حقيقت است، چه نيازي به اخلاق دارد؟ اصولاً اخلاق چه نقشي در يافتن حقيقت دارد؟ آيا اگر انسان تقواي الهي نداشته باشد، نميتواند فرمول هاي رياضي و قواعد فيزيك و شيمي را براي كشف حقايق به كار بگيرد؟ آيا شخص اخلاقي و باتقوا بهتر از شخص غيراخلاقي و بي تقوا اين فرمول ها و قواعد را به كار ميگيرد و يا زودتر از او به نتيجه ميرسد؟
پاسخ اين است كه پارسايي در ابعاد مختلفي از پژوهش تأثيرگذار است. اما پيش از آنكه به توضيح و تبيين اين پاسخ بپردازم، لازم است اشارهاي گذرا به يكي از مباحث فلسفة علم كه مرتبط با اين بحث است، داشته باشم؛ فيلسوفان علم در مباحث فلسفة علم بحثي با عنوان «عينيتگرايي» و «فردگرايي» دارند(3) كه توجه به آن ميتواند در اين بحث به ما كمك كند. بر اساس نظرية فردگرايي، معرفت و علم مجموعه اي از عقايد افراد است كه در ذهن يا نغز آنان جاي دارد. به تعبير ديگر، عقايد و باورهاي شخصي و فردي در پژوهشها و دانشهاي او تأثير دارد. تحقيق و معرفت، بازتاب مجموعة عقايد و باورهاي فرد است. در مقابل، عينيتگرايي(4) معتقد است كه هر جزء معرفت- از قضاياي ساده گرفته تا نظريههاي پيچيده- خصوصيات و مميزاتي دارد كه از مرز عقايد و آگاهيهاي افرادي كه آنها را طرح، و دربارة آن تأمل ميكنند، فراتر ميرود. بر اساس اين نظريه، معرفت به منزلة چيزي خارج از اذهان يا مغز افراد، و نه داخل آنها، تلقي ميشود. اينان معتقدند «هنگامي كه انسان متولد ميشود، قدم به جهاني ميگذارد كه از پيش، انبوهي از معرفت در آن وجود دارد. اگر فردي تصميم داشته باشد فيزيكدان شود، با مجموعهاي از معرفت روبه رو خواهد شد كه نمايانگر وضعيت كنوني تحول فيزيك است و چنانچه وي خواسته باشد در آن تحول سهيم باشد بايد با بخش متنابهي از آن آشنا شود.» از ميان فيلسوفان علم، افراد مشهوري همچون پوپر، لاكاتوش و ماركس از اين نظريه دفاع مي كنند. اما حق آن است كه با حفظ واقعنمايي علم، هرگز نميتوان نقش پيش فرضهاي معرفتي و اخلاقي را در نظريههاي علمي ناديده گرفت. البته اين نظريه امروزه در ميان فيلسوفان علم، طرفداران بيشتري دارد و كمتر كسي پيدا مي شود كه از نظرية عينيتگرايي محض دفاع كند. اغلب انديشمندان اين حوزه پذيرفته اند كه نظريه ها ارزشبارند.
پس از بيان اين مقدمه، اكنون نوبت آن است كه با تفصيل بيشتري به پاسخ پرسشهاي پيش گفته بپردازيم. نويسنده بر اين باور است كه جهان بيني فرد و همچنين نظام ارزشي او يا به اصطلاح ايدئولوژي او، كاملاً در نظريه پردازيهاي علمي او نقشآفرين است. نظام اخلاقي و ارزشي يك پژوهشگر و محقق هم در طرح مسئله، انتخاب موضوع، فرايند تحقيق و نتيجهگيري و هم در كاربرد نظريه هاي علمي تأثير دارد.
تأثير نظام ارزشي در انتخاب موضوع پژوهش
تأثير نظام ارزشي و اخلاقي پژوهشگر در روند پژوهش
اين آيه علمآموزي را نتيجة تقواي الهي ميداند. اما اين رابطه به چه صورت است؟ تقوا چه نقشي در علمآموزي و تشخيص حق از باطل در همة عرصهها دارد؟
در پاسخ به اين پرسش، سه گونه تحليل ميتوان ارائه داد:
تحليل نخست اينكه، بر اساس انسانشناسي ارسطويي، آدميان داراي سه قوة اصليِ شهوت، غضب و عقل هستند. هر كدام از اين قوا اقتضائاتي دارند. در اين نظام، شخص اخلاقي به كسي گفته مي شود كه شهوت و غضب او تحت كنترل عقلش باشند. بسياري از عالمان اخلاق مسلمان نيز اين نظام را پذيرفتهاند؛ هر چند برخي از آنان همچون مرحوم نراقي يك قوة اصلي ديگر بر آن سه قوة ارسطويي افزوده و انسان را داراي چهار قوة اصليِ شهوت، غضب، وهم و عقل دانسته اند. در عين حال، براساس اين نظام، انسان اخلاقي به انساني گفته مي شود كه عقل او بر ساير قوايش حاكم باشد. به تعبير ديگر، بر اساس اين سيستم، تقوا به معناي حاكميت عقل بر شهوت و غضب (و وهم) است و ميدانيم كه علم و دانش محصول قوة عقل است. انسان با عقل به كشف و فهم امور مي پردازد؛ نه با شهوت و غضب يا وهم. كسي كه عقلش از بند راهزناني همچون شهوت و غضب و وهم آزاد شده باشد، بهتر و صائبتر ميتواند بفهمد. در حقيقت، نقش تقوا اين است كه دست عقل و فهم انسان را براي فهم بهتر و دقيق تر باز ميگذارد. امام علي(ع)، در اين باره ميفرمايد:
ان الله ركَّب في الملائكه عقلاً بلا شهوه و ركََّب في البهائم شهوه بلا عقل و ركَّب في بني آدم كلتيهما. فمن غلب عقله شهوتَه فهو خير من الملائكه و من غلب شهوتُه عقلَه فهو شرٌّ من البهائم؛ خداوند در فرشتگان فقط عقل را قرار داد؛ در بهائم فقط شهوت را و در انسان هم عقل را قرار داد و هم شهوت را. پس كسي كه عقلش بر شهوتش غالب شود، بهتر از فرشتگان خواهد بود و كسي كه شهوتش بر عقلش چيره گردد، بدتر از بهائم خواهد بود.(5)
چون كه تقوا بست دو دست هوا
حق گشايد هر دو دست عقل را(6)
تقوا سبب مي شود فطرت انسان به پاكي و زلالي نخستين خود بازگردد تا افزون بر بهره مندي بيشتر از بينش و بصيرت، به آساني و گشادهدستي بتواند بدون دخالت هواهاي نفساني، شهوت و غضب، حقايق را پذيرفته، به دانشهاي سودمند و انديشه هاي درست دست يابد.(7)
تحليل دوم كه تا اندازه اي شبيه به تحليل نخست است، به اين صورت است كه اخلاق و تقوا موجب اعتدال و عدالت دروني فرد مي شوند و عدالت دروني نيز موجب عدالت بيروني مي شود و عدالت بيروني در عرصة علم نيز به معناي درك واقعيت ها و حقايق عالم است؛ انسان مجموعه اي از نيروهاي متضاد و متزاحم دارد و هر نيرويي، بيتوجه به نيروهاي ديگر، در انديشة ارضاي خويش است. اگر انسان به يكي از اين قوا، گرايش بيشتر نشان دهد و در ارضاي خواسته هاي آن بيشتر بكوشد، در آن صورت عدالت دروني را رعايت نكرده است و در نتيجه در گرداب سركشي آن قوه و سركوبي قواي ديگر فرو ميغلتد و انسانيتش كه بر پاية مجموعة اين نيروها شكل ميگيرد، پايمال مي شود. پس راهي جز ارضاي عادلانة همة نيروهاي نفساني وجود ندارد. انسان واقعي كسي است كه در ارضاي معقول خواسته هاي همة قواي درونياش بكوشد. به همين دليل، در متون ديني ما كسي كه عمداً از ازدواج خودداري كند و غريزة جنسي خود را سركوب كند، مسلمان بودن او زير سؤال رفته است. به هر حال، كسي كه در درون خود به عدالت رفتار كند و حق همة گرايشها و قواي خود را عادلانه بدهد، ميتواند در بيرون از نفس خود نيز به عدالت رفتار كند. عدالت نيز چه به معناي «اعطاءُ كل ذي حقٍ حقَّه» باشد و چه به معناي «وضعُ الشئ موضعَه»، وقتي در عرصة علم و فهم حقايق عالم تطبيق شود، بدان معناست كه حق امور ادا شود و جايگاه آنها درست تشخيص داده شود و اين يعني فهم حقيقي و فهم صائب و درست و مطابق با واقع. بنابراين، اگر عدالت را محور همة فضايل اخلاقي بدانيم، در آن صورت انساني كه داراي ملكة تقواست، عدالت را ابتدا در درون خود و در مورد گرايشها و اميال و خواسته هاي دروني خود محقق مي سازد كه نتيجة آن عدالت بيروني است. عدالت بيروني نيز چون شامل همة عرصه هاي زندگي اختياري فرد مي شود، وقتي در ساحت علم و دانش و فهم تطبيق شود، به معناي فهم حق و واقعيت و عدم تصرف در حقيقت و واقعيت است. يكي از تحليلهاي درست براي تبيين چگونگي عصمت معصومان همين است كه آنان توانستهاند حد بالايي از تقوا و عدالت دروني را كسب كنند و حق همة قواي نفساني خود را ادا كنند. به همين دليل، در تبيين عصمت ميگوييم كه عصمت به معناي تعديل قواست و نه سركوب آنها.
تحليل سوم براي تبيين رابطة پارسايي و پژوهش اين است كه حقيقت پارسايي و تقوا و اوج تقوا چيزي نيست جز نزديك شدن فرد به عالم ملكوت و تقرب او به حضرت الهي كه جامع جميع صفات جلال و جمال بوده، عالِم عليالاطلاق است. كسي كه به چنين مقام و حضرتي نزديك باشد، به ميزان درجة تقربش به مقام علم مطلق، نسبت به حقايق عالم درك بهتر و دقيق تري نيز خواهد داشت. شايد با اين تحليل بتوان تبيين معقولي از احاديثي مانند حديثي كه در ادامه مي آيد ارائه داد؛ در حديث مشهوري كه در بسياري از مجامع روايي شيعه و سني از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است، آمده است: «من اخلص لله اربعين صباحاً جرت ينابيع الحكمه من قلبه علي لسانه؛ (8) هر كس خود را چهل روز براي خدا خالص كند، چشمه هاي حكمت از قلب او بر زبانش جاري خواهد شد».
رابطة اخلاص و جريان چشمه هاي حكمت از قلب به زبان را شايد بتوان به اين صورت تحليل كرد كه ثمرة اخلاص حقيقي، خدايي شدن انسان است و كسي كه خدايي شد، به ميزان خدايي شدنش بر اشيا و حقايق عالم احاطة علمي خواهد داشت. حديث قرب نوافل، شاهدي قوي براي اين تحليل است. در اين حديث چنين ميخوانيم:
... و ما يتقرب اليَّ عبدٌ بشيء احبُّ اليَّ مما افترضت عليه و انَّه ليتقرَّب اليَّ يالنافلة حتي اُحِبُّه، فاذا احببتُه كنتُ سمعه الذي يسمعُ به، و بصره الذي يُبصر به، و لسانه الذي يَنطق به و يدَه الذي يَبطِش بها...؛(9) محبوب ترين راه تقرب به سوي من، انجام واجبات و فرايض است و به درستي كه بندة من به وسيلة نوافل به سوي من تقرب ميجويد تا جايي كه او را دوست داشته باشم؛ پس زماني كه او را دوست داشته باشم، گوش او خواهم بود كه با آن مي شنود؛ چشم او خواهم بود كه با آن ميبيند، و زبان او خواهم بود كه با آن سخن ميگويد و دست او خواهم بود كه با آن كار ميكند و... .
معناي روشن اين حديث آن است كه نتيجة «قرب نوافل» آن است كه انسان در انديشه و ادراكات خود و در رفتارها و افعال خود، خدايي خواهد بود؛ حقايق و واقعيت هاي عالم را درك ميكند و رفتارهاي او نيز مطابق با واقعيت و حقيقت خواهد بود. يكي از تحليلهاي درست براي تبيين چگونگي بهره مندي پيامبران و امامان از علم غيب همين است؛ زيرا آنان توانستهاند روح خود را متصل به خدايي كنند كه «انه بكلّ شيئٍ عليمٌ» است.
تأثير نظام ديني و ارزشي پژوهشگر در نتيجهگيري هاي علمي
باورهاي ديني و نظام ارزشي يك پژوهشگر در نتيجهگيريهاي علمي او تأثير دارد. براي مثال، يك جامعهشناس مسلمان هرگز در پژوهشهاي جامعه شناسي خود به نتيجه اي مانند نتيجه گيري دوركيم نميرسد؛ يعني نميتواند قائل به جبر اجتماعي شود و انسانها را همچون پر كاهي در مصاف گردباد روح جمعي بداند و هيچ اختيار و انتخابي براي آنان قائل نباشد؛ زيرا در آن صورت بايد از اسلام و نبوت و اخلاق دست بردارد؛ چرا كه اگر كسي انسان را مجبور دانست و هيچ اختياري براي او قائل نبود، در آن صورت نميتواند دليلي معقول براي ضرورت بعثت و نبوت داشته باشد. همچنين دين و آموزههاي ديني و اخلاق و توصيههاي اخلاقي همگي بيمعنا خواهند شد. همچنين يك روانشناس مسلمان هرگز همچون واتسون، روانشناس رفتارگرا، به جبر روان شناختي نخواهد رسيد و نميتواند بگويد كه «تعدادي كودك سالم و صحيح به من بدهيد تا در عالم مخصوص خودم آنان را پرورش دهم و قول ميدهم كه هر كدام را به طور اتفاقي انتخاب كرده، و او را به گونهاي تعليم دهم كه همان متخصصي شود كه من ميخواهم؛ پزشك، وكيل، هنرمند، مدير بازرگاني، و حتي فردي گدا و دزد؛ - صرف نظر از استعدادها، اميال، گرايشها، تواناييها، علايق و نژاد اجدادش». (10) البته ممكن است اين را بپذيرد كه تربيت نقش مهمي در رفتار انسان و انتخاب شيوة زندگي دارد، اما هرگز نميتواند اختيار و ارادة انسان را ناديده بگيرد و او را همچون مومي در دستان مربيانشان بپندارد.
يك محقق و پژوهشگر مسلمان در رشتة وكالت يا در دانشهاي ژنتيكي، هرگز همچون كلارنس دارو، حقوقدان مشهور آمريكايي، از جبر ژنتيكي دفاع نميكند. وي در دفاعية خود از دو جوان كه مرتكب قتل شده بودند، با تكيه بر پژوهشهاي ژنتيكي نشان داد كه اين دو جوان هيچ تقصيري ندارند و نميتوانستهاند مرتكب اين قتل نشوند. آنان آزادي و اختياري نداشته اند؛ همة رفتارهاي آنان بر اساس علل و عوامل پيشيني شكل گرفته است؛ آنان نه در انتخاب پدر و مادر خود نقشي داشته اند، و نه در انتخاب خواهر و برادر و عمو و عمه و دايي و خالة خود دخالتي داشته اند؛ همة اينها، بدون اطلاع و اختيار آنان صورت گرفته است. افزون بر اين، آنان هيچ دخالتي در آموزشهاي اوليه و شيوة تربيتي پدر و مادر خود نداشته اند. بنابراين، اگر ميخواهيد مجرمان واقعي را پيدا كنيد، بايد به سراغ پدر و مادر و اجداد آنان برويد. «اگر مسؤوليتي در جايي باشد، مربوط به پيش از او است؛ جايي در ميان اجداد بي شمار آنان، يا در محيط آنان يا در هر دو»! اما يك وكيل يا يك ژنشناس مسلمان نميتواند به چنين ايده هايي معتقد شود؛ زيرا پذيرش جبر ژنتيكي به معناي دست برداشتن از همة مباني ديني و اخلاقي است. اگر واقعاً چنين ايده اي مورد پذيرش باشد، در آن صورت سخن گفتن از اخلاق بيمعنا خواهد بود؛ زيرا يكي از اصول موضوعة اخلاق، پذيرش اختيار براي انسان است. اگر انسان را به هر شكلي مجبور دانستيم، در آن صورت نميتوان از احكام اخلاقي او سخن گفت. بر اين اساس است كه ميگوييم نظام ارزشي يك پژوهشگر بر نوع نتيجه گيري علمي او تأثير دارد.
تأثير نظام ديني و ارزشي پژوهشگر در توليدات پژوهشي
نتيجه گيري
اما آنچه در اين نوشتار درصدد تبيين بيشتر آن بوديم، نقش اخلاق و نظام ارزشي، در تحقيق پژوهشگران بود. ميخواستيم بدانيم آيا تقوا و پارسايي تأثيري در پژوهش و تحقيق دارد يا نه. در اين زمينه نظرات متعددي مطرح شده است.
برخي گفته اند پژوهش و تحقيق صرفاً وابسته به قدرت علمي و خلاقيت ذهني پژوهشگر است و تقوا يا بيتقوايي هيچ نقشي در پژوهش ندارد! در مقابل، برخي ديگر مدعي شده اند كه تقوا راهي ميان بر براي رسيدن به قله هاي علمي و دستيابي به علوم و دانشهاي بشري است! به گونه اي كه حتي از تكنولوژي موسوي و عيسوي سخن گفتهاند! و پنداشته اند كه شكافتن نيل توسط حضرت موسي و شفا دادن مريضهاي لاعلاج و بينا كردن كوران مادرزاد، توسط حضرت عيسي خود نوعي كاربرد تقوا در تكنولوژي بوده است! بر اين اساس اينان توصيه ميكنند كه به جاي درس خواندن و تحقيق كردن و آموختن دانشهاي لازم، بايد به سراغ تحصيل تقوا و بهرهگيري از آن در تكنولوژي برويم! نويسنده كه هيچ يك از اين دو ايده را صائب نميدانم، بدون آنكه در اين نوشتار بخواهم به نقد و بررسي آنها بپردازم، فقط ديدگاه مورد قبول خود را دربارة نقش اخلاق و پارسايي در پژوهش تبيين كردم و به اختصار نشان دادم كه نظام ارزشي و ديني يك پژوهشگر، هم در انتخاب موضوع و مسألة پژوهش، هم در روند انجام پژوهش، هم در نتيجه گيري از پژوهشهاي انجام شده و هم در نوع توليدات پژوهشي تأثير غير قابل انكاري دارد.
پي نوشت ها :
1.محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج2، ص 27، باب 9، حديث 5.
2. همان، ج2، ص 17. باب 8، حديث40.
3. براي آشنايي بيشتر با عينيتگرايي و فردگرايي، ر.ك: آلن اف. چالمرز، چيستي علم، ترجمة سعيد زيباكلام، فصل دهم.
4. Objectivism.
5. محمد بن الحسن الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج15، ص 209- 210.
6. مولوي، جلال الدين، مثنوي معنوي، دفتر سوم، بيت 1832.
7. سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان، ج5، ص 267- 268.
8. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 67، ص 242 / كتاب الايمان و الكفر، باب الاخلاص، حديث 10. البته ممكن است برخي با تمسك به تقسيمات اعتباري پيشينيان، اين احاديث را صرفاً ناظر به حكمت عملي بدانند و در حوزه هاي حكمت نظري جاري ندانند. به اين گمان كه حكمت عملي مربوط به بايدها و نبايدها است، اما حكمت نظري ناظر به هستها و نيستها و اين نوع احاديث ناظر به بايدها و نبايدها است. اما اولاً منحصر كردن «حكمت» در روايات و متون اسلامي به «حكمت عملي» در مقابل «حكمت نظري» بيوجه است و ثانياً، نگارنده چنان تمايزي ميان حكمت عملي و حكمت نظري كه يكي را صرفاً شامل بايدها و نبايدها بداند و ديگري را ناظر به هستها و نيستها، از اساس قبول ندارد و معتقد است كه بايدها و نبايدهايي كه در حكمت عملي بيان ميشوند، همگي از سنخ هست ها و نيستها هستند و حاكي از واقعيتهاي عالماند.
9. محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج2، كتاب الايمان و الكفر، باب «من آذي المسلمين و احتقرهم»، حديث 7، ص 337.
10. مصباح يزدي، محمد تقي، فلسفه اخلاق، تحقيق و نگارش احمد حسين شريفي، ص 138.
-مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق.
- چالمرز، آلن اف، چيستي علم، ترجمة سعيد زيبا كلام، تهران، سمت، 1378.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1397 ق.
- كليني، محمد بن يعقوب، اصول الكافي، تحقيق محمد جعفر شمس الدين، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1411 ق.
- مولوي، جلال الدين، مثنوي معنوي، تهران، نگاه، چ پنجم، 1373.
- حرعاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1409 ق.
- مصباح يزدي، محمد تقي، فلسفه اخلاق، تحقيق و نگارش احمد حسين شريفي، تهران، نشر بينالملل، 1382.
-دوفصلنامه پژوهش شماره 2
منبع: