از بعثت تا ولايت
نویسنده : محمد باقر شريعتي سبزواري
قرن ششم ميلادى را بايد عصر حاكميت سياهى و تباهى ناميد, چرا كه در آن زمان ابرهاى متراكم نادانى, سايه شوم و سنگين خود را بر زندگى بشر افكنده بود و جوامع آن روز در تنگناهاى اقتصادى و اجتماعى مرگبارى قرار داشتند, ليكن سنت تاريخ و قانون طبيعت و مشيت حق تعالى همواره به اثبات رسانيده كه در چنين مقاطع حساس و يأس آور است كه روشنايى و اميد از اعماق ظلمت و يأس پيدا مى شود و بهار سبز و خرم از دل زمستان سرد و بى جان متولد مى گردد.
در عصرى پيام روح بخش بعثت رسول اكرم(ص) بر كالبد افسرده و مرده جهان دميده شد كه پانصد سال و به نقلى هفتصد سال از ظهور عيسى بن مريم گذشته بود. در اين فترت و فاصله ممتد كسى به پيامبرى مبعوث نگرديد, جهل و ظلم بر سراسر گيتى حكومت مى كرد و جنگ نامعقول ايران و روم نابسامانى ها و افسردگى هاى فراوانى به بار آورده بود.
آرى, مشيت الهى بر اين بود كه از گريبان تاريكى, سپيده شكافته شود و آفتاب تابناك نيّر اعظم و فخر بنى آدم, حضرت محمد بن عبد الله(ص) طلوع كند.
امام على(ع) مى فرمايد: (خداوند متعال پيامبر اسلام(ص) را هنگامى فرستاد كه از عصر پيامبران پيشين مدت زمان بسيارى سپرى شده بود و ملت ها در خواب عميقى فرو رفته بودند. فتنه و فساد, جهان را از كران تا كران فرا گرفته بود و اعمال زشت و پليد رواج محسوسى داشت. آتش جنگ همه جا شعله ور بود و دنيا, چهره اى بى فروغ و پر از مكر و فريب به خود گرفته بود. برگ هاى درخت زندگى زرد و پژمرده گشته و از ميوه آن خبرى نبود. آب حيات [ معنوى و اخلاقى ] فرو خشكيده و نشانه هاى هدايت, كهنه و خراب, و پرچم هدايت, سرنگون گشته و بيرق هاى پستى و گمراهى همه جا در اهتزاز بود. زندگى با سيمايى كريه و عبوس با اهل دنيا روبرو بود. ميوه درختش, فتنه و خوراكش, مردار و بر دل هاى مردم وحشت و اضطراب و بر برون آنان شمشير حاكم بود.1)
1 ـ ملتى را مانند ملت عرب كه به قبايل مختلف منقسم و دشمن يكديگر بودند, متحد كند;
2 ـ رذايل موروثى ملت را نابود ساخته و آنان را به فضايل بيارايد;
3 ـ عقايد باطل و خرافى را از ميان ملتى بردارد و آنان را به دينى معتقد كند كه تا امروز در عالم, توسعه و انتشار روز افزون داشته و در آينده انتظار آن هست كه بر همه اديان جهان غالب آيد;
4 ـ قانونى براى زندگى و نجات بشر بياورد كه ملت دور افتاده عرب را در سايه آن قانون بر دنيا سيادت دهد.2
به بركت بعثت نبى مكرم اسلام(ص) بود كه علم و دانش عمومى شد و از انحصار شاهزادگان و مؤبدان و درباريان در آمد. حكومتى مبتنى بر عدل و داد و مردم سالارى دينى بر پا شد كه به فرموده قرآن: (لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْط) پيامبران با دليل و برهان و معجزه و كتاب آمدند تا مردم خود به پا خيزند و قسط و عدالت را جارى سازند.
پيامبر اكرم(ص) فرمود:(اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند, خداوند متعال آن روز را به قدرى طولانى خواهد كرد تا مردى از اهل بيت من كه نامش هم نام من و كنيه اش مانند من است, خروج و قيام كند: يَمْلأ ُاللّه بِه الأَرْضَ قِسْطَاً وَ عَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.3)
همان گونه كه بعثت پيامبر اكرم در بدترين عصر تحقق يافت, ظهور حضرت حجت(ع) نيز به هنگامى است كه ظلم و جور و يأس و نوميدى جهان را فرا گرفته باشد. در آن زمان از اسلام جز اسمى و از قرآن جز درسى باقى نمى ماند. ابى بصير از امام صادق(ع) نقل مى كند كه فرمود: (به خدا سوگند گويا مى بينم كه بين ركن و مقام, بر كتاب و برنامه جديد از مردم بيعت گرفته و بر ملت عرب سخت مى گيرد. آن گاه فرمود: وَيْلٌ لِطُغاةِ الْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدْ اِقْتَرَبَ; واى بر سركشان ملت عرب از شرى كه تحقيقاً به زودى آنان را فرا خواهد گرفت.4)
بعيد نيست پايان حديث, مربوط به سران طاغى عرب همچون صدام ها باشد كه به شرارت آمريكا گرفتار شدند.
اللهم عجل فرجه و اجعلنا من انصاره و اعوانه.
/ن
در عصرى پيام روح بخش بعثت رسول اكرم(ص) بر كالبد افسرده و مرده جهان دميده شد كه پانصد سال و به نقلى هفتصد سال از ظهور عيسى بن مريم گذشته بود. در اين فترت و فاصله ممتد كسى به پيامبرى مبعوث نگرديد, جهل و ظلم بر سراسر گيتى حكومت مى كرد و جنگ نامعقول ايران و روم نابسامانى ها و افسردگى هاى فراوانى به بار آورده بود.
شاعر دانشمند, نظامى گنجوى چنين ترسيم مى كند:
آرى, مشيت الهى بر اين بود كه از گريبان تاريكى, سپيده شكافته شود و آفتاب تابناك نيّر اعظم و فخر بنى آدم, حضرت محمد بن عبد الله(ص) طلوع كند.
امام على(ع) مى فرمايد: (خداوند متعال پيامبر اسلام(ص) را هنگامى فرستاد كه از عصر پيامبران پيشين مدت زمان بسيارى سپرى شده بود و ملت ها در خواب عميقى فرو رفته بودند. فتنه و فساد, جهان را از كران تا كران فرا گرفته بود و اعمال زشت و پليد رواج محسوسى داشت. آتش جنگ همه جا شعله ور بود و دنيا, چهره اى بى فروغ و پر از مكر و فريب به خود گرفته بود. برگ هاى درخت زندگى زرد و پژمرده گشته و از ميوه آن خبرى نبود. آب حيات [ معنوى و اخلاقى ] فرو خشكيده و نشانه هاى هدايت, كهنه و خراب, و پرچم هدايت, سرنگون گشته و بيرق هاى پستى و گمراهى همه جا در اهتزاز بود. زندگى با سيمايى كريه و عبوس با اهل دنيا روبرو بود. ميوه درختش, فتنه و خوراكش, مردار و بر دل هاى مردم وحشت و اضطراب و بر برون آنان شمشير حاكم بود.1)
انقطاع وحى و تداوم بعثت
1 ـ ملتى را مانند ملت عرب كه به قبايل مختلف منقسم و دشمن يكديگر بودند, متحد كند;
2 ـ رذايل موروثى ملت را نابود ساخته و آنان را به فضايل بيارايد;
3 ـ عقايد باطل و خرافى را از ميان ملتى بردارد و آنان را به دينى معتقد كند كه تا امروز در عالم, توسعه و انتشار روز افزون داشته و در آينده انتظار آن هست كه بر همه اديان جهان غالب آيد;
4 ـ قانونى براى زندگى و نجات بشر بياورد كه ملت دور افتاده عرب را در سايه آن قانون بر دنيا سيادت دهد.2
به بركت بعثت نبى مكرم اسلام(ص) بود كه علم و دانش عمومى شد و از انحصار شاهزادگان و مؤبدان و درباريان در آمد. حكومتى مبتنى بر عدل و داد و مردم سالارى دينى بر پا شد كه به فرموده قرآن: (لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْط) پيامبران با دليل و برهان و معجزه و كتاب آمدند تا مردم خود به پا خيزند و قسط و عدالت را جارى سازند.
ولايت, تداوم بعثت
تداوم بعثت تا ظهور حجت
پيامبر اكرم(ص) فرمود:(اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند, خداوند متعال آن روز را به قدرى طولانى خواهد كرد تا مردى از اهل بيت من كه نامش هم نام من و كنيه اش مانند من است, خروج و قيام كند: يَمْلأ ُاللّه بِه الأَرْضَ قِسْطَاً وَ عَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.3)
همان گونه كه بعثت پيامبر اكرم در بدترين عصر تحقق يافت, ظهور حضرت حجت(ع) نيز به هنگامى است كه ظلم و جور و يأس و نوميدى جهان را فرا گرفته باشد. در آن زمان از اسلام جز اسمى و از قرآن جز درسى باقى نمى ماند. ابى بصير از امام صادق(ع) نقل مى كند كه فرمود: (به خدا سوگند گويا مى بينم كه بين ركن و مقام, بر كتاب و برنامه جديد از مردم بيعت گرفته و بر ملت عرب سخت مى گيرد. آن گاه فرمود: وَيْلٌ لِطُغاةِ الْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدْ اِقْتَرَبَ; واى بر سركشان ملت عرب از شرى كه تحقيقاً به زودى آنان را فرا خواهد گرفت.4)
بعيد نيست پايان حديث, مربوط به سران طاغى عرب همچون صدام ها باشد كه به شرارت آمريكا گرفتار شدند.
اللهم عجل فرجه و اجعلنا من انصاره و اعوانه.
پينوشت ها :
1ـ نهج البلاغه دشتى, خطبه 89.
2 ـ به نقل از : مكتب اسلام, شماره پنجم, سال اول, ص 22.
3 ـ سنن ابى داود, ج 4, ص 107; كنز العمال, ج 14, ص 264.
4ـ بحار الانوار, ج 52, ص 135; ينابيع الموده, ص 489.
/ن