از متن تا معنا(2)
به احتمال بسيار زياد، ارجاعات مضموني ـ تحليلي علامه طباطبايي(ره) در تفسير الميزان مبتني بر همين روش است. ايشان با اتكا بر خود قرآن و انگارههاي درونمتني، مفاهيم قرآن را كشف و معناشناسي مينمايد. از برخي عبارات ايشان معلوم ميشود كه «جري و انطباق» ايشان هم در همين راستا قرار دارد. ايشان مفهوم جري را چنين توضيح ميدهد: «نظر به اينكه قرآن مجيد كتابي است همگاني و هميشگي، در غايب مانند حاضر جاري است و به آينده و گذشته مانند حال منطبق ميشود؛ مثلاً تكاليفي كه در برخي آيات، در شرايط خاصي براي مؤمنين زمان نزول بار ميشوند، براي مؤمناني كه پس از عصر نزول داراي همان شرايط هستند نيز، بيكم و كاست، بار خواهند بود. بعضي از روايات، بطن قرآن، يعني انطباق قرآن را به مواردي كه به واسطه تحليل به وجود آمدهاند، از قبيل جري ميشمارد (طباطبايي، ج3، ص67).
اما حقيقت آن است كه ارجاع آيات قرآن به يكديگر در روايات تفسيريِ پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله و امامان معصوم عليهمالسلام نمونههاي بسياري دارد. همينطور روايات تفسيريِ صحابه و تابعين نشاندهنده اين روش از تفسير قرآن است.
پس از عهد تدوين نيز آثاري ويژه درباره تفسير قرآن به كمك مضمونهاي درونمتني قرآن تحرير يافت؛ بهطور نمونه، ميتوان از وجوه القرآن مقاتل نام برد. سيوطي مينويسد: «قديمترين تصنيف به اين نام، اثر مقاتل بن سليمان بلخي (150ه••) است كه در آن، الفاظ مشترك و داراي معاني متعدد، چون نور، هدايت، مودّت و... استخراج شده است (سيوطي، ج1، باب 39 و پلنويا، ص89).
ب) محكمات و اصول روشنگر
قدر مسلّم و مناقشهناپذير اين آموزه در بُعد سلبي، آن است كه نميتوان مفهوم ظاهري آيات متشابه را مراد خداوند دانست. تعبيراتي چون «وَأَضَلَّهُ اللّهُ عَلَي عِلْمٍ» (جاثيه / 23)؛ «وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَي مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ» (نساء / 171)؛ «وَيُحَذِّرُكُمْ اللّهُ نَفْسَهُ» (آلعمران / 28)؛ «وَعَصَي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَي» (طه / 121) و مانند اينها را نميتوان به تنهايي و بدون ارجاع و انضمام به محكمات اخذ نمود.
در بُعد ايجابي، يعني نقش چهرهگشايي و راززدايي محكمات نسبت به متشابهات نيز، با توجه به «امّالكتاب» ناميده شدن محكمات، كه مرجع بودن و اصل بودن را ميرساند و بيان وصف «راسخ در علم» كه مُشعر بر عليت است، اين نتيجه به دست ميآيد كه محكماتِ كتاب، قرينه و مأخذ بسيار مهم در رفع تشابه است. به همين خاطر، قرآنپژوه انديشمند، طبرسي، پس از پذيرش ديدگاه فهمپذيري متشابهات در سايه محكمات و نقل روايت امام باقر(ع) كه فرمودند: «كان رسول الله افضل الراسخين في العلم قدعلم جميع ما انزل الله عليه من التأويل و التنزيل و ما كان الله لينزل شيئا لميعلمه تأويله، هو و اوصياؤه من بعده يعلمونه كلّه» مينويسد: «از مؤيدهاي اين برداشت آن است كه صحابه و تابعين بر تفسير تمامي آيات قرآن اتفاق دارند و كسي از آنان را سراغ نداريم كه به بهانه متشابه بودن، از تفسير آيهاي درگذرد. ابنعباس ميگفت: من از راسخان در علمم» (طبرسي، ج2ـ1، ص701).
ج) تحديد قلمرو معنا
بدون ترديد عمومات و اطلاقات قرآن اختصاص به قلمرو احكام ندارد، بلكه افزون بر آموزهها و احكام فردي و اجتماعيِ قرآن، حوزه وسيعتر معارف گوناگون اعتقادي را نيز فراميگيرد؛ از اينرو، براي دستيابي به مراد جدّي خداوند، در تمامي اين عرصهها نميتوان به ظهور ابتدايي عمومات و اطلاقات اكتفا كرد، بلكه بايد از آيات ديگر كه قلمرو معناي اينها را تبيين و تحديد مينمايد، تفحص و جستوجو نمود.
همانطور كه تحديد حكمِ عام و تقييد حكم مطلق (اعم از احكام تكليفي يا پيامهاي اعتقادي و معارفي) نسبت به برخي افراد، امري ضروري است، توجه به دفع يك حكم تشريعي از سوي شارع، كه به حسب ظاهر اقتضاي استمرار دارد، و جايگزيني آن به حكمي ديگر نيز، در فهم مراد جدّيِ آيات ناسخ و منسوخ ضروري است.
د) روشنگري، رفع ابهام و دفع شبهه
بهطور نمونه، قرآن در غيبآگاهي پيامبرانه، گاه تعبيري به ظاهر نفيكننده دارد: «وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنْ الْخَيْرِ» (اعراف / 188) و در عين حال، برخي آيات، نهانآگاهي پيامبران را گوشزد مينمايند: «وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ» (آلعمران / 49) و «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» (توبه /105).
طبيعي است كه در اينجا فقدان يك نگرش همهجانبه و فراگير به قرآن، وسوسهانگيز و خطاساز انديشه خواهد بود. در اينجاست كه بزرگان استوارانديش با نگاهي فراگير به تبيين اين معضل ميپردازند. استاد مطهري در حل اين تعارض بدوي با استناد به آيات 25ـ27 سوره جن موضوع را چنين تبيين مينمايد: به حسب مفاد اين آيات، غيبآگاهي پيامبران بدون ارتضاي الهي نفي ميشود، لكن در فرض ارتضاي خداوند، چنين علمي در پرتو افاضه الهي اثبات ميگردد. پس آنچه نفي ميشود (علم مستقل)، غير از آن چيزي است كه اثبات ميشود (علم تبعي).
2.1.3. استفاده از سنت مأثور معصوم
به اتفاق نظر فريقين، پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله به غير از ابلاغ وحي قرآني بر مردم، رسالت تبيين معاني قرآن و تشريح فرايض و سنن آن را نيز بر عهده داشتند. قرآن كريم درباره اين مسئوليت ميفرمايد: «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» (نحل / 44). همانگونه كه پيداست اين آيه به نوبه خود يك اصل كليدي و هرمنوتيكي در فهم قرآن را در اختيار قرآنپژوهان قرار ميدهد (طباطبايي، ج12، ص261). مفاد اين آيه آن است كه در فرايند معناشناسي قرآن، همان طور كه استمداد از قراين دروني قرآن امري ضروري است، بهرهگيري از تبيين پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله نيز، كه كانون وحي تشريعي است، اجتنابناپذير است.
افزون بر اين، به حسب روايتي كه تقريبا متواتر ميان فريقين است، سنت عترت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله و امامان معصوم عليهمالسلام كه مؤيد به «وحي تسديد»اند نيز برخوردار از همان اعتبار سنت پيامبر است. «ايها الناس انما انا بشر اوشك ان ادعي فاجيب و اني تارك فيكم الثقلين، الثقل الاكبر والثقل الاصغر، الثقل الاكبر كتاب الله تعالي، حبل ممدود من السماء الي الارض، و عترتي اهل بيتي، ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض؛ فانظروا كيف تخلفوني فيهما، فلاتسبقوهم فتهلكوا، و لاتعلموهم فانهم اعلم منكم» (متقي هندي، ج1، ص44).
البته تمايز ميان سنتِ مأثور در مقايسه با چهرهگشايي آيات در پرتو همديگر، از اين لحاظ درخور توجه است كه سنت از نظر سند داراي اعتبارات گوناگون است. دستهاي از روايات از نظر سند متواتر به شمار ميآيند، پارهاي ديگر رواياتِ غيرمتواتر لكن محفوف به قرينهاند و دسته سومي از روايات نيز خبر واحدند. اخبار گروه اول در توضيح و گوياسازيِ معاني آيات، خواه در موضوعات اعتقادي و تبيين انديشههاي بنيادي ديني و يا موضوعات تاريخي و شرح قوانين و سنن تكويني و تشريعي، همانند عقل بيّن و مفاهيم صريح قرآن، نقش اساسي دارند و تعيينكننده معنا محسوب ميشوند؛ اما اخبار تفسيريِ محفوف به قرينه و نيز اخبار آحاد، در شرح تكاليف و وظايف عملي داراي نقش تعيينكننده و حجتاند، اما در قلمرو باورهاي پايه، جهانبيني، انسانشناسي، پيامبرشناسي و امامت و معارفي از اين دست، محل تأمل و دقت است.
از سوي ديگر، بازكاوي نقشهاي گوناگون و كاركردهاي متفاوت سنت مأثور در شرح و گوياسازي آيات، خود موضوعي درخور پژوهش است. بخشي از رواياتِ ناظر به قرآن در واقع رهيافت معرفت معصومانه پيشوايان برگزيده پروردگار از شعاع حقايق قرآني است كه به منظور دفع ابهام و ارتقاي آگاهي قرآني امت به شرح و تفسير آيات پرداخته و به نوبه خود داراي گونههاي مختلف است. عمرو بن عبيد معتزلي از امام باقر(ع) معناي آيه «أَوَلَمْ يَرَي الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَوَاتِ وَالاْءَرْضَ كَانَتَا رَتْقا فَفَتَقْنَاهُمَا» (انبياء / 30) را پرسيد. امام فرمودند: آسمان بسته بود و باران نميباريد و زمين بسته بود و گياهي نميروياند. بار ديگر پرسيد: مرا از معناي اين سخن خداي عزوجل «وَمَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَي» (طه / 81) آگاه فرما كه غضب خدا چيست؟ امام فرمود: غضب خدا عذاب اوست. اي عمرو! هر كس گمان كند چيزي خدا را دگرگون ميكند، در واقع كافر شده است (مجلسي، ج4، ص67).
نقش بخش ديگري از روايات مأثور در ارتباط با قرآن كريم، شرح مفاهيم باطني و ژرفاهاي نهاني آيات قرآن به گونههاي مختلف است. تأويل در مفهوم به سطح آوردن معانيِ عميق آيات، كه در اثر شرايط روحي و آگاهي دروني فراهم ميآيد، هرگز نفيكننده معناي ظاهري نيست، بلكه در طول معناي ظاهر و نوعي دلالت التزامي غيربيّن است.
و بالاخره آنكه احتمالاً ميتوان گفت مهمترين نقش سنت بُعد روشگذاري و قاعدهسازي آن است. اين نقش با كليددهي به مردم، چگونگي تعامل با قرآن و شيوه بهرهگيري از معارف قرآن را به آنان ميآموزد، تا مردم خود در پرتو راه و رسم درست، به معناي آيات دست يابند. اهتمام آن نخبگان مينوي بيش از هر چيز آن بود كه به انسانها گوشزد نمايند كه صفاي نفس و معرفت ذواضلاع دروني و بيروني دو سررشته گوهرين در تقرب به كرانههاي بيپايان قرآني است.
3.1.3. توجه به زمينهها و ظرف ظهور متن
از سوي ديگر، آگاهي از فرهنگ، زمينهها و فضاهاي نزول آيات قرآن، همچنان كه انديشمندان اسلامي تصريح كردهاند، به هيچ روي معاني عام و فراگير آيات قرآن را به مخاطبان عصر نزول اختصاص نميدهد (شعبان، ص412؛ طوسي، ج3، ص93 و زمخشري، ج4، ص282)؛ همانطور كه ناظر بودن قرآن بر واقعيتهاي عيني زندگي مخاطبها و ضرورت توجه به اين نوع قرينه در كشف همهجانبه مفاهيم قرآن، هرگز مستلزم تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ عصر نزول و عصريانگاري معارف آن نيست.
4.1.3. دانشهاي عصري
با توجه به آنچه گفته شد، طبيعي است كه رهيافتهاي قطعي دانش تجربي به نوبه خود ميتواند در فهم بهترِ موضوعاتي كه در دانش تجربي كارآيي دارد، يعني آيات و مضامين قرآنيِ ناظر به عالم طبيعت و جهانشناسي، راهگشا، ابزار و مددكار مفسّر باشد، مشروط بر آنكه گرفتار علمزدگي و تطبيق آيات بر دستاوردهاي متغير و غيرقطعي علوم تجربي و انحصار در روش حسي ـ تجربي نگرديم كه خود راهگمكردگي است.
5.1.3. تدبّر و خردورزي
ارزش منطقي و معرفتشناختي عقل، به مفهوم نيروي درك واقعيتها، اعم از عقل بديهي و نظري، در زمينهاي كه عرصه كارآيي و كاركرد آن است، ذاتي است؛ يعني از اين منظر، عقل خود منبعي فوق سؤال است؛ چه اينكه از اين لحاظ، عياري برتر از خود عقل وجود ندارد و هر گونه استدلال عقلي بر حجيت و اعتبار عقل، مستلزم حجيت پيشين خود عقل و مستلزم دور و محال است.
افزون بر تحليل ياد شده، از منظر تصريح متون ديني اسلام، ترغيبهاي مكرر نسبت به تفكر، تدبر و تفقّه در دين، همه گوياي اين حقيقت است كه قوه شعور، يعني نقطه متمايز انسان و رهآورد مدركات اين نيرو در چشمانداز شرع، داراي ارزش مثبت تلقي ميشود؛ زيرا دعوت به مقدمهاي كه نتيجهاي بر آن مترتب نگردد، خلاف حكمت است و درخور شأن شارع مقدس نيست. به بيان ديگر، مفاد برخي از آيات شريفه در دعوت به تعقل و تدبر، مانند آيه 10 سوره انفال، از نوع دلالت مطابقي است، همچنانكه آيات بسياري، مانند آيه 111 سوره بقره، نيز به دلالت التزامي، اعتبار فهم عقل را بيان مينمايد.
بنابراين، عقل همانگونه كه گوياي اصل ضرورت دين در زندگي انسان است، در چگونگي فهم متن ديني نيز راهگشاست و ناديده گرفتن اين عنصر منشأ انحرافهاي فراوان در تاريخ ديانت بوده است؛ به عبارت ديگر، پس از فراهم آوردن اطلاعات، اگر نيروي درايت و داوري و تحليلگري اجتهاديِ عقل در تفسير محتوا و مقصود قرآن در ميان نيايد، يك رهيافت سطحي، خام و انحرافي ظهور مينمايد كه چهبسا مناقض جدي با غرض گوينده باشد. تدبر در مفاد آيات قرآن، فراهمكننده نقشها و كاركردهاي گوناگون و متنوع عقل در ارتباط با قرآن است.
اساسيترين جايگاه نيروي خردورزي در بعد استنساق و استنتاج از منابع و ابزارهاي ديگر است. از اين منظر، مباني و زيرساختهاي ديني به وسيله عقل تحليل و تنقيح ميگردد. آيات توحيدي و هستيشناسي و آغاز و فرجام جهان، انسان و سرنوشت او، نبوتها و سنتهاي حاكم بر جوامع، در پرتو عقل، تبيين مناسب خود را مييابد (كليني، كتاب توحيد). روشنگري، تثبيت و تقويت مفهوم ظاهري آيات به عنوان مراد خداوند، كشف لوازم و نيز بُعد تأويلي و عدول از تفسير لفظي در آيات متشابه، از نمونههاي تأثيربخشيهاي عقل در فهم قرآن است؛ به طور نمونه، خلود در عذاب دوزخ از مفاهيمي است كه از ظاهر آيات قرآن استفاده ميشود (بقره / 167). تبيين و تحليل عقليِ اين موضوع، صرفنظر از ظواهر شرعي، نيازمند تأمّل جدي است؛ مثلاً، يك رويكرد در توجيه عقلاني موضوع يادشده اين است كه انسان در پرتو انگيزهها و اعمال خويش صورتي نفساني به تناسب نيكيها و بديها پيدا ميكند؛ اگر اعمال و انگيزههاي وي نيكو باشد، صورتي نيك و اگر زشت باشد واجد نفسي پليد خواهد شد. اگر اين صورتها در نفس رسوخ نيافته باشد، تغييرپذير است و اگر به مرتبه رسوخ و ثبات رسيده باشد، شاكله او بر آن اساس ظهور و تثبيت مييابد. از اينرو نفوس آلودهدامن ساختار وجودشان با پليدي و گناه عجين گشته، متن جانشان در غرقاب عذاب آغشته است و به همين دليل قرين آتش خواهند بود (طباطبايي، ج1، ص412).
از صادق آل محمد صلياللهعليهوآله چنين روايت شده است كه فرمودند: «همانا اين قرآن سرچشمه هدايت و روشناي شب تاريك است؛ پس بر هوشمند است كه در آن ژرفكاوي ورزد و براي پرتوافشاني آن ديده خويش را بگشايد؛ زيرا خردورزي، حيات دل بيناست، چنانكه جوياي روشني در تاريكيها به وسيله نور راه ميجويد» (كليني، كتاب فضل قرآن، روايت 5).
در همين خصوص ميتوان گفت كه آگاهي از صفات و ويژگيهاي گوينده نيز از جمله قراين عقلي است كه در فهم درست كلام وي مؤثر است؛ از اينرو، آگاهي و اذعان به كمال و تعالي مطلق خدا و تنزيه او از خصايص موجودات محدود و مادي، نقشي بسيار خطير در تفسير آيات مربوط به افعال و صفات خدا و حقايق ماورايي قرآن ايفا ميكند.
پايانبخش اين مقال، يادآوري اين نكته است كه فرايند تفسير متن از معناشناسي واژگان آغاز ميشود و به جملهشناسي و نگرش پيوستاري و همهجانبه متن و بهرهگيري از تمامي منابع و قراين ايضاحي و تعيّنبخش ميپيوندد، نه التفات به برخي از اين مؤلفهها و غفلت از عناصر ديگر. تنها در اين فرض و با اين شيوه كه به تفقه در دين نامبردار است؛ تا حدود قابل ملاحظهاي ميتوان به سلامت تفسير متن و درك و كشف ايدههاي مؤلف متن اطمينان يافت. اين همه مشروط بر آن است كه مدعي تفسير از صلاحيتهاي لازم علمي (اعم از علوم ادبي و زبانشناختي، علوم عقلي و نقلي) و پالايش رواني، انگيزه حقيقتجويي، تمحض روحي و شرايط اجتهاد در دين برخوردار باشد (سيوطي، نوع 78؛ زركشي، نوع 41 و مطهري، ص33).
پينوشت ها :
1 عضو هيئت علمي و مديرگروه علوم قرآني مؤسسه پژوهشي حوزه و دانشگاه.
2. semantic
3. norms
4 . مناسب است توجه شود كه در نظام زبان، تركيبي از صداهاي بيمعنا چون: «آ»، «ر»، «د» يك «نشانه» يا ساخت معنادار را تشكيل ميدهند و مجموعهاي از نشانهها جمله را.
5 . دلالت كلام بر معنايي كه صحت و درستي كلام متوقف بر لحاظ آن معناست، مثل موارد ايجاز و حذف به قرينه تقدير.
6 . وجود قرينهاي به همراه كلام و دال بر معنايي جز معناي عبارت گوينده، كه آن را تنبيه يا ايما گويند.
7 . لوازم غيربيّن را دلالت اشاره گويند.
8 . معنايي كه لازم معنا و مدلول كلام است و تصور مدلول كلام، ملازم با آن معناست، در اصطلاح، بيّن به معناي اخص نام دارد و دلالت آن التزامي است.
9 . لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ ... (حديد / 25).
10 . وَآتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُديً لِبَنِي إِسْرَائِيلَ. (اسراء / 2).
11 . وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ... (العمران / 75).
12 . وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ (مائده / 48).
13 . فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ... (بقره / 79).
14 . كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورا (احزاب / 6).
15 . اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبا. (اسراء / 14).
16 . ر.ك: سرخسي، الاصول، الكبيسي، حمد عبيد، الدلالة واثرها في تفسير النصوص، كلية الشريعة، بغداد، شماره 8، 1406.
زركشي، بدرالدين محمد بن عبداللّه، (1410 ه•• ). البرهان في علوم القرآن، نوع 41، تحقيق دكتر مرعشلي و همكاران. بيروت، چ اول. دارالمعرفة.
زمخشري، محمود بن عمر. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل. بيروت، دارالكتاب العربي.
سيوطي، جلالالدين. الاتقان في علوم القرآن، ج1، قم، انتشارات بيدار.
صدر، محمدباقر (1410ق). دروس في علم الاصول (حلقات الاصول). قم، دفتر انتشارات اسلامي.
طباطبايي، محمدحسين، (1363). الميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني. بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي.
طبرسي، (1408ق). مجمعالبيان. بيروت، دارالمعرفة.
طوسي، ابيجعفر محمد بن حسين، (1409). التبيان في تفسير القرآن، مكتب الاعلام الاسلامي، چ اول.
قرضاوي، (1413ق)، كيف نتعامل مع القرآن، قاهره، المعهد العالمي للفكر الاسلامي.
كليني، محمد بن يعقوب، (1413ق). اصول كافي. بيروت، دارالاضواء.
مطهري، مرتضي، (1368). آشنايي با قرآن، ج3، صدرا، چ سوم.
مطهري، مرتضي، (1370). آشنايي با قرآن 1ـ2، صدرا، چ پنجم.
مطهري، مرتضي، (1371). مجموعه آثار، ج6، صدرا، چ اول.
مطهري، مرتضي، (1374). مجموعه آثار، ج4، صدرا، چ دوم.
مطهري، مرتضي، (1383). آشنايي با قرآن، ج9، صدرا، چ دوم.
مطهري، مرتضي، علل گرايش به ماديگري، لوح فشرده مطهر 3.
ميرزاي قمي، (1363). قوانين الاصول. تهران، نشر علميه اسلاميه.
نويا، پل، (1373). تفسير قرآني و زبان عرفاني، ترجمه اسماعيل سعادت. تهران، مركز نشر دانشگاهي.
ارسال توسط کاربر : sm1372
/ن