ابراهيم عظيمي
در گفتگو با دکتر احمد پدرام روانشناس
ريچارد وايزمن، روانشناس سرشناس دانشگاه هارتفوردشاير، تحقيق جالبي در سال 1994 ميلادي درباره شانس انجام داد. او آگهيهايي در روزنامههاي سراسري چاپ کرد و از افرادي که تصور ميکردند خوششانس يا بدشانساند، خواست با او تماس بگيرند.
خيليها براي شرکت در اين مطالعه داوطلب شدند. وايزمن طي چند سال با آنها مصاحبه کرد و زندگيشان را تحت نظر گرفت. تحقيقات او نشان داد که کليد خوششانسي يا بدشانسي آدمها در افکار و رفتارشان نهفته است. خوششانسها فرصتهاي خوب زندگي را درك ميكنند و قدر ميدانند؛ در حالي که بدشانسها بهراحتي از كنار اين فرصتها ميگذرند. وايزمن براي آنکه بفهمد اين مساله ناشي از توانايي افراد در شناسايي فرصتها است يا نه، به هر 2 گروه روزنامهاي داد و از آنها خواست آن را ورق بزنند و بگويند چند عکس در آن چاپ شده است. او مخفيانه يک آگهي بزرگ را در صفحات مياني همان روزنامه به چاپ رسانده بود که: «اگر به صاحب اين آگهي بگوييد که آن را ديدهايد، 250 پوند پاداش خواهيد گرفت!» با اينکه آگهي کاملا خيرهکننده بود، بيشتر بدشانسها آن را نديدند؛ درحالي که اغلب خوششانسها متوجه آن شدند. مطالعه وايزمن نشان داد بدشانسها عموما عصبيتر از خوششانسها هستند و اين فشار عصبي، توانايي آنها را در درك فرصتهاي مناسب مختل ميکند. در گفتوگويي با دکتر احمد پدرام، به بررسي موضوع شانس و نگرش افراد مختلف به آن پرداختهايم.
آقاي دكتر! بد نيست در شروع گفتگويمان بدشانسي را تعريف كنيم.
اجازه بدهيد اول، معني شانس را برايتان بگويم تا موضوع روشن شود. شانس يك كلمه لاتين است به معني احتمال؛ اما بيشتر مردم شانس را اقبال، بخت و قضا و قدر ميدانند.
يعني ميتوان آن را افزايش يا كاهش داد؟
بله؛ شانس را با سختكوشي و پشتكار ميتوان افزايش داد. شما اگر يك تاس را به تعداد دفعات بيشتري بيندازيد، احتمال اينكه عدد 6 بيايد قطعا افزايش خواهد يافت.
چرا بعضيها تصور ميکنند که هميشه بدشانسي ميآورند و از اين موضوع گلايه دارند؟
اين مساله دلايل و ابعاد گوناگوني دارد. بيشتر اين افراد، بيش از اينكه كار و تلاش را پيشه خود كنند، با يك باور غلط و خرافي از حكمت و قضا و قدر منتظر ميمانند تا ببينند چه اتفاقي برايشان ميافتد.
بالاخره خوششانسي و بدشانسي وجود دارد يا نه؟
هم بله، هم خير! جمله معروفي هست که ميگويد: «انسانها وقتي با افراد درستكار ارتباط داشته باشند، براي درست زيستن شانس بيشتري خواهند داشت.» يا به قول آقاي ريچارد وايزمن، روانشناس: «شما وقتي به شخصيت افراد موفق (يا به تعبير عاميانه، خوششانس) توجه كنيد، خواهيد ديد که اين افراد با حركات، رفتار و بينش مثبت، احتمال موفقيت خود را افزايش دادهاند و به نتيجه مثبت رسيدهاند.»
پس ميتوانيد بگوييد چه كسي بدشانس است؟
بله؛ آنهايي كه نگاه منفي و نااميدانهاي به زندگي و محيط اطراف خود دارند؛ از تجربيات و بصيرت و خرد خود استفاده نميكنند و مانند يك طفل، چشم به كمك ديگران دارند يا به بياني سادهتر، آنها به دل خود رجوع نميكنند.
از منظر روانشناسي، دل و عقل با هم منافات ندارند؟
در روانشناسي، دل به معناي استفاده از بصيرت و تجربه است كه افراد خردمند از آن بهره ميگيرند و در نقطه مقابل هوس و آرزو است.
در زندگي روزمرهمان ميبينيم که گاهي كسي با حداقل سرمايهگذاري در بانك برنده بزرگترين جايزه ميشود! شما اسم اين را خوششانسي و خوشبختي نميگذاريد؟
پيدا كردن گنج يا برنده شدن در بانك خوشبختي نيست، بلكه چگونگي استفاده از آن، مهم است.
تيپ شخصيتي آدمها، ارتباطي با بدشانسي يا خوششانسيشان ندارد؟
نه! ولي هر تيپ شخصيتي ميتواند اين اعتقاد و باور غلط را داشته باشد. تفاوتي نميكند شما تيپ شخصيتي A داشته باشيد يا تيپ شخصيتي B.
و چنين افرادي را ميتوانيم بيمار قلمداد كنيم يا نه؟
نه! همانطور كه گفتم، اين افراد دچار يك خطاي فكري هستند و ممكن است با ادامه دادن و وخيمتر شدن اوضاع و عدم موفقيتهاي مكرر آن، دچار اضطراب و افسردگي هم بشوند.
تاثير خانواده را در رشد اينگونه شخصيتها چقدر ميدانيد؟
خيلي زياد! افكار از طريق آموزش جامعه و خانواده القا ميشوند. اگر به كسي بگويند چقدر خوششانس هستي، تلاش و حركت او با اين حرف دوچندان خواهد شد و برعكس.
استفاده از كلمه بدشانسي در چه جوامعي رواج بيشتري دارد؟
در هر جامعهاي با هر سطح تحصيلي ممكن است بحثهاي خرافي وجود داشته باشند. درسخوانده بودن باعث نميشود فرد، خرافي نباشد. احساس خوب و بد داشتن و اعتقاد به بدشانسي، از نوع خودشناسي شما نشات ميگيرد و خيلي با سطح سواد ارتباطي ندارد. جوامع بايد به سمتي حركت كنند كه دانش زندگي و هوش عاطفي خودشان را افزايش دهند.همانطور كه در ابتدا گفتم اصولا خوششانسي و بدشانسي معنا ندارد و اين خود افراد هستند كه با پندار و رفتارشان، خوشبختي را به دست ميآورند. افراد خوششانس معمولا 4 ويژگي دارند: خودباوري، مثبتانديشي، رابطه سالم با ديگران و اعتقاد به اينكه سرنوشت آدمها دست خودشان است.
رابطه خوشبختي و ثروت را چطور ميبينيد؟
ثروت با شادكامي رابطه مستقيم ندارد. ثروت يك عامل فرعي است. چگونه استفاده كردن از آن است كه ميتواند شادكامي يا به تعبير عاميانه، خوششانسي را به همراه داشته باشد؛ و برعكس.
آقاي دكتر! اگر بحث روانشناسي را کنار بگذاريم، شما در زندگي شخصي خودتان به خوششانسي و بدشانسي اعتقاد داريد؟
نه، به هيچوجه! من ياد گرفتهام كه خوشبختي يافتني نيست؛ دريافتني است و تنها راه خلاصي از اين اعتقاد خرافي نيز خودشناسي دقيق است.
منبع:www.salamat.com
/ن