چارچوب نظري، زوايا و بايسته هاي آن(3)

انديشمندان عرصه علوم اجتماعي پس از روبه رو شدن که با محدوديت ها و نارسايي ها چارچوب هاي نظري موجود در تبيين مسائل جديد پژوهشي، پيشنهادهايي به منظور حل اين مشکل و دستيابي به چارچوب نظري مناسب براي هر مسئله ، ارائه کرده اند.آنان معتقدند که لزومي ندارد پژوهشگر خود را به نظريه هاي موجود، محدود کند، زيرا گزينش نظريه
شنبه، 23 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چارچوب نظري، زوايا و بايسته هاي آن(3)

چارچوب نظري، زوايا و بايسته هاي آن(3)
چارچوب نظري، زوايا و بايسته هاي آن(3)


 

نويسنده: محمد دشتي




 

5. راه هاي دستيابي به چارچوب نظري منطقي
 

انديشمندان عرصه علوم اجتماعي پس از روبه رو شدن که با محدوديت ها و نارسايي ها چارچوب هاي نظري موجود در تبيين مسائل جديد پژوهشي، پيشنهادهايي به منظور حل اين مشکل و دستيابي به چارچوب نظري مناسب براي هر مسئله ، ارائه کرده اند.آنان معتقدند که لزومي ندارد پژوهشگر خود را به نظريه هاي موجود، محدود کند، زيرا گزينش نظريه اي که از ميان نظريه هاي موجود تنها يکي از راه هاي دستيابي به چارچوب نظري پژوهش است، بلکه پژوهشگر مي تواند در اين زمينه به صورت ابتکاري، چارچوب جديدي ارائه کند و آن را در فرايند پژوهش به بوته آزمايش بگذارد.(1)
در عين حال، صاحب نظران به محققان تازه کار توصيه مي کنند که، «ترجيحاً چارچوب نظري شناخته شده اي انتخاب کنند.» (2) و اين در شرايطي است که برخي پژوهشگران حوزه علوم اجتماعي، هيچ قيد و علاقه اي به نظريه هاي موجود ندارند، بلکه هر کدام، شخصا اقدام به نظريه پردازي مي کنند. ترنر با لحني انتقادي به اين گروه از پژوهشگران مي نويسد:
نتيجه اي که اين فرقه گري در ناحيه نظريه، براي جامعه شناسي دارد، آشکار کردن يک سري از رويکردهاي نظري غالباً آزمايش نشده ولي جالب است که عينکي را براي نگريستن و تفسير کردن حوادث در جهان اجتماعي فراهم مي آورد.(3)
به هر حال، يکي از راه هاي برون رفت از تنگناي کمبود چارچوب نظري مناسب، پردازش نظريه جديد براي چارچوب نظري تحقيق است.
گزينش چند نظريه يا بخش هايي از چند نظريه مناسب با مسئله مورد پژوهش و تلفيق آنها، شيوه ديگر دستيابي به الگوي نظري مناسب و منطقي است. إرل ببي مي نويسد:
هر يک از الگوهاي تبييني که مورد بررسي قرار دهيم، شيوه متفاوتي در باره نگريستن به زندگي انسان را نشان مي دهد... به شما توصيه مي کنم که هر يک را بررسي کنيد و به جاي اينکه بخواهيد در باره غلط بودن يا درست بودن هر کدام حکم صادر کنيد، ببنيد که حوزه چه شناخت هاي تازه اي را بر روي شما مي گشايند. و سرانجام، نمي توان الگوهاي تبييني را درست يا نادرست دانست؛ آنها به منزله شيوه هاي نگريستن، ممکن است کمابيش سودمند واقع شوند. سعي کنيد ببينيد که اين الگوهاي تبييني به چه ترتيب ممکن است برايتان مفيد باشند.(4)
إريک سلبين (5) نيز که کتاب انقلاب هاي نوين در امريکاي لاتين (1993م) از جمله آثار اوست، طي مقاله اي با عنوان «انقلاب در جهان واقعي» با نقد نظريه ساختارگرايي، پيشنهاد مي کند که بايد نظريه هاي جامعي تدوين گردد که طي آن، قدرت و اهميت و نقش عوامل مختلف، به ويژه نقش مردم و گزينش هاي آگاهانه و ارادي آنان، و خصوصاً نقش نخبگان و قهرمانان در کنار قدرت و نقش ساختارهاي اجتماعي در نظر گرفته شود.(6)
همچنين جان فورن به رغم تکيه بر نظريه «دولت محور» در تحليل تحولات اجتماعي، (7) خود اذعان مي دارد که اين الگوي تحليلي، همه متغيرها و عوامل موثر در تحولات اجتماعي را پوشش نمي دهد؛ از اين رو، گفته او، «در واقع، ممکن و گاهي هم مفيد است که تحليل هاي دولت محوري با برخي تحليل هاي ديگر، مانند تحليل [تضاد و کشمکش] طبقاتي به هم آميخته شود.» (8)
کم نيستند انديشمندان ديگري که آنان نيز تلفيق نظريه هاي مختلف و استفاده از هر نظريه براي تحليل بُعد يا ابعاد خاصي از پديده هاي اجتماعي را توصيه مي کنند. محمد امزيان دراين باره مي نويسد:
جامعه شناسي در قرن بيستم، ديگر، تفسيرهاي تک بعدي را قبول نمي کند و از اين مرحله گذر کرده است.اينک تداخل نهادها و همکاري آنها امري کاملا روشن است، به گونه اي که نمي توان گفت يک نهاد يا يک عامل، موثر يا متغير مستقل است و بقيه عوامل و نهادها، متغيرهاي وابسته به شمار مي روند.(9)
امزيان سپس به نقل از يکي از جامعه شناسان غربي به نام «لئوپلدفون ويژه» آورده است:
ميراث جامعه شناسي زيان بزرگي خواهد ديد اگر تسامع را از دست بدهيم و حق هر صاحب حقي را در زمينه هاي خاص به او واگذار نکنيم. اگر فکر کنيم که با خاموش کردن تمام شمع هاي موجود در حاشيه يکي از حوزه هاي جامعه شناسي مي توانيم به يک زمينه، نور بيشتري بتابانيم، اشتباه کرده ايم.(10)
ماکس وبر (1864- 1920م) نظر موافق نشان مي دهد،(11) روي هم رفته مخالف نظريه هاي تک عاملي از قبيل نظريه اقتصادي مارکس است(12) و متقابلا به تأثير عوامل متعدد و در واقع، تلفيق نظريه هاي مختلف در تحليل پديده هاي اجتماعي اعتقاد دارد، از اين رو، گاهي از نظريه ماکس وبر، با عنوان «کثرت گرايي علي» (13) و«کنش متقابل علي» (14) ياد مي شود.(15)
تالکوت پارسنز نيز معتقد است که هر نظريه تنها بخشي از واقعيت اجتماعي را منعکس مي کند.(16) همچنين او به متفکران قرن نوزدهم ايراد مي گيرد که «آنها به سادگي فکر مي کنند که تنها يک عامل (عامل اصلي) از قبيل وراثت، محيط جغرافيايي يا عامل اقتصادي قادر است مستقل از عوامل ديگر، نظام اجتماعي را زير کنترل قرار دهد.» (17) طبعا براي تبيين همه ابعاد حيات اجتماعي يا بايد به تلفيق نظريه هاي مختلف پرداخت و يا به تدوين نظريه اي جامع اقدام کرد که سهم همه عوامل دست اندرکار در واقعيت اجتماعي را ادا نمايد. در اين ميان، پارسنز در دوره نخست تئوري پردازي هايش، (18) در پي طرح نظري عامي بود که بتواند همه کنش هاي بشري را تبيين کند و او معتقد بود که نظريه او با عنوان «نظام اجتماعي» يا «کنش متقابل اجتماعي» و گاه با عنوان «متغيرهاي الگويي» و «حق انتخاب ارزش ها» که طي آن، افراد در کنش هاي اجتماعي کم و بيش ارادي و اختياري خود (19) براساس يکي از انگيزه ها و ارزش هاي پنج گانه عمل مي کنند،(20) از کارايي عام برخوردار است،(21) گرچه بر اين ادعاي پارسنز ايرادهايي نيز وارد شده است.(22)
راه حل ديگر براي دستيابي به چارچوب نظري منطقي در پژوهش، اصلاح و تکميل نظريه گزينش شده براساس واقعيت ها و ويژگي هاي خاص مسئله پژوهش و ويژگي هاي محيط و بستر مربتط با مسئله است . فرامرز رفيع پور پس از اشاره به نارسايي هاي نظريه هاي موجود مي نويسد:
در نتيجه، براي تحقيق در کشورهاي جهان سوم، اولا، چهارچوب تئوريکي تهيه شده نبايد آنقدر تنگ و سفت و تغييرناپذير باشد که توجه و بينش محقق به مسئله را محدود سازد و اجازه ورود علل ديگر را ندهد. ثانياً براي درک شرايط محيط مورد تحقيق، تحقيقات مقدماتي موشکافانه لازم است.(23)
وي در عين حال، پردازش چارچوب نظري جديد و حتي تلفيق چند نظريه و ارائه نظريه جامع الاطرافي را نيز رد نمي کند و مي نويسد:
برقرار کردن ارتباط بين يک مسئله جديد و تئوري هاي موجود دشوار است و بايد به تئوريهاي کم و بيش هم جوار و يا حتي دورتر نيز مراجعه کرد و از اين طريق، تئوري هاي موجود را گسترش داد و يا تئوري هاي جديد به وجود آورد... اين فرايندي است پايان ناپذير.(24)
در مجموع مي توان گفت که از ديدگاه صاحب نظران عرصه علوم اجتماعي، پژوهشگر در تعيين چارچوب نظري تحقيق خود، چهار گزينه پيش رو دارد: انتخاب يکي از نظريه هاي موجود به طور کامل و بدون هيچ گونه تصرف در اصول وآموزه هاي آن، اصلاح و تکميل يک نظريه پس از انتخاب، تلفيق چند نظريه و در نهايت، ارائه نظريه اي جديد براساس مطالعات تجربي يا بر اساس مباني فرهنگي و سنت ها و ارزش هاي پذيرفته شده خود و به بوته آزمايش گذاشتن آن براي اولين بار در حين پژوهش مورد نظر. البته در صورت انطباق و سازگاريي يکي از نظريه هاي موجود با مسئله مورد پژوهش، ترجيح با انتخاب آن نظريه است، چرا که چنين نظريه اي پيش از اين نيز کم و بيش تجربه شده و استحکام و واقع نمايي مطمئن تري دارد. آنچه در اين ميان حائز اهميت بسيار است، توجه به انطباق يک نظريه با مسئله پژوهش و روابط متغيرهاي مستقل و وابسته آن به طور کامل و فراگير و در عين حال به صورت طبيعي و منطقي و به دور از هر گونه تحميل و تعصب است.

6. بومي سازي چارچوب نظري
 

چنان که ذيل دو عنوان پيشين و در لابه لاي ديدگاه رفيع پور و امزيان ملاحظه کرديد، از جمله کاستي ها و مشکلات نظريه هاي موجود جامعه شناسي، خاستگاه فرهنگي و ارزشي و فکري اين نظريه ها و نوع روابط علي موجود ميان متغيرها براساس شرايط و ويژگي هاي جامعه مبدأ و خاستگاه اين نظريه هاست که طبعا اين ويژگي ها، نظريه هاي مزبور را از حالت دستاورد علمي محض و کلي که در مورد همه محيط ها و جوامع به طور يکسان قابل تطبيق باشد، خارج مي کند. چنين وضعيتي، حتي اگر در حد احتمال هم باشد، پژوهشگر را ملزم مي کند تا در صورت انتخاب يکي از نظريه هاي موجود براي چارچوب نظري تحقيق، با رويکردهاي انتقادي با آن نظريه برخورد کند و طبعا ابعادي از نظريه انتخاب شده را که با مباني مسلم فکري و فرهنگي و ارزشي جامعه خودي (جامعه خاستگاه مسئله تحقيق) و نوع روابط علي ميان متغيرها و جامعه خاستگاه مسئله تحقيق، همخواني ندارد، به نقد بکشد و به اصطلاح، نظريه گزينش شده را «بومي سازي» کند.(25)
همان گونه که ملاحظه شد، شکي نيست که آنچه از نظر علمي بايد در خصوص نقد و اصلاح يک نظريه صورت گيرد، «بومي سازي» نظريه به معناي دقيق اين کلمه است تا بتواند به راستي منعکس کننده کم و کيف روابط ميان متغيرها در جامعه خاستگاه مسئله تحقيق باشد و اين اقدام، وظيفه و حق هر پژوهشگري در هر جغرافياي سياسي و فرهنگي است.طبعا بومي سازي به هيچ وجه مرادف با «اسلامي سازي» نيست، و چنين برداشتي محدود از عنوان «بومي سازي» پذيرفته نبوده و نيست، هر چند که بومي سازي يک نظريه در خصوص مسائل اجتماعي جوامع اسلامي تا حد زيادي به اسلامي کردن آن نيز منجر مي شود، چرا که، اولا: انديشه هاي اسلامي نوعاً مبناي تعاملات اجتماعي مسلمانان است، ثانياً: انديشه ها و مفاهيم اجتماعي اسلام در واقع، منعکس کننده کم و کيف تعاملات اجتماعي انسان ها و چگونگي نقش آفريني برخي عوامل اجتماعي در مقياس کلان است.
به هر حال، در زمينه بومي سازي چارچوب نظري پژوهش - چنان که گذشت - پيشنهاد رفيع پور اين است که در صورت کاربرد يک نظريه پيش ساخته در پژوهش جديد، براي درک شرايط حاکم بر محيط مربوط به تحقيق جديد، بايد پژوهش هاي مقدماتي موشکافانه صورت گيرد تا مشخص شود که آيا بستري که چارچوب نظري اقتباس شده در آن شکل گرفته، با محيطي که خاستگاه مسئله پژوهش جديد است، هماهنگي و سازگاري دارد يا خير. به طور مثال، بايد بررسي شود که آيا کم و کيف روابط علي ميان متغير وابسته با متغيرهاي مستقل در پژوهش حاضر و نيز نظام فکري- فرهنگي و ارزشي حاکم بر خاستگاه مسئله پژوهش، به همان گونه است که در چارچوب نظري گزينش شده ترسيم شده يا خير.(26) طبعاً در صورت وجود تفاوت هاي محسوس ميان نوع روابط علي حاکم ميان متغيرها در جامعه مبدأ نظريه الگو، با نوع روابط علي حاکم ميان متغيرها در جامعه خاستگاه مسئله پژوهش و نيز در صورت ناسازگار بودن خاستگاه فرهنگي و فکري و ارزشي نظريه گزينش شده که به گونه اي در آموزه ها و اصول نطريه انعکاس يافته، اصلاح و تعديل و منطقي ساختن نظريه مأخوذ، براساس اصول فرهنگي- فکري و ارزشي جامعه خاستگاه مسئله پژوهش، ضروري است.

پي نوشت ها :
 

. ريمون کيوي و لوک وان کامپنهود، روش تحقيق در علوم اجتماعي، ص 89،88،81؛ احد باقر زاده ، روش تحقيق در علوم اجتماعي، ص 99.
2. همو، روش تحقيق درعلوم اجتماعي ، ص96.
3. اچ. ترنر جاناتان، مفاهيم وکاربردهاي جامعه شناسي، ص51.
4. ارل ببي، روش هاي تحقيق درعلوم اجتماعي ، ج1، ص98.
5. Ericeselbin
6. اريک سلبين، «انقلاب درجهان واقعي»، به نقل از : جان فورن، نظريه پردازي انقلاب ها ، ترجمه فرهنگ ارشاد، ص169.
7. جان فورن، نظريه پردازي انقلاب ها، ترجمه فرهنگ ارشاد ،ص28.
8 همان، ص40.
9. محمد محمد امزيان، علوم اجتماعي از اثبات گرايي تا هنجار گرايي، ص 113.
10. همان، ص117.
11. اچ. ترنر جاناتان، مفاهيم وکاربردهاي جامعه شناسي، ص 34، 35؛ برايان اس. ترنر، وبر و اسلام، ترجمه حسين بستان و ديگران، ص 49، 68.
12. برايان اس. ترنر، وبر و اسلام، ترجمه حسين بستان و ديگران ، ص 49.
13. causal pluralism.
14. casual interactionism
15. برايان اس. ترنر، وبر و اسلام، ص46، 52.
16. غلام عباس توسلي. نظريه هاي جامعه شناسي، ص24.
17. همان، ص 241،242.
18. همان، ص 245؛ جورج ريتزر، نظريه هاي جامعه شناسي، ترجمه محمد صادق مهدوي وهمکاران ، ص60.
19. غلام عباس توسلي، نظريه جامعه شناسي، ص 240، 242، 245؛ ريتزر، نظريه هاي جامعه شناسي، ص 65، 68.
20. توسلي، همان، ص242، 243.
21. همان، ص 239،244،245،248.
22. همان، ص245.
23. فرامرز رفيع پور، تکنيک هاي خاص تحقيق در علوم اجتماعي ، ص15.
24. همان، ص14،13.
25. همان، ص 15،14.
26. همان، ص15.
 

منبع: تاريخ در آينه پ‍ژوهش-شماره 25
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط