تاريخ به مثابه فرايند انديشه(1)

اصطلاح «تاريخ جديد» يا «تاريخ جامع» ناظر بر تغيير و تحولي است که در دو حوزه روش و موضوعات علم تاريخ رخ داده است. البته اين طرز نگاه به تاريخ بيشتر گوياي رويکرد مورخان غربي به مقوله علم تاريخ است.
شنبه، 23 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ به مثابه فرايند انديشه(1)

تاريخ به مثابه فرايند انديشه(1)
تاريخ به مثابه فرايند انديشه(1)


 

نويسندگان:
علي رضا واسعي*
محمد مهدي سعيدي**


 
در مروج الذهب و التنبيه و الاشراف مسعودي

چکيده
 

اصطلاح «تاريخ جديد» يا «تاريخ جامع» ناظر بر تغيير و تحولي است که در دو حوزه روش و موضوعات علم تاريخ رخ داده است. البته اين طرز نگاه به تاريخ بيشتر گوياي رويکرد مورخان غربي به مقوله علم تاريخ است.
در اين پژوهش سعي بر آن است تا با بازخواني آثار موجود مسعودي اثبات شود که آنچه امروزه به تاريخ جديد موسوم شده که بارزترين مشخصه آن تنوع موضوعات و نگاه تحليلي به رويدادهاست، سابقه اي دست کم هزار ساله درتمدن اسلامي دارد.
در اين نگارش به رويکردهاي گوناگون مسعودي پرداخته شده است، هم در حوزه روش تاريخ نگاري که نگاهي تحليلي به رويدادها و امور واقع داشته و هم در حيطه موضوعات علم تاريخ که در اينجا به عمده ترين آن موضوعات از قبيل علوم، جغرافيا، محيط زيست، فرهنگ و اجتماع اکتفا شده است. البته درباره رويه هاي نظري وي نيز به اجمال بحث شده است.
کليد واژه ها: تاريخ جديد، تاريخ جامع، روش هاي تاريخ نگاري، تاريخ زيست محيطي، فلسفه نظري تاريخ اجتماعي وفرهنگي، تاريخ علوم وتاريخ جغرافيايي.

مقدمه
 

تاريخ زماني شکل گرفت که انسان از سير زمان آگاه شد و مفهوم حال، آينده و گذشته را با توجه به تغييرات محيط درک نمود. سپس بشر خود را شناخت و حوادث گذشته را به خاطر سپرد. نتيجه اين شناخت و رويدادها به شيوه ها و قالب هاي مختلفي در جامعه ساري و جاري گرديد که بارزترين نمونه هاي آن، اسطوره ها و قصه هاست که به تدريج از شکل شفاهي خارج شد و بعد از آشنايي بشر با خط و نگارش، ثبت و ضبط گرديد. بديهي است که موضوع اين سطح از تاريخ، رويدادهايي بسيار مهم بود که در سرنوشت انسان ها و جوامع، موثر بودند؛ حوادثي مانند جنگ ها، نبردها، حماسه ها و قهرماني ها، از اين رو تاريخ نيز معنا و مفهوم ثبت و ضبط رويدادهاي نظامي، سياسي وحماسي پيدا کرد. (1) و مفهوم «بررسي رويدادهاي گذشته» مهم ترين معرف اين حوزه معرفتي بشر قلمداد گرديد. (2) و به همين دليل بود که در اين مرحله، تاريخ هم سنگ با قصه سنجيده مي شد، زيرا قصه نيز در واقعيت هاي حيات بشري ريشه داشت. در ادبيات مسلمانان نيز بين روايات تاريخ با قصه، بسيار نزديکي است، حتي قرآن از سرگذشت بشر به «قصص» تعبير آورده است، از اين رو به نظر ولتر، تاريخ قصه اي است که به عنوان حقيقت روايت مي شود.(3)
به هر حال آنچه اتفاق افتاده بود، دستيابي بشر به سطحي از آگاهي بود که در پرتو آن رويدادها و آنچه در نظرشان مهم جلوه مي نمود را ثبت و ضبط مي کردند. اما بشر به اين اکتفا نکرد و با تجربه اندوزي از سرگذشت پيشينيان به حوزه درک و فهم خود وسعت بخشيد و کم کم وارد صحنه خودآگاهي شد، ولي تاريخ همچنان تحت سيطره نگاه جزئي با موضوع و حوزه بررسي محدود قرار داشت.
آنچه مشهور است اين است که اين روند، يعني نگرش جزئي به رويدادها و به طور کلي به تاريخ تا قرن هاي 17 و 18 ميلادي همچنان ادامه داشت. در اين دوران بود که نگاه بشر، به علوم اجتماعي و از جمله تاريخ، تحت تأثير رويکردهاي سنت شکنانه و در سايه اعتقاد به قدرت و تسلط بر خود، و محيط و آگاهي از حق خود بر وضع قوانين حاکم بر زندگاني اش متحول شد. نتيجه اين نگرش جديد در حوزه موضوع تاريخ، نگاه جامع آن به کليه تحولات حيات بشري است، اعم از توليدات مادي و غير مادي. در اين ديدگاه، تاريخ، تمام عرصه هاي فعاليت انسان ها را در بر مي گيرد و آنچه فاعل آن انسان محسوب مي شود در حيطه موضوع خود مي پندارد. محور اصلي و ستون فقرات تاريخ، «نوع انسان» است (نه چون تاريخ سنتي «انسان خاص»)؛ انساني که عميقاً درگير کنش و واکنش با ديگران و محيط خود است و محصول اين کنش ها شکل گيري جامعه، ساختارها، نهادهاي معرفتي و غير معرفتي است که حاصل آن، معرفت بشري است و تاريخ، همين معرفت و فراين تحول و دگرگوني است که برايند آن ترقي و تکامل است. موضوع تاريخ با اين تعبير طبيعتا حيات اجتماعي بشر در بستر زمان خواهد بود؛ يعني آن بخشي از رفتارها، عملکردها، کنش و واکنش هاي انساني که با رفتارها و عملکردهاي ديگر انسان هاي زمانه يا ادوار بعد پيوند يافته و مجموعه اي بسيار پيچيده از ساختار و رفتار اجتماعي و حيات انساني و انسان تاريخي را پديد آورده است.(4)
به اين ترتيب، تاريخ جديد به تحليل نظام ها، به دگرگوني هاي اقتصادي و اجتماعي در دراز مدت و به تغييرات جغرافيايي - تاريخي در دوراني بس طولاني مي پردازد و رويداد چون کفي خواهد بود بر اين ساختارها.
طبق اين ديدگاه، تاريخ ديگر جولانگاه شرح و بسط رويدادهاي سياسي- نظامي و نقش آفريني هاي مردان بزرگ نبود، بلکه تاريخ به تحول اساسي دست يافته بود و به تعريف و تبييني جديد که حوزه و گستره موضوعات مورد بررسي اش را -همان طور که بيان شد- به تمامي تطورات و تغييرات آنچه مربوط به بشر مي شد، تعميم داده بود و پا به پاي ساير علوم حرکت مي کرد، حتي زماني تحت تأثير تجربه گرايان، رويه اي چون روش علماي طبيعي را در پيش گرفته بود. و اين همه متأثر از تحولاتي بود که در افق بينش و نگرش انسان به جهان و انسان رخ داده بود.
هر گاه نظريه اي در حوزه هاي مختلف علمي سر برمي آورد مورخان از آن غفلت نمي ورزيدند. براي مثال، زماني که داروين نظريه تکاملي خود را در مورد جانواران مطرح کرد، جامعه شناسان و مورخان با در نظر داشت جامعه به مثابه موجودي زنده، جامعه بشري را «رو به تکامل» تلقي کردند.(5) بدين گونه بود که علوم اجتماعي و تاريخ وارد حيطه «علميت» شدند و البته اين مسئله زماني قوت گرفت که تعريف از علم متحول شده و از مسائل و موضوعات ايستا و بي قيد زمان به مسائل متغير و متحول تغيير ماهيت داده بود. با اين تحولات و تطورات، «تاريخ سنتي» جاي خود را به تدريج به قرائتي جديد از تاريخ مي سپرد. آنچه امروزه در غرب از آن به عنوان «تاريخ جديد» ياد مي شود، حوزه اي وسيع از موضوعات مختلف را در بر مي گيرد و تقريبا به همه فعاليت هاي بشري مي پردازد. در اين ديدگاه هر چيزي گذشته اي دارد که به طور اصولي مي توان آن را بازسازي کرد و به ديگر چيزهاي گذشته پيوند زد و بدين ترتيب، موضوعات گوناگون در حيطه مطالعات تاريخي قرار گرفت؛ از تاريخ انديشه گرفته تا تاريخ جنون، مرگ، آب و هوا، و حتي سکوت؛ يعني هر چيزي که زمينه پذيرش تغيير را در زمان و مکان دارد.(6)
همه اين تحولات و تطورات، جريان و سير تاريخي اين علم را در غرب نشان مي دهد. در واقع، تفاسير و مفاهيم جديد از تاريخ عملا بر منابع تاريخي جهان غرب بنا شده و مسلمانان عادتاً چندين قرن است که پيرو دنباله رو غرب در همه زمينه ها و از آن جمله، معارف تاريخي است. آنچه آنها با توجه به وضعيت ذخاير تاريخي خود نگاشته اند- درست يا غلط- در همه جوامع، از جمله جامعه مسلمانان تعميم داده شده است. متأسفانه انديشمندان اسلامي هنوز نتوانسته اند خود را از سيطره فکري - پژوهشي غرب رها سازند و مسائل علمي و جاري جامعه شان را با توجه به وضعيت فرهنگي- اجتماعي و ديگر مسائل جوامع مسلمانان بررسي کنند.
آنچه در اين گفتار بيان شد سير تطور علم تاريخ، دقيقاً از منظر غربيان بود و کسي نمي تواند ادعا کند که همين مراحل و سير تطور در حوزه معارف تاريخي بر جامعه مسلمانان قابل تطبيق است.
در اين نگارش سعي بر آن رفته است که اثبات شود اين الگوي غربي قابل خدشه و تشکيک است و اين سهم و اين هدف در صورتي محقق مي شود که منابع تاريخي و خبري جوامع اسلامي، بازخواني شود. تلاش نگارنده بر دستيابي به همين هدف استوار شده و با در نظر داشت آثار گران سنگ مورخ و جهانگرد انديشمند ابوالحسن علي بن حسين به علي مسعودي، به نام هاي مروج الذهب و معادل الجوهر والتنبيه والاشراف اين مسئله پيگيري خواهد شد که تاريخ آن گونه که در جوامع غربي از تطور آن ياد شده، صرفاً به وضعييت تاريخي جوامع غربي اختصاص دارد، اما در جوامع اسلامي، حدود هزار سال قبل از اين دوره و زماني که مسعودي آثارش را نگاشت، تاريخ صرفاً جنبه نقل حوادث و رويدادهاي سياسي- نظامي، زندگي نخبگان و حاکمان نداشته، بلکه هم بعد اجتماعي آن پر رنگ بود و هم موضوعات و معارف مطروحه در آن متنوع، و مهم تر اينکه براي بررسي علل و عوامل و تحليل رويدادها ديدي جامع و ساختاري، فراتر از رويدا هاي صرفا تاريخي به پديده هاي اجتماعي داشته است.
درواقع، مي توان گفت که مفهوم تاريخ جديد به وضوح بر آثار مسعودي قابل تطبيق است. مسعودي به آنچه مرتبط با فعاليت، انديشه و فکر بشر است، نگاهي جامع دارد. به عبارت ديگر، «آنچه بشر از خود بر جاي نهاده» موضوع تاريخ است و تاريخ عبارت است از: «ثبت و ضبط فرايند انديشه بشر». اگر انسان آنچه مي انديشيد «ثبت و ضبط نمي کرد، آغاز علم نابود، و آخرش ضايع مي شد، چرا که هر علمي را از اخبار [تاريخ] استخراج و هر حکمي را از آن استنباط کنند. فقه از آن مايه گيرد و فصاحت از آن فايده اندوزد و اصحاب قياس بر آن بنا نهند و بر اصل مقالات بدان احتجاج و استدلال کنند. دانش و معرفت مردم از آن اخذ گردد و امثال حکيمان در آن يافت شود. مکارم و فضايل اخلاق از آن اقتباس گردد، آداب سياست و مملکت داري و دورانديشي را در آن جويند و نکته هاي غريب از آن آموزند و دقايق عجيب از آن گلچين کنند».(7)
به هر حال، متن ياد شده، مبين اين امر است که نتيجه فعل و فکر بشر، آنچه درخور ثبت و ضبط است همان فرايند و جريان انديشه بشر از آغاز تا انجام است که به آن «تاريخ» گويند. آيا اين همان چيزي نيست که بشر امروز از دست يافتن به اين تغبير از تاريخ برخود مي بالد و از «تاريخ جامع» سخن مي راند؛ تاريخي که گذشته از تنوع در موضوعات و بررسي زواياي مختلف زندگي جمعي و فردي بشر، وجه همت خود را کشف و تبيين وتحليل ساختارها و نظام هاي حاکم بر جوامع بشري قرار داده، که اين امر صرفاً براساس مطالعه کلي و فراگير جامعه و بهره مندي از علوم مختلف انساني و با در نظر داشت رويکردهاي گوناگون تاريخ (تاريخ اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و...) و جغرافيا ميسر است. به عبارت ديگر، در اين ديدگاه، آثار دگرگوني هاي اقتصادي- اجتماعي (درازمدت)، جغرافيايي و اقليمي (در دوره اي بس طولاني) بر شکل گيري ساختارها و تغييرات آن بررسي مي شود،(8) رويه اي که در آثار مسعودي دقيقاً به آن عمل شده و گذشته از طرح و بررسي موضوعات گوناگون و متنوع تاريخي (تاريخ دايره المعارفي) به آثار متقابل دگرگوني هاي مذکور برشکل گيري پديده ها به کرات توجه شده است. توجه ايشان به تأثير محيط و جغرافيا بر سبک زندگي افراد و حتي فيزيولوژي اقوام و نژادها، شکل گيري تمدن ها و جوامع، تفاوت فکري و فرهنگي آنها در همين راستا قابل بررسي است. اصولا صحبت ايشان از مباحث مختلفي چون درياها، اقيانوس ها، کوه ها، رودها، اقليم ها، جزر و مدها و بسياري از پديده هاي اقليمي و جغرافيايي ديگر و مورد توجه ايشان، براساس همين ايده، قابل پيگيري است که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد.
از نظر مسعودي تاريخ بدين معنا جامع است که افضل و مرجع علوم به حساب مي آيد، به طوري که «هر سخني با آن پيوند مي يابد و در هر مقامي با آن زينت مي جويند و تجمل از آن مي خواهند و هر محفل و انجمني به آن محتاج مي باشد و فايده اي تام بر آن مترتب مي گردد و مخاطب عالم گيري مي يابد، عالم و جاهل از استماع آن بهره مند مي گردند، احمق و عاقل از آن خشنود مي شوند و با آن انس مي گيرند، خاص و عام بدان راغب مي شوند و عرب و عجم به روايت هاي آن رو مي آورند.»(9)
براساس همين طرز فکر، آثار مسعودي ، اعم از دو اثر موجود و کتاب هاي مفقود ايشان در زمينه تاريخ (اخبار الزمان والاوسط)، حاوي مطالبي است که به رغم انتظار زمانه ما صرفاً رنگ و بوي سياسي- نظامي نمي دهند، بلکه مطالب متنوع و گوناگوني دارند و حوزه وسيعي از موضوعات مختلف را در برگرفته اند، مانند:
- تاريخ زيست محيطي و جغرافيايي: کيفيت زمين و شهرها و شگفتي هاي آن، درياها، درياچه ها، رودها، مصب ها، کوه ها، معادن، جزاير، بنادر، تغييرات سطح آب ها، پيشروي و پسروي درياها در خشکي، جابه جايي رودها و علل آنها، اختلافات اقاليم و عوامل آن ها و وسعت مناطق.
- تاريخ اجتماعي و فرهنگي: طوايف و نژادها، آداب و رسوم، عقايد و باورها، سلوک حاکمان و سرگذشت آنها، پيامبران و آموزه هايشان.
- تاريخ تمدن و علم: علوم و فنون، بناهاي مهم و متبرک، ابداعات ملل و ملوک و ذکر تقويم و ماه ها.
همه اين مضامين را آنجا که از انگيزه هاي خود در باره تأليف کتابش مي نويسد (وکان ما دعاني الي تأليف کتابي هذا في التاريخ واخبار العالم...) (10) از آن به «تاريخ» تعبير مي آورد.
رويه وي در معرفي آثار مورخان نيز مبين اين مطلب است، آثاري که عناوين آن صراحت در تاريخ ندارد، ولي ايشان آنها را جزء کتاب هاي تاريخي دانسته است:
الحيل و المکايد في الحروب اثر جليل بن هيثم، الاغاني نگاشته اسحاق بن ابراهيم موصلي، ابيات العرب نوشته ابوسعيد سکري، المسالک والممالک از ابن خرداد به، تاريخ الجامع لفنون من الاخبار والکوائن في الاعصار قبل الاسلام و بعده اثر ابي عبدالله محمد بن حسين بن سوار، المعارف نوشته ابوعبدالله مسلم بن قتيبه دينوري، تاريخ طبري از ابوجعفر محمد بن جرير طبري که به قول مسعودي در مقايسه با همه کتاب ها و تأليفات ديگر سر است که اقسام حوادث و سرگذشت هاي گوناگون را فراهم آورده و از علوم مختلف سخن دارد. (11)
در اين پژوهش، فشرده اي از رويکردهاي مسعودي در خصوص موضوعات فوق با استناد به بخش تاريخ جهاني دو اثر گران بهاي وي: مروج الذهب و معادن الجوهر والتنبيه والاشراف عرضه مي شود؛ آنچه از گفتار خود مسعودي بر مي آيد. (12)
دست کم چهار اثر وي که عبارت است: از اخبارالزمان، الاوسط، مروج الذهب والتنبيه والاشراف طبق طرح و چارچوب واحدي به نگارش در آمده که عمده وجه تمايز آنها اجمال و تفصيل آنهاست، از اين رو، در اين پژوهش به مروج الذهب که مفصل تر وکامل تر از التنبيه والاشراف است، توجه شده، هر چند التنبيه والاشراف در بعضي از موضوعات، جمع بندي، دسته بندي و تفصيل بيشتري در مقايسه با مروج الذهب دارد که در جاي خود مورد استفاده قرار گرفته است.

پي نوشت ها :
 

*استاديار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي
**دانش پژوه کارشناس ارشد تاريخ تمدن اسلامي جامعه المصطفي العالميه
1. حسينعلي نوذري، فلسفه تاريخ ، روش شناسي وتاريخ نگاري، ص 109؛ دکتر رافت الشيخ، تفسير مسارالتاريخ، ص 7.
2. فاطمه قدوره الشامي، علم التاريخ تطور مناهج الفکر و کتابه البحث العلميمن اقدام العصور الي قرن العشرين، ص12.
3. عبدالحسين زرين کوب، تاريخ در ترازو، ص28.
4. حسن حضرتي، تأملاتي در علم تاريخ وتاريخنگاري اسلامي ، ص18 و 15.
5. ئي اچ کار، تاريخ چيست؟، ترجمه دکتر حسن کامشاد، ص92 و 91.
6. سهيلا ترابي فارساني، «مقاله تاريخ جديد، گذشته وآينده»، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، دي و بهمن 1386، ص6.
7. ابوالحسن علي بن حسين بن علي مسعودي، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج2، ص 298 و 297.
8. سهيلا ترابي فارساني، «مقاله تاريخ جديد، گذشته و آينده»، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، دي و بهمن 1386، ص6.
9. مسعودي، مروج الذهب، ج2، ص298 و 297.
10. همان، ج1، ص9.
11. همان، ج1،ص 9 و 10 و 11.
12. همان، ج1، ص7 و 8 ؛ مسعودي، تنبيه الاشراف ، ص112،113،17،165 و 363.
 

منبع: تاريخ در آينه پ‍ژوهش-شماره 25
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط