تاريخ به مثابه فرايند انديشه(2)

در رويکرد روايي، توجه مورخ به امور جزئي، شخصي و فردي است نه علم به کليات و يک سلسله قواعد و ضوابط و روابط که در حيطه رويکرد تحليلي و علمي مطرح هستند. در رويکرد روايي، علم به بودن هاست. نه شدن ها که همگي به گذشته تعلق دارند.(1) به عبارت ديگر، رويکرد روايي، يعني نوشتن آنچه انجام شده نه آنچه انديشيده شده است
شنبه، 23 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ به مثابه فرايند انديشه(2)

تاريخ به مثابه فرايند انديشه(2)
تاريخ به مثابه فرايند انديشه(2)


 

نويسندگان:
رضا واسعي*
محمد مهدي سعيدي**



 
در مروج الذهب و التنبيه و الاشراف مسعودي

رويکرد تحليلي درتاريخ نگاري:
 

اصولاً در مبحث روش هاي تاريخ نگاري دو رويکرد قابل طرح است: رويکرد روايي و رويکرد تحليلي (علمي)
در رويکرد روايي، توجه مورخ به امور جزئي، شخصي و فردي است نه علم به کليات و يک سلسله قواعد و ضوابط و روابط که در حيطه رويکرد تحليلي و علمي مطرح هستند.
در رويکرد روايي، علم به بودن هاست. نه شدن ها که همگي به گذشته تعلق دارند.(1) به عبارت ديگر، رويکرد روايي، يعني نوشتن آنچه انجام شده نه آنچه انديشيده شده است که به صورت تاريخ افکار و عقايد نمود مي يابد.(2) در واقع، تاريخ نويسي روايي، دانشي است که به گزارش حوادث، بدون ارائه تحليل، مي پردازد، هر چند ممکن است داوري هايي هم داشته باشد،(3) ولي برآيند گزارش ها، مبين صرف حوادث است.
اما رويکرد تحليلي، علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگي هاي گذشته است که از مطالعه، بررسي و تحليل حوادث و وقايع گذشته به دست مي آيد.
آنچه محتوا و مسائل «تاريخ نقلي» را تشکيل مي دهد (حوادث و وقايع گذشته) به منزله مبادي و مقدمات اين علم به شمار مي رود، و از آنها براي کشف طبيعت حوادث گذشته و روابط علي آنها بهره برداري مي شود.
در رويکرد تحليلي، مورخ سعي مي کند به يک سري قواعد و ضوابط عمومي و قابل تعميم به همه موارد مشابه درحال وگذشته دست يابد. (4) بنابراين آنچه زير بناي تاريخ نگاري تحليلي است «به کارگيري نيروي انديشه و تعقل در کشف حقايق و رموز حاکم بر جريان تاريخ» است؛ همان عنصري که مسعودي آن را بستر و محور تدوين آثارش قرار داده و هميشه بر اين باور است که «هرگز از رأي صواب که عقل برآن بنا گرديده، نبايد منحرف شد که هر کس رأي صواب و ثمره عقل را رها کند به هلاکت افتد».(5)
به عقيده مسعودي رفتار مغاير با نظام طبيعي و ارگانيکي بدن باعث بيماري و درد است؛ يعني آنچه مهم است و غالب، افعال ناشي از تعقل است نه رؤياها و آداب و عادات و سنن مردم. تلاش وي بر آن است که مردم رويه اي در پيش گيرند که موافق عقل باشد، هر چند سنن و رويه هاي اجتماعي ناشي از جهالت زير پا نهاده شود.(6) به اين ترتيب، مسعودي رويکردي تعليلي و تحليلي در پيش مي گيرد و آثار خود را بر آن استوار مي سازد، و براي صحت و سقم باورها و گزارش هاي متقدماتش از پديده ها و رويدادها، همواره از محک و ميزان عقل بهره مي گيرد و به روش هاي گوناگون آنها را مي آزمايد و بدين وسيله درصدد اصلاح عقايد سلف خود بر مي آيد. اين رويه در سراسر آثارش قابل بازيابي است؛ هر جا لازم ديده از آن نهايت بهره را برده است تا واقعيت ها را آن چنان که هست نشان دهد. آيا اين سبک، همان روشي نيست که امروزه به نام «روش تاريخ نگاري تحليلي» از آن ياد مي کنيم يا همان رويکردي نيست که ابن خلدون چندين قرن بعد از وي به ضرورت آن تأکيد کرد و مورخان را به پاي بندي به آن ترغيب نمود؟
مسعودي از اين رويه، هم در بررسي پديده هاي طبيعي و جغرافيايي استفاده کرده است و هم در بررسي عقايد، باورها، افکار، گزارش هاي مورخان و در يک کلام رويدادهاي فرهنگي اجتماعي. وي تلاش وافري مي کند تا ريشه پديده هايي چون حوادث افکار، ايده ها، رويدادها، اقوام و بسياري ديگر از چيزها را بنماياند. آنچه که صحبت از وجود «نسناس» و ساير موجودات افسانه اي در افواه عموم يا در گزارش نويسندگان است، (7) آن را با دليل نفي نموده و ساخته ذهن عوام مي داند.
وي بنا دارد هر گونه نقلي را نپذيرد، بلکه معتقد است بايد گزارش ها را مورد بررسي قرار داد. براي نمونه، وي به گزارش عمر وبن جاحظ در مورد چگونگي تغديه نوزاد کرگدن شک نموده، از آن تفحص کرده و نظريه وي را رد مي کند. (8) همچنين در مورد قوم ثمود با توجه به آثار تمدني بر جاي مانده آنها که در مقياس و اندازه معمول زمان خود ايشان است، نتيجه مي گيرد که نبايد از لحاظ جثه و پيکره با مردم زمانه شان تفاوتي داشته باشند. برعکس در مورد قوم عاد، عظمت جسمي آنها را با توجه به اينکه ابنيه شان غير عادي است، تأييد مي کند. (9)
نقادي وي حتي حوزه عقايد و افکار عامه را نيز در بر مي گيرد و سعي مي کند علت واقعي آنها را روشن سازد. وي به ويژه درباره علت روي آوري مردم به عقايدي چون بت، آتش و ستاره پرستي به تفصيل سخن مي گويد،(10) همچنان که باورهاي مردم را در باره کيفيت اژدها و علل بروز و ظهور آن به تفصيل بيان مي دارد. مسعودي زماني که حکايت عمران بن جابر را (که در جست وجوي «عين الشمس» و «سرچشمه نيل» در امتداد نيل به حرکت افتاد) نقل مي کند آن را از قبيل خرافات محدثان قشري مي داند؛ راويان و محدثاني که صرفاً نقل مي کنند و تعقل به خرج نمي دهند وي پس از نقل پاره اي از عقايد عجيب مردم که از افواه و منابع مختلف گرفته است، مي گويد:
آنچه گفتم نه ممتنع است و نه واجب، بلکه ممکن و جايز است، چرا که طريق روايت آن، خبر واحد است و به تواتر و استقاضه نرسيده است تا موجبات علم و يقين را فراهم سازد. البته اگر به دلايلي که موجبات صحت را فراهم مي سازند قرين گردند مي بايست آن را مسلم پنداشت.(11)
دغدغه مسعودي اين است که بايد در ميان انبوه گزاره ها روزنه اي براي رسيدن به واقعيت باز نمود؛ راهي منطقي و مبتني بر عقل که کمترين خطا را براي ما به ارمغان آورد. براين اساس، - ظاهراً متأثر از علماي علم اصول فقه - يکي از ملاک هاي پذيرش خبر واحد را تواتر آن مي داند که هم موجب علم به واقع است و هم در مقام عمل، شايسته به کار بستن و رافع تکليف است، اما خبر واحد معتبر را مانند اصوليون صرفاً شايسته عمل و به کاربستن مي داند، ولي يقين آور نمي داند. از سوي ديگر به نظر ايشان برخي از اخبار ويژگي هايي دارد که حتي در مقام عمل نيز شايسته به کار بستن نبوده، حد نصاب لازم را براي جهت دهي و سامان دهي زندگي ندارد، بلکه صرفاً احتمال صحت را به همراه دارد.(12)

سند و شاهد تاريخي براي اين تأثيرگذاري
 

ولي آنچه مهم است ضرورت تفکيک «سره» از «ناسره» مي باشد که ايشان به مسئله مهم در گزاره هاي تاريخي پي برده است. مسعودي در جايي که گزاره ها خبر واحد است براي رسيدن به واقعيت، قوه تعقل و تحليل را به کار مي گيرد. به طور مثال، درباره اتصال درياها به همديگر، با استفاده از اين روش، به اين نتيجه مي رسد که همه درياها جز درياي حبشه با هم مرتبط هستند؛ (13) يعني با استدلال ثابت مي کند آن پاره چوب هاي کشتي که با الياف به هم متصل شده اند، متعلق به محل کشف (درياي روم) نيست، زيرا در درياي جبشه صرفاً به چنين اليافي کشتي ها را به هم وصل مي کنند، از اين رو، وجود اين پاره چوب ها را مبين وجود ارتباط مستقيم اين دو درياي به ظاهر نامرتبط مي داند. همچنين از کشف «عنبر» در اين گونه کشتي ها به اين نتيجه مي رسد که درياي مديترانه و چين بايد با هم ارتباطي داشته باشند. (14)

رويکرد نظري در بررسي هاي کلان تاريخي (فلسفه نظري تاريخ)
 

مسعودي علاوه بر تحليل رويدادها وپديده هاي جزئي، در خصوص پديده هاي کلان اجتماعي، شکل گيري جوامع و مدنيت ها و احياناً افول جوامع مترقي و متمدن نيز اشاره هايي دارد که مبتني بر همان رويکرد تحليلي و تعقلي است. براي مثال، به علل صحرانشيني مي پردازد و براي پاسخ گويي به اين پرسش که چرا اقوامي چون ترک و کرد و بجه و بربر صحرانشيني برگزيده اند، اقوال مختلفي را به عنوان علت يا علل بيان مي دارد. از جمله اينکه مي گويد: نسل اولي بشر همه صحرانشين بوده اند و عده اي از آنها ساکن شدن و مسکن ساختند و عده اي ديگر همچنان صحراگرد باقي ماندند و آن هم به ضرورت تغيير چراگاه ها و نيازهاي معيشتي که تابع شرايط طبيعت بود. نظر ديگري که مطرح مي کند اشاره دارد به رواج اين مسئله بعد از طوفان نوح (ع) با همان رويه فوق. و پذيرش اين شيوه زندگي را از سوي عرب ها به اين دليل مي داند که به آنها آزادي و اختيار بيشتري مي بخشيد.(15)
مسعودي همچنين به نقش و تأثير محيط بر روحيه و اخلاق انسان ها مي پردازد و روايات و دلايلي براي اثبات آن ذکر مي کند. اخلاق خشن و ناهنجار اقوام ساکن در کوه ها و دره ها را متناسب با پستي و بلندي زيستگاه هايشان مي داند که اعتدال در آنجاست نيست و موجب مي شود اخلاق ساکنانش تند و ناهنجار شود. وي براي اين منظور، نمونه هايي از نواحي مختلف آب و هوايي ذکر مي کند. براي مثال، در مورد حجاز، و خراسان مي نويسد: حجاز حجاب و حاجز بين شام، يمن و تهامه است. هوايش در روز داغ، و شبش رنج آور است. جسم را لاغر و نحيف سازد و دماغ را خشک و قلب را شجاعت بخشد. همت را بلند گرداند و کينه را برانگيزد و آن سرزمين، محل قحطي، بي حاصلي و مشقت است. يا در مورد خراسان معتقد است که سر را بزرگ، جسم را عظيم، حلم و بردباري را لطيف سازد، مردمانش عاقل و بلند همت اند و فهم و درک عميق و رأيي روشن و حسن تشخيص دارند. در نهايت، بهترين سرزمين را مناطقي معتدل مي داند که بر هوش، عقل، طبع، قريحه، رنگ، جسم و به طور کلي بر ميزان توانمندي مردمانش در سازندگي مؤثر است.(16)
از سوي ديگر به علل نابودي يا عقب ماندگي برخي از اقوام مي پردازد؛ (17) همان چيزي که امروزه با عنوان علل و عوامل صعود يا سقوط تمدن ها از آنها بحث مي شود. مسعودي در اين خصوص علت انحطاط تمدن يونان را به صراحت سلطه دين مسيحيت بر يونان و روم مي داند و مي نويسد:
...بازار علوم رونق داشت، قلمرو آن روشن و آثار آن نيرومند و بناي آن والا بود تا اينکه ديانت نصراني در روم ظاهر گشت. آثار حکمت را از بين برد و رسوم آن را زايل ساخت و راه هاي آن را مسدود کرد و آنچه را يوناني ها عيان کرده بودند به تاريکي کشاندند و آنچه را قدماي يونان توضيح داده بودند تغيير دادند.(18)

مجموع اين بيانات، متضمن سه نکته است:
 

اولاً: اينکه ايشان نگاهي جامع و ساختاري به رويدادها داشته و براي تبيين مسئله گذشته از روايات تاريخي و شفاهي و از شرايط اقليمي و محيطي که در يک بستر طولاني از زماني اثر مي گذارند، نهايت استفاده را برده است، ثانياً: تمدنها در هر مکاني شکل نمي گيرند، بلکه شرايطي مي خواهند که از نظر مسعودي يکي از شرايط اصلي آن، وضعيت جوي و آب وهوايي است، ثالثاً: درکنار اين زمينه محيطي و طبيعي به نقش مديريت در شکل گيري وبه وجود آمدن عناصر تمدني اشاره هايي دارد، به عملکرد شاهاني مي پردازد که مبدع آداب، رسوم، آثار صنعتي و... بوده اند(19)

رويکرد تاريخي در بررسي هاي علمي
 

هدف اصلي مسعودي از مطرح نمودن مسائل علمي، بيان روند علم و مباحث آن و روشن نمودن سير جريان حرکت هاي علمي است؛ اينکه چه مسائلي مطرح بوده و چه پاسخ هايي به آن داده شده است آن هم به ميزاني که يک اثر تاريخي ظرفيت آن را داشته باشد. البته وي تحت تأثير اشتياق دروني يا آن توانايي علمي که در خود سراغ داشت از اظهار نظر در آن موارد نيز غفلت نورزيده و به نقد آنها توجه کرده است. براين اساس، با بررسي آثار مسعودي تصوير کوچک، ولي گويا از مباحث جاري و مطرح علمي تا دوران نگارش اثرش به دست مي آيد.
براي نمونه، مباحث علمي که ايشان به آنها توجه نموده است، عبارت اند از:
1- کرويت زمين،
2- جايگاه زمين در دل فلک همانند جايگاه زرده در تخم مرغ،
3- وجود جاذبه براي زمين همانند مغناطيس، (20)
4- مطرح نمودن ديدگاه هاي بطلميوس در مورد آباديهاي مسکون زمين، (21)
5- علل مرگ ومير در دوره اي خاص و از جمله وبا،
6- اشاره به عقايد نجومي مذاهب و جابه جايي ستارگان و قرارگرفتن آنها در نقطه اي خاص که برآباداني يا ويراني زمين مؤثر مي دانستند.
مسعودي به خاصيت آهنربا نيز توجه نموده و تعجب خود را از آن مخفي نمي کند و ادعا دارد که بوي سير، آن را از ربايش مي اندازد.(22)
به منشأ شکل گيري علوم نيز مي پردازد و آن را به جاي مانده از پيامبران مي داند که به عنوان نشانه نبوت خود (معجزات) آورده بودند.(23)
در التنبيه والاشراف مهم ترين مباحث علمي را مطرح نموده و به تفصيل و نظم بيشتر و بهتري به آن پرداخته است. براي مثال، مي توان به مطالب موارد ذيل اشاره داشت: (24) ذکر افلاک و هيئت و نجوم و تأثيرات آنها، عناصر و ترکيبات آنها، انواع باد و جهت هاي وزش آنها، زمين و شکل و مقدار مساحت آن در اين مباحث به نکته هاي ظريف و دقيقي چون مسئله تبادل گرما و سرما در سطح و عمق زمين و نقش آن در بروز بادها مي پردازد.(25)

رويکرد زيست محيطي و جغرافيايي
 

مسعودي در اصل، خود يک جغرافي دان و جهانگرد بود. نگاه وي به پديده هاي زيست محيطي و جغرافيايي بر منوال گذشته است، با همان رويه در مورد خشکي ها، درياها و رودخانه ها مطالبي ارائه مي کند. حتي براي بستر رود ها عمري در نظر مي گيرد وآن را صاحب دوره هاي عمر مي داند؛ درست همان چيزي که امروزه در علم جغرافيا با عناوين جواني، بلوغ و پيري بستر رودها از آن ياد مي شود وي مي نويسد: بستر رودها مانند حيوانات، نباتات، جواني و پيري، زندگي و مرگ، پيدايش و نشور و... دارند.(26)
مهم ترين مباحث مسعودي در زمينه جغرافيا، تغيير و تحول و مباحث مربوط به رودها و درياهاست. وي به بررسي رودهاي مهمي چون نيل، گنگ، جيحون، فرات و دجله مي پردازد و گزارش هاي مفصل از درياهايي چون هند وحبشه دارد.(27) در اين بررسي تأثير و تأثرات انسان، دريا ورود به وضوح مورد کنکاش قرار گرفته و به طور مفصل در باره آن بحث شده است؛ همان چيزي که امروزه در مجموعه تاريخ زيست محيطي قابل طرح است.
يافتن راز پديده هاي طبيعي و جغرافيايي چيزي است که مسعودي آنها را با شيوه هاي مختلف بيان نموده است. سرچشمه رودها، درياچه ها، نقش رودهايي چون نيل بر حيات و معيشت مردم و بسياري از مسائل ديگر که در حوزه جغرافيا قابل طرح است. مسعودي اندازه طول رود نيل، مسافت قابل کشتيراني، اماکن، آبادي ها مسير حرکت رود، مقصد و محل ريزش نهايي نيل، وضعيت و رابطه رود نيل با شهر اسکندريه را که بندري پر رونق بوده است، به خوبي ترسيم مي کند، به گونه اي که محققان به راحتي مي توانند توسعه يا رکود اين شهر را با مطالعه تغييرات آب رود نيل تحليل يا توجيه کنند.(28)
در بررسي پديده هاي طبيعي و جغرافيايي مثل رود، صحرا، کوه و بيابان، اشاره هايي نيز به پديده ها و مسائل جغرافياي انساني و شهري دارد. به طور مثال، وقتي از رودهايي چون جيحون صحبت مي کند، گزارش هايي درباره آبادي هاي مسير و شهرها و مردمان آنجا، ارائه مي نمايد که در کمتر آثاري به چشم مي خورد.
مسعودي اهتمام خاصي به محصولات، صيدها و توليدات دارد؛ موضوعاتي که امروزه بخشي از جغرافياي اقتصادي را در برمي گيرد. حتي بادها و انواع و اقسام آن را در دريا از ياد نمي برد.(29)
وي آنچه به نظرش مهم رسيده را بيان نموده است، از مسافات و مساحت گرفته تا معابر، تنگه ها، پل ها، جزيره ها، بندرها و اقيانوس ناشناخته اي چون اقيانوس محيط که امروزه به اقيانوس اطلس معروف است و از کساني که خطر کرده اند و در آن پا گذاشته و با غنايم بازگشته اند.(30) وي از مقياس ها که براي شناخت افزايش يا کاهش آب رود نيل استفاده مي شد و نيز از لايروبي خليج ها و تعداد آن ها سخن مي گويد.(31)
مسعودي براي دقت نظر و جزئي نگري خود را در توصيف غواصان به حد اعلا رسانده است. شرح مسافات، نام درياها و گذرگاه هاي دريايي يک امر عادي در اثر مسعودي است وي دقت نظر خود را به سلسله جبال زير درياها نيز کشانده است و اينکه اين سلسله جبال چه حوادثي را براي کشتي ها فراهم مي سازد.(32)
مسعودي براي نام گذاري اماکن و مناطق و نيز اصطلاحات جغرافيايي از لغات و زبان بومي بهره مي برد(33) که گوياي اشراف وي بر زبان هاي محلي و مشاهده هاي مستقيم وي است.
مسعودي از وحوش و پرندگان نواحي مختلف، يعني از حيات وحش مناطق مختلف غفلت نمي کند(34) وارد دنياي آنها مي شود. از توانايي هاي بوم زيست، ويژگي هاي رفتاري آنها، زاد و ولدشان و.... به ويژه در مورد بوزينه و«باز» داد سخن سر مي دهد؛ (35) اعم از توانايي هايي چون شکار و بهره دهي اقتصادي آنها. (36)
صنعت استفاده از باد در سيستان توجه مسعودي را به خود جلب کرده است که طبق گفته وي از آن براي چرخاندن آسياب ها، کشيدن آب از چاه و آبياري باغ ها استفاده مي شده است. (37)

پي نوشت ها :
 

* استاديار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي
**دانش پژوه کارشناس ارشد تاريخ تمدن اسلامي جامعه المصطفي العالميه
1. مرتضي مطهري ، جامعه و تاريخ ، ص 70 و 71.
2. مايکل استنفورد، درآمدي بر فلسفه تاريخ، ترجمه احمد گل محمدي، ص 17 و 18.
3. حسن حضرتي، تأملاتي در علم تاريخ، همان، ص 78 و 77.
4. مرتضي مطهري، جامعه و تاريخ، ص 71.
5. مسعودي، مروج الذهب، ج1، ص193.
6. همان، ج1، ص118و 119.
7. مسعودي، مروج الذهب، ج1، ص50 و 49.
8. همان، ج1، ص117.
9. همان، ج2، ص 281.
10. همان، ج1، ص84و ج2، ص415و 414.
11. همان، ج1، ص85. 84.
12. ر. ک: همان، ج2، ص408 و 409.
13. همان،ج1،ص85و 84.
14. همان، ج1،ص112و 111.
15. همان، ج2،ص335و 334.
16. همان،ج2، ص از 294 الي 297 و 337و 336و 335.
17. همان، ج2، ص291و 290و 288.
18. همان، ج1، ص214.
19.همان، ج1، ص148و 147.
20. همان، ج2، ص400.
21. همان، ج1، ص60و 61و 62.
22.همان، ج1، ص240.
23. همان، ج1،ص 241.
24. مسعودي، التنبيه والاشراف، ص 22 الي 44.
25. همان، ص 26و 27.
26. مسعودي، مروج الذهب، ج1، ص66.
27. مسعودي، التنبيه والاشراف، ص 61 الي 83؛ مسعودي، مروج الذهبي ، ج1، ص67 الي 75.
28. مسعودي ، مروج الذهب، ج1، ص68.
29. همان، ج1، ص75.
30. همان، ج1، ص80.
31. همان، ج1، ص229.
32. همان، ج1، ص 103و 103.
33. همان،ج1، ص103.
34. همان، ج1،ص 128و 127.
35.همان، ج1،ص134و 133.
36.همان،ج1، ص259و 253و 252.
37. همان، ج1، ص141.
 

منبع: تاريخ در آينه پ‍ژوهش-شماره 25
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط