هم نام گل هاي بهاري(2)

از ميان جامه هاي گوناگون، پوشيدن پيراهن را بيش تر دوست مي داشت. ( شايد بدان جهت که در مقايسه با ردا و لنگ، پوشاننده تر بود و نيازي به بستن و باز کردن و مانند آن نداشت.)
سه‌شنبه، 3 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هم نام گل هاي بهاري(2)

 هم نام گل هاي بهاري(2)
هم نام گل هاي بهاري(2)


 

نويسنده: حسين سيّدي




 
(نگاهي نو به زندگي و شخصيت پيامبر گرامي(ص))

پوشاک
 

از ميان جامه هاي گوناگون، پوشيدن پيراهن را بيش تر دوست مي داشت. ( شايد بدان جهت که در مقايسه با ردا و لنگ، پوشاننده تر بود و نيازي به بستن و باز کردن و مانند آن نداشت.)
هنگامي که هيأتي بر او وارد مي شدند، هم خود زيباترين لباسش را مي پوشيد و هم مِهتران اصحابش را به اين کار دستور مي داد.
همواره لباسش پاکيزه بود. مي فرمود: از عوامل ارج مندي مؤمن نزد آفريدگار والا، پاکيزگي لباس اوست.

آداب
 

چون لباسي نو مي يافت، آن را روز جمعه مي پوشيد.
براي روز جمعه، دو لباس ويژه داشت.
لباس را از آستين راست مي پوشيد و مي فرمود:«سپاس براي خدايي است که چيزي را به من پوشانيد که شرم هم را بپوشاند و ميان مردم، زيبا جلوه کنم.:
هرگاه پيراهنش را مي کند، آن را از [آستين] سمت چپ از تن بيرون مي آورد.

نوع
 

بي آن که خود را پاي بند به نوع خاصي از پوشاک کند، همه نوع آن را مي پوشيد: شلوار، پيراهن، لباس گشاد و بلند روي تن پوش.
لباس جلو باز را در نبرد و غير آن مي پوشيد.
[با توجه به محيط آلوده ي عربستان] تمامي لباس هايش تا بالاي قوزک پا بود. و گاه که لنگ مي بست، روي تن پوش ها بود و تا نيمه ي ساق پا مي آمد. بسيار پيش مي آمد که در نماز و غير آن گره لنگ را مي گشود. شمدي، رنگ شده با زعفران داشت. بسيار پيش مي آمد که تنها همين تن پوش را داشت و نماز به جماعت مي خواند.
بسياري از اوقات، کِسا بر تن مي افکند و جز آن چيزي نمي پوشيد.
جز هنگام بيماري[يا ضرورت]، لباس مويين و پشمين نمي پوشيد.

جنس
 

محبوب ترين تن پوش براي او، لباس پنبه اي(يا کتاني) بود.

رنگ
 

در پوشيدن لباس، افزون بر طهارت ديني، به رنگ و پاکيزگي آن نيز اهميت مي داد.

سبز
 

از لباس سبز رنگ خوشش مي آمد. لباس جلو باز سبزي مي پوشيد که رنگ سبز آن با پوست سپيدش مي آمد.
برخي گفته اند: به رنگ سبز بيش از هر رنگي علاقه داشت.

سرخ
 

«براء» مي گويد:«او را در جامه ي بلند گلگوني ديدم. کسي را به زيبايي او نديدم.»

سفيد
 

بيش تر لباس هايش سپيد بود. مي فرمود:«[ لباس سپيد را] بر تن زنده هاي خود بپوشانيد و مرده هاي تان را [نيز] در آن کفن کنيد.»
زيباترين رنگي که در گورها و مساجدتان با آن خداوند را ملاقات خواهيد کرد، [رنگ] سفيد است.
هيچ لباسي زيباتر از سفيد نيست؛ پس آن را بپوشيد و مردگان تان را در آن کفن کنيد.

سياه
 

جز در سه چيز، رنگ سياه را خوش نمي داشت:
چکمه، عمامه و عبا.

عمامه
 

عمروبن حريث مي گويد: پيامبر را ديدم، با عمامه اي مشکي که گوشه اش را ميان شانه هايش آويخته بود.
عمامه اي به نام «سحاب» داشت که از امام علي (ع) هديه گرفته بود. بسيار مي شد که بي عمامه بود، اما پارچه اي بر سر و پيشاني مي بست. گاه بي آن که کلاه بر سر گذارد، عمامه بر سر مي گذاشت.
عمامه اش سه يا پنج دور پارچه اي بود که بر سر مي پيچيد.
بسيار مي شد که در سفر يا جز آن، عمامه اي از خز مشکي بر سر مي بست.

کلاه
 

هماره شب کلاهي بر سر داشت، گاه با عمامه و گاه بي عمامه.
هماره کلاه سپيد بر سر مي گذاشت.
سه شب کلاه داشت: براي مسافرت؛ براي روزهاي عيد؛ و براي هنگامي که در جمع دوستانش مي نشست.

کفش و چکمه
 

کفش آن حضرت، دو بند داشت که انگشت پا در آن ها فرو مي رفت. جنس کفش او بيش تر، از پوست بي موي گاو بود.
همه نوع کفش و دمپايي مي پوشيد.
هنگام پوشيدن از پاي راست آغاز مي کرد و هنگام کندن، ابتدا کفش يا دمپايي پاي چپ را مي کند.« نجاشي» حاکم حبشه يک جفت چکمه ي مشکي ساده به حضرت هديه داد و حضرت هم آن را پوشيد.
با توجه به فراواني گزندگان در بيابان داغ حجاز، فرموده بود افراد پيش از پوشيدن کفش و چکمه آن را بررسي کنند تا مبادا گزنده اي در آن پنهان شده باشد.

خفتن
 

به طور معمول در آغاز شب مي خفت و در فرجام آن برمي خاست . گاه براي انجام دادن کار مردم، شب، زود نمي خوابيد.
چون مي خفت، بيدارش نمي کردند تا خود بيدار مي شد.
هنگام خفتن، دست راست را زير گونه ي راست مي نهاد.
هرگاه از خواب برمي خاست پروردگار را سجده مي کرد.
مردمان را از خوابيدن بر پشت بام بدون نرده يا ديواره، باز مي داشت.
ارتفاع مناسب ديوار را يک ذراع و يک وجب مي دانست و مي فرمود: کسي که بر پشت بام بي ديواره بخوابد و ناگواري بر او رخ دهد، تنها خويش را سرزنش کند.
اگر مي ديد مردي به رو خوابيده و بر باسنش پارچه اي نيست، با پايش به او مي زد و مي فرمود: اين نوع خوابيدن، منفورترين نوع خفتن در نزد خداوند است.

چگونگي خفتن
 

به پهلوي راست مي آراميد و دست راستش را زير گونه ي راست خويش مي نهاد و مي فرمود: « آفريدگارا! مرا[در] روزي که بندگانت را بر مي انگيزاني از عذابت[در امان] نگه دارد.»
عباد بن تميم از عمويش چنين نقل مي کند:« رسول خدا(ص) را ديدم که در مسجد خفته بود و يک پايش روي پاي ديگرش قرار داشت.» چون براي خفتن به بستر مي رفت، مي فرمود:«اي آفريدگار، به نام تو زنده ام و مي ميرم.» دستانش را برابر صورتش مي گرفت و سوره هاي « ناس»، « فلق» و « توحيد»را مي خواند و بر دستانش مي دميد. سپس، سه بار بر صورت و پيکرش مي کشيد.

خوردن
 

*نکته ها
عايشه مي گويد:«شکم پيامبر(ص) هرگز سير نشد.» منظور عايشه، «آکندن شکم از غذاست؛» به گونه ي مردمان عادي بر سر سفره هاي رنگين. تا به حلقوم خوردني که معده را سنگين مي کند، بدن را مي فرسايد، بي حالي و خواب آلودگي و تنبلي مي آورد، حال نيايش را از آدمي مي ربايد و...

آداب
 

چون گوشت مي خورد سرش را به زير نمي افکند. گوشت را بالا مي آورد و با دندانش از استخوان جدا مي کرد. از هر دو دست در هنگام خوردن کمک مي گرفت.
روزي با دست راست خرما مي خورد و هسته اش را در دست چپ نگه مي داشت. گوسفندي در آن نزديکي بود. حضرت هسته ها را پيش گوسفند گرفت. آن گاه، خود، با دست راست خرما مي خورد و گوسفند از هسته هاي دست چپ وي مي خورد. خرماها تمام شد و گوسفند رفت.
مي فرمود: هنگام خوردن کفش هاي تان را بکنيد که مايه ي آسايش پاي شماست.
چون با دست مي خورد، از سه انگشتش استفاده مي کرد و اين خود باعث مي شد تا لقمه ها کوچک باشند و به خوبي جويده شوند و از سوي ديگر پرخوري نيز رخ نمي داد.
دعوت از خويشان، نيکان و بينوايان را تشويق مي فرمود.
پيش از خوردن، دستش را مي شست يا وضو مي گرفت و مي فرمود:
خجستگي و برکت غذا، در وضوي پيش و پس از خوردن غذاست.
براي دوري از گردن فرازي، روي زمين مي نشست و غذا مي خورد. هنگام خوردن، بر چيزي تکيه نمي زد و مي فرمود:«تکيه داده غذا نمي خورم.»
اگر به هر دليلي نمي خواست غذايي را بخورد، از آن عيب جويي نمي کرد.
حتي الامکان تنها غذا نمي خورد و مي فرمود: براي خوردن، دور هم جمع شويد؛ خجستگي و برکت در اين کار است.
خوردن را با نام آفريدگار آغاز مي کرد و با ستايش او به پايان مي برد.
هيچ گاه ديده نشد[آن قدر بخورد که ] آروغ بزند.
هنگام خوردن غذا، از آن قسمت غذا که جلوي خودش بود مي خورد؛ اما وقتي خرما مي خورد، آن را از جاهاي مختلف ظرف برمي داشت. خوردني ها و نوشيدني ها را فوت نمي کرد.
مي فرمود: ما گروهي هستيم که تا گرسنه نشويم نمي خوريم، و چون مي خوريم[کاملاً] سير نمي شويم[بلکه چند لقمه پيش از سير شدن کامل، از خوردن دست مي کشيم که براي تن درستي مفيد است].
اگر با ديگران غذا مي خورد، اول از همه شروع مي کرد و [براي اين که ديگران خجالت نکشند] آخرين کسي بود که از خوردن دست مي کشيد. مي فرمود: دل هاي تان را با زياد خوردن و زياد نوشيدن نميرانيد؛ دل ها همانند کشت زاران اند که هرگاه آب بسيار شود، مي ميرند.
ديگران را از نگاه کردن به لقمه ي ديگران در سر سفره باز مي داشت.
شب ها پس از نماز عشا شام ميل مي کرد و مي فرمود: شام خوردن را ترک نکنيد زيرا ترک آن باعث خرابي[= بيماري] بدن مي شود.
محبوب ترين غذا برايش غذايي بود که افراد بسياري بر سر سفره بنشينند.
غذاي داغ نمي خورد و مي فرمود: بي برکت است؛ و آفريدگار آتش به ما نمي خوراند؛ پس بگذاريد سرد شود. از آن چه برابرش بود مي خورد. با سه انگشت مي خورد و گاهي انگشت چهارم را به کمک مي گرفت. با دو انگشت نمي خورد و مي گفت: اين نوع خوردن، شيطاني است.
اگر جايي مهمان بود، براي صاحب غذا دعا مي کرد و ديگران را نيز تشويق مي فرمود تا سکه ي سپاس گزاري از ديگران در اجتماع رونق گيرد.
بر ظرف غذا سرپوش مي گذاشت و به ديگران نيز مي فرمود چنين کنند.
پس از خوردن، دست هايش را مي شست و زيان هاي نشستن دستي را که با آن غذا خورده اند را يادآوري مي کرد: کسي که با دست چرب بخوابد و آن را نشويد، اگر چيزي[=ناگواري] بدو برسد، تنها خود را نکوهش کند.
در پي شکار نمي رفت و شکار نمي کرد اما دوست داشت برايش شکار کنند و بياورند. حضرت از گوشت شکار مي خورد.
نان و روغن مي خورد. از گوشت گوسفند، سر، دست و کتف را دوست مي داشت.
به کدو تنبل، سرکه و خرماي عَجوه علاقه داشت.
درميان سبزي ها، کاسني، ريحان و سبزي هاي نرم را دوست داشت.
عثمان بن عفان براي پيامبر(ص) فالوده اي آورد. حضرت از آن خورد و پرسيد: اي عبدالله! اين چيست؟ عثمان گفت: پدر و مادرم فدايت باد! عسل و روغن را در ديزي سنگي مي ريزيم و روي آتش مي گذاريم و آن را مي جوشانيم. بعد مغز گندم آسياب شده را با عسل و روغن مخلوط مي کنيم تا بپزد. پس همين غذايي مي شود که مي بينيد. حضرت فرمود: اين غذايي پاکيزه است.
نان جو سبوس دار ميل مي کرد.
غذايش بيش تر آب و خرما بود.
گوشت را بيش از هر غذايي دوست مي داشت و مي فرمود:«گوشت، بر قوه ي شنوايي مي افزايد و سرور غذاهاي اين جهان و آن جهان است.» و «اگر از خدايم بخواهم هر روز مرا از آن بهره مند کند، انجام خواهد داد.»
هماره گوشت با تريد(تليت) و کدو حلوايي مي خورد. به عايشه مي فرمود: اي عايشه! هرگاه ديگ بار مي گذاريد، کدو در آن بسيار بريزيد که دل غمگين را شاد مي کند.
در کاسه اي معمولي- نه چندان کوچک و نه چندان بزرگ- غذا ميل مي کرد.
نان را گرامي مي داشت و مي فرمود با آوردن نان بر سفره، خوردن را آغاز کنيد و چشم انتظار غذاي مهم تر نباشيد؛ و رعايت اين نکته و نبريدن و لگد نکردن آن را، گرامي داشت نان مي دانست.
از خرما و شير ستايش مي کرد و آن ها را «دو [خوردني] پاکيزه» مي ناميد.
از پُرخوري گوشت، افراد را باز مي داشت.
کباب مي خورد.
پنير را با چاقو تکه تکه مي کرد و ميل مي فرمود.
حلوا و عسل را دوست مي داشت و مي خورد.
غذايي را که سير داشت نمي خورد و خود مي فرمود به سبب بوي آن نمي خورد و غذا را به ديگران مي داد تا بخورند.[زيرا ديگران به اندازه ي او با مسلمانان و غيرمسلمانان سر و کار نداشتند و مردمان را چندان از بوي سير نمي آزردند.]
هنگام خوردن خرما، دقت مي کرد تا کرم زده نباشد.
خرما را با خربزه ميل مي کرد و مي فرمود: گرماي اين [خرما] را با خنکاي اين [خربزه] مي شکنيم.
خامه، سرشير و خرما را همواره دوست مي داشت و مي خورد.
کشمش خيسانده در آب را مي خورد و آب کشمش را پيش از تبديل آن به شراب مي نوشيد. تمامي انواع غذاهاي حلال را مي خورد.
گاه انگور را دانه دانه مي خورد و گاهي خوشه ي آن را در دهان مي گذاشت.
صبر مي کرد تا غذاي داغ خنک شود و بخورد و مي فرمود:
خداوند آتش به ما نمي خوراند؛ غذاي داغ بي برکت است. پس آن را خنک کنيد.
مي فرمود: خداوند گارا! نان را براي ما خجسته کن و ميان ما و نان جدايي ميفکن؛ و اگر نان نبود، نه مي توانستيم نماز بخوانيم و نه روزه بگيريم و نه مي توانستيم واجب هاي خداي مان را انجام دهيم.
خرما را بسيار مي ستود و مي فرمود: خانداني که خرما دارند، گرسنه نمي مانند.
مي فرمود: هرگاه زني فرزند زاييد، نخستين چيزي که بايد بخورد خرماي تازه است؛ و اگر در دست رس نبود، خرما[ي غيرتازه]. اگر چيزي برتر از خرما وجود داشت، آفريدگار پس از تولد عيسي(ع) آن را به حضرت مريم مي خورانيد.
عسل را يکي از دو شفايي مي دانست که خداوند آفريده است. مي فرمود: دارويي برتر از نوشيدن عسل نيست.
دين باور، غذايي را که خانواده اش دوست دارند مي خورد؛ و منافق، خانواده اش را مجبور مي کند غذايي را که او دوست دارد بخورند.
به گوشت علاقه ي فراوان داشت و مي فرمود: ما پيامبران خوردن گوشت را بسيار دوست داريم.
مي فرمود: جبرييل بر من فرود آمد و دستور داد هليم بخورم تا کمرم محکم شود و بر عبادت پروردگارم توانا شوم.
کسي که خواهان حفظ [و حافظه اي نيرومند] است، پس بايد عسل بخورد.
ديگران را به خوردن عدس سفارش مي کرد.
گوشت نمک سود خشک شده را گاه خالي و گاهي با نان مي خورد.
باذورج و سبزي هاي نرم را دوست مي داشت.
به شکم بارگان هشدار مي داد: آدمي ظرفي بدتر از شکم پُر نمي کند. براي انسان همين قدر غذا کافي است که [نيازهاي بدنش را تأمين کند و] بنيه اش را نگه دارد.
منابع
براي تدوين اين مجموعه، حدود 500 منبع ده و از 157 تاي آن ها استفاده شد که تنها بخشي از منابع آورده مي شود:
1. آداب الخطبه و الزفاف في السنه المطهره، و معه بحث مهم في جواز تحلي النساء بالذهب المحلق، عمرو عبدالمنعم سليم، دارالضياء، الطبعه الاولي 1421ق- 2000 م، رياض.
2. اثناعشره رساله(شارع النجاه و عيون المسائل)، المحقق الداماد، مکتبه السيد الداماد.
3. الاحاد و المثاني، ابن أبي عاصم، التحقيق: باسم فيصل احمد الجوابره، دارالدرايه، الطبعه الاولي1411ق-1991 م.
4. احاديث ام المؤمنين عائشه(أدوار من حياتها)، السيد مرتضي العسکري، المجمع الاسلامي، الطبعه الاولي 1418 ق، قم.
5. الاختصاص، المفيد، التحقيق: علي اکبر الغفاري، جماعه المدرسين في الحوزه العلميه، قم.
6. اختلاف الحديث، الامام محمد بن ادريس الشافعي.
7. اخلاق النبي(ص) في القرآن و السنه، الدکتور احمد بن عبدالعزيز بن قاسم الحداد، دارالغرب الاسلامي، الطبعه الاولي 1996م، بيروت.
8. الادب المفرد، محمد بن اسمعيل البخاري، التحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي، مؤسسه الکتب الثقافيه، الطبعه الثالثه 1409 ق- 1989 م.
9. الاذکار النوويه، يحيي بن شرف النووي الدمشقي، دارالفکر.
10. الاربعون في التبسم و الضحک، جمع و ترتيب: علاء الله بن عبدالغفار بن فيض ابو مطيع السندي، دارالجيل، الطبعه الثانيه 1414 ق-1994م، بيروت.
11. ارواء الغليل في تخريج احاديث منار السبيل، محمد ناصر الالباني، التحقيق: زهير الشاويش، المکتب الاسلامي، الطبعه الثانيه 1405 ق- 1985 م، بيروت.
12. اسباب الورود الحديث أو اللمع في اسباب الحديث، عبدالرحمن سيوطي، دارالمفکر، الطبعه الاولي 1416 ق.
13. الاستبصار، الشيخ الطوسي، التحقيق: السيد حسن الخراسان، تصحيح: الشيخ محمد الآخوندي، دارالکتب الاسلاميه.
14. الاعتبار و أعقاب السرور و الاحزان، عبدالله بن محمد القرشي، التحقيق: د. نجم عبدالرحمن خلف، دارالبشير، الطبعه الاولي، 1413ق- 1993 م، عمان.
15. اقبال الاعمال، السيد رضي الدين علي بن موسي جعفر بن طاووس، المحقق: جواد القيومي الاصفهاني، مکتب الاعلام الاسلامي، الطبعه الاولي 1414 ق.
16. الامالي، محمد بن الحسن الطوسي، التحقيق: قسم الدراسات الاسلاميه، مؤسسه البعثه، دارالثقافه، الطبعه الاولي 1414 ق.
17. الامامه و التبصره من الحيره، ابن بابويه القمي(والد الشيخ الصدوق)، التحقيق: مدرسه الامام المهدي(عج)، قم.
18. الامان من اخطار الاسفار و الازمان، السيد علي بن موسي جعفر بن طاووس، تحقيق و نشر: مؤسسه آل البيت(ع)، الطبعه الاولي 1409 ق.
19. اُمثال الحديث المرويه عن النبي(ص)، ابوالحسن بن عبدالرحمن بن خلاد الرامهرمزي، التحقيق: أحمد عبدالفتاح تمام، مؤسسه الکتب الثقافيه، الطبعه الاولي 1409 ق، بيروت.
20. اوائل المقالات، مفيد، التحقيق: ابراهيم الانصاري الزنجاني الخوئيني، دارالمفيد، الطبعه الثانيه، 1414 ق- 1993 م، بيروت.
21. اهميه و آداب اللسان، عبدالله بن محمد بن عبيد بن أبي الدنيا، التحقيق: ابواسحاق الجويني، دارالکتاب العربي، الطبعه الاولي 1410 ق.
22. بحارالانوار، محمد باقر المجلسي، مؤسسه الوفاء الطبعه الثانيه المصححه 1403 ق-1983 م، بيروت.
23. البرکه في فضل السعي و الحرکه، ابي عبدالله محمد بن عبدالرحمن بن عمر الوصابي الحبشيي، دارالمعرفه، 1414ق-1993 م، بيروت.
24. بغيه الباحث عن زوائد مسند الحارث، نورالدين علي بن أبي بکر الهيثمي، التحقيق: مسعد عبدالحميد محمد السعدني، دارالطلائع.
25. تأويل مختلف الحديث، الامام أبي محمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه، التحسقيق: الشيخ اسماعيل الاسعردي، دارالکتب العلميه، بيروت.
26. تحف العقول عن آل الرسول(ع) ابن شعبه الحراني، التحقيق: علي اکبر الغفاري، مؤسسه النشر الاسلامي لجماعه المدرسين، الطبعه الثانيه 1363 ش- 1404 ق، قم.
27. تحفه الاحوذي في شرح الترمذي، المبار کفوري، دارالکتب الاسلاميه، الطبعه الاولي 1410 ق، بيروت.
28. التخويف من النار و التعريف بحال دارالبوار، ابوالفرج عبدالرحمن بن احمد بن رجب الحنبلي، مکتبه دارالبيان، الطبعه الاولي 1399ق، دمشق.
29. تذکره الموضوعات، محمد طاهر بن الهندي الفتني.
30. تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، الحر العاملي، تحقيق و نشر: مؤسس آل البيت(ع) لاحياء التراث، الطبعه الثانيه 1414 ق، قم.
31. نهج البلاغه، شريف رضي، ترجمه محمد دشتي، مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمؤمنين(ع)، چاپ اول، تابستان 1379، قم.
ماهنامه ي پيام زن، شماره 217.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.