جامعه، بزه، كيفر، هدف ، نوع و خصائص كيفرها(1)

اگر تاريخ مجازاتها در طي قرون مورد مطالعه قرار گيرد بخوبي آشكار مي شود كه از زمان ايجاد آنها تا عصر حاضر،دچار تحولات و دگرگوني هاي بسيار شده و مداوماً تغيير شكل داده است .
سه‌شنبه، 10 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جامعه، بزه، كيفر، هدف ، نوع و خصائص كيفرها(1)

جامعه، بزه، كيفر، هدف ، نوع و خصائص كيفرها(1)
جامعه، بزه، كيفر، هدف ، نوع و خصائص كيفرها(1)


 

نویسنده : دكتر رضا مظلومان




 
اگر تاريخ مجازاتها در طي قرون مورد مطالعه قرار گيرد بخوبي آشكار مي شود كه از زمان ايجاد آنها تا عصر حاضر،دچار تحولات و دگرگوني هاي بسيار شده و مداوماً تغيير شكل داده است .
همان طور كه قبلاً اشاره شد، تحميل مجازات در درجه اول به علت عمل زشتي بود كه مجرم مرتكب شده بود . اين مجازات كه ابتدا بصورت انتقام تجلي پيدا كرد بعدها جنبه اخلاقي بخود گرفت و بتدريج با افزوده شدن صفات ديگر كه هدف و آرمانهاي عاليتري را تعقيب مي كرد از صورت اوليه خارج شد .
انتقام در واقع از احساسات وعواطف كور سرچشمه مي گرفت و واكنش آني و نهادي انسان بود و شكل و سازماني نداشت وتوسط بشر پديد نيامده بود ، در حالي كه مجازاتها بوسيله بشر بوجود آمده و شكل وسازماني پيدا كرد . به سخني ديگر ، عشق به انتقام جنبه ذاتي داشت ولي اراده مجازات كردن جنبه اكتسابي بخود گرفت .
شارل مينويسد كه شكل سركوبي كه در حقوق جزا وجود داشت به تدريج از بين رفت و دگرگوني هاي قابل توجهي در آن پديد آمد بطوري كه در زمان حال به مرحله اي رسيده است كه ممكن است جاي خود را به اقداماتي بدهد كه براي « دفاع اجتماعي » ضرورتي است .
ايهرينگ Iheing مي نويسد كه تاريخ مجازات بيان كننده القاء مداوم آن است .
شارل معتقد است كه حقوق جزا در قديم بر روي اصول مادي دنيايي و فلسفي پايه گذاري شده بود ولي در قرون وسطي رابطه اي با خدا پياده كرد و در قرن 18 مبنايي عقلاني و منطقي يافت ودر قرن 19 براصل « واقعيتهاي قضائي » قرار گرفت و امروز به طرف يك انسانيت قضائي گام بر مي دارد زيرا به هر قيمتي كه شده است مي خواهد بين عقل و منطق با بي منطقي و بين فرد با اجتماع ،آشتي و صلح برقرار سازد .
دگرگوني هايي را كه در كيفرها در دورانهاي مختلف حاصل شده است مي توان به طريق ذيل خلاصه كرد :

1- كشتار دسته جمعي ( انتقام جمعي )
 

مرل و ويتو مي نويسد كه واكنشهاي كينه توزانه و انتقام جويانه افراد باعث شد كه اولين حقوق جزاي روزهاي اول تاريخ پايه گذاري شود و جوامع اوليه آنرا مورد اجرا قرار دهند .
ماكارويكز Makaewicz ضمن اشاره به همين موضوع مي نويسد كه در نزد انسانهاي اوليه ، مجازات يك نوع واكنش اجتماعي بوده است كه بصورت انتقام دسته جمعي و شخصي تظاهر پيدا مي كرد و مورد تأييد اجتماع آنزمان بود .
استمنتز Steinmetz براي توجيه حالت انتقام جويانه مي نويسد كه انسان داراي انديشه پيشرفت و برتري است و مايل است هميشه بر ريبش رجحان داشته باشد و برتر از او بشمار آيد . بهمين جهت اگر بدي ببيند و مورد آزار قرار گيرد سعي مي كند تا بدي را با بدي جبران نمايد و رنجي را كه تحمل كرده است بصورت شديدتري برقيب خود تحميل كند و بدينوسيله رنج خاص خود را بوسيله ترضيه خاطري كه از رنج ديگري احساس مي كند شفا دهد. يكي از خصوصيات بشر آنست كه هميشه مي خواهد اميال خود را بهر قيمتي كه شده است برآورده نمايد ،لذا مي كوشد تا مشقاتي را كه متحمل كرده است بوسيله شادي كه ايجاد مي كند تلافي نمايد . به همين جهت انتقام گرفتن نهادي است كه در انسان وجود دارد و او آنرا نيافريده و هيچ وقت سازمان نداده است .
اين واكنشي كه استمنتز به آن اشاره مي كند به تدريج چندين مرتبه تغيير شكل داده و مراحل مختلف را طي كرده است . صدمه رساندن و زيان زدن به هر صورتي كه ميسر است اولين واكنشي بود كه از طرف زيان ديدگان عليه خسارت زننده صورت مي گرفت . قيام براي لطمه وارد نمودن و انتقام جوئي تنها عليه خسارت زننده انجام نمي شد و جنبه شخصي نداشت بلكه همه خانواده يا طايفه يا قبيله او را در بر مي گرفت . بدين صورت كه دو طايفه يا دو قبيله بجان هم مي افتادند ويكديگر را قلع و قمع مي كردند تا بدين وسيله رفع اهانت بشود يا اموال غارت شده مجدداً بدست آيد يا قاتل و خانواده او به مجازات برسند .
گاهي آتش انتقام ميان دو طايفه شعله ور مي شود زيرا فردي از طايفه اي ، كسي را از طايفه ديگر مورد اهانت قرار داده يا كشته بود . در نتيجه دو طايفه بجان هم مي افتادند و يكديگر را مضروب و مجروح مي كردند با به قتل مي رساندند .
گاهي دو قبيله بجان هم مي افتادند زيرا فردي از قبيله اي، ديگري را كه متعلق به قبيله اي ديگر بود مورد اهانت و صدمه قرار ميداد يا به قتل مي رساند ، درنتيجه كينه توزي و انتقام به صورت يك جنگ قبيله اي در مي آمد.
جنگ و جدال ميان دو قبيله غالباً بسيار خونين و وحشت انگيز بود و اغلب اتفاق كه سالها بطول مي انجاميد . اينگونه عمل كردن باعث مي شد كه صدمه وارده به زيان زننده بمراتب شديدتر از آنچه باشد كه خسارت ديده تحمل كرده است زيرا بر سر مسائل جزئي ، لشكر كشيها صورت مي گرفت و ضرب و جرحهاي فراوان و قتلهاي بسيار رخ مي داد .
ريموند سالي مي نويسد كه تمام اين اعمال در يك اجتماعي بوقوع مي پيوست كه همه مردم حالت جنگ جوئي داشتند و هميشه در حال انزاع و نبرد بسر مي بردندو در واقع به خشونت كردن و تجاوز و ستيزه جوئي عادت نموده و خود گرفته بودند .

1- پرداخت غرامت
 

يكي از طرق سازش، جبران خسارت بوسيله غرامت بود كه از طرف طايفه يا قبيله زيان زننده به طايفه زيان ديده پرداخت مي شد .
نحوه پرداخت بدين طريق بود كه دو طرف دعوي در مورد جبران خسارت، جلسات متوالي تشكيل مي دادند و به بحث مي پرداختند تا بالاخره بتوافق برسند . پس از آنكه توافق كامل حاصل مي شد به جنگ و زد و خورد خاتمه مي دادند و دست از انتقام جوئي و قتل و غارت بر مي داشتند .
معمولاً توافق زماني انجام مي شد كه خانواده يا قبيله زيان ديده بخوبي مي توانست برتري و قدرت خود را به اثبات برساند و گرنه گرفتن غرامت نشانه ترس و ضعف بود و در نتيجه لطمه بزرگي به شرافت و حيثيت محسوب مي شد ،به همين جهت توافق صورت نمي گرفت .
گاهي اتفاق مي افتاد كه بعد از توافق و پذيرفته شدن غرامت توسط خانواده زيان ديده باز هم كينه و نفرت درنهاد افراد اين خانواده باقي مي ماند. لذا هر آن ممكن بود كه در يك موقعيت مناسب ، از زيان زننده يا خانواده او انتقام گرفته شود .
در اواخر قرن ششم بين دو نفراز قدرتمندان فرانسه بنام سيشاريوس Sichaius و كرامنيزند Chamnisind نزاع و نبردي صورت گرفت كه بعد از جنگهاي بسياري كه بوقوع پيوست و قتلهايي كه اتفاق افتاد كرامنيزند به پذيرفتن غرامت تن در داد . پس از آن مدتها دوستي بسيار صميمانه اي ميان آنان برقرار شد ولي عليرغم گذشت سالها صميميت ، روزي بعلت سخني ناانديشه و بدون غرض خاص از جانب سيشاريوس كه تحت تأثير شراب به زبانش جاري شد، نفرت و كينه توزي قديمي از نو در نهاد كرامنيزند بيدار شد و بلافاصله با خنجر به سيشاريوس حمله كرد و او را بعلت عملي كه سالها قبل مورد بخشش خود قرار داده بود به قتل رساند .
استمنتز مي نويسد كه در قبيله سوآن Suane چنانچه بعد از نبردهاي بسيار ، ميان مخاصمان صلح بوجود آمد و خونبهاي لازم بزيان ديدگان پرداخت گردد ،باز اتفاق مي افتد كه غرامت گيرنده ، دشمن خود را در اولين موقعيت مورد حمله قرار دهد و بكشد و غرامتي را كه دريافت داشته است بخانواده او مسترد دارد . نمونه هايي در دست است كه گاهي چنين عملي پس از گذشت ده سال صورت گرفته است .
مرل و ويتو مي نويسند كه بعدها كه به تدريج حكومتها قدرت گرفتند و اصلاحات بدست آنها آغاز شد،كوشش بعمل آمد تا روش غرامت گرفتن همگاني شود وبگروههاي مختلف اجتماعي تحميل گردد . لذا توافقي كه بين مخالفان در مورد غرامت صورت مي گرفت جاي خود را به غرامتهاي قانوني داد كه توسط حكومت معين مي شد .

2 – تغيير طايفه
 

يكي ديگر از موارد سازش، وادار كردن بزهكار به تغيير طايفه بود زيرا اعتقاد بر آن بود كه اگر تعادلي بهم خورد بهر صورت كه شده است بايد بوجود آورنده آشفتگي و بي نظمي در راه اصلاح و بهبود وضع آشفته بكوشد و نظم اوليه را برقرار سازد . بهمين جهت هر گاه مردي بدست ديگري كشته مي شد قاتلش مورد محاكمه قرار ميگرفت . اگر نتيجه محاكمه بزيان او بود و حكم محكوميتش صادر مي گرديد مجبور بود كه تغيير طايفه بدهد و خود را متعلق به خانواده مقتول بداند . يعني قاتل مي بايست جاي مقتول را در خانواده اش بگيرد و با بيوه او ازدواج كند يابعنوان فرزند يا برادر،عضوي از اعضاء خانواده محسوب شود .
اين روش هنوز در برخي از ايالات آمريكاي لاتين ادامه دارد و قاتل مجبور است جاي مقتول را در طايفه و خانواده او اشغال كند و سرپرستي خانواده اش را بعهده بگيرد .

3 – شرمسار كردن
 

طريقه ديگري كه مي توانست بين مخاصمه كنندگان صلح و آشتي برقرار كند ، شرمسار كردن متجاوز بود . بدينصورت كه خانواده زيان ديده از متجاوز مي خواست كه دستها را از يكديگر باز نمايد و در حاليكه زانو مي زند وسر را به پائين خم مي كند از عمل خود پوزش بخواهد وتقاضاي بخشش و گذشت كند .
ايوانيشف Ivanicheff تشريفاتي را كه در اين مورد تا قرن 16 در موراوي Moavie رواج داشت بصورت ذيل بيان مي كند :
قاتل در حاليكه بوسيله 50 نفر از اقوام و خويشان همراهي مي شود با پاي برهنه و بدون كمربند بگورستاني كه مقتول در آنجا دفن است، مي رود و خود را به زمين مي اندازد و پيشاني را به خاك روي گور مقتول مي سايد، سپس يكي از نزديكان مقتول شمشيرش را روي گردن قاتل مي گذارد و سه دفعه مي گويد : « من هم اكنون مالك زندگي تو هستم همانطوركه تو مالك زندگي برادرم ( يا پدرم يا … ) بودي » .
قاتل سه دفعه پاسخ مي دهد :
« حق با تست ، تو مالك جان مني ولي بخاطر خدا از تو تقاضا مي كنم كه آنرا برگرداني » .

2- نبرد تن به تن
 

نوع ديگر مجازات كه در واقع نوعي انتقام تغيير يافته مي باشد ، جنگ تن به تن است .
بدينصورت كه اهانت كننده و اهانت شده در برابر يك قاضي به نبرد مي پرداختند . اين نبرد تن به تن در واقع همان دوئلي است كه بعدها رواج يافت .
بكاريا مي نويسد كه عقايد بر آن است كه در نزد ملتهاي قديمي دوئل وجود نداشته است. به نظر بكاريا، اين امر مي تواند دو علت داشته باشد :
1- مردمي كه در آتشكده ها، معبرها و تماشاخانه ها جمع مي شدند يا بعنوان دوست گردهم مي آمدند مورد سوء ظن هم ديگر قرار نداشتند ، بهمين جهت هيچگاه مسلح نبودند .
2- نبرد تن به تن يك نمايش عمومي و همگاني و در سطح پائين قرار داشت زيرا مخصوص گلادياتورها و برده هاي بدنام بود و ديگران بشدت نفرت داشتند كه با دست زدن به چنين نبردي ، خود را تا حد برده ها تنزل دهند وبا آنان آميخته شوند .
اسزره Szeer يكي از علل اساسي ايجاد دوئل را كه بعدها بشدت رواج يافت، عدم اعتماد دو طرف دوئل كننده بقضاوت ذكر مي كند . بهمين دليل عليرغم ممنوعيتي كه بعدها پيش آمد باز هم افراد در خفا با يكديگر به دوئل مي پرداختند .
منبع: www.lawnet.ir



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط