متون دينى آيين مانى(2)
نويسنده:فروزان راسخى
زبور مانوى Psalms Book
زبور مانوى به پيروى از زبور داود سروده شده است و پيش از دو كتاب مهّم ديگر قبطى زبان يعنى، مواعظ و كفاليا، ــ حدوداً در سال 340 ق. م. ــ نوشته شده است. اين كتاب شامل 289 مزمور شماره دار و گروه بى شمارى از مزامير پراكنده است. به جز مزامير توماس همه مزامير مانوى يك ويژگى مشترك دارند; هريك با ستايش خداوند، عيسى، مانى، برگزيدگان و شمارى از مانويانى كه چه بسا جزو شهدا بوده اند، پايان مى يابد. در هر نيايش دست كم نام يكى ازافرادْ گرامى داشته مى شود. اين سرودها نقش مؤثرى در دين مانوى داشته وبسيارمتنوّع اند. زهد مانوى دراين مزاميربه خوبى منعكس شده است.
در يكى از مزامير آمده است: «كسى كه مزمورى را به آواز بخواند، مانند كسى است كه تاج گل مى بافد، آنان كه پس از او پاسخ مى دهند، چون كسانى اند كه گل سرخ به دستشان دهند.» پس مى توان نتيجه گرفت كه سرودخوان يا چاووشى خوانِ مانوى به تنهايى شعرى را مى خوانده و در پايان، همه شركت كنندگان در نيايشهاى دسته جمعى پاره اى از شعر را تكرار مى كرده اند. اين سنّت هنوز در مرثيه خوانى هاى ايران محفوظ مانده است.
اشعار و مواعظ
بخش ديگرى از ادبيّات مانوى مواعظ نيز بايد از اعترافات نام برد كه كتاب قواعدِ اقرار به گناه است. قطعات پراكنده ديگرى در جاهاى مختلف يافت مى شوند كه گرچه نمى توانند دوره زندگى مانى را از همه نظر بازسازى كنند، امّا تصويرى جالب و مشخص از آغاز و انجام فعاليّت عمومى او ارائه مى دهند. بخشهايى از چنين گزارشهايى در الفهرست، سه قطعه مكشوفه در ترفان و متون گوناگون قبطىِ مانوى وجود دارند.
زندگى مانى به شدّت با عناصر افسانه اى درآميخته كه به مقوله زندگى قدّيسان تعلّق دارد. اين نوع گزارش درباره قديّسان ابتدا در روزگار هلنى ديده مى شود كه بعداً از سوى مسيحيان و نيز مانويان پذيرفته شد و سرانجام در تأليفات اسلامى ديده مى شود. داستانهاى عهد عتيق تا حدّى اين الگو را فراهم مى كنند. گزارش زندگى مانى تا حدّ زيادى شبيه به زندگينامه هاى مسيحى و هلنى است: همان آميختگىِ شرح زندگى با داستانهاى واقعى از زبان شاهدان عينى، همان تأكيدات بر اوضاع و احوال شگفت انگيزِ تولّد و تهذيب نفس، همان مرگِ معجزه آسا، همان وصف سفرهاى تبليغى به سرزمينهاى دور، همان ملاقاتها با حكّام قدرتمند، همان گزارشهاى جالب و سخنان واعظانه و همان تراكم فقرات مختلفِ نامربوط به هم (مانند آنچه در اعمال رسولان وجود دارد).
تعاليم مانى در آثار مخالفان (زرتشتى و مسيحى)
رساله گجستگ اَباليش (اباليشِ ملعون) بيانگر مناظره اباليشِ زنديق و موبد آذر فرتبغ است. نيز در دينكرد، تفاوت ديدگاههاى مانويّت به نمايندگى شخص مانى و دين زرتشتى به نمايندگى آذربادمار سپندان، با دوازده موضوع نمايانده شده است. در اين اثر از هر فرصتى براى نشان دادن انزجار نسبت به مانى و آموزه هاى او استفاده شده است.
دين مانى در پايان سده سوم ميلادى در غرب نفوذ كرد. الهيّون كليساى باستان كم كم خطر را به چشم مى ديدند، در اين زمان، نخستين تلاش هاى ضدّ مانوىِ مسيحيان آغاز گشت كه حاصل آن كتاب اكتا آرخلاى بود. اين كتاب گرچه گزارش يك مسيحى درباره مانى است امّا شامل موادّ معتبر بسيارى است كه توصيفى شخصى از او به دست مى دهد و مى گويد كه مانى كتابى بابلى به دست چپش داشت.
در پايان سده سوم ميلادى آگوستين جوان به آيين مانى گرويد و 9 سال در حلقه سامعان زيست. او در طىّ اين نه سال بينش و درك كاملى از تعاليم مانى به دست آورد، امّا بعدها به نافذترين چهره مخالف آن تعاليم بدل شد. آگوستين در چند رساله از دين پيشين خود ياد كرده، با آن مخالفت مى كند. حتّى در رساله هايى نيز كه درباره مانويّت نيست گهگاه مخالفت خود را نشان مى دهد. بهرحال همه آثار آگوستين تقريباً منابع دست اوّل اين دين به شمار مى رود به ويژه بنيادنامه. نيز بايد به اثر مهّم ديگرى اشاره كنيم: كتاب مكاتب نويسنده سورىِ سده هشتم كه از مآخذ سريانى دين مانى است.
در ميان نويسندگان ايرانى ابن نديم در الفهرست خود براساس نوشته هاى اصيل مانوى گزارشى از آنها بدست داده است. نيز ابوريحان بيرونى گزارش تازه و بى طرفانه اى از مانويّت در كتابهاى خود آورده است كه از نظر اهميّت همتاى الفهرست است.
پيش از آنكه دست نوشته هاى مانوى كشف شوند، آثار آگوستين، بيرونى، ابن نديم و هگمونيوس منابع بنيادى مانويّت به شمار مى رفت. گرچه امروزه بازيافتهاى تازه ترى داريم امّا برخى از آثار نويسندگان مخالف با مانويّت هنوز اهميّت شايانى دارند زيرا متضمّن آگاهى هايى ارزشمند و شايسته اند.
پژوهشهاى بعدى
نظام دين مانوى اثر بوئر
نمونه هايى از زبور مانوى
همه اسرار در تو كمال يافته اند
اى پدر ما!
خداوندگار ما، مانى!
در روزِ بر داركردگى
خويشتن را به دست محتشمان سپرد
در روز دوشنبه...
چهارمين روز از ماه فامنوث، به ساعت 11،
او خويشتن را به مرگ سپرد
... آن خجسته، خداوندگارِ ما
مانى
به زانو نشست، از خداوند بخشايش جست
خروش بركشيد و گفت:
در بگشاى
و مرا از رنجها رهايى بخش!
فرمانروايان زمين خشماگين بر من رأى زدند
... مردانى كه همه چيز بر هم زنند و دگرگون كنند
و حلاوت را تلخ
از روزى كه آنانم به بند افكندند
تا روز بر چليپا شدن، بيست و شش روز برشمرده شده،
شبان و روزانم پاييدند
با نگاهبانانى كه گماشته بودند
آنان شش زنجير بر گردنم نهادند
... و مرا بستند
همه گزيدگان و نيوشايان
با ديدن شكنجه هاى من گريستند
اجازه ندادند آن گنهكاران
كه فرزندان، شاگردان، شبانان و شمّاسان را ببينم
چه، مى ديدند كه آنان فوج فوج نزد من آيند.
... هان! آسمان و زمين و آن دو چراغ فروزان
از فراز گواهند كه بدانان جز نكويى روا نداشتم
امّا آنان با خشونت بر چليپايم كشيدند
... پدر شكوهمند خويش را ديدم
كه هماره در انتظارم بود
او دروازه عرش را در برابرم گشود
دستْ فراز كرده، نمازش بردم
با زانوان خميده نيايش كردم
كه توانستم خود را از تمثال مادّى درآورم
و جامه انسانى بركَنم
هان! كالبدش را به ميانه شهر آن گنهكاران آوردند
در آن هنگام، سرش را از بدن جدا كردند
و در برابر چشمان انبوهِ مردمان برآويختند
گزيدگان و نيوشايان...
بزرگْ شبان آنان
كه از ميانشان عروج كرد
... عروج كرد آن محبوب
به آسمان.
مزمور ديگر با عنوان «آگاه، منجى ام» يكى از مزامير پراكنده در زبور مانوى است كه مضامين لطيفى دارد;
آه، منجى ام!
پيامبر بشكوهت دارد
آه، منجى ام!
دوشيزگانش به شكوهت دارند
آه، منجى ام!
سكاندارانش كه با وى به سر برند
بيا آواز سردهيم!
خورشيد و ماه بشكوهت دارند
آه، منجى ام!
و همه ايزدان كه با وى اند
آه منجى ام!
انسانِ كامل نيرويت بخشد
آه، منجى ام!
باد و آب و آذر
بشكوهت دارند
آه منجى ام!
كه هر روز از مغاك فرا جهند
بيا آواز سردهيم!
حواريّون بشكوهت دارند
آه، منجى ام!
كه دورشان به پايان آمده، غرقه در شادى مى دوند
آه، منجى ام !
و براى تاج گلهاى خويش به سوى روشنى شتابند
بيا آواز سردهيم!
فار قليط بشكوهت دارد
آه منجى ام!
خداوندگار ما، روشنى ما، مانى
آه منجى ام!
و شاخه ها، گياهان تاكستانش
بيا آواز سردهيم!
آيين وى خجسته ات دارد
آه، منجى ام!
و در همين مزامير پراكنده مزمورى است با عنوان «نورت چه نيكوست، اى روح»:
نورت چه نيكوست اى روح
سخنت فرانيوشم، اى پاك سرشت!
فرمانهايت چه نيكوست، اى روح!
آنانم روشنى بخشيدند، اى پاك سرشت!
چه نيكو خِردت، اى روح!
كه روشنى ام بخشيد، اى پاك سرشت!
چه نيكوست عشق تو، اى روح! كه جانم زندگى بخشيد، اى پاك سرشت
از آن هنگام كه بشناختمت، اى روح!
كه جانم زندگى بخشيد، اى پاك سرشت
از آن هنگام كه بشناختمت، اى روح!
شيدايت شدم، تو اى پاك سرشت!
همه چيز را به آتش كشيدم، اى روح!
تنها به تو عشق ورزيدم، اى پاك سرشت!
پدر ومادر رها كردم، اى روح!
برادر وخواهر را، به كام تو، اى پاك سرشت!
زَر چيست در نگاهم؟
سيم، چو سنگپاره اى، اى روح!
بوستان و مرغزار
هيچ، در نگاهم
اى پاك سرشت!
همسر و فرزند و عشق هيچ، در نگاهم
اى روح!
خوراك و آشام هيچ، در نگاهم
اى روح!
چه، بس سيرابم، اى پاك سرشت
تشنه و گرسنه نِيَم، اى روح!
... رامش كجاست، اى روح!
در كمال تو، اى پاك سرشت!
در شكيبايى ات، اى پاك نهاد!
شگفتا سخن گفتن از تو، اى پاك نهاد!
عشقت ناگفتنى است، اى پاك سرشت
سكوت كجاست، اى روح!
تو هوشِ گردآمده اى، اى پاك سرشت!
تو خرد نورى، اى روح
انديشه كاملى، اى پاك سرشت!
تو رايزنىِ نيكويى، اى روح
مشيّت خجسته اى، اى پاك سرشت!
بِشكوهى اى روح!
هماره و جاودان!
شكوه و فخر بر عيسى، شهريار و قدّيسان
پيروزى و تاج گل از آنِ روح مريم
آن روحِ پاك سرشت!
فهرست منابع
1. اكبرى، سى. آر. سى، زبور مانوى، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور، انتشارات فكر روز، تهران، 1375.
2. آيين گنوسى و مانوى، مجموعه مقالات، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور، انتشارات فكر روز، تهران، 1373.
3. ناس، جان بى، تاريخ جامع اديان، ترجمه على اصغر حكمت، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1370.
_. Asmussen, Jes p. Manichaen Literature, Delmar, New York, 1975.
_. Dictionary of philosophy, Edited by Dagobert D. Runes, NewJersey, 1965.
_. Dictionary of Religion, Edited by Jonathan Z. Smith, Harper San Francisco, 1995.
_. Encyclopedia of Religion, Edited by Mircea Eliade, New York and London, Macmillan, 1987, Vol. 9.
_. Widengren, Geo, Mani and Manichaeism, London, 1965, Chapter five.
منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب