وقف از نگاه اخلاق و عرفان
وقف بيش و پيش از آنكه خير و فايدهاي براي ديگران داشته باشد، واقف را دگرگون و مستعد دريافتهاي معنوي ميكند؛ زيرا جان او را از وابستگي ميرهاند و باران تزكيه و وارستگي را بر سر او جاري ميكند. همچنين، سرماية او را كه به قيمت صرف عمر بهدست آورده است جاودانه ميكند و روح آزادگي را در او ميدمد. بدين رو وقف در كنار هزاران فايدة مادي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و علمي براي همة طبقات جامعه، آثار فراواني بر ميزان معنويت و زيست اخلاقي جامعه دارد. اين تأثير، مستقيم و از لحظة نيت واقف شروع ميشود و تا ظهور ثمرات عيني وقف ادامه دارد.
مقدمه
وقف چندين سو و جنبه دارد: از طرفي يكي از تكيهگاههاي اقتصاد ديني و از سرچشمههاي زيست معنوي براي جامعة پويا و رو به پيشرفت است. از سوي ديگر، راهي براي حفظ اموال و سرمايههاي جاري يا راكد است؛ زيرا وقف، سرماية واقف را زير چتر حمايت الهي قرار ميدهد و انگيزههاي بيشتري را براي حفظ و صيانت از او پديد ميآورد.
به تعبير ديگر، وقف راهي است براي تبديل سرماية شخصي به سرماية عمومي كه بدين ترتيب، همة آحاد جامعة ديني ـ ضمن استفادة بهينة از آن ـ موظف به حفظ و حراست از آن ميشوند و اين فعاليت شكوهمند در ساختار «توليت» جامة عمل ميپوشد.
نگاه تاريخي و پديدارشناختي به وقف نظرگاه ديگري است كه برخي از وقفپژوهان را جذب خود كرده است و از اين رهگذر، آثار گرانقدري پديد آوردهاند. در اين نگاه، ترازوي تاريخ خبر از گوهري سنگين و ارزنده به نام وقف ميدهد كه منشأ بسياري از تحولات فرهنگي و شكلگيري ساختارهاي سرنوشتساز است.
نگاهها و پنجرههاي ديگري نيز براي وقفشناسي وجود دارد كه بيش و كم مطمح نظر محققان و وقفپژوهان بوده است. نوشتار حاضر ميكوشد وقف را از منظر اخلاقي بنگرد و پيامدهاي روحي و معنوي آن را بازگويد. اين منظر نيز هماره پيش ديد جامعة ديني و مسلمانان بوده است و اين نوشتار، معرفي زاوية نو يا بديعي را بر ذمّه ندارد، اما نگارنده معتقد است كه به اندازة اهميت اين منظر و به قدر اهتمام قرآن و روايات بر اين دامنه، از اين پنجرة دلگشا به وقف نگاه نشده است، بلكه بيشترْ امواج بيروني وقف، نظرها را به خود جلب كرده است. به سخن ديگر، وقف، دو گونه موج پديد ميآورد:
يك. امواج طولي يا بيروني؛
دو. امواج عمقي يا دروني.
نيز جاي يادآوري است كه وقف از منظر اخلاق و عرفان، ما را با يكي از زيباترين رفتارهاي انساني در مبارزه با رذايل اخلاقي آشنا ميكند. اين منظر ميآموزد كه بيشترين سود و فايدة وقف نصيب واقف ميشود؛ زيرا مال او را تطهير و جان او را شايستة لقا ميكند.
اميد است كه جستار حاضر قطرهاي زلال بر درياي معنويتگرايي و اخلاقمحوري مسلمانان بيفزايد؛ بعون الله تعالي.
1ـ افق وقف در منازل عرفاني
شكرْ جانِ نعمت و نعمتْ چو پوست
زانكه شكر آرد تو را تا كوي دوست(3)
همين مقام و اثر را وقف نيز دارد؛ زيرا وقف نيز مانند شكر، تقربزا و قربآفرين است؛ بر خلاف نفس نعمت كه خداوند آن را از دوست و دشمن خود دريغ نكرده و داشتن آن را مقام معنوي قرار نداده است:
اي كريمي كه از خزانة غيب
گبر و ترسا وظيفهخور داري
دوستان را كجا كني محروم
تو كه با دشمنان نظر داري؟!(4)
خداوند بزرگ چنان است كه «باران رحمت بيحسابش همه را رسيده وخوان نعمت بيدريغش همه جا کشيده. پردة ناموس بندگان را به گناه فاحش ندرد و وظيفة روزيخواران را بهخطاي منکر نبرد»(5) . خدايي كه نعمتش را از هيچ جنبدهاي دريغ ندارد و مرغ هوا و ماهي دريا را نصيب ميرساند، براي نعمتهاي بيكرانش روح و جاني قرار داده و آن را فقط نصيب شاكران و منفقان كرده است. نعمت نشان رحمانيت خدا است، اما توفيق شكر و انفاق، ظهور اسم رحيم او است. وقف، مانند شكر، نعمت را روحمند و موجب تقرب ميكند.
عارفان، وقف را فقط از آن رو كه راهگشا و دستگير بندگان خداست گرامي نميداشتند، بلكه آن را بها و بهانهاي براي نزديكي بيشتر به مقام قرب نيز ميدانستند؛ و از همين رو استفاده از موقوفات را به شرايط بسياري موقوف ميكردند تا راه خير باز ماند و انگيزة خير افزون گردد. شيخ شهاب الدين سهروردي، صاحب عوارف، پس از ذكر نكاتيچند دربارة وقف، شرايط آن را ميشمارد و از جمله ميگويد:
و شرط آن است که آن کس که در خانقاه ساکن باشد، اگر روزگار به طاعات و عبادات بهسر تواند برد، شايد که از محصول موقوفات خانقاه چيزي تناول کند به سبب طعام و لباس، اما اگر به کاهلي و بطالت مشغول باشد، جايز نباشد از مال خانقاه چيزي بدو دادن(6) .
بنابراين عارفان به دو انگيزه وقف را دوست ميداشتند:
نخست به دليل تأثير آن بر قطع علايق مادي و تمهيد وارستگي؛ و دوم به انگيزة خدمت به خلق كه آن را از عبادت خالق جا نميدانستند. سعدي كه خود از پروردگان نظاميهها(7) بود و نيك ميدانست كه وقف چه نقش مهمي در تأسيس مراكز علمي و عرفاني دارد، ميگفت:
عبادت به جز خدمت خلق نيست
به تسبيح و سجاده و دلق نيست(8)
اين نگره كه خدمت به مؤمنان تعميق ايمان و توسعة جان آدمي است، آنان را به وقف اموال خود ميخواند؛ چنانکه در شرح حال بسياري از آنان، مانند شيخ عبدالوحد سياري (قرن چهارم هـ) آمده است كه سرا و كاشانة خود را وقف كرد(9) .
برخي از آنان علاوه بر خانههاي خويش، حاصل دسترنج خود را نيز وقف سالكان ميكردند و گاه مريدان را نيز به وقف داراييهاي خويش توصيه ميفرمودند(10) .
وقف از منظر خدمت به خلق تلائم بسياري با ماهيت عرفان و تصوف دارد؛ زيرا آنان راه خود را «مقدم داشتن ديگران بر خود» تعريف ميكردند و آن را «ايثار» ميناميدند. منزل ايثار كه از منازل سايرين و از مقامات عارفان است، مقتضي تقدم ديگران بر خود است. اين تقدم هنگامي عينيت مييابد كه سالك خانة خود را سراي همراهان كند و مال خود را سرماية ياران. ابن بطوطه، در سفرنامة مشهورش، ضمن شرح سفر خود به بخارا و اقامت در خانقاه ميگويد: «سيف الدين باخرزي، از بزرگان اوليا بود و خانقاهي که منزل ما در آن بود به او منسوب است. اين خانقاه بزرگ اوقاف بسيار دارد که به مصرف اطعام مسافرين ميرسد»(11) . شهاب الدين سهروردي نيز مينويسد: «اين طايفه، اختيار خانقاه از بهر اين سبب کردند تا مسافران و غريبان که در شهرها روند و آشنايي و قرابتي ندارند به نزديک ايشان مقيم شوند تا از رنج راه و غناي سفر بياسايند»(12) .
پيوند سنت وقف با حوزة عرفان و تصوف اسلامي، با تخصيص موقوفات به رباطها آغاز شد و قرنها دوام يافت. وقف، عمدهترين پشتوانة اقتصادي براي مراكز عبادي و رياضتخانهها بود. حتي تنوع و گسترش موقوفات اين امكان را فراهم ساخت كه خانقاهها و تكيهها و زاويههاي آبرومند و ماندگار ساخته شود و گروههايي از اهل دل، ساعاتي از روز و شب خود را در كمال آسودگي در آنها بگذرانند. نقش مراكز تصوف اسلامي در گسترش و ارائة خدمات علمي و فرهنگي به اهل دانش قابل انكار نيست و بدين رو وقف كه پشتوانة مادي و معنوي اين مراكز بود، تأثير بسيار مهمي بر روند توسعة علمي و فرهنگي ممالك اسلامي داشت(13) .
حملة مغول به ايران در قرن هفتم هجري قمري نگراني از وضعيت موجود را گسترش داد و چنان وضعي به وجود آورد كه بيم زوال تمدن اسلامي ميرفت. شايد يكي از عوامل مهم و كمنظير در بازسازي كشور و بازپروري روحية مردمان، سنت وقف بود. تاريخپژوهان، تصوف اسلامي و مراكز ديني آن را كه همگي از حسنات وقف بودند عاملي مهم در بازگشت اميد به مردم ميدانند. وقف در دورهاي از حيات تمدن اسلامي نقش مُحيي را بر عهده گرفت و بهحتم وام گراني بر ذمة فرهنگ و تمدن ديني دارد. وقف ابتدا به مراكز علمي و عبادي مانند خانقاهها و بناهاي شبيه به آنها رونق داد و سپس حسينيهها و تكاياي مذهبي را مدد رساند و احداث يا احياي آنها را بر عهده گرفت. همزمان خدمات عمومي را رايگان يا ارزان كرد و چرخة زندگي را به حركت درآورد. بدين رو وقف در تيرهترين دوران تاريخ اين سرزمين، همچون نشانة اميد و حيات و پرچم عزم و نشاط حضور داشت و راه گشود. اين نقش والا و ماندگار همچنان بر دوش وقف سنگيني ميكند و بر متوليان و مؤمنان است كه اين راه مقدس را لايروبي كنند و بستر جامعه را براي جريان آن هموار سازند.
2. بهاي عمر
قرآن كريم، محبان مال را سرزنش ميكند و عاقبت آنان را پشيماني ميداند: «وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً»؛(14) و مال را دوست ميداريد دوستداشتني بسيار.
حب مال، چه عوارض و آثاري دارد كه خداوند متعال در چندين آية قرآن آن را شماتت ميکند و ناسزاوار ميشمارد؟
مال و دارايي، به قيمت صرف عمر به دست ميآيد. بنابراين وقتي عمر خود را صرف ثروتاندوزي و سرمايهداري ميكنيم، با قيمتي گزاف حاصلي اندك به كف آوردهايم. به سخن ديگر، ما ارزشمندترين و مقدسترين دارايي خود را ميدهيم تا ثروت و سرمايه به دست آوريم. آيا در اين معامله، تصور سود وجود دارد؟ به قول حافظ:
صرف شد عمر گرانمايه به معشوقه و مي
تا از آنم چه به پيش آيد، از اينم چه شود
فزونخواهي و تكاثر مال زيانهاي ديگري نيز دارد كه شايد كمترين آنها اتلاف عمر باشد. به عبارت ديگر، آنكه عمر خود را ميدهد تا درهم و دينار بيندوزد، كمترين زياني كه ميكند هدر دادن عمر و ثانيههاي ارزشمند آن است. زيان بزرگتر، راه دادن فساد و تباهي به خانة روح و ايمان است. در روايات فراواني حب مال و ثروتاندوزي مفرِط، دشمن ايمان و آخرت انسان شمرده شده كه به معناي تباهي ابدي و سياهي جان است. از امام علي ? نقل است: «المالُ وَبالٌ عَلي صاحِبِه إلّا ما قُدِّم»؛(15) مال وبالي بر گردن صاحب آن است؛ مگر آنچه پيش فرستاده شود.
امام ? مال را تباهي آينده دانسته، ميفرمايد: آنچه امروز را تباه ميكند، آينده را هم سياه ميكند. (16) از اينگونه روايات در مذمت مالاندوزي بسيار است و البته رواياتي نيز وجود دارد كه نفس مالداري و زندگي آسوده را تحسين ميكنند؛ از جمله روايت مشهوري كه از پيامبر ? نقل است و در آن فرمودهاند: «نيكوست مال صالح در دست مرد صالح»(17) . اين روايت را مولوي، اينگونه منظوم و ممثل كرده است:
مال را کـز بهـر دين باشي حَمول
نِعـم مـالٌ صالحٌ خواند آن رسول
آب در کشتي هلاک کشتي است
آب اندر زير کشتي پُشتي است
چون که مال و ملک را از دل براند
زان سليمان خويش جز مسکين نخواند
چيست دنيا از خدا غافل بُدن
نه قماش و خانه و فرزند و زن(18)
يعني همچنانكه آب در بيرون كشتي نجات كشتي است، اما در درون آن موجب هلاكت است، مال هم تا وقتي كه به درون قلب انسان نفوذ نكرده، بهرة الهي است؛ وگرنه دام شيطاني است.
در روايت مشابهي، پيامبر گرامي اسلام ? غنا و مالداري را بهترين كمك به تقوا دانستهاند؛ يعني فقر و نياز نه تنها لازمة تقوا نيست، بلكه بينيازي و برخورداري، تقواپيشگي را آسانتر ميكند. در عبارت پيامبر گرامي(ص)، از غنا به «نِعم العونُ علي التقوي» ياد شده است: «نعم العون علي تقوي الله الغني»(19) ؛ بهترين يارِ تقواي الهي، بينيازي است.
با وجود اين، انكار نميتوان كرد كه در روايات بسياري، مردم از زيادهخواهي و مالاندوزي نهي شدهاند و زهد و پارسايي توصيه شده است. به عبارت ديگر، روايات ديني و فرهنگ اسلامي، در مجموع، مالاندوزي و جمعآوري ثروت فراوان را چندان توصيه نكردهاند و افراط در تجميع مال را قبيح دانستهاند.
از طرف ديگر، انسان چارهاي جز كار و تلاش ندارد. رواياتي هم كه كوشش براي كسب مال را تشويق كردهاند اندك نيست(20) . بنابراين هم كسب مال تشويق شده است و هم بيزاري از آن! جمع ميان اين دو حالت چگونه ممكن است؟ چرا مؤمنان هم به كسبوكار توصيه شدهاند و هم به كنارهگيري از مالاندوزي و جمعآوري ثروت؟ آيا راهي براي جمع اين توصيههاي بهظاهر متضاد وجود دارد؟
شايد جمع آن توصيهها كه به نظر ناهمگون و ناسازگار ميآيند دشوار نباشد؛ زيرا از راههاي بسياري ميتوان كسب مال را وسيلهاي براي تقرّب و آخرتگرايي كرد، كه از آن جمله است راهكار «وقف» و مانند آن، كه بهنيكي از عهدة جمع مال و مآلانديشي برميآيند. اين راهكارها، مبنايي قرآني و اخلاقي نيز دارند. به اين شرح:
در قرآن مجيد، خداوند ميفرمايد: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أجْرَهُمْ بِأحْسَنِ ما كانوا يَعْمَلونَ»(21) ؛ يعني: آنچه نزد شماست پايان ميپذيرد و آنچه نزد اوست، باقي است؛ و قطعاً ما صابران را به بهتر از آنچه ميكردند پاداش خواهيم داد.
در اين آيه خداوند ميفرمايد: آنچه شما به كف ميآوريد دوام و بقايي ندارد. بنابراين چرا عمري را كه ارزش آن بيرون از حساب است صرف متاعي كنيم كه دوامي ندارد؟ آيا هيچ عاقلي، بينهايت را در پاي امور محدود و حقير ميريزد؟!
وقف راهي است كه بينهايت را به بينهايت وصل كند. راهي است براي اينكه قيمت عمر خود را بگيريم و به اندازة آنچه دادهايم نصيب بريم. وقف، كار و عمر انسان را ضايع نميكند و بابت صرف عمر كه ارزش بينهايت دارد سود ابدي ميدهد.
فضيلتهايي همچون وقف و انفاق، ارزش مال را تا حد ارزش عمر انسان بالا ميبرد. كسي كه بخشي از مال خود را نزد خدا باقي ميگذارد، به ارزش والاي عمر خود احترام گذاشته است. مال را از هر راهي كه بيندوزيم، هزينهاي گزاف بابت آن دادهايم كه همان عمر و سلامتي و فرصتهاي اندك زندگي است. بابت اين هزينة گزاف هر چه به دست آوريم زيان كردهايم؛ مگر آنكه بخشي از آن را نزد خدا به امانت بگذاريم و ايمان داشته باشيم كه «ما عند الله باقٍ».
به سخن ديگر، وقف راهي است براي فرار از زيان و خسران ابدي. وقف مصداق عمل صالحي است كه سورة عصر از آن سخن ميگويد و آن را موجب ايمني انسان از خسران ميشمرد: «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»(22) .
پيام اين سورة شريف آن است كه انسان در زيان است، مگر آنكه به اعمال صالح روي آورد. كدام عمل صالح، عمر گرانماية انسان را بهايي در خور ميدهد؟ آن عمل، بايد ارزش بقا و ابديت داشته باشد و خداوند فرموده است كه هر چه را نزد من به امانت بگذاريد، تا روز جزا براي شما نگهداري ميكنم. وقف، مال انسان را از خطر اتلاف ميرهاند و خدا را امين آن ميكند.
در سورة مريم نيز، پيام ميدهد كه اگر ميخواهيد عمر خود را تباه نكنيد، و از خود چيزي باقي بگذاريد، حاصل عمر و دسترنج خود را به خداوند بسپاريد: «و الباقياتُ الصّالحاتُ خيرٌ عند ربّک ثواباً و مَرَدّاً»(23) ؛ ... و کارهاي شايستة ماندني، نزد پروردگارت از حيث پاداش بهتر و خوشعاقبتتر است.
آيا، يكي از بهترين راهها براي سپردن مال و جان خود به خداوند، وقف نيست؟ بدين ترتيب، آنچه به قيمت عمر(ارزشمندترين سرماية انسان) حاصل شده است، هدر نميرود و اين شيوة مبارك، عمر آدمي را از گزند بيهودگي و اتلاف نجات ميدهد.
خلاصه آنكه، مال به قيمت اتلاف عمر حاصل ميآيد و آنچه با چنين قيمت گزاف و هنگفتي فراهم ميشود شايسته است كه جاودانه گردد؛ و براي جاودانگي مال راهي بهتر از وقف و انفاق وجود ندارد.
3. آزادگي
آزادگي دو گونه است: گاهي بعد از كلمة آزادي، حرف اضافة «از» قرار ميگيرد و مثلاً ميگوييم: آزادي از هواهاي نفساني، يا آزادي از مقام، يا آزادي از مال. نوع دوم، آن است كه بعد از كلمة «آزادي» حرف اضافة «در» ميآيد و مثلا ميگوييم: آزادي در بيان، يا آزادي در انديشه. آزادگي نوع اول، مقدم است بر هر گونه آزادگي ديگر. كسي كه در بند مال و جاه باشد، آزاديهاي بيروني چه سودي براي او دارد؟ آزادي نوع دوم، بدون آزادي نوع اول، نه آزادي كه وبال است و موجب خسارتهاي بيشتر.
وقف و هر گونه سخاوت مالي، زمينة «آزادگي از ...» را فراهم ميكند و از اين طريق روح و روان آدمي را به مكرمتهاي اخلاقي ميآرايد. در تعقيبات نماز ظهر ميخوانيم: «خدايا به تو پناه ميبرم از مالي كه نفعي در آن نيست.» در ضربالمثلهاي عربي نيز آمده است: «خَيرُ مالِکَ ما نَفَعَکَ»؛ بهترين مال تو مالي است که به تو نفع دهد.
بالاترين نفعي كه از مال به انسان ميرسد، روحية آزادگي است و اين نفع، فقط در ايثار مال است نه در حب آن.
وقف و انفاق و مانند آن بيشترين سود را از مال، نصيب صاحب آن ميكند؛ زيرا او را به درجهاي از وارستگي و آزادگي ميرساند كه گاهي از راه جهاد و عبادت نيز ممكن نيست. خداوند كريم نيز در قرآن مجيد ميفرمايد: هر چه انفاق كنيد، سود آن به خودتان ميرسد؛ يعني در انفاق، آنكه سود ميكند، انفاقكننده است: «ما تُنْفِقوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأنْفُسِكُمْ»(25) . مفاد اين آيه غير از مفاد آياتي است كه براي انفاق، پاداش بزرگ وعده دادهاند. (26) اين آيه ميفرمايد: سود انفاق در خود آن است و البته پاداش بزرگي نيز در پي آن خواهد آمد.
فرق است بين آنچه پاداش و بازتابش، در آينده خواهد آمد، با آنچه خودش پاداش محسوب ميشود. آية 272 سورة بقره ميفرمايد: سخاوتمندي و انفاق، نخست براي شما سودمند است و سپس براي آنان كه دريافتكنندهاند. بنابراين در خود انفاق و وقف و مانند آنها فضيلتي است كه نبايد از آن غافل بود. نگارنده اعتقاد دارد كه بزرگترين سود انفاق براي منفق، وارستن او از وابستگيهاي حقير دنيوي است.
در روايتي از رسول گرامي اسلام(ص)، تعريف متفاوتي از مال را ميبينيم. آن گراميرسول(ص) ميفرمايند: مال واقعي آن است كه براي آخرت خود ميفرستيد، نه آنچه براي وارثان خود باقي ميگذاريد(27). اين سخن بدان معناست كه مال واقعي و آنچه بهحق متعلق به انسان است، همان داراييها و داشتههايي است كه انسان را مقام ميدهد و براي او فضيلت ميآفريند، نه آنچه موجب سقوط آدمي است و زمينة رذيلتها را فراهم ميكند.
4. آينة كرامت
ساية معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود
پديدههايي مانند وقف، براي انسانهاي كريم و بزرگوار اين زمينه را فراهم ميكند كه درونمايههاي انساني و عرفاني خود را آشكار كنند. وقف اگر وسيلهاي براي پاسخگويي به نيازهاي عمومي جامعه است، راهي براي تميز انسانهاي بزرگ از مردم عادي نيز هست. در واقع كسي كه مالش را ميبخشد و در اختيار عموم قرار ميدهد دو كار بزرگ كرده است: اولاً نيازي از نيازهاي جامعة ايماني را برآورده است؛ و ثانياً فضيلتي از فضايل بزرگ انساني را به منصة ظهور درآورده است. كار دوم اگر مهمتر از كار اول نباشد، كمتر از آن نيست.
بنابراين وقف، واقف را به درجة كرامت ميرساند و نردباني است براي عروج واقف به مقام كريمان. نردبان وقف، منتفعان از آن را نهايتاً به بام برخورداري از مواهب و نعمتهاي الهي رهمنون ميشود، اما واقف از همين نردبان به معراج كرامت و شرافت ميرسد كه بسي والاتر و برتر از برخورداري از نعمتهاي مادي دنيا است.
5. برهان اخلاص
ندهد فرصت ابراز تمنّا به گدا
گوش اين طايفه آواز گدا نشنيده است
در روايات بسياري، بخشندگان ناپيدا تكريم و تحسين شدهاند. امامان معصوم ? در فضيلت خود گفتهاند: ما اهل بيت پيامبر ? منتظر نميمانيم تا كسي از ما درخواستي كند و سپس اجابتش كنيم. در دعاهاي رجبيه نيز ميخوانيم: «يا مَن يُعطي من سأله و من لم يسأله و من لم يعرفه»(29) واقف نيز به كساني كمك ميكند كه از او درخواستي نكردهاند و اصلاً او را نميشناسند؛ و اين، بالاترين و قويترين برهان اخلاص است.
6. باران تزكيه
«تطهير يعني ازالة اَوساخ از يک چيز تا وجود آن صاف گردد و براي نشو و نما و ظهور آثار و برکات، مستعد و مهيا گردد؛ و تزکيه عبارت است از رشد دادن و اعطاي رشد به آن به وسيلة لحوق خيرات و ظهور برکات؛ همانند درختي که قطع زوايد از فروع و شاخههاي آن باعث زيادي در حسن و نمو آن و نيکويي ميوههايش ميشود؛ از اين رو، جمع بين تطهير و تزکيه در آيه از تعابير لطيف است»(31) .
بنا بر روايت نبوي ?: «بهترين ميراث آدمي سه چيز است: فرزند شايستهاي که دعاگوي او باشد؛ صدقة جاري و پايداري(وقف) که پاداش آن بدو رسد؛ و دانشي که پس از او بدان عمل شود»(32) . بنابراين، انفاق و صدقه و وقف كه در روايات جزء باقيات صالحات و صدقات جاريه خوانده شده است، موجب تزكية جان و روح آدمي است. کمک به همنوع، دادن قرضالحسنه، همکاري با دوستان، کمک به فقرا، دستگيري از يتيم، انفاق و تعاون و امور خيري از اين دست، بيش از هر رياضت و عبادتي روح را پاكيزه ميكند و افاضات را جايگزين اضافات ميگرداند.
به سخن ديگر، از آية مذكور و روايات ذيل آن چنين برميآيد كه وقف يكي از بهترين راهها براي تزكية نفس و پاكسازي دروني است؛ به دو جهت: هم به دليل رياضتي كه در انقطاع از مال است و هم به دليل شكوفايي و رشدي كه حذف اضافات مالي و دنيايي براي انسان پديد ميآورد. تزكيه در لغت يعني رويش و شكوفايي. صدقه و وقف، ضمن حذف زوايد و حرس علفهاي هرز، زمينة رشد روحي انسان را فراهم ميكند و بدين ترتيب، از رهگذر تصفية درون و پاكسازي روحاني، زمينة شكوفايي جان آدمي فراهم ميشود.
شگفت آن است كه وقف، افزون بر تزكية واقف، جامعه را نيز تهذيب ميكند؛ زيرا وقتي سنت وقف در جامعهاي رايج و دارج شد، به نوعي همة مردم به بخشندگي و نوعدوستي و سخاوتمندي تشويق ميشوند. بهواقع وقف، دعوت علني و عمومي از مردم براي نوعدوستي و مهرباني با يكديگر است. از امام صادق ? نقل است كه مردم را با اعمالتان به خير و نيكي دعوت كنيد: «کونوا دُعاةَ النّاس بأعمالکم و لا تکونوا دُعاةً بألسنتکم»(33) . بنابراين حضور واقف در ميان مردم دعوتنامة زندة الهي است براي تشويق مردم و مؤمنان به خير و نيكي.
پي نوشت ها :
1) ر.ك: سجادي، فرهنگ اصطلاحات عرفاني، ذيل مدخل وقف.
2) هجويري، كشف المحجوب، ص 221.
3) مولوي، مثنوي
4) سعدي، گلستان، ديباچه، ص1.
5) همان.
6) عوارف المعارف، ص56.
7) مدارس علمية شافعي در قرنهاي پنجم به بعد كه مهمترين منبع مالي آنها موقوفات بود.
8) بوستان.
9) جامي، نفحات الانس، ص146.
10) اوراد الاحباب، ص 35، مقدمه.
11) ابنبطوطه، سفرنامه، ج1، ص 416.
12) عوارف المعارف، ص50.
13) ر.ك: ابوسعيد احمد بن سلمان، مقدمهاي بر فرهنگ وقف، انتشارات سازمان اوقاف، ص 135.
14) سورة فجر، آية 20.
15) عيون الحكم و المواعظ، ح1493.
16) غرر الحكم، ح1427.
17) نعم المالُ الصّالحُ للرجل الصّالحُ. (ر.ك: فروزانفر، احاديث مثنوي، انتشارات دانشگاه، ص11)
18) مثنوي، دفتر اول.
19) همان.
20) ر.ك: كنز العمال، ح10516.
21) سورة نحل، آية 96.
22) سورة عصر.
23) سوره مريم، آيه 76.
24) ر.ك: تحرير الوسيله، ج2، ص62.
25) سورة بقره، آية 272.
26) مانند آية 8، در سورة حديد.
27) منتخب ميزان الحكمه، ص568.
28) آيت الله حسن زادة آملي، ديوان اشعار، قافية دال.
29) مفاتيح الجِنان، تعقيبات ماه رجب.
30) سورة توبه، آية 103.
31) الميزان، ج 9، ص377.
32) نص حديث: «إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلّا من ثلاث: صدقة جارية أو علم ينتفع به أو ولد صالح يدعو له بخير.» صاحب جامع الشتات مينويسد: «علما ميگويند صدقة جاريه، وقف است. و شهيد اول در دروس، وقف را همان صدقة جاريه دانسته است».
33) سفينة البحار، ج2، ص 78.
/ع