ايرانيها سقراطند، آمريکاييها اديسون!
مقايسه افراد و ملل از منظر درونگرايي و برونگرايي در گفتگو با دکتر فربد فدايي
شايد شما هم واژههاي درونگرا و برونگرا را زياد شنيده باشيد و حتي درباره آن چيزهايي بدانيد و به راحتي تشخيص دهيد که برونگراييد يا درونگرا اما احتمالا کمتر به اين مقاله انديشيدهايد که جوامع مختلف نيزميتوانند درونگرا يا برونگرا باشند. با دکتر فربد فدايي، روانپزشک و مدير گروه روانپزشکي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي در اين خصوص به گفتگو نشستهايم.
از اين گذشته افراد به طور کلي به دو نوع درونگرا و برونگرا تقسيم ميشوند. دو نوع گرايش و دو نوع واکنش در برابر شرايط محيط که به قدري شخصي هستند که ميتوان آنها را به عنوان نوع معرفي کرد.
در شخص برونگرا گرايش عادي خودآگاهي متوجه بيرون است. گرايش متعادل هم درونگرا و هم برونگرا است ليکن معمولا در يک فرد گرايشي خودآگاهانه رشد يافته و گرايش ديگر از ناخودآگاه باقي مانده است وگاهي گرايش ناخودآگاه به طور خفيف نشان داده ميشود.
بين افرادي هم که به يک نوع متعلق هستند اختلافاتي ديده ميشود، چه يک درونگرا به روش ويژهاي از دنياي بيرون کناره ميگيرد که لزوما همانند هر درونگراي ديگري نيست.
شايد برايتان جالب باشد بدانيد با آنکه تعداد ملل کره زمين (برحسب عضويت در سازمان ملل متحد) نزديک به 200 است اما برحسب پژوهشهايي که طبق ديدگاه نوعشناسي شخصيتي يونگ انجام گرفته است تنها 40 ملت يا قوميت عمده در جهان وجود دارد که ميتوان نوع شخصيتي مسلط را در آنان بررسي کرد.
نوع برونگرا تمايل به جهان مادي بيرون، بخشپذيري، قابليت تلاشي به اجزايي که يکديگر را محدود ميکنند، تمايز، وضوح، مجزا بودن، استقلال، چندگانگي و تکثر دارد. او به تفاوت و تمايز در هر چيز عشق ميورزد.
او خود را از ديگران متمايز ميکند که به صورت ابراز وجود يا ديدگاه انفرادگرا تظاهر مييابد. وي به استقلال و رقابت تمايل دارد و پرخاشگر است. سيستم اقتصادي متناسب با اين نوع عبارت است از رقابت آزاد.
برونگرا مايل است در هرچه ادراک ميکند تمايز قطعي به عمل بياورد. از اين رو سوگيري او بيشتر به تجزيه و تحليل است تا به ترکيب، در حالي که نوع درونگرا متمايل به ترکيب است.
فرد برونگرا تمايل درونگرا را براي متحد کردن هر چيز در يکي نميپسندد (چيزي که تمايز بين اشياي متفاوت را محو ميکند). او اعتقاد دارد گشادگي و شفافيت فضيلتي است که هر انسان بايد در جهت آن بکوشد و بسته بودن فرد درونگرا از نظر او عيب است. او خواندن واقعيت دروني مردمان ديگر را مشکل مييابد.
براي او حقيقت در جهان بيرون قرار دارد. عينيگرايي همان حقيقت است، در حالي که ذهنيگرايي فرد درونگرا از نظر او تنها نوعي پندار است. از نظر او، فرد درونگرا رويايي و خيالباف و بيمار است.
پس مميزات اصلي فرهنگ برونگرا که عنصر مسلط فرهنگ غرب است، عبارت است از: ماديگرايي، واقعگرايي، تحليلي بودن يا جزءگرا بودن، انفراد، رقابت و تکثرگرايي.
در حالي که کار مايه خودآگاه و توجه فرد درونگرا به طور عمده معطوف به جهان دروني معنوي است وي بيشتر توسط واقعيت دروني تحت تاثير قرار ميگيرد تا به وسيله واقعيت بيروني جهان مادي عيني.
براي او جهان مادي اهميت ثانويه دارد اما جهان روحاني دروني در ضمن جهان زندگي است. در واقع مميزه بنيادي زندگي عبارت است يگانگي (براي نمونه، عشق) در هم آميختن، ترکيب جاندار با چيزي ديگر.
درونگراي شهودي : مردم روسيه درونگراي شهودي
برونگراي انديشهورز : مردم فرانسه و انگلستان برونگراي انديشهورز با نمونه فردي ژنرال دوگل هستند.- ژنرال دوگل
برونگراي حواسي : مردم اسپانيا و ايتاليا برونگراي حواسي با نمونه فردي دون ژوان هستند. - دون ژوان
درونگراي عاطفي : اعراب درونگراي عاطفي هستند. نوع مسلط شخصيتي برونگراي عاطفي در مردم مالزي، فيليپين و ترکيه ملاحظه ميشود.
درونگراي حواسي : مردم ژاپن و اتريش درونگراي حواسي هستند که نمونه فردي آن موتزارت است. - موتزارت
درونگراي انديشهورز : ايرانيان مانند مردم آلمان، هند، فنلاند و دانمارک جزو نوع شخصيتي درونگراي انديشهورز هستند که در آنان عنصر حواسي هم وجود دارد. مردم سوئد، نروژ، سوئيس هم درونگراي انديشهورز با عنصر شهودي هستند. شاخصترين نمونههاي فردي نوع شخصيتي درونگراي انديشهورز کانت و سقراط هستند. - کانت و سقراط
برونگراي حواسي : مردم آمريکا در تضاد کامل با ايرانيان به نوع شخصيتي برونگراي شهودي تعلق دارند که نمونه فردي آن توماس اديسون است.
منبع: http://www.salamat.com
شايد شما هم واژههاي درونگرا و برونگرا را زياد شنيده باشيد و حتي درباره آن چيزهايي بدانيد و به راحتي تشخيص دهيد که برونگراييد يا درونگرا اما احتمالا کمتر به اين مقاله انديشيدهايد که جوامع مختلف نيزميتوانند درونگرا يا برونگرا باشند. با دکتر فربد فدايي، روانپزشک و مدير گروه روانپزشکي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي در اين خصوص به گفتگو نشستهايم.
جناب دکتر! ما چه طور موقعيت خود را در جهان بيرون و جهان درون تعيين ميکنيم؟
براي روشن شدن مطالبي که فرموديد ميتوانيد مثالي بزنيد؟
نحوه اثر اين چهار کنش روي يکديگر چگونه است؟
از اين گذشته افراد به طور کلي به دو نوع درونگرا و برونگرا تقسيم ميشوند. دو نوع گرايش و دو نوع واکنش در برابر شرايط محيط که به قدري شخصي هستند که ميتوان آنها را به عنوان نوع معرفي کرد.
تفاوت درونگرايي با برونگرايي را چه طور ميفهميم؟
در شخص برونگرا گرايش عادي خودآگاهي متوجه بيرون است. گرايش متعادل هم درونگرا و هم برونگرا است ليکن معمولا در يک فرد گرايشي خودآگاهانه رشد يافته و گرايش ديگر از ناخودآگاه باقي مانده است وگاهي گرايش ناخودآگاه به طور خفيف نشان داده ميشود.
بين افرادي هم که به يک نوع متعلق هستند اختلافاتي ديده ميشود، چه يک درونگرا به روش ويژهاي از دنياي بيرون کناره ميگيرد که لزوما همانند هر درونگراي ديگري نيست.
با اوصافي که اشاره کرديد، انواع شخصيت چه طور شکل ميگيرد؟
شايد برايتان جالب باشد بدانيد با آنکه تعداد ملل کره زمين (برحسب عضويت در سازمان ملل متحد) نزديک به 200 است اما برحسب پژوهشهايي که طبق ديدگاه نوعشناسي شخصيتي يونگ انجام گرفته است تنها 40 ملت يا قوميت عمده در جهان وجود دارد که ميتوان نوع شخصيتي مسلط را در آنان بررسي کرد.
اصولا تقسيمبندي افراد به دو نوع درونگرا و برونگرا چه نکات ديگري را به ما يادآوري ميکند؟
نوع برونگرا تمايل به جهان مادي بيرون، بخشپذيري، قابليت تلاشي به اجزايي که يکديگر را محدود ميکنند، تمايز، وضوح، مجزا بودن، استقلال، چندگانگي و تکثر دارد. او به تفاوت و تمايز در هر چيز عشق ميورزد.
او خود را از ديگران متمايز ميکند که به صورت ابراز وجود يا ديدگاه انفرادگرا تظاهر مييابد. وي به استقلال و رقابت تمايل دارد و پرخاشگر است. سيستم اقتصادي متناسب با اين نوع عبارت است از رقابت آزاد.
برونگرا مايل است در هرچه ادراک ميکند تمايز قطعي به عمل بياورد. از اين رو سوگيري او بيشتر به تجزيه و تحليل است تا به ترکيب، در حالي که نوع درونگرا متمايل به ترکيب است.
فرد برونگرا تمايل درونگرا را براي متحد کردن هر چيز در يکي نميپسندد (چيزي که تمايز بين اشياي متفاوت را محو ميکند). او اعتقاد دارد گشادگي و شفافيت فضيلتي است که هر انسان بايد در جهت آن بکوشد و بسته بودن فرد درونگرا از نظر او عيب است. او خواندن واقعيت دروني مردمان ديگر را مشکل مييابد.
براي او حقيقت در جهان بيرون قرار دارد. عينيگرايي همان حقيقت است، در حالي که ذهنيگرايي فرد درونگرا از نظر او تنها نوعي پندار است. از نظر او، فرد درونگرا رويايي و خيالباف و بيمار است.
پس مميزات اصلي فرهنگ برونگرا که عنصر مسلط فرهنگ غرب است، عبارت است از: ماديگرايي، واقعگرايي، تحليلي بودن يا جزءگرا بودن، انفراد، رقابت و تکثرگرايي.
و درونگراها چهطور؟
در حالي که کار مايه خودآگاه و توجه فرد درونگرا به طور عمده معطوف به جهان دروني معنوي است وي بيشتر توسط واقعيت دروني تحت تاثير قرار ميگيرد تا به وسيله واقعيت بيروني جهان مادي عيني.
براي او جهان مادي اهميت ثانويه دارد اما جهان روحاني دروني در ضمن جهان زندگي است. در واقع مميزه بنيادي زندگي عبارت است يگانگي (براي نمونه، عشق) در هم آميختن، ترکيب جاندار با چيزي ديگر.
درونگراي شهودي : مردم روسيه درونگراي شهودي
برونگراي انديشهورز : مردم فرانسه و انگلستان برونگراي انديشهورز با نمونه فردي ژنرال دوگل هستند.- ژنرال دوگل
برونگراي حواسي : مردم اسپانيا و ايتاليا برونگراي حواسي با نمونه فردي دون ژوان هستند. - دون ژوان
درونگراي عاطفي : اعراب درونگراي عاطفي هستند. نوع مسلط شخصيتي برونگراي عاطفي در مردم مالزي، فيليپين و ترکيه ملاحظه ميشود.
درونگراي حواسي : مردم ژاپن و اتريش درونگراي حواسي هستند که نمونه فردي آن موتزارت است. - موتزارت
درونگراي انديشهورز : ايرانيان مانند مردم آلمان، هند، فنلاند و دانمارک جزو نوع شخصيتي درونگراي انديشهورز هستند که در آنان عنصر حواسي هم وجود دارد. مردم سوئد، نروژ، سوئيس هم درونگراي انديشهورز با عنصر شهودي هستند. شاخصترين نمونههاي فردي نوع شخصيتي درونگراي انديشهورز کانت و سقراط هستند. - کانت و سقراط
برونگراي حواسي : مردم آمريکا در تضاد کامل با ايرانيان به نوع شخصيتي برونگراي شهودي تعلق دارند که نمونه فردي آن توماس اديسون است.
منبع: http://www.salamat.com