اصول حاكم بر ارتباطات كلامى ميان فردى از ديدگاه قرآن كريم
نويسنده: سيد مصطفي احمدزاده
چکيده: ارتباطات، به عنوان يكى از شاخه هاى جوان علوم اجتماعى، از دير باز و به ويژه پس از جنگ جهانى دوم مورد توجه دانشمندان رشته هاى گوناگون علوم انسانى قرار گرفته است. ارتباطات، نخست به عنوان «انتقال اطلاعات» و سپس به عنوان «اقناع» و در برداشت هاى جديد به منزله «بيان شخصى»، «تأثيرگزارى متقابل و همبستگى اجتماعى»، «ابزار اصلى دگرگونى اجتماعى و سياسى» مورد مطالعه و بررسى واقع شده است، در ميان شاخه هاى مختلف ارتباطات، ارتباطات انسانى و به ويژه ارتباطات كلامى به لحاظ نقش اثر گذار آن از يك سو در تقويت مناسبات و همبستگى اجتماعى و از سوى ديگر در كاهش يا افزايش ناهنجارى ها و آسيب هاى اجتماعى از اهميت خاصى برخوردار است. در اين گزيده، برخى از اصول حاكم بر ارتباطات كلامى ميان فردى از ديدگاه قرآن كريم مورد بررسى قرار گرفته است.
آغاز و پايان سخن با سلام، استفاده از واژه هاى زيبا، عدم استفاده از واژه هاى زشت، مثبت نگرى در گفتار، مخاطب محورى و ميانه روى در گفتار از جمله اين اصولند.
نويسنده در پايان نتيجه گرفته است كه اصول قرآنى بر خلاف مكاتب ديگر كه درمان و اصلاح ارتباطات كلامى را وجه همت خويش ساخته اند، سمت و سوى پيش گيرانه دارد و مؤمنان را به نكات دقيق و ظريف ارتباطات كلامى ميان فردى آگاه ساخته و از آنان خواسته است كه در ارتباطات كلامى خويش به اين دستورات عمل كنند تا به حدى برسند كه ارتباطات كلامى نامناسب، نه تنها در آنان تأثير منفى از خود بر جاى ننهد بلكه عكس العمل مناسب و مثبت نيز از خود نشان دهند.
كليد واژهها: ارتباطات، ارتباطات انسانى، ارتباطات كلامى، ارتباطات كلامى ميان فردى، اصول ارتباطات كلامى ميان فردى، ارتباطات كلامى ميان فردى در قرآن، آداب سخن گفتن در قرآن.
در قرآن مجيد از ظرايف و دقايق بسيارى درباره مناسبات فردى و اجتماعى انسان با خداوند، خود، ديگران و طبيعت سخن رفته است. در اين ميان موضوع ارتباطات و به ويژه ارتباطات كلامى از جايگاه ويژهاى برخوردار است كه ريشه آن را در متن محورى و كلام محورى اديان ابراهيمى و به صورت خاص در اسلام و مخصوصاً در كلام اللَّه مجيد بايد جست. از اين رو، بررسى ديدگاه قرآن مجيد درباره ارتباطات كلامى و نقش حياتى آن در كاهش ناهنجارىها و آسيبهاى فردى و اجتماعى به ويژه در دنياى معاصر اهميت و ضرورت دو چندان مىيابد.
براى ارتباطات تقسيماتى صورت گرفته است كه از آن ميان ارتباطات كلامى انسان با انسان در ارتباطات ميان فردى از اهميّت خاصى برخوردار است.
اين اهميت از ديرباز بوده است اما با توجه به تحولات دهههاى اخير در حوزههاى علمى، دينى، فرهنگى و اجتماعى كه زمينه مناسب را براى فرو پاشى مرزهاى فيزيكى و غير فيزيكى و در نتيجه رشد و گسترش ارتباطات انسانى در سراسر جهان فراهم ساخت؛ به راحتى مىتوان گفت در دنياى امروز - كه آن را دنياى ارتباطات نام نهادهاند - اكثر فعاليتهاى انسانها با يكديگر بر محور ارتباط و ارتباطات شكل مىگيرد و نقش اصلى در ارتباطات را ارتباطات كلامى و به ويژه ارتباطات كلامى ميان فردى به خود اختصاص داده است؛ به طورى كه بر اساس تحقيقى كه توسط رالف نيكولز و لئونارد استيونس انجام شده است، بيشتر وقت انسانها در ارتباطات، صرف ارتباطات گفتارى مىشود تا ارتباطات نوشتارى. گوش دادن، 42 درصد از وقت روزانه، سخن گفتن، 32 درصد از وقت روزانه و جمعاً، 74 درصد، خواندن، 15 درصد از وقت روزانه، نوشتن، 11 درصد از وقت روزانه و جمعاً، 26 درصد.1
هنگامى كه به نكات بالا، كاربرد پر بسامد واژه «قول» و مشتقات آن و واژههاى مرتبط با سخن و سخن گفتن و ارتباطات كلامى در قرآن را بيفزاييم؛ پرسش اصلى اين گزيده برجستهتر مىگردد و آن اين كه قرآن درباره اصول حاكم بر ارتباطات كلامى ميان فردى به چه نكاتى اشاره كرده است و عمل به توصيههاى قرآنى در اين خصوص، تا چه اندازه مىتواند در تعالى ارتباطات انسانى مفيد باشد و از آسيبها بكاهد؟
قرآن كريم در آيات متعددى به سلام كردن در آغاز و انجام مكالمه توصيه كرده و از سلام به عنوان يك واژه مثبت و آرامش دهنده در ارتباطات كلامى ميان فردى به شكلى ستايشآميز ياد مىكند.
قرآن در گزارش ارتباطات كلامى ميان فردى، سلام كردن در آغاز و پايان هر ارتباطى به عنوان يك اصل ثابت پذيرفته و سفارش كرده است. از آن جمله:
1 - هنگام وارد شدن به خانه ديگران، سلام كردن بر اهل خانه را به عنوان كلمه آغازين ارتباط كلامى، نخستين وظيفه مؤمنان بر شمرده است.2
2 - به پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم دستور مىدهد هنگامى كه مؤمنان پيش تو مىآيند به آنان بگو: «سلام عليكم» (انعام /54)
3 - هنگامى كه فرشتگان براى تخريب شهر لوط در نزد ابراهيمعليه السلام حاضر شدند، در آغاز ملاقات، به آن حضرت سلام كردند: «و لقد جاءت رسلنا ابراهيم بالبشرى قالوا سلاماً قال سلام...» (هود /69 و حجر /52) و فرشتگان ما براى ابراهيمعليه السلام بشارت آوردند، گفتند: سلام. گفت: سلام...»
4 - هنگامى كه حضرت ابراهيم عليه السلام مىخواست از آزر جدا شود، به او سلام كرد:
«قَالَ سَلاَمٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّى إِنَّهُ كَانَ بِى حَفِيّاً» (مريم /47)
«گفت سلام بر تو، زودا كه از پرودرگارم براى تو آمرزش خواهم كه او به من مهربان است».
5 - قرآن نخستين سخن فرشتگان را پس از قبض روح مؤمنان، سلام بر مىشمارد:
«الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ...» (نحل /32)
«كسانى كه پاكند چون فرشتگان جانشان را بگيرند گويند سلام بر شما...»
در آيات ديگرى، سلام تنها واژهاى معرفى شده است كه در بهشت ميان مؤمنان رد و بدل مىشود.
«... وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ...» (يونس /10)
«... و تحياتشان سلام...»
«... تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ...» (ابراهيم /23) (واقعه /26)
«درودشان در آنجا سلام است.»
ارتباط كلامى كه گام نخست روابط اجتماعى به شمار مىآيد، مانند هر رابطه اجتماعى ديگرى بايد براى انسان احساس امنيت و آرامش فراهم سازد و قرآن با توجه به همين نكته از مؤمنان خواسته است كه آغاز و پايان ارتباطات كلامى خود را با سلام زينت بخشند تا فضاى صميميت و سلامتى بر جامعه اسلامى سايه بگستراند؛ زيرا در فضاى سالم رشد و گسترش استعدادهاى انسانى امكانپذير است و در فضاى آلوده و منافقانه، هيچ نهالى به ثمر نخواهد نشست. از سوى ديگر، فرستنده با آرزوى سلامتى براى گيرنده علاوه بر فضا سازى براى شكلگيرى يك ارتباط شاداب و اثر گذار ميان يكديگر، زمينه را براى پاسخ سلام خود از جانب گيرنده كه متقابلاً سلامتى را براى فرستنده طلب مىكند، فراهم مىسازد. در نتيجه، ارتباط در محيطى كاملاً فعال، واقعى، سالم و مملو از مهربانى شكل مىگيرد كه هم بر ارتقاء سطح بهره ورى ارتباط كلامى ميان فردى مىافزايد و هم بهره ورى از زمان را براى هر دو طرف گفت و گو به ارمغان مىآورد.
7 - در آيه ديگرى، قرآن به نحوه جواب سلام پرداخته و مىفرمايد:
«وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ حَسِيباً» (نساء /86)
«و چون شما را به تحيتى بنوازند، با تحيتى بهتر از آن يا همانند آن پاسخ دهيد كه خداوند حسابگر همه چيز است.»
قرآن در اين آيه به مسلمانان دستور مىدهد كه پاسخ سلام را به گونه بهترى به سلام كننده بر گردانند.
اگر يك ارتباط كلامى مثبت مىتواند موفقيت آن ارتباط را تضمين كند، در صورتى كه پاسخ آن ارتباط به شكل بهترى صورت گيرد، بى شك ارتباط از وضعيت مطلوبتر و سازندهترى برخوردار خواهد شد.
اين مطلب را نيز بيفزاييم كه بكارگيرى اين تكنيك تنها به پاسخِ سلام محدود نمىشود؛ بلكه پاسخ سلام به عنوان مصداق بارز آن بيان شده است. بنابراين در هرگونه ارتباطى چه گوينده و چه شنونده بايد از بهترين عبارات و واژهها براى آغاز، ادامه و پايان گفت و گوى خود استفاده كنند. اگر مسلمانان تنها به همين يك نكته بسيار دقيق و حساب شده در همه مناسبات و ارتباطات خويش عمل كنند، شاهد جهش چشمگيرى در افزايش فضاى ارتباطى سالم و كاهش نابسامانىهاى ارتباطى در سطح جوامع اسلامى و حتى روابط بين المللى خواهيم بود.
قرآن كريم واژهها و كلمات را به پاك و ناپاك تقسيم كرده و براى هر كدام توصيفى آورده است:
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّماءِ . تُؤْتِى أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ . وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَالَهَا مِن قَرَارٍ» (ابراهيم /24-26)
«آيا ندانستهاى كه خداوند چگونه مثلى زده است، كه كلمه پاك همانند درختى پاك است كه ريشهاى استوار و شاخههايى سر به آسمان دارد به اجازت پروردگارش هماره ميوه مىدهد و خداوند براى مردم اين مثلها را مىزند باشد كه پند گيرند و - امّا - كلمه پليد همانند درختى پليد - پر آفت و بد حاصل - است كه بر سطح زمين رو شده بى آن كه پايدار باشد.»
در اين آيه، خداوند از ماندگارى، ريشه دارى، استوارى و تأثير سخن پاك و تزلزل و بى ريشگى سخن ناپاك در ارتباطات كلامى سخن به ميان آورده است. سخن پاك به درختى ريشه دار و سايه گستر و پر برگ و بار تشبيه شده كه همگان از ميوه آن بهره مىگيرند و سخن ناپاك به درختى تشبيه شده كه از زمين كنده شده و از هر گونه ثمرى بى بهره است.
بهرهگيرى از واژههاى زشت و نامربوط در ارتباط، نشانگر شخصيت ناسالم گوينده است كه يا به عمد اين گونه سخن مىگويد و يا از سر نادانى اين گونه سخن مىراند. عقل سليم حكم مىكند كه شنونده در حالت نخست، بى درنگ ارتباط خود را با گوينده هتاك قطع كند، چه بسا اين آلودگى درونى به وى نيز سرايت كند و او را خشمگين سازد و بر استفاده از واژههاى زشت جهت مقابله به مثل بر انگيزاند.
خداوند در آيه ديگرى، به حضرت موسىعليه السلام و برادرش هارون دستور مىدهد كه به سوى فرعون - پادشاه قدرتمند، سختگير و مغرور زمان خويش - بروند و او را به بيان و لحنى نرم و بدور از تندى و خشونت، به سوى حق دعوت كنند:
«فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً ليِّناً لعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى» (طه /44)
«و با او سخنى نرم بگوييد، باشد كه پند گيرد يا خشوع و خشيت يابد.»
لحن سخن، در ايجاد ارتباط كلامى ميان فردى اهميت كليدى دارد. به همين دليل است كه آن فرمانرواى خود محور كه خود را پروردگار مردم مىدانست و هيچ سخن مخالفى را برنمىتافت، در مقابل سخنان نرم و فروتنانه موسىعليه السلام عكسالعمل مناسبى نشان داد و نه تنها ارتباط كلامى را با دستور خشن خود قطع نكرد، بلكه به ادامه ارتباط نيز متمايل گشت و به سؤال درباره خداى موسى عليه السلام روى آورد.
در سوره انعام چنين آمده است:
«وَلاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ...» (انعام /108)
«و كسانى را كه كافران و مشركان به جاى خدا مىپرستند و مورد ستايش و احترام قرار مىدهند، دشنام ندهيد! زيرا آنان نيز - مقابله به مثل كرده - و از سر دشمنى و نادانى، خدا را دشنام مىدهند.»
قرآن، باورمندان ساحت ايمان را از آشفته گويى و به كار گرفتن واژههاى سست و نازيبا پرهيز داده و فرموده است:
«...وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِيداً» (احزاب /70)
«و سخنى درست و استوار بگوييد.»
«...وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (نساء /5)
«و با آنان به زبان خوش سخن بگوييد.»
«وَقُل لِعِبَادِى يَقُولُوا الَّتِى هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِيناً» (اسراء /53)
«بگو به بندگانم سخنى را كه بهتر است بگويند، چرا كه شيطان ميان آنان را به هم مىزند، بى گمان شيطان دشمن آشكار انسان است».
همچنين در آيهاى مؤمنان را از مسخره كردن، عيب جويى و صدا زدن ديگران با القاب زشت، باز داشته و مىفرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَى أَن يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَى أَن يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَلاَ تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلاَ تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ» (حجرات /11)
«اى مؤمنان نبايد كه قومى، قوم ديگر را به ريشخند بگيرد، چه بسا اينان از آنان بهتر باشند، و نيز نبايد زنانى زنان ديگر را، چه بسا اينان از آنان بهتر باشند، و در ميان خويش عيب جويى مكنيد، و يكديگر را به لقبهاى بد مخوانيد.»
زمانى كه فردى از لحن تمسخرآميز و يا واژههاى صريح استهزائى براى تحقير ديگرى استفاده مىكند، آگاهانه و يا ناآگاهانه زمينه اختلال در ارتباط و آسيب در انتقال پيام را فراهم آورده و هم شخصيت اخلاقى خود را مخدوش كرده است.
قرآن براى اين گونه موارد هم توصيههايى دارد و به اهل ايمان و پيروان خويش دو روش را متناسب با شرايط مختلف پيشنهاد و توصيه كرده است.
بهترين رويكرد كه قرآن آن را توصيه مىكند آن است كه شنونده، نه تنها بزرگوارانه از بى ادبى گوينده در گذرد، بلكه او را با كلمات و عبارات زيبا و خوشايند مورد خطاب قرار دهد ودر حقيقت به مضمون سوره عصر كه سفارش به صبر و حق را راه رهايى از خسران بر مىشمارد، عمل كند.
قرآن در توصيف عباد الرحمن مىفرمايد:
«وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً» (فرقان /63)
«و چون نادانان ايشان را مخاطب سازند، سليمانه پاسخ دهند.»
بندگان حقيقى خداوند در ارتباطات كلامى ميان فردى خويش جانب عقل را رعايت مىكنند. اينان هنگامى كه با افراد نادان برخورد مىكنند، نه تنها از گفتار بى ادبانه آنان اندوهگين نمىشوند بلكه از سر خيرخواهى براى آنان آرزوى سلامتى مىكنند و بر اساس اين دستور قرآنى: «وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ» (رعد /22) «و بدى را با نيكى دفع مىكنند»، گفته زشت آنان را به سخن زيباى خويش پاسخ دهند.»
در آيه ديگرى، قرآن به نيكو سخن گفتن حتى در برابر دشمن دستور داده است
«وَلاَ تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ» (فصلت /34)
«و نيكى و بدى برابر نيست. همواره به شيوهاى كه نيكوتر است مجادله كن، آنگاه كسى كه بين تو و او دشمنى اى بود، گويى دوست مهربان است.»
با دقت در اين دستور الهى روشن مىشود كه تأثير سخن نيكو تا چه اندازه در روابط انسانى نقش حياتى دارد. آن چنان تأثيرى كه سبب دگرگونى فرد شنونده و تغيير ديدگاه او نسبت به گوينده مىگردد.
از ديدگاه قرآن، چه گوينده از پايگاه اجتماعى بالايى برخوردار باشد و يا نباشد، نمىبايست با مخاطب به گونهاى صحبت كند كه سخنانش موجب دلخورى و يا سرافكندگى وى شود.
هنگامى كه مخاطب، شخصى است كه از گوينده به دلايل گوناگونى (خداوند، شخصيت معنوى بالاتر، سببيت، سن بالاتر، پايگاه اجتماعى بالاتر و...( بالاتر است، توصيه قرآن، اين است كه نه تنها بايد خوب سخن گفت كه بايد خوبترين را برگزيد.
از جمله اين موارد بلكه بارزترين آن ادب سخن گفتن انسان با خدا است.
در سوره كهف، زمانى كه حضرت خضرعليه السلام به شرح حوادثى مىپردازد كه ميان حضرت موسىعليه السلام و او در جريان همراهى آنان با يكديگر اتفاق افتاد، جانب ادب را نسبت به خداوند رعايت مىكند و هر گونه شر ظاهرى را به خود و هر گونه خير را به خدا نسبت مىدهد.
«أَمَّا السَّفِينَةُ... فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا... وَأَمَّا الْغُلاَمُ... فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا... وَأَمَّا الْجِدَارُ...فَأَرَادَ رَبُّكَ...» (كهف /79 - 82)،
سوراخ كردن كشتى را كه به ظاهر كار شرّى است تنها به خود نسبت مىدهد و از ضمير متكلم وحده استفاده مىكند و كشتن غلام بدفرجام را كه از يك سو به ظاهر فعل شرى است و از سوى ديگر به واسطه نجات دادن پدر و مادر مؤمنش از دست فرزند كافرشان و بخشيدن فرزند پاك نهاد ديگرى به جاى آن، فعل خيرى است؛ قسمت شرش را به خود و قسمت خيرش را به خداوند نسبت مىدهد و از ضمير متكلّم مع الغير بهره مىجويد و تعمير ديوارى را كه گنج فرزندان يتيمى در زير آن نهان بود كه سراسر خير است به خداوند نسبت مىدهد و اسم ظاهر به كار مىبرد.
در آيه ديگرى، در شرح ارتباط حضرت ايوب عليه السلام با خداوند آمده است:
«وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» (انبياء /83)
«و ايوب را ياد كن كه پروردگارش را به دعا ندا داد كه به من رنج رسيده است و حال آن كه تو مهربانترين مهربانانى».
در اين آيه، حضرت ايوب عليه السلام مشكل خويش را به درگاه كبريايى حضرت حق عزوجل عرضه مىكند و در ادامه او را مهربانترين مهربانان بر مىشمارد، اما در مورد مشكل و يا درخواست از خداوند براى پايان دادن به سختى و رنج خود، سخنى به ميان نياورده است. زيرا مخاطب او كسى است كه هم چگونگى حل مشكل او را و هم خير و صلاح او را مىداند، شايد صلاح و نيك بختى او در همين سختى نهفته باشد.
قرآن كريم در آيات ديگرى به تفاوت شيوه سخن گفتن با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نسبت به ديگران اشاره مىكند و مىفرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ» (حجرات /2)
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد صداهايتان را از صداى پيامبر بلندتر مسازيد، و درسخن با او، مانند بلند حرف زدنتان با همديگر، بلند حرف مزنيد. مبادا كه اعمالتان تباه شود و آگاه نباشيد.»
«إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ» (حجرات /4)
«بيگمان كسانى كه تو را پشت در حجرهها صدا مىزنند، بيشترشان خرد خويش به كار نمىگيرند.
قرآن، در اين آيات به مؤمنان دستور مىدهد با پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم به عنوان حامل وحى الهى با بهترين شيوه ممكن و در اوج احترام سخن بگويند، حتى لحن صداى خود را پايين بياورند و با احترام سخن بگويند.
در آيه ديگرى، شيوه سخن گفتن با پدر و مادر بيان شده است:
«... فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً» (اسراء /23)
«به آنان حتى اف مگو، و آنان را مران و با ايشان به نرمى سخن بگو.»
پدر و مادر هم به جهت منشأ طبيعى خلقت فرزند و هم به جهت تحمل مشكلات مختلفى كه در زمينه بزرگ كردن او بر جان خود مىپذيرند، اطاعتشان بر فرزند واجب شمرده شده است، جز در آنجا كه خواست آنان با فرمان الهى منافات داشته باشد.
چنين است كه قرآن از گفتن واژه «اف» كه سادهترين كلمه انزجار است، شديداً نهى كرده و دستور داده است با پدر و مادر خود به بهترين شكل و محترمانهترين شيوه سخن بگوييم و ادب را در سطح بالا در سخنانمان به كار گيريم.
قرآن خود بر اساس اين اصل در شرايط ويژهاى كوتاه سخن گفته و در شرايط خاصى به تفصيل درباره نكتهاى توضيح داده است.
قرآن در پاسخ يهوديان كه از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم درباره روح سؤال كردند، مىفرمايد:
«وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَمَا أُوتِيتُم منَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً» (اسراء /85)
«و از تو درباره روح مىپرسند، بگو روح از امر پروردگارم است و شما را از علم جز اندكى ندادهاند.»
در اين آيه، قرآن به يك سخن كوتاه درباره روح اكتفا مىكند و بى درنگ در ادامه دليل كوتاهى بيان را، دانش اندك شنونده معرفى مىكند.
يعنى هرگاه ظرفيت نهايى مخاطب براى فهم و دريافت نكتهاى محدود است و بيان تفصيلى براى او مشكلى را حل نمىكند، بايد به بيان اجمالى و كوتاه بسنده كرد. نه سؤال را بىپاسخ گذاشت و نه بيهوده آن را طولانى كرد.
در آيه ديگرى از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم درباره قتال در ماههاى حرام سؤال مىشود و قرآن پاسخ آن را به طور مفصل بيان مىكند.
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِى الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (بقره /217) «از تو، درباره جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مىكنند؛ بگو: «جنگ در آن، (گناهى) بزرگ است؛ ولى جلوگيرى از راه خدا (و گرايش مردم به آيين حق) و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجدالحرام، و اخراج ساكنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است؛ و ايجاد فتنه (و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان بازمىدارد) حتى از قتل بالاتر است. و مشركان، پيوسته با شما مىجنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند، ولى كسى كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته) او، در دنيا و آخرت، بر باد مىرود، و آنان اهل دوزخند؛ و هميشه در آن خواهند بود.»
در اين آيه كريمه، قرآن متناسب با كاربردى بودن و مورد نياز بودن سؤال، به شنونده پاسخ طولانى داده است هر چند كه اگر قرآن به همان عبارت آغاز آيه «قل قتال فيه كبير» بسنده مىكرد تا اندازهاى پاسخ سؤال روشن مىبود، اما شنونده در مقام شنيدن پاسخ تفصيلى است و ظرفيت و شرايط و نياز فهم آن را دارد.
در آيه ديگرى موضوع تناسب و رعايت شرايط از زاويه ديگرى مورد توجّه قرار گرفته و آمده است:
«وَاقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ» (لقمان /19)
«وميانهروىكنوصدايتراآهستهبدار،چراكه ناخوشترينآوازها بانگ درازگوشان است.»
در اين آيه به كنترل آهنگ صدا هنگام ارتباط كلامى ميان فردى اشاره شده است و لقمان به پسرش دستور مىدهد كه تعادل و حركت موزون و متناسب را در همه زندگى سر لوحه برنامههاى خود قرار دهد.
بدان اميد كه جامعه دينى در پرتو رعايت اين اصول، در زمينه ارتباطات انسانى و گفتارى، جامعهاى نمونه و الگو باشد.
آغاز و پايان سخن با سلام، استفاده از واژه هاى زيبا، عدم استفاده از واژه هاى زشت، مثبت نگرى در گفتار، مخاطب محورى و ميانه روى در گفتار از جمله اين اصولند.
نويسنده در پايان نتيجه گرفته است كه اصول قرآنى بر خلاف مكاتب ديگر كه درمان و اصلاح ارتباطات كلامى را وجه همت خويش ساخته اند، سمت و سوى پيش گيرانه دارد و مؤمنان را به نكات دقيق و ظريف ارتباطات كلامى ميان فردى آگاه ساخته و از آنان خواسته است كه در ارتباطات كلامى خويش به اين دستورات عمل كنند تا به حدى برسند كه ارتباطات كلامى نامناسب، نه تنها در آنان تأثير منفى از خود بر جاى ننهد بلكه عكس العمل مناسب و مثبت نيز از خود نشان دهند.
كليد واژهها: ارتباطات، ارتباطات انسانى، ارتباطات كلامى، ارتباطات كلامى ميان فردى، اصول ارتباطات كلامى ميان فردى، ارتباطات كلامى ميان فردى در قرآن، آداب سخن گفتن در قرآن.
در قرآن مجيد از ظرايف و دقايق بسيارى درباره مناسبات فردى و اجتماعى انسان با خداوند، خود، ديگران و طبيعت سخن رفته است. در اين ميان موضوع ارتباطات و به ويژه ارتباطات كلامى از جايگاه ويژهاى برخوردار است كه ريشه آن را در متن محورى و كلام محورى اديان ابراهيمى و به صورت خاص در اسلام و مخصوصاً در كلام اللَّه مجيد بايد جست. از اين رو، بررسى ديدگاه قرآن مجيد درباره ارتباطات كلامى و نقش حياتى آن در كاهش ناهنجارىها و آسيبهاى فردى و اجتماعى به ويژه در دنياى معاصر اهميت و ضرورت دو چندان مىيابد.
براى ارتباطات تقسيماتى صورت گرفته است كه از آن ميان ارتباطات كلامى انسان با انسان در ارتباطات ميان فردى از اهميّت خاصى برخوردار است.
اين اهميت از ديرباز بوده است اما با توجه به تحولات دهههاى اخير در حوزههاى علمى، دينى، فرهنگى و اجتماعى كه زمينه مناسب را براى فرو پاشى مرزهاى فيزيكى و غير فيزيكى و در نتيجه رشد و گسترش ارتباطات انسانى در سراسر جهان فراهم ساخت؛ به راحتى مىتوان گفت در دنياى امروز - كه آن را دنياى ارتباطات نام نهادهاند - اكثر فعاليتهاى انسانها با يكديگر بر محور ارتباط و ارتباطات شكل مىگيرد و نقش اصلى در ارتباطات را ارتباطات كلامى و به ويژه ارتباطات كلامى ميان فردى به خود اختصاص داده است؛ به طورى كه بر اساس تحقيقى كه توسط رالف نيكولز و لئونارد استيونس انجام شده است، بيشتر وقت انسانها در ارتباطات، صرف ارتباطات گفتارى مىشود تا ارتباطات نوشتارى. گوش دادن، 42 درصد از وقت روزانه، سخن گفتن، 32 درصد از وقت روزانه و جمعاً، 74 درصد، خواندن، 15 درصد از وقت روزانه، نوشتن، 11 درصد از وقت روزانه و جمعاً، 26 درصد.1
هنگامى كه به نكات بالا، كاربرد پر بسامد واژه «قول» و مشتقات آن و واژههاى مرتبط با سخن و سخن گفتن و ارتباطات كلامى در قرآن را بيفزاييم؛ پرسش اصلى اين گزيده برجستهتر مىگردد و آن اين كه قرآن درباره اصول حاكم بر ارتباطات كلامى ميان فردى به چه نكاتى اشاره كرده است و عمل به توصيههاى قرآنى در اين خصوص، تا چه اندازه مىتواند در تعالى ارتباطات انسانى مفيد باشد و از آسيبها بكاهد؟
نماى كلى ارتباطات كلامى در قرآن كريم
اصل يكم: آغاز و پايان سخن با سلام
قرآن كريم در آيات متعددى به سلام كردن در آغاز و انجام مكالمه توصيه كرده و از سلام به عنوان يك واژه مثبت و آرامش دهنده در ارتباطات كلامى ميان فردى به شكلى ستايشآميز ياد مىكند.
قرآن در گزارش ارتباطات كلامى ميان فردى، سلام كردن در آغاز و پايان هر ارتباطى به عنوان يك اصل ثابت پذيرفته و سفارش كرده است. از آن جمله:
1 - هنگام وارد شدن به خانه ديگران، سلام كردن بر اهل خانه را به عنوان كلمه آغازين ارتباط كلامى، نخستين وظيفه مؤمنان بر شمرده است.2
2 - به پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم دستور مىدهد هنگامى كه مؤمنان پيش تو مىآيند به آنان بگو: «سلام عليكم» (انعام /54)
3 - هنگامى كه فرشتگان براى تخريب شهر لوط در نزد ابراهيمعليه السلام حاضر شدند، در آغاز ملاقات، به آن حضرت سلام كردند: «و لقد جاءت رسلنا ابراهيم بالبشرى قالوا سلاماً قال سلام...» (هود /69 و حجر /52) و فرشتگان ما براى ابراهيمعليه السلام بشارت آوردند، گفتند: سلام. گفت: سلام...»
4 - هنگامى كه حضرت ابراهيم عليه السلام مىخواست از آزر جدا شود، به او سلام كرد:
«قَالَ سَلاَمٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّى إِنَّهُ كَانَ بِى حَفِيّاً» (مريم /47)
«گفت سلام بر تو، زودا كه از پرودرگارم براى تو آمرزش خواهم كه او به من مهربان است».
5 - قرآن نخستين سخن فرشتگان را پس از قبض روح مؤمنان، سلام بر مىشمارد:
«الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ...» (نحل /32)
«كسانى كه پاكند چون فرشتگان جانشان را بگيرند گويند سلام بر شما...»
در آيات ديگرى، سلام تنها واژهاى معرفى شده است كه در بهشت ميان مؤمنان رد و بدل مىشود.
«... وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ...» (يونس /10)
«... و تحياتشان سلام...»
«... تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ...» (ابراهيم /23) (واقعه /26)
«درودشان در آنجا سلام است.»
ارتباط كلامى كه گام نخست روابط اجتماعى به شمار مىآيد، مانند هر رابطه اجتماعى ديگرى بايد براى انسان احساس امنيت و آرامش فراهم سازد و قرآن با توجه به همين نكته از مؤمنان خواسته است كه آغاز و پايان ارتباطات كلامى خود را با سلام زينت بخشند تا فضاى صميميت و سلامتى بر جامعه اسلامى سايه بگستراند؛ زيرا در فضاى سالم رشد و گسترش استعدادهاى انسانى امكانپذير است و در فضاى آلوده و منافقانه، هيچ نهالى به ثمر نخواهد نشست. از سوى ديگر، فرستنده با آرزوى سلامتى براى گيرنده علاوه بر فضا سازى براى شكلگيرى يك ارتباط شاداب و اثر گذار ميان يكديگر، زمينه را براى پاسخ سلام خود از جانب گيرنده كه متقابلاً سلامتى را براى فرستنده طلب مىكند، فراهم مىسازد. در نتيجه، ارتباط در محيطى كاملاً فعال، واقعى، سالم و مملو از مهربانى شكل مىگيرد كه هم بر ارتقاء سطح بهره ورى ارتباط كلامى ميان فردى مىافزايد و هم بهره ورى از زمان را براى هر دو طرف گفت و گو به ارمغان مىآورد.
7 - در آيه ديگرى، قرآن به نحوه جواب سلام پرداخته و مىفرمايد:
«وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ حَسِيباً» (نساء /86)
«و چون شما را به تحيتى بنوازند، با تحيتى بهتر از آن يا همانند آن پاسخ دهيد كه خداوند حسابگر همه چيز است.»
قرآن در اين آيه به مسلمانان دستور مىدهد كه پاسخ سلام را به گونه بهترى به سلام كننده بر گردانند.
اگر يك ارتباط كلامى مثبت مىتواند موفقيت آن ارتباط را تضمين كند، در صورتى كه پاسخ آن ارتباط به شكل بهترى صورت گيرد، بى شك ارتباط از وضعيت مطلوبتر و سازندهترى برخوردار خواهد شد.
اين مطلب را نيز بيفزاييم كه بكارگيرى اين تكنيك تنها به پاسخِ سلام محدود نمىشود؛ بلكه پاسخ سلام به عنوان مصداق بارز آن بيان شده است. بنابراين در هرگونه ارتباطى چه گوينده و چه شنونده بايد از بهترين عبارات و واژهها براى آغاز، ادامه و پايان گفت و گوى خود استفاده كنند. اگر مسلمانان تنها به همين يك نكته بسيار دقيق و حساب شده در همه مناسبات و ارتباطات خويش عمل كنند، شاهد جهش چشمگيرى در افزايش فضاى ارتباطى سالم و كاهش نابسامانىهاى ارتباطى در سطح جوامع اسلامى و حتى روابط بين المللى خواهيم بود.
اصل دوم: به كارگيرى واژههاى زيبا و لحن لطيف
قرآن كريم واژهها و كلمات را به پاك و ناپاك تقسيم كرده و براى هر كدام توصيفى آورده است:
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّماءِ . تُؤْتِى أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ . وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَالَهَا مِن قَرَارٍ» (ابراهيم /24-26)
«آيا ندانستهاى كه خداوند چگونه مثلى زده است، كه كلمه پاك همانند درختى پاك است كه ريشهاى استوار و شاخههايى سر به آسمان دارد به اجازت پروردگارش هماره ميوه مىدهد و خداوند براى مردم اين مثلها را مىزند باشد كه پند گيرند و - امّا - كلمه پليد همانند درختى پليد - پر آفت و بد حاصل - است كه بر سطح زمين رو شده بى آن كه پايدار باشد.»
در اين آيه، خداوند از ماندگارى، ريشه دارى، استوارى و تأثير سخن پاك و تزلزل و بى ريشگى سخن ناپاك در ارتباطات كلامى سخن به ميان آورده است. سخن پاك به درختى ريشه دار و سايه گستر و پر برگ و بار تشبيه شده كه همگان از ميوه آن بهره مىگيرند و سخن ناپاك به درختى تشبيه شده كه از زمين كنده شده و از هر گونه ثمرى بى بهره است.
بهرهگيرى از واژههاى زشت و نامربوط در ارتباط، نشانگر شخصيت ناسالم گوينده است كه يا به عمد اين گونه سخن مىگويد و يا از سر نادانى اين گونه سخن مىراند. عقل سليم حكم مىكند كه شنونده در حالت نخست، بى درنگ ارتباط خود را با گوينده هتاك قطع كند، چه بسا اين آلودگى درونى به وى نيز سرايت كند و او را خشمگين سازد و بر استفاده از واژههاى زشت جهت مقابله به مثل بر انگيزاند.
خداوند در آيه ديگرى، به حضرت موسىعليه السلام و برادرش هارون دستور مىدهد كه به سوى فرعون - پادشاه قدرتمند، سختگير و مغرور زمان خويش - بروند و او را به بيان و لحنى نرم و بدور از تندى و خشونت، به سوى حق دعوت كنند:
«فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً ليِّناً لعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى» (طه /44)
«و با او سخنى نرم بگوييد، باشد كه پند گيرد يا خشوع و خشيت يابد.»
لحن سخن، در ايجاد ارتباط كلامى ميان فردى اهميت كليدى دارد. به همين دليل است كه آن فرمانرواى خود محور كه خود را پروردگار مردم مىدانست و هيچ سخن مخالفى را برنمىتافت، در مقابل سخنان نرم و فروتنانه موسىعليه السلام عكسالعمل مناسبى نشان داد و نه تنها ارتباط كلامى را با دستور خشن خود قطع نكرد، بلكه به ادامه ارتباط نيز متمايل گشت و به سؤال درباره خداى موسى عليه السلام روى آورد.
اصل سوم: دورى از واژههاى نفرتانگيز و دشمنى زا
در سوره انعام چنين آمده است:
«وَلاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ...» (انعام /108)
«و كسانى را كه كافران و مشركان به جاى خدا مىپرستند و مورد ستايش و احترام قرار مىدهند، دشنام ندهيد! زيرا آنان نيز - مقابله به مثل كرده - و از سر دشمنى و نادانى، خدا را دشنام مىدهند.»
قرآن، باورمندان ساحت ايمان را از آشفته گويى و به كار گرفتن واژههاى سست و نازيبا پرهيز داده و فرموده است:
«...وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِيداً» (احزاب /70)
«و سخنى درست و استوار بگوييد.»
«...وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (نساء /5)
«و با آنان به زبان خوش سخن بگوييد.»
«وَقُل لِعِبَادِى يَقُولُوا الَّتِى هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُبِيناً» (اسراء /53)
«بگو به بندگانم سخنى را كه بهتر است بگويند، چرا كه شيطان ميان آنان را به هم مىزند، بى گمان شيطان دشمن آشكار انسان است».
همچنين در آيهاى مؤمنان را از مسخره كردن، عيب جويى و صدا زدن ديگران با القاب زشت، باز داشته و مىفرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَى أَن يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَى أَن يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَلاَ تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلاَ تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ» (حجرات /11)
«اى مؤمنان نبايد كه قومى، قوم ديگر را به ريشخند بگيرد، چه بسا اينان از آنان بهتر باشند، و نيز نبايد زنانى زنان ديگر را، چه بسا اينان از آنان بهتر باشند، و در ميان خويش عيب جويى مكنيد، و يكديگر را به لقبهاى بد مخوانيد.»
زمانى كه فردى از لحن تمسخرآميز و يا واژههاى صريح استهزائى براى تحقير ديگرى استفاده مىكند، آگاهانه و يا ناآگاهانه زمينه اختلال در ارتباط و آسيب در انتقال پيام را فراهم آورده و هم شخصيت اخلاقى خود را مخدوش كرده است.
اصل چهارم: موضعگيرى مثبت در برابر تندى و خشونت ديگران
قرآن براى اين گونه موارد هم توصيههايى دارد و به اهل ايمان و پيروان خويش دو روش را متناسب با شرايط مختلف پيشنهاد و توصيه كرده است.
بهترين رويكرد كه قرآن آن را توصيه مىكند آن است كه شنونده، نه تنها بزرگوارانه از بى ادبى گوينده در گذرد، بلكه او را با كلمات و عبارات زيبا و خوشايند مورد خطاب قرار دهد ودر حقيقت به مضمون سوره عصر كه سفارش به صبر و حق را راه رهايى از خسران بر مىشمارد، عمل كند.
قرآن در توصيف عباد الرحمن مىفرمايد:
«وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً» (فرقان /63)
«و چون نادانان ايشان را مخاطب سازند، سليمانه پاسخ دهند.»
بندگان حقيقى خداوند در ارتباطات كلامى ميان فردى خويش جانب عقل را رعايت مىكنند. اينان هنگامى كه با افراد نادان برخورد مىكنند، نه تنها از گفتار بى ادبانه آنان اندوهگين نمىشوند بلكه از سر خيرخواهى براى آنان آرزوى سلامتى مىكنند و بر اساس اين دستور قرآنى: «وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ» (رعد /22) «و بدى را با نيكى دفع مىكنند»، گفته زشت آنان را به سخن زيباى خويش پاسخ دهند.»
در آيه ديگرى، قرآن به نيكو سخن گفتن حتى در برابر دشمن دستور داده است
«وَلاَ تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ» (فصلت /34)
«و نيكى و بدى برابر نيست. همواره به شيوهاى كه نيكوتر است مجادله كن، آنگاه كسى كه بين تو و او دشمنى اى بود، گويى دوست مهربان است.»
با دقت در اين دستور الهى روشن مىشود كه تأثير سخن نيكو تا چه اندازه در روابط انسانى نقش حياتى دارد. آن چنان تأثيرى كه سبب دگرگونى فرد شنونده و تغيير ديدگاه او نسبت به گوينده مىگردد.
اصل پنجم: مخاطب محورى
از ديدگاه قرآن، چه گوينده از پايگاه اجتماعى بالايى برخوردار باشد و يا نباشد، نمىبايست با مخاطب به گونهاى صحبت كند كه سخنانش موجب دلخورى و يا سرافكندگى وى شود.
هنگامى كه مخاطب، شخصى است كه از گوينده به دلايل گوناگونى (خداوند، شخصيت معنوى بالاتر، سببيت، سن بالاتر، پايگاه اجتماعى بالاتر و...( بالاتر است، توصيه قرآن، اين است كه نه تنها بايد خوب سخن گفت كه بايد خوبترين را برگزيد.
از جمله اين موارد بلكه بارزترين آن ادب سخن گفتن انسان با خدا است.
در سوره كهف، زمانى كه حضرت خضرعليه السلام به شرح حوادثى مىپردازد كه ميان حضرت موسىعليه السلام و او در جريان همراهى آنان با يكديگر اتفاق افتاد، جانب ادب را نسبت به خداوند رعايت مىكند و هر گونه شر ظاهرى را به خود و هر گونه خير را به خدا نسبت مىدهد.
«أَمَّا السَّفِينَةُ... فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا... وَأَمَّا الْغُلاَمُ... فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا... وَأَمَّا الْجِدَارُ...فَأَرَادَ رَبُّكَ...» (كهف /79 - 82)،
سوراخ كردن كشتى را كه به ظاهر كار شرّى است تنها به خود نسبت مىدهد و از ضمير متكلم وحده استفاده مىكند و كشتن غلام بدفرجام را كه از يك سو به ظاهر فعل شرى است و از سوى ديگر به واسطه نجات دادن پدر و مادر مؤمنش از دست فرزند كافرشان و بخشيدن فرزند پاك نهاد ديگرى به جاى آن، فعل خيرى است؛ قسمت شرش را به خود و قسمت خيرش را به خداوند نسبت مىدهد و از ضمير متكلّم مع الغير بهره مىجويد و تعمير ديوارى را كه گنج فرزندان يتيمى در زير آن نهان بود كه سراسر خير است به خداوند نسبت مىدهد و اسم ظاهر به كار مىبرد.
در آيه ديگرى، در شرح ارتباط حضرت ايوب عليه السلام با خداوند آمده است:
«وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» (انبياء /83)
«و ايوب را ياد كن كه پروردگارش را به دعا ندا داد كه به من رنج رسيده است و حال آن كه تو مهربانترين مهربانانى».
در اين آيه، حضرت ايوب عليه السلام مشكل خويش را به درگاه كبريايى حضرت حق عزوجل عرضه مىكند و در ادامه او را مهربانترين مهربانان بر مىشمارد، اما در مورد مشكل و يا درخواست از خداوند براى پايان دادن به سختى و رنج خود، سخنى به ميان نياورده است. زيرا مخاطب او كسى است كه هم چگونگى حل مشكل او را و هم خير و صلاح او را مىداند، شايد صلاح و نيك بختى او در همين سختى نهفته باشد.
قرآن كريم در آيات ديگرى به تفاوت شيوه سخن گفتن با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نسبت به ديگران اشاره مىكند و مىفرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ» (حجرات /2)
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد صداهايتان را از صداى پيامبر بلندتر مسازيد، و درسخن با او، مانند بلند حرف زدنتان با همديگر، بلند حرف مزنيد. مبادا كه اعمالتان تباه شود و آگاه نباشيد.»
«إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ» (حجرات /4)
«بيگمان كسانى كه تو را پشت در حجرهها صدا مىزنند، بيشترشان خرد خويش به كار نمىگيرند.
قرآن، در اين آيات به مؤمنان دستور مىدهد با پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم به عنوان حامل وحى الهى با بهترين شيوه ممكن و در اوج احترام سخن بگويند، حتى لحن صداى خود را پايين بياورند و با احترام سخن بگويند.
در آيه ديگرى، شيوه سخن گفتن با پدر و مادر بيان شده است:
«... فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً» (اسراء /23)
«به آنان حتى اف مگو، و آنان را مران و با ايشان به نرمى سخن بگو.»
پدر و مادر هم به جهت منشأ طبيعى خلقت فرزند و هم به جهت تحمل مشكلات مختلفى كه در زمينه بزرگ كردن او بر جان خود مىپذيرند، اطاعتشان بر فرزند واجب شمرده شده است، جز در آنجا كه خواست آنان با فرمان الهى منافات داشته باشد.
چنين است كه قرآن از گفتن واژه «اف» كه سادهترين كلمه انزجار است، شديداً نهى كرده و دستور داده است با پدر و مادر خود به بهترين شكل و محترمانهترين شيوه سخن بگوييم و ادب را در سطح بالا در سخنانمان به كار گيريم.
اصل ششم: رعايت تناسبها، شرايط و اقتضائات
قرآن خود بر اساس اين اصل در شرايط ويژهاى كوتاه سخن گفته و در شرايط خاصى به تفصيل درباره نكتهاى توضيح داده است.
قرآن در پاسخ يهوديان كه از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم درباره روح سؤال كردند، مىفرمايد:
«وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَمَا أُوتِيتُم منَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً» (اسراء /85)
«و از تو درباره روح مىپرسند، بگو روح از امر پروردگارم است و شما را از علم جز اندكى ندادهاند.»
در اين آيه، قرآن به يك سخن كوتاه درباره روح اكتفا مىكند و بى درنگ در ادامه دليل كوتاهى بيان را، دانش اندك شنونده معرفى مىكند.
يعنى هرگاه ظرفيت نهايى مخاطب براى فهم و دريافت نكتهاى محدود است و بيان تفصيلى براى او مشكلى را حل نمىكند، بايد به بيان اجمالى و كوتاه بسنده كرد. نه سؤال را بىپاسخ گذاشت و نه بيهوده آن را طولانى كرد.
در آيه ديگرى از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم درباره قتال در ماههاى حرام سؤال مىشود و قرآن پاسخ آن را به طور مفصل بيان مىكند.
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِى الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (بقره /217) «از تو، درباره جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مىكنند؛ بگو: «جنگ در آن، (گناهى) بزرگ است؛ ولى جلوگيرى از راه خدا (و گرايش مردم به آيين حق) و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجدالحرام، و اخراج ساكنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است؛ و ايجاد فتنه (و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان بازمىدارد) حتى از قتل بالاتر است. و مشركان، پيوسته با شما مىجنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند، ولى كسى كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته) او، در دنيا و آخرت، بر باد مىرود، و آنان اهل دوزخند؛ و هميشه در آن خواهند بود.»
در اين آيه كريمه، قرآن متناسب با كاربردى بودن و مورد نياز بودن سؤال، به شنونده پاسخ طولانى داده است هر چند كه اگر قرآن به همان عبارت آغاز آيه «قل قتال فيه كبير» بسنده مىكرد تا اندازهاى پاسخ سؤال روشن مىبود، اما شنونده در مقام شنيدن پاسخ تفصيلى است و ظرفيت و شرايط و نياز فهم آن را دارد.
در آيه ديگرى موضوع تناسب و رعايت شرايط از زاويه ديگرى مورد توجّه قرار گرفته و آمده است:
«وَاقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ» (لقمان /19)
«وميانهروىكنوصدايتراآهستهبدار،چراكه ناخوشترينآوازها بانگ درازگوشان است.»
در اين آيه به كنترل آهنگ صدا هنگام ارتباط كلامى ميان فردى اشاره شده است و لقمان به پسرش دستور مىدهد كه تعادل و حركت موزون و متناسب را در همه زندگى سر لوحه برنامههاى خود قرار دهد.
بدان اميد كه جامعه دينى در پرتو رعايت اين اصول، در زمينه ارتباطات انسانى و گفتارى، جامعهاى نمونه و الگو باشد.
پي نوشت ها :
ت فرهنگى رسا، 1374، جلد اوّل
2 - نور /27.
3 - فرهاديان، رضا، تربيت برتر، قم، بوستان كتاب، 14/ 1380.