روشهاى تربيتى از ديدگاه محقق نراقى
ويژه نامه كنگره بزرگداشت فاضلين نراقى 3
اين روش ها را مى توان به دو نوع عام و خاص تقسيم كرد: روش هاى عام, آنهايى است كه در همه يا بيشتر زمينه هاى آموزشى و تربيتى مفيد و كارسازند. ولى روش هاى خاص در برخى موارد كاربرد دارند و استفاده از آنها در موارد ديگر مفيد نيست.
با توجه به گستردگيِ روش هاى تربيتى, از يك سو, و ضرورت رعايت اختصار از سوى ديگر, فقط به هشت روش اشاره مى كنيم:
1. روش تقويت نفس
قوت نفس كه از آن به صلابت يا كبر نفس نيز تعبير مى شود همان توان مندى و تحمل فرد در برابر مشكلات, سختى ها, ناملايمات و مانند آن است. در مقابل, ضعف نفس ناتوانى و عدم تحمل نفس است و در اصطلاح ديگرى از آن به (صغر نفس) تعبير مى شود.3
محقق نراقى لازمه قوى بودن نفس را اطمينان نفس, ثبات در عقايد, عدم تزلزل, احساس توان مندى و مقاومت در برابر شدائد و دردها, شكست ناپذيرى, شهامت ورود به موارد خطرناك, تصميم و عزم قاطع بر تحصيل آن چه مفيد تشخيص داده مى شود, كسب كمال و فضائل4 و از جمله غيرت در تربيت فرزند, حفظ ناموس و پاسدارى از دين5, تأثيرناپذيرى و عدم تغيير حالت6 در شرايط متضاد فقر و غنى, سلامتى و بيمارى, ستايش و سرزنش و مانند آن, احساس عزّت, حريت7, بلند همتى, و…8 مى داند و در برابر, لازمه ضعف و ناتوانى نفس را, ذلت و زبونى, عدم جرأت بر اقدام به كارهاى مهم و بزرگ, مسامحه كارى, اضطراب در برابر كوچك ترين بلاها, ترس9, سستى و تزلزل, احساس شكست10, پست همتى و اكتفا به پايين ترين مراتب از هر چيز عالى و ارزشمند, بى غيرتى و بى تفاوتى در برابر عرض, دين و تربيت اولاد و…11 ذكر مى كند. وى در مقايسه فضائل و رذايل در موارد زيادى, ريشه هر يك از فضائل را قوت نفس و ريشه هر يك از رذايل را ضعف نفس بيان مى كند; مثلاً ريشه وقار, تأمل و اطمينان نفس را قوت نفس دانسته در برابر عجله و شتابزدگى را ناشى از ضعف نفس قلمداد كرده است12. به همين صورت سوء ظن را در برابر حسن ظن13, خشمگينى افراطى را در برابر حلم و كظم غيظ14, انتقام را در برابر عفو و بخشش و…15 مقايسه نموده است.
محقق نراقى, اين روش تربيتى يعنى روش تقويت نفس و تحصيل توان مندى را بسيار با اهميت دانسته و در اكثر مباحث تربيتى به آن توجه داده است و براى به كارگيرى اين روش, فنون متعددى را توصيه مى كند; از جمله:
1. به متربّى توجه داده شود كه توان مندى و قوت نفس, شرافت و عزت است16 و ناتوانى وضعف نفس, ذلت و خوارى است. با توجه به اين كه متربّى فطرتاً عزت طلب است و در تحقق اين خواست فطرى گام بر مى دارد در تقويت نفس و اعتماد به خود در اقدامات خويش, كوشش مى نمايد و سستى و تزلزل و ترس را به خود راه نمى دهد و خود را حقير و فرومايه نمى پندارد بلكه با احساس عزت براى هر چه بيشتر توانمند ساختن خود تلاش مى كند.
2. آثار ارزشمندِ قوت نفس از قبيل: اطمينان, ثبات, شهامت, غيرت, حريّت, بلند همتى و… به متربى معرفى شود و هم چنين وى, از عوارض ضعف نفس نظير سستى, تزلزل, دون همتى, گناه و… آگاه گردد و به او همراه با تشويق, برنامه عملى داده شود تا به اعمالى دست بزند كه آن فضايل و آثار ارزشمند را همراه داشته باشد و از اعمالى كه عوارض ضعف نفس و رذايل را داشته باشد, پرهيز نمايد17. نظارت و مراقبت مربى, به تدريج متربّى را به لوازم قوت نفس مى كشاند و اين به پرورش و تقويت نفس مى انجامد.
3. آگاه شود از اين كه رفتارهايى ضعف نفس را تشديد مى كنند. ضعف نفس و برخى از رفتارهاى درونى و بيرونى مانند كج خلقى, ترس, بدبينى, ابراز خشم, ترك اعانه به ديگران و… تأثير متقابل دارند. همان طور كه ضعف نفس باعث اين رفتارها مى شود, اين رفتار, هم به تدريج ضعف نفس را تشديد مى نمايد. علاوه بر اين آگاهى, زمينه عدم بروز اين رفتارها فراهم شود بلكه برعكس سعى شود رفتارهاى متضادِ با اين رفتار را انجام دهد. اين زدودن عوامل مؤثر در ضعف نفس و انجام رفتارهاى مثبت, باعث مى گردد كه نفس متربّى قوى شود و صفات برجسته انسانى ناشى از قوت نفس, به صورت ملكه درآيد و به راحتى رفتارهاى مطلوب تربيتى و اخلاقى از فرد صادر شود.18
4. مصاحبت19 با افرادى كه از نفس قوى برخوردارند و هيچ ترسى و تزلزلى به خود راه نمى دهند و با شهامت و شجاعت به اقدامات عملى دست مى زنند; به تدريج نفسِ متربّى را قوى مى سازد و به وى شهامت و جرأت مى دهد تا به كارهاى مهم و بزرگ وارد شود و بدون تزلزل و ترس, اقدامات شجاعانه از خود بروز دهد.
5. فراهم ساختن موقعيت و شرايطى كه متربّى در معرض انجام كارهاى بزرگ و تا حدودى خطرناك قرار بگيرد و با ايجاد انگيزه ها به حركت, برخورد و اقدام به تصميم گيرى, تشويق شود تا در عمل, توان مندى و قدرت خويش را براى انجام آن كارها, مشاهده كند.20
2. روش تصحيح فكر يا وهم زدايى
مى توان مباحث محقق نراقى را در اين زمينه تحت سه عنوان ذكر كرد:
الف. وسواس و تزلزل فكرى و اعتقادى
اولاً: معلم و مربى, متربّى را از عوارض تزلزل و انحراف عقيدتى كه از وسواس فكرى عايد مى شود, آگاه سازد تا در شبهات باقى نماند و براى رفع آن ها بكوشد.
ثانياً: در زدودن شك ها و شبهه ها بر استدلال هاى قوى تكيه نمايد تا سستى شك ها برايش روشن شود و به غير منطقى بودن استدلال هاى مغالطه آميز و سفسطه اى كه در تبيين شبهه ها مطرح شده پى ببرد.
ثالثاً: توجه وى را به افكار اكثر علما و دانشمندان در زمينه موضوع مورد شبهه, جلب كند و ادله معتبر آن ها را بازگو نمايد تا با اعتماد به افكار علمى آنان, بتواند فكر خود را تصحيح كند.
رابعاً: مربى با پرورش روحيه منطقى در وى, در استقامت ذهن او كوشش نمايد و اظهارات سليقه اى را از افكار منطقى برايش متمايز سازد تا از كج فهمى نجات پيدا كند و با راهنمايى وى افكارش را تصحيح نمايد.21
ب. وسواس و افكار پست و شيطانى
اولاً: مربى, متربى را از آثار و عوارض دنيوى و اخروى آن, مطلع سازد و از او بخواهد تا در عاقبت گناه و رفتارهاى ناشى از آن نوع افكار بينديشد و او را به عوارضى چون آبروريزى, بدبينى مردم به او, از دست دادن جايگاه مردمى و اعتبار اجتماعى و چون عذاب هاى اخروى و جهنم ابدى, هشدار دهد و آسانى صبر و مقاومت در برابر وسوسه هاى نفسانى را نسبت به تحمل آن همه عوارض نامطلوب دنيوى و اخروى, برايش, گوشزد نمايد. مقاومت در برابر اين وسوسه ها, به تدريج به از بين رفتن آن ها مىانجامد.22
ثانياً: سعى شود علايق كاذب كه ريشه اين خيالات و افكار است به علائق نسبت به امور با ارزش تبديل شود. توجه دادن به ارزش ها و خواست هاى فطرى و آثار گران بهاى آن ها, متربّى را به افكار با ارزش سوق مى دهد و علاقه هاى مثبت و واقعى را در او پرورش مى دهد.23
ثالثاً: متربّى از راه هايى كه شيطان از آن ها نفوذ مى كند, آگاه شود و آن ها را بر روى خود ببندد. هر يك از رفتارهايى چون غضب, حسادت, حرص, عجب تكبر و مانند آن, فرد را به فكر در مورد متعلّقات مربوط وادار مى سازد و افكار ناشايست شيطانى را موجب مى شود. با پيش گيرى از اين رفتارها, زمينه بروز بسيارى از خيالات و افكار پست, از بين مى رود.
رابعاً: برنامه ريزى شود تا به امور معنوى و با ارزش بينديشد و بر آن تمرين نمايد و عملاً به رفتارهاى خوب روى آورد و از جمله به ذكر لسانى و قلبى بپردازد تا موقعيتى براى ظهور آن افكار غير ارزشى پديد نيايد.24
ج. وسواس و أوهام
اين اوهام و وسوسه ها مانع سير تكاملى فرد مى شود و تعليم و تربيتش را با مشكل روبه رو مى سازد. براى علاج چنين فردى و زدودن وسوسه ها و اوهام از ذهنش بايد ملاحظه شود كه اگر به مغز آسيبى رسيده و اختلال مغزى26 ايجاد شده است, درمان پزشكى انجام شود و در غير اين صورت مى بايست توجه شود كه اگر اين افكار به دليل علايق مربوط به قوه شهويه يا قوه غضبيه و استيلاى قوه واهمه است, پس بايد:
اولاً: با تقويت عاقله و ايجاد تعادل در قوا, قوه عاقله را نيرومند ساخت تا قواى سه گانه, بويژه واهمه را در اختيار گيرد و بر آن ها مسلط شود; بطورى كه نه تنها از آن ها متأثر نشود بلكه در آن ها اثر هم بگذارد. حتى دو قوه شهوت و غضب نتواند بدون اجازه و هدايت قوه عاقله, در وهم اثر بگذارند و آن را به افكار واهى و نامطلوب و غير منطقى و نامعقول بكشانند.27
ثانياً: با تشريح شرافت28 افكار پسنديده و آثار گران بهاى آنها, فكر و ذهن متربّى را به افكار مطلوب و نيكو سوق دهد29 و كوشش نمايد تا وى در انديشه هايى خاص از اين افكار معقول كه مورد علاقه خود او نيز هست, تمركز يابد; مثلاً در صنع خدا, ظرافت هاى موجود در پديده هاى آفرينش, نعمت ها و الطاف الهى به وى, و مانند آن بينديشد30 و ذهنش به اين نوع افكار متوجه و معطوف گردد و نظارت و تنبه استمرار يابد تا ديگر متوجه افكار وهمى نشود. حتى اعضا و جوارح او را به كارى مشغول نمايد تا با كار عملى فكرش به آن كار معطوف گردد و به امور ديگر پراكنده نگردد. اين كار عملى در معطوف داشتن فكر به امر خاص بسيار مؤثر است و شايد يكى از دلايل سفارش اكيد بر اين كه جوان نبايد بى كار باشد و گفته شده كه خدا جوان بى كار را دوست نداد, همين امر باشد كه در دوران جوانى افكار پراكنده به جوان روى مى آورد و كار مشغوليت ذهنى, برايش ايجاد مى كند و تمركز به وى مى بخشد و با اين وسيله از افكار واهى و خيالى جوان پيش گيرى مى شود.31
3. ايجاد بينش صحيح
در اجراى اين روش و تحقّقِ بينش در متربّى, محقق نراقى توصيه مى كند كه مربى به امور زير32 بپردازد:
الف ـ متربّى را از آيات و احاديث در مدح يا ذم صفات و رفتارهاى مورد تعليم و تربيت آگاه سازد و آثار و عوارض آنها را كه در قرآن و كلمات معصومان(علیهم السلام) ذكر شده, به وى آموزش دهد و از وى بخواهد تا در آنها انديشه و تأمّل كند.
ب. شناخت كافى از فضيلت و رذيلت ارائه دهد و حسن و قبح صفت يا رفتار را بيان نمايد تا متربّى به تشخيص درست از نادرست, اخلاق و رفتار نيك از اخلاق و رفتار ناپسند و زيبايى يازشتى رفتارى را كه مى خواهد از او سربزند, بيابد.
ج. ارتباط عينى را كه بين كمال, شرافت و رفتار مطلوب با قوّت و عزت نفس وجود دارد, براى متربّى مكشوف سازد و رابطه نقصان, بيمارى هاى روانى و صفات و رفتارهاى ضد ارزشى را با ضعف و ذلت نفس, تبيين نمايد.
د ـ از علل و اسبابِ بروز صفت ياوقوع عمل كه به صورت ناخواسته از متربّى صادر شده, پرده بردارد تا او به درك درستى از آنجه انجام داده است برسد و در آينده از چنين رفتارهاى ناخواسته پيش گيرى كند.
هـ ـ شناخت درستى از عظمت, عزت, قدرت, محبت, رضايت و خشم, عدالت, رحمت خداوند, قضا و قدر آموزش دهد تا در سايه بينش صحيح, راه عبوديت و صراط مستقيم را در رسيدن به هدف عالى تربيتى بپيمايد و اگر عملكردهاى نادرستى داشت, مريوس نشود و راه اصلاح را طى نمايد.
پي نوشت ها :
1 . ر .ك: جامع السعادات, ج1, ص262.
2. همان, ص15.
3 . همان, ص261 و معراج السعادة, ص161.
4 . همان, ص262. و معراج السعادة, ص162.
5 . همان, ص274 ـ 264 و معراج السعادة, ص164 ـ 163 .
6 . همان, ص261 و معراج السعادة, ص161.
7 . همان, ج2, ص103 و معراج السعادة, ص304.
8 . همان, ج1, ص263 و معراج السعادة, ص162.
9 . همان, ص260 و معراج السعادة, ص160.
10 . همان, ص262 و معراج السعادة, ص162.
11 . همان, ص265 ـ 263 و معراج السعادة, ص164 ـ 162.
12 . همان, ص274 و 279 و معراج السعادة, ص170.
13 . همان, ص28 و 284 و معراج السعادة ص173.
14 . همان, ص292 و 294 و معراج السعادة, ص182 ـ 181.
15 . ر.ك: همان, ص299, 305, 306, 313 و ح2, ص228, 232, 233 و… و معراج السعادة, ص188, 191.
16 و 17 . جامع السعادات, ج1, ص260.
18 . ر.ك: همان, ص260 و 290.
19 . همان, ص292.
20 . همان, ص27 و معراج السعادة, ص131 ـ 130.
21 . ر.ك: جامع السعادات, ج1, ص67ـ 66 و ص100 و ص144. و معراج السعادة, ص57.
22 . همان, ص150.
23 . همان, ص152.
24 . همان, ص153 و معراج السعادة, ص94 ـ 93.
25 . همان, ص143.
26 . همان, ص144.
27 . همان, ص157 ـ 156.
28 . همان, ص164.
29 . همان, ص163.
30 . همان, ص166.
31 . همان, ص152 ـ 150.
32 . براى نمونه ر.ك: همان ج1, ص296 ـ 291 و ج3, ص373 و معراج السعادة, ص129 ـ 124