جايگاه ولايت و عمل در نجات از نظر شيعه (2)
جايگاه عمل در روايات
1. رواياتى كه كاملا بر عمل تأكيد مى كنند و تصريح مى كنند كه نسبت و خويشاوندى با اولياء الله در نجات نقشى ندارد: ابراهيم بن محمد ثقفى مى گويد از امام رضا(علیه السّلام) شنيدم كه فرمود: «... ميان خدا و هيچ كس رابطه خويشاوندى وجود ندارد و هيچ كس جز از راه طاعت به دوستى خدا نمى رسد. پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به فرزندان عبدالمطلب فرمود: اعمالتان را براى من بياوريد، نه رابطه ها و نسَب هايتان را. خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: "فاذا نفخ فى الصور فلا أنساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون و من خفّت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم فى جهنّم خالدون[50]"».[51]
هم چنين، پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: « اى مردم ميان هيچ كس و خدا خويشاوندى يا چيزى كه خيرى به او برساند يا شرّى را از او دفع كند وجود ندارد، جز عمل. همانا كسى ادعا نكند و آرزو نكند و خيال نكند كه غير از عمل چيزى به حالش نفع مى رساند. قسم به كسى كه مرا مبعوث كرد، هيچ چيزى نجات بخش نخواهد بود، مگر عمل توأم با رحمت پروردگار. من نيز اگر عصيان كرده بودم سقوط مى كردم».[52]
طاووس يمانى نقل مى كند كه شبى حضرت على بن حسين(علیه السّلام) را در حال طواف و عبادت و گريه و زارى مشاهده كردم و به حضرت گفتم: «ما بايد چنين زارى كنيم كه گناهكاريم. پدرِ تو حسين، و مادرِ تو فاطمه، و جدّ تو رسول خداست. حضرت فرمود: نه نه، اى طاووس! سخن از نَسَب را كنار بگذار. خدا بهشت را براى كسى آفريده است كه مطيع و نيكوكار باشد، هرچند غلامى سياه چهره باشد و آتش را براى كسى آفريده است كه نافرمانى كند، هرچند از قريش باشد. آيا سخن خداى را نشنيده اى: «فاذا نفخ فى الصّور فلا أنساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون» قسم به خدا روز قيامت چيزى به تو سود نرساند، جز عمل صالحى كه از پيش بفرستى».[53]
هم چنين، در روايت ديگرى حسن بن موسى وشاء بغدادى نقل مى كند كه در خراسان در مجلس على بن موسى الرضا(ع) ديدم كه برادر ايشان زيد بن موسى خطاب به جماعت حاضر در مجلس به خاطر نسَب خود فخرفروشى مى كرد. ابوالحسن كه با گروهى سخن مى گفت سخن زيد را شنيد، پس به او رو كرد و گفت: «اى زيد آيا اين سخن تو را فريفت كه: «فاطمه دامان خود را پاك نگه داشت، پس خدا ذريه او را از آتش دور نگه داشت». قسم به خدا كه اين سخن جز در مورد حسن و حسين و فرزند در رحم او وارد نيست. مگر مى شود موسى بن جعفر خدا را اطاعت كند و روزها را روزه بگيرد و شب ها را نماز بگذارد و تو خدا را معصيت كنى، آنگاه در روز قيامت مساوى باشيد؟! اگر چنين است پس بايد تو نزد خداى عزّوجلّ عزيزتر از او باشى. همانا على بن الحسين مى فرمود: پاداش نيكوكارانِ ما دو برابر، و كيفر براى گناهكارانِ ما چندبرابر است». سپس حضرت رضا(علیه السّلام) با اشاره به آيه « قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عملٌ غير صالح» كه بنا به مفاد آن چون فرزند نوح خدا را معصيت كرد، نسبت فرزندى او با نوح نفى شد، مى فرمايد: «همينطور كسى از ما كه خدا را اطاعت نكند از ما نيست و تو تنها در صورتى كه از خداى عزّوجلّ اطاعت كنى از ما اهل بيت خواهى بود».[54] در روايات ديگر نيز آمده است: «از كسانى مباش كه بدون عمل به آخرت اميد دارند».[55] در روايتى، هروى از امام رضا(علیه السّلام) و او از پدرش نقل مى كند كه «اسماعيل به امام صادق(علیه السّلام) گفت: اى پدر، درباره گناهكاران ما و ديگران چه مى گويى؟ حضرت اين آيه را تلاوت كردند: ليس بأمانيكم و لا أمانى اهل الكتاب من يعمل سوء يجز به».[56]
2. روايات ديگرى در اين زمينه وجود دارد كه اوصاف شيعيان را بر مى شمارد و تأكيد مى كند كه ولايت بدون عمل معنا ندارد. شيعه واقعى و محبّ واقعى كسى است كه اهل اطاعت باشد. محمد بن مسلم از امام باقر(علیه السّلام) نقل مى كند كه فرمود: «آراى گوناگون شما را اين طرف و آن طرف نبرد; به خدا تنها كسانى از شيعيان ما هستند كه خداى عزّوجلّ را اطاعت كنند».[57]
هم چنين جابر گويد: امام باقر (علیه السّلام) به من فرمود: «اى جابر آيا كسى كه ادعاى تشيع مى كند او را همين كفايت مى كند كه از محبت ما خانواده دم زند؟ به خدا شيعه ما نيست مگر كسى كه از خدا پروا و اطاعت نمايد. اى جابر، ايشان شناخته نشوند، جز با فروتنى، خشوع، امانت، كثرت ياد خدا، روزه، نيكى به پدر و مادر، مراعات همسايگان فقير و مستمند و بدهكاران و يتيمان، راستى گفتار، تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم جز در مورد خوبى آنها و اين كه امانت دار فاميل خويش باشند... آيا براى مرد كافى است همين كه بگويد من على را دوست دارم و از او پيروى مى كنم و با وجود اين عمل دينى انجام ندهد؟ هرگاه بگويد من رسول خدا را دوست دارم، اما از رفتار او پيروى نكند و به سنتش عمل ننمايد، محبتش به پيغمبر به او هيچ سودى نرساند، پس از خدا پروا كنيد و براى آنچه نزد خداست عمل كنيد. خدا با هيچ كس خويشاوندى ندارد. دوست ترين بندگان خداى عزّوجلّ با تقواترين و مطيع ترينِ آنهاست. اى جابر! به خدا جز با اطاعت به خداى تبارك و تعالى نتوان تقرب جست. همراه ما برات آزادى از دوزخ نيست و هيچ كس در برابر خدا حجتى ندارد. هر كه مطيع خدا باشد دوست ما، و هر كه نافرمانى خدا كند دشمن ماست. ولايت ما جز با عمل كردن به ورع به دست نيايد».[58]
امام باقر(علیه السّلام) در ذيل روايتى كه مى فرمايد: «به خدا ما از جانب خدا براتى نداريم» تأكيد مى كند كه «واى بر شما! مبادا فريفته شويد، واى بر شما! مبادا فريفته شويد».[59] امام حسن مجتبى(علیه السّلام) مى فرمايد: «شيعيان ما كسانى اند كه از كارهاى ما و از تمام اوامر و نواهى ما پيروى كنند. فقط آنان شيعيان ما هستند. اما كسى كه در بسيارى از آنچه خدا بر او واجب گردانيده ما را مخالفت كند، از شيعيان ما نيست».[60] امام صادق(علیه السّلام) نيز مى فرمايد: «از شيعيان ما نيست كسى كه به زبان، خود را شيعه ما بنامد ولى اعمال و رفتارش مخالف اعمال ما باشد. شيعيان ما كسانى اند كه با زبان و قلب خود موافق ما باشند و از كارهاى ما تبعيت كنند و...».[61]
بنا به برخى روايات، كسى كه مرتكب گناه شود شيعه به شمار نمى آيد و فقط علاقه مند ناميده مى شود. در روايت آمده به اميرالمؤمنين(علیه السّلام) مى گويند كه فلانى غرق در گناهان هلاكت آفرين است و در عين حال ادعا دارد كه از شيعيان شماست. حضرت شيعه بودن آن شخص را تكذيب كرده ، مى فرمايد: «او دوستدار ماست، نه از شيعيان ما».[62] گرچه از برخى روايات ديگر فهميده مى شود، كسى كه غرق گناه است به واقع، نمى تواند دوستدار حقيقى باشد. محبّ واقعى مرتكب گناه نمى شود. در شعرى منسوب به امام صادق (علیه السّلام) آمده است: «خدا را معصيت مى كنى ، در حالى كه مدعى محبت او هستى; به جانم قسم كه اين كارى است ناپسند. اگر محبت تو راستين بود، او را اطاعت مى كردى، به درستى كه محبّ از محبوب خود اطاعت مى كند».[63]
امام صادق(علیه السّلام) مى فرمايد: «... من به نجات كسانى از اين امت كه حق ما را بشناسند، اميدوارم، جز يكى از اين سه گروه: همدم سلطان ظالم، كسى كه داراى هوى و هوس است، و كسى كه آشكارا گناه مى كند». سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: قل ان كنتم تحبّون الله فاتبعونى يحببكم الله[64]».[65] امام صادق(علیه السّلام) از پدرش نقل مى كند كه فرمود: «اى پسر، من اگر عمل تو بر خلاف عمل من باشد، در روز قيامت همراه من نخواهى بود. سپس فرمود: كسانى كه مدعى دوستى كسانى باشند، حال آن كه در عمل با آنها مخالفت مى كنند، به خدا سوگند كه خداى عزّوجل در روز قيامت آنها را در يك جايگاه قرار نخواهد داد».[66]
محبّ بايد به محبوب خود اقتدا كند. اميرالمؤمنين(علیه السّلام) مى فرمايد: «آگاه باش كه هر پيروى را پيشوايى است كه در پى وى در آيد و از نور دانش او روشنى جويد و بدان كه پيشواى شما از دنياى خود به دو جامه فرسوده بسنده كرده است و دو قرص نان را خوردنى خويش نموده. بدانيد كه شما را توان چنين كارى نيست، ليكن مرا يارى كنيد با پارسايى و تلاش ( در راه صلاح و سداد) و پاكدامنى و كار بى عيب».[67]
3. دسته ديگرى از روايات تصريح مى كنند كه مؤمنان و شيعيان گناهكار سرانجام به بهشت مى روند، اما سزا و مجازات گناهان خود را خواهند ديد و اين تا زمانى است كه از گناهانشان تطهير شوند. پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «اى گروه شيعه، از خدا بترسيد. به درستى كه بهشت از آنِ شماست، هرچند اعمال زشت، رسيدن شما به آن را با تأخير مواجه سازد. پس براى درجات آن بكوشيد، گفته شد: آيا كسى از محبّان تو و محبّان على(علیه السّلام) به جهنّم مى رود؟ پيامبر فرمود: و كسى كه با مخالفت محمد و على خود را آلوده كند و مرتكب محرمات شود و به مردان و زنان مؤمن ظلم كند و از راه هايى كه براى او ترسيم شده، روى گرداند، روز قيامت آلوده و ناپاك وارد مى شود. محمد و على به او مى گويند: فلانى، تو آلوده اى و لياقت هم نشينى با رهبران شايسته خود، و هم آغوشى با حوريه هاى زيبا و ملائكه مقرب را ندارى. به آنجا نمى روى، مگر اين كه از آنچه در اينجا كرده اى، يعنى از گناهانت پاك شوى. پس داخل طبقه اوّل جهنّم مى شود و به خاطر برخى گناهانش عذاب مى شود. بعضى از آنان به خاطر برخى گناهانشان در روز محشر به سختى هايى دچار مى شوند... بعضى از آنان كه گناهانشان كمتر و سبك تر است در دنيا به سختى ها و مصيبت هايى دچار مى شوند تا در قبر، پاك و پاكيزه دفن شوند، و بعضى مرگشان نزديك مى شود، حال آن كه برخى از گناهانشان هنوز باقى مانده است، پس جان كندن آنها به سختى صورت مى گيرند و بدين وسيله پاك مى شوند... گناهانشان اگر بزرگ تر و بيشتر باشد با سختى هاى روز قيامت پاك مى شود و اگر باز هم بزرگ تر و بيشتر باشد در طبقه اول جهنم پاك مى شود. و ميان محبّان ما اين دسته بيشترين گناه و شديدترين عذاب را دارند. آنان شيعه ما ناميده نمى شوند، بلكه دوستدار ما و دوستان اولياى ما و دشمنانِ دشمنان ما ناميده مى شوند. همانا شيعيان ما كسانى اند كه از ما پيروى كنند و كارهاى ما را دنبال كنند و به اعمال ما اقتدا كنند».[68]
ناگفته نماند كه اين عذاب موقت كه باعث تطهير مى شود، نوعى لطف و رحمت الاهى است، زيرا عذاب مؤمن گناهكار همچون حرارت ديدن طلا و نقره كه آن را خالص مى كند: «آتش دوزخ در حقيقت صورت رحمت الاهى براى اهل توحيد است، زيرا رذايل نفسانى و حالات ظلمانى را از بين مى برد و موجب رسيدن گناهكاران به كمالات موردنظر شده، آنان را آماده شفاعت مى كند».[69]
نتيجه
شاهد بر دوگانه بودن زمينه صدور روايات آن است كه هم در طبقه بندى باب هاى كتب روايى و هم در مطالبى كه در اين زمينه نوشته شده، تنها يك دسته از اين روايات نقل شده است. به عنوان نمونه آنچه در كتب روايى تحت عنوان فضائل الشيعه[72] آورده شده، صرفاً به روايات مربوط به جايگاه و فضيلت شيعيان و رستگارى آنان و وعده هايى كه براى آمرزش گناهان آنان داده شده تأكيد گشته و كمتر به اوصاف شيعيان اشاره شده است. از سوى ديگر، كتاب هايى كه در باره اوصاف و آداب شيعه نوشته شده[73] بر اوصاف و ملكات اخلاقى شيعيان تأكيد كرده است. درست است كه برخى روايات اين باب كمال مطلوب شيعه بودن را خواستار شده، اما تبعيت از ائمه اطهار در انجام اوامر الاهى و پرهيز از محرمات حداقل انتظارى است كه از شيعيان خواسته مى شود. مطابق با اين فرموده اميرمؤمنان على(علیه السّلام) كه شما نمى توانيد مثل من باشيد، ولى با تلاش در پرهيزكارى مرا يارى كنيد، يك شيعه واقعى حداقل بايد در اين راه قدم بردارد و بكوشد.[74] ناگفته نماند كه گاه بنابر اقتضائات خاص مكتوبات و به ويژه سخنرانى هايى كه در اين زمينه ارائه مى شود روايات دسته اول بيشتر مطرح مى شود و اين امر چه بسا موجب افراط و تفريط مى شود. بنابراين گرچه زمينه صدور روايات متفاوت است، اما بايد توجه داشته باشيم كه وقتى اين دو دسته روايات را در كنار هم قرار دهيم ناگزير بايد از اطلاق آنها دست برداريم. از يك سو، روايات مربوط به عمل كه از پشتوانه آيات قرآنى نيز برخوردار است، روايات مربوط به ولايت را تخصيص مى زنند يا مقيد مى كنند. از سوى ديگر، رواياتى را كه اوصاف شيعه را بر مى شمارد، بر بيان و معرفى شيعيان كامل حمل مى كنيم و رواياتى را كه از آمرزش گناهان شيعه و نياز ايشان به شفاعت سخن به ميان مى آورد بر شيعيان ناقص حمل مى نماييم.[75]
2. روايات مربوط به ولايت در صدد تشويق و ترغيبِ تمسّك به ولايت و محبّت ائمه اطهار به عنوان ريسمان محكم الاهى است تا از راه اين تمسّك، پيروان ولايت در مسير هدايت قرار بگيرند، زيرا ولايت راه شناخت حقايق دينى و معارف الاهى است. در حديث صحيح زراره از امام صادق(علیه السّلام) كه پنج ركن را براى اسلام بر مى شمرد، در پايان آمده: «ولايت برتر از همه آنهاست، زيرا ولايت كليد آنهاست. والى راهنما و دليل بر آنها است».[76] اين كه اين همه بر محبت ائمه و اولياى الاهى تأكيد شده، براى آن است كه دوستداران آنان با تشبّه و اقتدا به آنان، متخلق به اخلاق الاهى شوند. محبّت نقش مهمى در تربيت دينى دارد، همان طور كه محبت على(علیه السّلام) نقشى اساسى در تاريخ اسلام داشته است. استقامت و پايدارى محبّان على(علیه السّلام) همچون ابوذر غفارى، حجر بن عدى و مانند آنها شاهد اين گفته است.
2. بايد توجه داشت كه اگر براى معتقدان به ولايت و محبّان اهل بيت فضايلى ذكر، و به آنها بشارتى داده مى شود، موردنظر به كسانى اند كه واقعاً به ولايت اعتقاد داشته، و شيعى و محبّ واقعى باشند. معلوم است كه شيعه و محبّ واقعى به مولاى خود اقتدا مى كند و مرتكب گناه نمى شود. در واقع، ولايت آن است كه شخص مؤمن با ولىّ يكى شود. انسان در صورتى مى تواند ادعا كند كه با ولىّ پيوند خاصى يافته و متحد شده است كه خود را هم عقيده و هم مسلك مولاى خود كرده باشد. در اين صورت امكان ندارد كه مرتكب گناه شود. اين دل بستگى و محبّت بايد در حدّى باشد كه انسان را از دل بستگى هاى دنيوى جدا كرده، به عالم بالا رهنمون شود. كسى كه با پيامبر و اهل بيت همراه و همدل شود عبادت در ذائقه اش شيرين و گناه در ذائقه اش تلخ خواهد شد. پس همه ولايت و محبت از شيعيان و محبان واقعى، و مشمول آن فضايل نيستند، زيرا در بسيارى موارد ادعاى محبت چيزى جز توهم و خيال نيست، همان طور كه امام باقر(علیه السّلام) مى فرمايد: «به ولايت ما نتوان رسيد، جز با پرهيزكارى و عمل نيك».[77]
هم چنين، بايد در فهم و تفسير اين نوع روايات دقت ويژه اى مبذول كنيم. به عنوان نمونه اين روايت كه «محبّت على بن ابى طالب حسنه اى است كه هيچ گناهى به آن ضرر نمى رساند» معنايش اين است كه «محبّت على(علیه السّلام) نوعى محبّت عقلانى است، زيرا آن حضرت داراى فضايل حقيقى است و محبت به او به محبّت به آن حقايق و فضايل بر مى گردد و كسى كه چنين محبتى داشته باشد با عمل به آن فضايل به سعادت مى رسد، و به اين ترتيب هيچ گناهى به او ضرر نمى رساند».[78] اگر محبت على(علیه السّلام) ، كه نمونه كامل انسانيت و طاعت و عبوديت و اخلاق است، از روى صدق باشد، نه از روى تظاهر، مانع ارتكاب گناه مى شود، مانند پادزهرى كه مصونيت ايجاد كرده، مانع نفوذ يا غلبه عامل بيمارى در شخص واكسينه شده مى شود. محبّت پيشوايى مانند على(علیه السّلام) كه تجسّم عمل و تقواست، آدمى را شيفته رفتار على(علیه السّلام) و فكر گناه را از سر او بيرون مى كند. پس معناى روايت آنى نيست كه جاهلان پنداشته و گفته اند كه محبت على(علیه السّلام) چيزى است كه با وجود آن هيچ گناهى هيچ تأثيرى منفى در فرد ندارد.[79] بلكه به معناى آن است كه با داشتن چنين محبوبى انسان به گمراهى نمى افتد.
3. به نظر مى رسد كه برخى روايات كه به آمرزش گناهان بسيار سنگين وعده مى دهد، ناظر به اعمال گذشته است. و گويا به شخص مؤمن فرصت داده مى شود تا گذشته خود را جبران كرده، در مسير هدايت گام بردارد. علامه طباطبايى ذيل آيه شريفه «ان اعبدوا الله و اتقوه و اطيعون يغفر لكم من ذنوبكم»[80] مى گويد: «منظور اين است كه گناهانِ قبل از ايمان آوردن آمرزيده مى شود. اما معنا ندارد كه گناهانى كه هنوز محقّق نشده، پيشاپيش آمرزيده شود و معنا ندارد كه وعده آمرزش گناهانى داده شود كه در آينده تحقق مى يابد، زيرا در اين صورت با الغاء مجازات، لغوبودن تكاليف دينى لازم مى آيد. آيه شريفه «قل للذين كفروا ان ينتهوا يغفر لهم ما قد سلف»[81] نيز مؤيد همين برداشت است. و اما آيه شريفه «يا ايّها الذين امنوا هل ادلّكم على تجارة تنجيكم من عذاب اليم تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبيل الله باموالكم و انفسكم ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون يغفر لكم ذنوبكم و يدخلكم جنات»[82] گرچه در آمرزش همه گناهان ظهور دارد، اما آمرزش را بر استمرار ايمان و عمل صالح تا پايان زمان حيات مبتنى كرده است. پس اين آمرزش به گناهانى كه هنوز انجام نشده و به گناهان آتى تعلق نمى گيرد و وعده اى بر آمرزش آن گناهان داده نشده است».[83]
4. وعده پاداش بهشت و رسيدن به نجات در مورد برخى مؤمنان گناهكار، چه بسا به عاقبت و سرانجام كار اشاره داشته باشد، يعنى ولايت موجب رسيدن به نجات مى شود. حال اگر كسى بر اثر غفلت، شهوت، سستى و مانند آن مرتكب گناه شد طبيعى است كه مُهر عدم اطاعت و گناهكارى بر پيشانى او زده مى شود و بايد سزاى آن را ببيند. اما اين اميد وجود دارد كه اظهار ولايت و محبت، سرانجام او را به ساحل نجات خواهد رساند.
5. كسى كه اميد به شفاعت دارد بايد خود نيز گامى بردارد تا مستحق دريافت آن بشود. كلمه شفاعت از ماده «شفع» گرفته شده است و مراد از شفع اين است كه دو چيز با هم جفت شوند. در اينجا نيز فرد مؤمن بايد يك ارتباط اخلاقى با ائمه داشته و نورى به دست آورده باشد تا به انضمام نور ولايتِ آنها شفاعت تحقق پيدا كند.[84] به عبارت ديگر، پذيرش ولايت به عنوان شرط لازم است و به تنهايى كافى نيست. با توجه به آنچه گذشت بدون اطاعت و عمل صالح ولايت ادعايى مخدوش خواهد بود.
6. نكته پايانى اين كه به نظر مى رسد لحن دوگانه اى كه در روايات ديديم به منظور ايجاد نوعى حالت خوف و رجاء در مؤمنان است كه از يك سو نسبت به قبولى اعمال از طرف خدا و مقبوليت داشتن نزد اولياى الاهى خوف داشته باشند و از سوى ديگر به رحمت الاهى و شفاعت اولياى الاهى اميدوار باشند.
كتاب نامه
قرآن مجيد، ترجمه محمدمهدى فولادوند.
نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدى.
ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1387ق.
امين، احمد، فجر الاسلام، بيروت، دارالكتاب العربى، 1965م.
بحرانى، ابن ميثم ، قواعد المرام فى علم الكلام، قم مكتبة آيت الله المرعشى النجفى، 1406ق.
بحرانى ، هاشم بن سليمان، نهاية الاكمال، تهران، نشر تاسوعا، 1421ق.
بحرانى، يوسف ، الشهاب الثاقب، تحقيق مهدى رجائى، قم، 1419ق.
تفتازانى ، شرح المقاصد، قم، الشريف الرضى، 1370.
حرّ عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعة، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403ق.
حلّى، ابن مطهر، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ترجمه ابوالحسن شعرانى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1398ق.
خمينى، سيد روح الله، تعليق على فصوص الحكم، بيروت، دار المحجه البيضاء، 1422ق.
ـــــ ، تقريرات فلسفه، به قلم سيد عبدالغنى اردبيلى، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1381، ج3.
خواجويى، محمداسماعيل بن حسين، الرسائل الاعتقاديه، قم، دار الكتاب الاسلامى، 1411ق.
رفيعى قزوينى، سيد ابوالحسن، غوصى در بحر معرفت، انتشارات اسلام، 1376.
زحيلى، وهبه، تفسير المنير، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1418ق.
طباطبائى، محمدحسين، تفسير الميزان، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1393ق.
ـــــــ ، انسان از آغاز تا انجام، انتشارات الزهرا، 1371.
طبرى، محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفة، 1409ق.
قاضى عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، قاهره، مكتبة وهبة، 1408ق.
قطيفى، ابراهيم، الفرقة الناجيه، تصحيح محمدحسن محمدى مظفر، قم، انتشارات زائر، 1382.
كاشانى، فيض، المحجة البيضاء، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1403ق.
كلينى، محمد بن يعقوب، الكافى، چاپ چهارم، بيروت، دار صعب، 1401ق.
گنابادى، سلطان محمد (سلطان عليشاه)، مجمع السعادات، تهران، انتشارات حقيقت، 1379.
مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
مراغى، احمد مصطفى، تفسير المراغى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1364ق.
مصطفوى، سيد جواد، ترجمه و شرح اصول كافى، تهران، بى تا.
مطهرى، مرتضى، عدل الاهى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1374.
ــــــــ ، يادداشت هاى استاد مطهرى، انتشارات صدرا، 1382.
المفيد، محمد بن محمد، الامالى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1412ق.
پي نوشت ها :
[48]. نهج البلاغه، كلمات قصار، ش227.
[49]. كافى، ج 2، 38.
[50]. مؤمنون: 101ـ103.
[51]. «... انّه ليس بين الله و بين احد قرابة و لا ينال احد ولاية الله الا بالطاعة...» (بحار، ج 96، ص 221).
[52]. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 863.
[53]. بحار، ج 46، ص 81ـ82.
[54]. مجلسى، بحارالانوار، ج 49، ص 218ـ219; ج 96، ص 221ـ222.
[55]. «... لا تكن ممّن يرجوا الاخرة بغير عمل» (بحار، ج 77، ص 412).
[56]. مجلسى، بحار، ج 96، ص 221.
[57]. «لا تذهب بكم المذاهب فوالله ما شيعتنا الا من اطاع الله عزّوجلّ» (كافى، ج 2، ص 73).
[58]. «... فوالله ما شيعتنا الاّ من اتّقى الله و اطاعه... فاتقوالله و اعملوا لما عندالله، ليس بين الله و بين احد قرابة... ما تنال و لا يتنا الاّ بالعمل و الورع» (كافى، ج 2، ص 75).
[59]. «... والله ما معنا من الله برائة و لا بيننا و بين الله قرابة... ويحكم لا تغتّروا» (كافى، ج 2، ص 75).
[60]. «انّ شيعتنا هم الذين يتّبعون آثارنا و يطيعوننا فى جميع اوامرنا و نواهينا...» (بحار، ج 68، ص 162); هم چنين رك: بحار، ج 68، ص 149ـ154; بحار، ج49، ص219; ج 36، ص 388; ج 78، ص 188.
[61]. «ليس من شيعتنا من قال بلسانه و خالفنا فى اعمالنا و آثارنا...» (بحار، ج 68، ص 164).
[62]. رك: بحار، ج 68، ص 155.
[63]. تعصى الاله و انت تظهر حبّه *** هذا لعمرى فى الفعال قبيح
لو كان حبّك صادقا لاطعته *** انّ المحبّ لمن يحبّ مطيع
(بحار، ج 47، ص 24; ج 70، ص 15; ج 78، ص 174).
[64]. آل عمران: 31.
[65]. «... انّى لارجوا النجاة لمن عرف حقّنا من هذه الأمّة الا لاحد ثلاثة... الفاسق المعلن...» (بحرانى، نهاية الاكمال، ص 173).
[66]. عن ابى عبدالله(ع) أنّ اباه قال: «بنىّ انّك ان خالفتنى فى العمل لم تنزل معى غداً فى المنزل، ثمّ قال أبى الله عزّوجلّ ان يتولى قوم قوماً يخالفونهم فى اعمالهم ينزلون معهم يوم القيامة كلاّ و ربّ الكعبه» (الروضة من الكافى، ج 8، ص 254).
[67]. «الا و أنّ لكل مأموم اماماً يقتدى به... اعينونى بورع و اجتهاد و عفة و سداد» (نهج البلاغه، نامه 45، ترجمه شهيدى، ص 317).
[68]. «... ان شيعتنا من شيّعنا و اتبع آثارنا و اقتدى باعمالنا» (بحار، ج 68، ص 154); هم چنين رك: ج 68، ص 155، حديث 11.
[69]. امام خمينى، تعليق على فصوص الحكم، الفص الابراهيمى، بيروت، دار المحجة البيضاء، 1422، ص 105.
[70]. رك: كافى، ج 2، ص 79.
[71]. انفال: 2
[72]. رك: مجلسى، بحار الانوار، ج68، باب فضائل الشيعة.
[73]. رك: فيض كاشانى، المحجة البيضاء، ج 4، كتاب اخلاق الائمة و آداب الشيعة.
[74]. رك: نهج البلاغه، نامه 45.
[75]. رك: ابراهيم قطيفى، الفرقة الناحية، ص 267.
[76]. «... الولاية افضل لانّها مفتاحهنّ و الوالى هو الدليل عليهن...» (كافى، ج 2، ص 17ـ18).
[77]. «لا تنال ولايتنا الا بالعمل و الورع» (كافى، ج 2، ص 60).
[78]. رفيعى قزوينى، سيد ابوالحسن، غوصى در بحر معرفت، رساله حول عقائد الامامية، انتشارات اسلام، 1376، ص281.
[79]. رك: مطهرى، مرتضى، عدل الاهى، ص 331ـ332.
[80]. نوح: 2ـ3.
[81]. انفال: 38.
[82]. صف: 12.
[83]. طباطبائى، الميزان، ج 20، ص 27.
[84]. رك: تقريرات فلسفه امام خمينى، ج 3، ص 608.
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب