انتقال به مدرنيته (1)
اشاره
نويسنده در پايان به روى آورى دوباره به عقل گرايى ارسطويى در دوران پس از نهضت اصلاح دينى به منظور حفاظت از دستاوردهاى اين نهضت، و پيدايش تدريجى عقل گرايى در الهيات و سرانجام ظهور دئيسم و انتقال به دوران مدرن اشاره مى كند.
مبانى شيوه جديد الهيات
1 ـ پيدايش چشم انداز تاريخى
2 ـ شكل گرفتن رويكرد انتقادى به كتاب مقدس
3 ـ تغيير در معناى واژه «كليسا»[2]
1. پيدايش چشم انداز تاريخى
2. شكل گرفتن رويكرد انتقادى به كتاب مقدس
3. تغيير در معنى واژه «كليسا»
اين بدان معنا نيست كه اين دوره شاهد طرفدارى از طرز تلقى هاى دائماً جديد بود. اين دوره، دوره انتقال، با پيوستگى آشكار به دوره قرون وسطى و هم با دوره جديد بود. بدين سان ارنست ترلش بر مدرن بودن جنبه هاى تفكر سياسى كالونيزمِ قرن شانزدهم تأكيد كرد. دوره مورد بحث مثل پل، با هر دو دورانى كه آن دو را از هم جدا مى كند مرتبط است. ما با تاريخ كليسا سروكار نداريم بلكه با شيوه كاركرد الهيات در طى اين دوره سروكار داريم و اين دوره را مى توان به چهار بخش تقسيم كرد:
1. حكمت مدرسى در پايان قرون وسطى
2. اومانيسم در دوره رنسانس
3. نهضت اصلاح دينى
4. دوره پس از نهضت اصلاح
1. حكمت مدرسى در پايان قرون وسطى
تعريف حكمت مدرسى
حكمت مدرسى با توجيه عقلى اعتقاد مسيحى، به ويژه در ارتباط با نشان دادن عقلانيت ذاتى الهيات سروكار داشت. عموماً اعتقاد بر اين بوده است كه اين بُعد از نهضت ياد شده، به بهترين وجه در مكتوبات توماس آكويناس، كه بر تمايز بين ratio(عقل) و fides(ايمان) بسيار اهتمام داشت، در الهيات بسيار از عقل بهره برد (ژيلسون 1978).
اين جنبش در مرحله متقدم تر خود، از ارسطوگرائى بسيار بهره برد. اين گرايش را به طور خاص به وضوح در مكتوبات الهى دانان دومينيكن[24] عقلى بايد با آن مطابقت داشته باشد. در قرن پانزدهم، همراه با پديدار شدن شواهد روزافزونى درباره ناسازگارى برون و درونْ سيستمىِ نظام ارسطويى، بحثِ درونىِ مهمى در حكمت مدرسى در ارتباط با صلاحيت عقلانى ارسطوگرايى، بويژه به علت بسط علوم طبيعى و نيز نوظهورى آنها، شكل گرفت. در اوائل قرن شانزدهم، نارسائى هاى نظام فكرى ارسطو به شكلى روزافزون پذيرفته شد.
حكمت مدرسى همچنين با نظام مند كردن الهيات مسيحى سروكار داشت. آثار متقدم تر در باب الهيات غالباً مربوط به موقعيت هاى خاص بودند و در پاسخ به مناقشات يا مباحثات نوشته مى شدند و بنابراين به شكل خاصّى از انگيزه هاى جدلى محدود مى شدند. مكتوبات ضدّ پلاجيوسىِ كه نهضت اصلاح دينى بر اساس آن، با چنان شور و شوقى برانگيخته شد، نمونه ممتازى از اين شكل محدوديّت است. حكمت مدرسى با مطرح ساختن سؤالات يا اعتراضات محتمل در برابر آموزه هاى موجود، علاقه مند به بسط نوعى رويكرد مبتكرانه و نه منفعلانه به الهيات بود.
اين رويكرد نظام مند به الهيات طى قرن دوازدهم با انتشار كتاب هاى چهارگانه جملات، كه چارچوبى جامع براى بحث از مسائل اصلى الهيات پيشنهاد كرد، مورد تشويق قرار گرفت. اين «كتابهاى چهارگانه جملات» (يعنى نقل هايى از مكتوبات دوران آباء، بخصوص مكتوبات آگوستين) به طور نظام مندى مرتب شدند تا بدين سان به مطالب نظمى داده شود كه عموماً در زمينه هاى اصلى وجود نداشت. افزايش سريع شرح ها بر اين جملات [sentences]، گذشته از اهميت ظاهرى شرح نوشتن بر آنها به مثابه شرط لازم براى تعليم پيشرفته الهيات، اين اطمينان را به بار آورد كه اعتقاد جازم به شايستگى و بايستگى اين گونه نظام دهى از ويژگى هاى ذهنيّت حكمت مدرسى بود.
گونه هاى حكمت مدرسى
تا اواخر دوره قرون وسطى دست كم نه مكتب عمده در درون اين حركت پديد آمد كه حاكى از تنوع قابل ملاحظه هم در ارتباط با روش ها و هم در ارتباط با آموزه ها است. در ارتباط با وضعيت اخير قرون وسطى، دو مكتب فكرى اهميّت ويژه دارند: مكتب راه (رحمت الله علیه) منسوب است. اما گرايش مذكور داراى شكل هاى متعدد و مختلفى است به گونه اى كه به آسانى نمى توان آن را طبقه بندى كرد.
موضوعات مهم در حكمت مدرسى
الف. بحث بر سر واقع گرايى
ب. بحث بر سر رهيافت هاى منطقى ـ نقدى و، تاريخى ـ نقدى به الهيات
ج. نزاع بين تعقّل گرايى
د. نزاع هاى مربوط به آموزه عادل شمردگى
الف. بحث بر سر واقع گرايى و واژه گرايى
ب. بحث بر سر رهيافت هاى منطقى ـ نقدى و تاريخى ـ نقدى به الهيات
در بخش اخير دوران قرون وسطى، بخصوص در نتيجه نفوذ ويليام آكمى، بتدريج از ابزار منطقىِ «تضاد است. مراد از اولى قدرتى است كه به موجب آن خداوند قادر بود هر كارى را انجام دهد اما در محدوده عدم تناقض، و دومى محدوديتى خودخواسته در قدرت خدا قرار مى داد كه از پيامدهاى اراده الهى در عمل كردن به شيوه هاى خاص و معين است. اين اراده، به ذات خود، محتملاتِ فرضى ديگرى را كنار مى زند كه اگرچه به لحاظ منطقى امكان پذير هستند، اما اراده الهى در عمل كردن به شيوه هاى ديگر، مانعِ تحقق آنها مى شود.
اما به تدريج برخى افراد به اين رهيافت به ديده ترديد نگريستند. استدلال آنان اين بود كه تنها شيوه مناسبِ پرداختن به اين مشكلات، دستيابى به متن كامل نويسندگانى مثل آگوستين (به جاى گزيده هاى كتاب جملات در الهيات نقش عمده اى داشت.
ج. نزاع ميان عقل گرايى
اين تأكيد دوباره بر تقدم اراده الهى را مى توان در اوائل نهضت اصلاح دينى در تمايلات روزافزون به گونه هايى از تفكر مشاهده كرد كه بيشتر تقدير گرايانه بود و از نمونه هاى آن، تفكر منسوب به نويسندگان آگوستينى مثل گريگورى ريمينى هستند. كالون نمونه ممتازى از الهيدانان قرن شانزدهم است كه به نظر مى رسد سخت تحت تأثير اين گرايش اراده گرايانه جديد بوده است. اين موضوع را مى توان در بحث او از مبانى شايستگى مسيح در آموزه او درباره تقدير ازلى به وضوح مشاهده كرد.
د. نزاع هاى مربوط به آموزه عادل شمردگى
لوتر سرانجام ديدگاه هاى مكتب راه نو را پلاجيوسى دانست. كتاب وى به نام بحثى بر ضدّ الهيدانان مدرسى (1517) در عمل انتقادى تند و ماندگار، نه بر ضدّ ديدگاه هاى الهيات مدرسى به طور كلى، بلكه بر ضدّ تعاليم يك الهيدان مدرسى خاص (گابريل بيل)، عمدتاً به دليل پرداختن اين تعاليم به آموزه عادل شمردگى است. اما روشن نيست كه آيا ارج نهادن دوباره لوتر به آگوستين گرايى، بازتاب آشنايى او با مكتوبات نويسندگان مدرسى همفكر با اين ديدگاه است يا حاصل سروكار پيدا كردن مستقيم با مكتوبات ضدّ پلاجيوسى آگوستين، كه در سال هاى پايانى اولين دهه از قرن شانزدهم به سهولت در دسترس قرار گرفت (اُبرمَن 1981).
نگرش هاى رنسانس و نهضت اصلاح دينى به حكمت مدرسى
الف. اين حركت از داورى درباره تجربه انسانى ناتوان است. عقلانيت بيش از حد آن، مانع از پرداختن به جنبه هاى تجربى ايمان مسيحى است. رهيافت وجودىِ لوتر به ايمان به شدت با رهيافت تحليلى و خالى از احساس حكمت مدرسى در تقابل بود.
ب. حكمت مدرسى بر نقش عقل انسان بيش از حدّ تأكيد دارد. لوتر هر از چندى پيشنهاد مى كند كه ميان تأكيد حكمت مدرسى بر عقل، و اعتماد مكتب راه نو بر منابع نجات شناختىِ انسانى موازنه اى برقرار شود.
ج. يكى از انتقادات وارد شده، مربوط به تقدم ارسطوگرايى است. به نظر لوتر، اصحاب حكمت مدرسى با فرضيه ها و ديدگاه هاى بيگانه با كتاب مقدس، زمينه سيطره يافتن ارسطو بر الهيات را فراهم كردند. اين امر تا حدى حاكى از بدگمانى عميق لوتر به فلسفه اخلاق ارسطو است كه آن را به شدت مضرّ به فهم درست آموزه عادل شمردگى مى دانست.
د. حكمت مدرسى از اداى حقّ كتاب مقدس ناتوان بوده است. اين انتقاد در سرتاسر نهضت اصلاح دينى طنين انداز است، و همانند عزم انسان گرايان براى برگشت به سرچشمه ها است. به عقيده لوتر، حكمت مدرسى لايه هاى پى درپى حواشى تفسيرى، ابزارهاى هرمنوتيكى و مفروضات فلسفى را ميان متن و خواننده آن واسطه قرار داده و بدين سان مسيحيت را از ريشه هاى آن در كتاب مقدس جدا كرده است. وظيفه الهيات اين است كه مستقيماً به متن كتاب مقدس برگردد.
2. اومانيسمِ دوره رنسانس
تعريف اومانيسم
خلاصه، به طور روزافزون آشكار شد كه «اومانيسم» ظاهراً فاقد هر گونه فلسفه منسجم است. هيچ انديشه سياسى يا فلسفى واحدى بر اين حركت حاكم نبود يا مشخصه آن شمرده نمى شد. نزد بسيارى از افراد، اصطلاح «اومانيسم» بايد از فهرست واژگان مورخان حذف شود، زيرا هيچ مضمون معنادارى نداشت. اشاره كردن به يك نويسنده به عنوان «اومانيست» عملا چندان اطلاع روشنى راجع به ديدگاههاى فلسفى، سياسى يا دينى او در اختيار نمى نهد.
يك رويكرد واقع گرايانه تر كه در محافل علمى با اقبال گسترده اى مواجه شده است، آن است كه اومانيسم جنبشى فرهنگى و تربيتى بود كه در اصل به ارتقاى فنّ سخنورى در اشكال گوناگون آن توجه داشت (كريستلر 1979). پافشارى اين جنبش بر اخلاقيات، فلسفه و سياست اهميت ثانوى دارد. اومانيست بودن در وهله نخست و پيش از همه، به سروكار داشتن با فن سخنورى و گاهى نيز پرداختن به موضوعات ديگر بستگى دارد. اومانيسم در اصل نوعى برنامه فرهنگى بود كه به دوران باستانى كلاسيك به عنوان الگوى سخنورى توسل جست. دوران باستان در زمينه هنر و سبك معمارى، و به همين سان در زمينه سخن مكتوب و ملفوظ، منبعى فرهنگى دانسته مى شد كه رنسانس مى توانست آن را به خود اختصاص دهد. بدين سان، اومانيسم به جاى پرداختن به محتواى واقعى انديشه ها، به اين امر پرداخت كه آن انديشه ها چگونه فراهم مى آيند و بيان مى شوند. يك اومانيست مى توانست مشربى افلاطونى يا ارسطوئى داشته باشد، اما در هر دو صورت، به انديشه هايى بپردازد كه از دوران باستان برگرفته است. يك اومانيست ممكن است شك گرا يا مؤمن باشد، اما پشت گرمى هر دو طرز تلقى مى تواند دوران باستان باشد.
اومانيسم اروپاى شمالى
در درون اومانيسم شمال اروپا تنوع زيادى وجود دارد، اما ظاهراً در سرتاسر اين حركت دو آرمان مقبول همگان بود. نخست، ما شاهد همان توجّه به «سخنورى مكتوب و ملفوظ به سبكِ دوران كلاسيك» هستيم كه مشابه چيزى است كه در نهضت اصلاح دينى در ايتاليا وجود داشت. دوم، نوعى برنامه دينى را مشاهده مى كنيم كه نگاهش به احياى دسته جمعى كليساى مسيحى است. شعار لاتينى christianismus renascens«مسيحيتْ در حال تولدِ دوباره»، خلاصه اهداف اين برنامه است و حاكى از ارتباط آن با «تجديد حياتِ» ادبيات مرتبط با رنسانس است.
تأثير اومانيسم بر الهيات
نخستين نسخه چاپى عهد جديد به زبان يونانى را اراسموس پديد آورد. متن اراسموس چندان قابل اعتماد نبود; زيرا او براى بخش عمده عهد جديد فقط به چهار نسخه دست نويس و براى بخش پايانى آن، يعنى كتاب مكاشفه يوحنّا فقط به يك نسخه دسترسى داشت. آن نسخه دست نويس، بر حسب تصادف، پنج آيه را از قلم انداخته بود كه اراسموس خود مجبور بود از زبان لاتينىِ وولگات به زبان يونانى ترجمه كند. معهذا اين نسخه يك نقطه عطف ادبى از آب درآمد. الهيدانان براى نخستين بار فرصت مقايسه متن اصلى يونانى عهد جديد را با ترجمه متأخر لاتينى وولگات يافتند.
اراسموس با كمك گرفتن از اثرى كه پيش از آن لورنزو والا، اومانيست ايتاليايى، بر جاى گذاشته بود، نشان داد كه نقل وولگات از تعدادى از متون عمده عهد جديد را نمى توان توجيه كرد. از آنجا كه اساس تعدادى از اعمال و اعتقادات كليساى قرون وسطى همين متون بود، اتهامات اراسموس از يك سو موجب بهت و حيرت بسيارى از كاتوليك هاى محافظه كار ـ كه خواستار باقى ماندن اين مراسم و عقايد بودند ـ و از سوى ديگر موجب شادى و شعف عميق اصلاح گران شد ـ كه خواستار كنار گذاردن آنها بودند. سه نمونه كلاسيك از ترجمه هاى نادرست، اهميت تحقيقات اراسموس در باره كتاب مقدس را نشان مى دهد.
الف. در بخش عمده الهيات قرون وسطى، ازدواج در فهرست آيين هاى آيين هاى مقدس بوده است. بدين سان يكى از متون قوى كلاسيك كه الهيدانان قرون وسطى از آن براى توجيه گنجاندن ازدواج در فهرست آيين هاى مقدس استفاده كردند، عملا بى فايده شد.
ب. وولگات سخنان نخستينِ موعظه مسيح (متى 4: 17) را چنين ترجمه كرد كه «كفّاره بدهيد زيرا ملكوت آسمان نزديك است است. بار ديگر، يكى از دلايل مهم مربوط به نظام شعايرى كليساى قرون وسطى زير سؤال رفت.
ج. بر طبق وولگات، جبرئيل بود (ترجمه اى كه سرانجام از طريق عهدين اورشليم در دهه 1960 پذيرفته شد). بار ديگر موضوع مهمى از الهيات قرون وسطى ظاهراً به وسيله تحقيقات اومانيستى درباره عهد جديد رد شد.
اين تحولات اعتبار ترجمه وولگات را سست كرد و بدين سان راه تجديد نظر در الهيات بر اساس فهم بهتر از متن كتاب مقدس را باز كرد. تحولات مذكور همچنين اهميت دانش مربوط به عهدين را در ارتباط با الهيات اثبات كرد. روا نبود كه الهيات، حتى در آنجا كه سنّت در طى قرنها به آن تقدس بخشيده بود، بر اشتباهات ترجمه اى استوار شود. به اين ترتيب پذيرش نقش بسيار مهم تحقيقات درباره كتاب مقدس در ارتباط با متونِ اساسىِ الهياتِ مسيحى از دهه دوم قرن شانزدهم آغاز شد. اين امر همچنين موجب شد كه نهضت اصلاح دينى، به موضوعات الهياتى اى بپردازد كه در اين جا بدان مى پردازيم.
3. نهضت اصلاح دينى
ادامه دارد ...
پی نوشت :
[1]. مشخصات كتاب شناختى اين اثر چنين است:
Alister McGrath,©The Transition to Modernity' in Companion Encyclopedia of Theology, Ed._by Peter Byrne and Leslie Houlden, Routledge,1995, PP. 230-250.
[2]. Church
[3]. Burke