برخي از پنهان كاري هاي امامان و شاگردان
1.جابر بن يزيد جغفي
- يكي از اهالي كوفه.
- از كدام طايفه؟
- از تيره«جغفي».
- براي چه به مدينه آمده اي؟
- براي تحصيل علم و دانش.
- از چه كسي مي خواهي علم و دانش ياد بگيري؟
- از محضر شما.
- از اين به بعد، اگر كسي از تو پرسيد اهل كجا هستي، بگو اهل مدينه هستم! (تا ايجاد مزاحمت نكنند) اين حرف خلاف نيست؛ زيرا كسي كه ساكن شهري است، مادامي كه از آنجا بيرون نرفته است، اهل آن شهر حساب مي شود.
جابر مي گويد: امام باقر عليه السلام مرا محرم راز دانست و كتابي به من داد و فرمود:«پيش از سقوط حكومت بني اميه نبايد آن را براي احدي نقل كني؛ بعد از سقوط اين دولت، آن را براي ديگران نقل كن». حضرت كتاب ديگري به من داد و فرمود:«مطالب اين كتاب فقط براي استفاده خودت هست و چيزي از آن براي ديگران بازگو مكن». (2)
حكومت در تعقيب جابر بود و امام به وي دستور داد تا خودش را به «ديوانگي» بزند تا ازشر حكومت رهائي يابد. جابر به دستور امام باقر عليه السلام خود را به ديوانگي زد و در صحن مسجد كوفه بچه ها را دور خود جمع مي كرد. اتفاقاً چند روز از جريان جنون جابر نگذشته بود كه از سوي هشام بن عبدالملك به والي كوفه فرماني رسيد كه:«جابر بن يزيد جغفي را گردن بزن و سرش را پيش من بفرست!» والي كوفه پس از قرائت نامه از اطرافيانش درباره جابر پرس و جو كرد. آنان گفتند: او مردي فاضل، دانشمند و محدث و اهل بحث و نظر، ولي اخيراً ديوانه شده و اينك در صحن مسجد همراه بچه ها، اسب سواري مي كند. والي شخصاً موضوع را تعقيب كرد و ديد كه جابر، سوار بر چوبي شده و بازي مي كند. پس گفت: سپاس خدا را كه مرا از قتل اين مرد رهايي بخشيد.(3)
2.زراره بن اعين
امام صادق عليه السلام براي حفظ جان زراره، گاهي در ملا عام او را به بدي ياد و سرزنش مي كرد، و ناگهان شايع مي شد كه امام صادق عليه السلام از زراره دوري جسته است؛ در حالي كه اين برخورد امام صادق عليه السلام براي حفظ جان زراره و مانند او بود. از اين رو، امام صادق عليه السلام به عبدالله فرزند زراره فرمود:«انتقاد ما از پدرت براي حفظ جان او از خطر سلطان است، وگرنه پدرت در نزد ما داراي مقام ارجمندي است. كار من همانند سوراخ كردن كشتي از سوي خضر است كه مي خواست با معيوب ساختن كشتي، كشتي را از دست ماموران ستمگر حاكم آن عصر نجات دهد و به دست صاحبانش برساند».(5)
3.معلي بن خنيس
داود بن علي، فرماندار مدينه كه از سوي سفاح (اولين خليفه عباسي) منصوب شده بود، معلي بن خنيس را دستگير كرد و او را سخت تحت فشار قرار داد كه بايد فهرست شيعيان و شاگردان جعفر بن محمد (امام صادق عليه السلام) را به من بدهي. معلي براي حفظ جان آنها گفت: من آنها را نمي شناسم. داود او را تهديد به اعدام كرد، اما او با كمال قاطعيت و صلابت از افشاي راز خودداري ورزيد و گفت:«آيا مرا به كشتن مي ترساني؟ اگر آنان در زير پاهايم بوده باشند پاهايم را از روي آنها برنخواهم داشت».. همين استقامت و رازداري باعث شد كه او را به شهادت برسانند.(6)
4.نصر بن قابوس لخمي
5.علي بن يقطين
6.بهلول
7.عثمان بن سعيد عمري
از نمونه هاي جالب در اين زمينه، جريان،«داود بن اسود» است. حضرت عسكري عليه السلام با جا سازي پاسخ نامه ها در داخل يك چوب مدور، كه شبيه پايه چهار چوب در بود، و دادن آن چوب به داود، وي را مأمور مي كند كه آن را به عمري برساند. داود از ماجرا بي اطلاع بود و بر اثر يك بي احتياطي، چوب شكست و نامه ها بيرون ريخت و اين امر باعث شد تا خادم آن حضرت از جانب امام عليه السلام او را به سبب بي احتياطي مورد مواخذه قرار دهد! (11)
عثمان بن سعيد به رازداري اهميت بسيار مي داد. او براي رعايت تقيه مي كوشيد تا خود را از بازرسي هاي رژيم عباسي دور نگه دارد. بدين منظور در هيچ بحث و مجادله مذهبي و يا سياسي به صورت آشكار درگير نمي شد.(12)
8.حسين بن روح نوبختي
«حسين بن روح» در مجلسي به جهت تقيه، از خلفاي راشدين به نيكي يادكرد. اين سخن موجب شگفتي يكي از دوستانش شد و ناخواسته از اين سخن تبسمي كرد. «ابن روح» به اين دوست اخطار كرد كه چرا در مجلس خنديدي! چه بسا اين گونه برخورد كردن، روش رعايت كامل تقيه را به خطر اندازد.(14)
هنگامي كه حسين بن روح نوبختي افتخار نيابت امام زمان(عج) را پيد كرد، يكي از بزرگان اماميه به نام «ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي» در بغداد سكونت داشت و از مقام والايي برخوردار بود. پس از تعيين ابن روح به نيابت خاص، شخصي از ابوسهل، حكمت انتخاب حسين بن روح را به جاي او جويا شد. ابو سهل در پاسخ گفت: كساني كه او را به اين مقام بر گزيده اند، از ما بيناترند؛ زيرا كار من مناظره با خصم و بحث و گفتگو با آنان است. اگر من مكان امام غايب را چنان كه ابوالقاسم (حسين بن روح) مي داند، مي دانستم شايد در تنگناي بحث و جدل، او را به دشمن نشان مي دادم؛ در صورتي كه اگر ابوالقاسم، امام را زير دامن خود پنهان داشته باشد، هرگز او را به كسي نشان نمي دهد، حتي اگر با قيچي قطعه قطعه اش كنند. (15)
پي نوشت ها :
1. اعيان الشيعه، ج2،ص494.
2. رجال كشي، ص170.
3. صفحاتي از زندگاني امام جعفر صادق عليه السلام، محمد حسين مظفر؛ كافي، ج1، ص396.
4. رجال كشي، ص122؛ اعيان الشيعه، ج7، ص48.
5.قاموس الرجال، ج4، ص160.
6. بحار الانوار، ج47، ص109و 110.
7. سازمان وكالت، ص230.
8. همان، ص231.
9. كافي، ج1، ص396.
10. بحار الانوار، ج51، ص344.
11. سازمان وكالت، ص233.
12. تاريخ سياسي عصر غيبت امام دوازدهم عليه السلام، دكتر جاسم حسين، ص149.
13. الغيبه، شيخ طوسي، ص237.
14. همان.
15. همان، ص240؛ بحار الانوار، ج51، ص359.
منبع: فرهنگ کوثر 81