ستايش و نكوهش شدگان از زبان عسكريين عليها السلام
مقدمه
در اين مقاله تنها به بررسي شخصيت افرادي كه از جانب امام هادي عليه السلام و امام حسن عسكري عليه السلام مدح يا ذم شده اند، مي پردازيم.
ستودگان نور
1. يونس بن عبدالرحمن
«خداوند به تعداد هر حرفي براي او در روز قيامت نوري عطا مي فرمايد». (1)
گرچه يونس از اصحاب امام رضا عليه السلام به شمار مي رود، لكن امام حسن عسكري عليه السلام در اين روايت از ايشان تمجيد كرده است.
ابن داوود در رجالش مي گويد: يونس، چهره برجسته اي در بين اصحاب ما بود و جايگاه عظيمي داشت و امام رضا عليه السلام در علم و فتوا به او اشاره مي كرد. او يكي از چهار كسي است كه گفته مي شود علم انبيا به آنها منتهي شده است.(2)
در روايت آمده است كه «يونس بن عبدالرحمن، سلمان زمان خودش است». (3)
فضل بن شاذان كه از بزرگان شيعه است، مي گويد: بعد از سلمان فارسي، مردي فقيه تر از يونس بن عبدالرحمن به وجود نيامده است. (4)
همچنين او مي گويد: يونس بن عبدالرحمن 54 حج و 54 عمره انجام داد و هزار جلد كتاب در رد مخالفان تأليف كرد. (5)
2. فضل بن شاذان نيشابوري
«اهل خراسان به جايگاه فضل غبطه بخورند». (6)
ابن ابي داوود درباره او مي نويسد: او متكلم، فقيه، و جليل القدر است... و بزرگواري او تا آن قدر زياد است كه نيازي به اشاره ندارد. (7)
3. ايوب بن نوح
«اي عمرو! اگر دوست داري كه مردي از اهل بهشت را نگاه كني، پس به سوي اين مرد نگاه كن». (8)
نجاشي مي گويد: ايوب بن نوح، وكيل امام هادي و امام عسكري عليها السلام بود و نزد آنها جايگاه بزرگي داشت و امين آنان بود. تقواي او بسيار زياد و عبادتش فراوان و رواياتش مورد اطمينان است. (9)
4. ابو عمر و عثمان بن سعيد
«اين ابو عمرو است، موثق و امين است. هر چه را كه به شما بگويد، از جانب من گفته».
وقتي كه از محضر امام علي بن محمد عليه السلام مرخص شدم، به فرزندش امام حسن عسكري عليه السلام رسيدم. در همان روز همان سؤالي را كه از پدرشان پرسيدم، از ايشان نيز پرسيدم، ايشان فرمود:
«اين ابوعمرو و مورد اطمينان و امين بوده وهست، در زندگي و مرگ. پس آنچه را كه به شما مي گويد، از طرف من مي گويد». (10)
شيخ طوسي در كتاب الغيبه مي نويسد:گروهي بودند كه حسن بن علي عليه السلام آنها را به عدالت ياد كرده و از برگزيدگان امين آن حضرت بودند؛ مثل ابوعمر عثمان بن سعيد... . آنها اهل عقل و امانت و مورد اطمينان و ... بودند؛ به گونه اي كه اين شهرت عدالتشان، آنها را از گزند دشمنانشان حفظ مي كرد.(11)
نكته
1. جنبه علم و دانش و اسلام شناسي آنها؛ 2. مبارزه فكري با مخالفان اهل بيت عليهم السلام؛ 3. عمل كردن، به گونه اي كه مورد رضايت اهل بيت عليهم السلام باشند؛ 4. تقوا و عبادت و امانت داري و عدالت آنان.
نکوهش شدگان
1. فارس بن حاتم
«نبايد تلاش تو جز اين باشد كه در لعن او (فارس) كوشش كني ... من به تو فرمان نمي دهم كه به وسيله امر غير صحيح، خداوند را اطاعت كني. پس تلاش كن و در لعن او شدت به خرج بده. اصحاب ما را از او بازدار و اين مطالب را به اصحابمان برسان كه من در پيشگاه پروردگار در مورد اين امر مؤكد از شما بازخواست خواهم كرد، پس واي به حال معصيت كار و منكر...».(12)
كشي مي گويد: «ابوالحسن عسكري عليه السلام دستور داد كه فارس را بكشند و ضامن شد براي قاتل او بهشت را ...؛ زيرا فارس در بين مردم فتنه مي كرد و به بدعت فرا مي خواند». (13)
2. احمد بن هلال عبرتائي
«و ما به سوي خداوند از ابن هلال بيزاري مي جوييم. بر او و كسي كه از او بيزاري نجويد، رحمت خدا نرسد! اسحاقي و اهل ديار او را از حال اين فاجر با خبر كن و همچنين تمامي كساني كه درباره او از تو سوال كرده اند و يا مي كنند». (14)
ابن داوود مي نويسد: درباره او مذمت هاي بسياري از جانب آقايمان ابي محمد عسكري عليه السلام وارد شده است. او مذموم است، ملعون است، اهل غلو مي باشد و در دينش مورد اتهام است. (15)
3و4. علي بن حسكه و قاسم بن يقطين قمي
«اين، دين ما نيست؛ از آن كناره گيري كنيد». (16)
نصر بن صباح مي گويد: علي بن حسكه حوار- استاد قاسم شعراني يقطيني- از بزرگ ترين غاليان و ملعون مي باشد. محمد بن عيسي مي گويد: امام ابوالحسن عسكري عليه السلام در نامه اي نوشتند:
«خداوندلعنت كند قاسم يقطيني را و لعنت كند علي بن حسكه قمي را. همانا شيطان به قسم سخن باطل را از روي فريب وحي مي كند». (17)
سهل بن زياد آدمي مي گويد: بعضي از اصحاب ما به ابوالحسن عسكري عليه السلام نوشتند: فدايت شوم، اي آقاي من! علي بن حسكه ادعا مي كند كه از دوستان شماست و تو اول قديم هستي و او دري به سوي شما و پيامبر شماست و شما به او امر كرده اي كه او اين سخنان را بگويد و مي پندارد كه نماز و زكات و حج و روزه، تمامي اينها معرفت تو و معرفت كسي است كه حالش مثل حال علي بن حسكه باشد. پس او مؤمن كامل است كه عبادات از او ساقط شده ... و بسياري از مردم به او مايل گرديده اند... . حضرت در جواب نوشتند:
«ابن حسكه دروغ گفته. لعنت خداوند بر او باد...! و الله، خداوند مبعوث نكرده محمد و انبياي قبل از او را مگر به دين حنيف و نماز و زكات و روزه و حج و ولايت ... و همچنين ما جانشينان پيامبر صلي الله عليه و آله هستيم. از آنان جدا شويد. لعنت خداوند بر آنان باد! آنها را در تنگنا قرار دهيد و اگر كسي از آنان را در خلوت ديدي، سرش را با سنگ بشكن». (18)
5و6. فِهْري و حسن بن محمد بن باباي قمي
«بيزاري مي جويم از فهري و حسن بن محمدي بن باباي قمي. پس، از آنها بيزاري بجوي. پس من تو و تمامي دوستانم را از آنها بر حذر مي دارم... . آنها به وسيله ما اموال مردم را مي خورند، فتنه گران اند، اذيت كنندگان اند. خداوند آنها را اذيت كند...» (19)
علامه حلي در رجالش مي گويد: علي بن محمد عسكري عليه السلام او را لعن كرده است. (20) همچنين مي نويسد: او ادعا مي كرد كه رسول و نبي است و او را علي بن محمد فرستاده است. قائل به تناسخ است و در مورد امام هادي عليه السلام غلو مي نموده است. (21)
ابو عمرو مي گويد: او قائل به مباح بودن نكاح با محارم و نكاح مردان با مردان بود و مي گفت اين، يكي از شهوت ها و پاكيزه هاست كه خداوند آنها را حرام نكرده است. (22)
علامه حلي مي نويسد: او از اصحاب ابومحمد عسكري عليه السلام بود، ولي زماني كه حضرت وفات يافت، ادعاي جايگاه محمد بن عثمان (وكيل امام زمان عليه السلام) را كرد و خداوند، او را رسوا كرد. (23)
نكته
1. ايجاد فتنه و گسترش بدعت؛ 2. غلو؛ 3. اهل بيت عليهم السلام را وسيله اي براي رسيدن به دنيا قرار دادن؛ 4. فرار از زير بار مسئوليت شريعت و حلال كردن حرام هاي الهي.
پي نوشت ها :
1. وسائل الشيعه، ج27، ص102 (باب وجوب العمل باحاديث النبي صلي الله عليه و آله و الائمه...) ح33325.
2. رجال ابن داوود، ص380، رقم1708.
3. رجال علامه حلي، باب اول(ثابت)ص29.
4. رجال كشي، ص484، رقم914.
5. همان، ص485، رقم917.
6. رجال ابن داوود، ص272، رقم1179.
7. همان، ص272، رقم1179.
8. الغيبه طوسي، ص349.
9. رجال نجاشي، ص102، رقم254.
10. الغيبه طوسي، ص354.
11. همان، ص109.
12. همان، ص352.
13. رجال كشي، ص524، رقم1006.
14. الغيبه طوسي، ص353.
15. رجال ابن داوود، ص425، رقم44.
16. رجال كشي، ص517، رقم994.
17. همان، ص518، رقم996.
18. همان، رقم997.
19. همان، ص520، رقم999.
20. جال علامه حلي، ص254، رقم40.
21. همان، ص274.
22. رجال كشي، ص520، رقم1000.
23. رجال علامه حلي، ص273.
منبع: فرهنگ کوثر 81