بديدم جهان را نوايي ندارد شاعر : انوري جهان در جهان آشنايي ندارد بديدم جهان را نوايي ندارد که در اندرون بوريايي ندارد بدين ماه زرينش در خيمه منگر که بيرون از اين خيمه جايي ندارد به عمري از آن خلوتي دست ندهد نباشد که با آن دغايي ندارد به نادر اگر بازي راست بازد که تا او درو دست و پايي ندارد نيايد به سنگي در انگشت پايي که تا اوست با کس وفايي ندارد به معشوق نتوان گرفتن کسي را چنين چرب و شيرين ابايي ندارد بکش انوري دست از خوان گيتي...