اي خداوندي که پيش لطف خاک پاي تو
اي خداوندي که پيش لطف خاک پاي تو
شاعر : انوري
آب حيوان از وجود خويش بيزاري کند اي خداوندي که پيش لطف خاک پاي تو فتنه نتواند که در ظلمش ستمکاري کند پاي باست زين اگر بر خنگ ايام افکند تاابد با زمزم و کوثر کله داري کند روي هر خاکي که از موزهت جمالي کسب کرد موزهي خاص ترا زيبد که دستاري کند موزهي خاص ترادستار کردم از شرف ساف عرش از رشک آن دولت همي زاري کند نام ميمون تو تا بر ساق او بنوشتهاند حاش لله بنده هرگز اين سبکساري کند موزهاي کز افسري بيش است در پايش کنم روزها شد تاهمي از من خريداري کند آ سمان از بهر تاج خسرو سيارگان برهمه عالم زبر دستي و جباري کند هر کرا اي دست موزهاش از تفاخر دست داد در نما نفس نباتي را صبا ياري کند شاد و دولت يار بادي تا به سعي آ فتاب