يک چند روزگار نه از راه مکرمت

يک چند روزگار نه از راه مکرمت شاعر : انوري بر ما دري ز نعمت گيتي گشاده بود يک چند روزگار نه از راه مکرمت گفتي که نزد ما به امانت نهاده بود چون چيز اندکي به هم افتاد باز برد کز مادر زمانه به تدريج زاده بود وامروز هرکه گويدم آن نيم ثروتي گويي دهنده از سر جودي نداده بود چون با تو نيست گويمش آن بازخواست زود بيچاره او که کارش با اين فتاده بود گردون چو سگ به فضله‌ي خود بازگشت کرد چنان کن به سيلي که نيلي بود کسي را که بد مست باشد، قفا که...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يک چند روزگار نه از راه مکرمت
يک چند روزگار نه از راه مکرمت
يک چند روزگار نه از راه مکرمت

شاعر : انوري

بر ما دري ز نعمت گيتي گشاده بوديک چند روزگار نه از راه مکرمت
گفتي که نزد ما به امانت نهاده بودچون چيز اندکي به هم افتاد باز برد
کز مادر زمانه به تدريج زاده بودوامروز هرکه گويدم آن نيم ثروتي
گويي دهنده از سر جودي نداده بودچون با تو نيست گويمش آن بازخواست زود
بيچاره او که کارش با اين فتاده بودگردون چو سگ به فضله‌ي خود بازگشت کرد
چنان کن به سيلي که نيلي بودکسي را که بد مست باشد، قفا
که درمان بدمست سيلي بودکه پيران هشيار دل گفته‌اند


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط