ز روزگار به يک نامه‌ي تو خرسندم

ز روزگار به يک نامه‌ي تو خرسندم شاعر : انوري که در دعا همه آن خواهم از خداوندم ز روزگار به يک نامه‌ي تو خرسندم غمم چراست که از تو به نامه خرسندم شنيده‌ام که به خرسند کم گرايد غم چرا که بي‌تو همي عمر و عيش نپسندم ز هرچه باشد خرسند را بسنده بود صفت نديدم از اين به چو دل برافکندم مرا و حال مرا بي‌جمال طلعت تو به جان تو که به ديدارت آرزومندم چنان‌که تشنه به آب حيات و مرده به جان
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ز روزگار به يک نامه‌ي تو خرسندم
ز روزگار به يک نامه‌ي تو خرسندم
ز روزگار به يک نامه‌ي تو خرسندم

شاعر : انوري

که در دعا همه آن خواهم از خداوندمز روزگار به يک نامه‌ي تو خرسندم
غمم چراست که از تو به نامه خرسندمشنيده‌ام که به خرسند کم گرايد غم
چرا که بي‌تو همي عمر و عيش نپسندمز هرچه باشد خرسند را بسنده بود
صفت نديدم از اين به چو دل برافکندممرا و حال مرا بي‌جمال طلعت تو
به جان تو که به ديدارت آرزومندمچنان‌که تشنه به آب حيات و مرده به جان


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط