دردي است درد عشق که درمان پذير نيست

دردي است درد عشق که درمان پذير نيست شاعر : خاقاني از جان گزير هست و ز جانان گزير نيست دردي است درد عشق که درمان پذير نيست حلقه‌ي دلم به حلقه‌ي زلفش اسير نيست شب نيست تا ز جنبش زنجير مهر او منت پذيرم ارچه مرا دل‌پذير نيست گفتا به روزگار بيابي وصال ما چون عمر پايدار و فلک دستگير نيست دل بر اميد وعده‌ي او چون توان نهاد دل را سزاي هودج او بارگير نيست بار عتاب او نتوانم کشيد از آنک از بس که زخم هست دگر جاي تير نيست بي‌کار ماند شست غم او که...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دردي است درد عشق که درمان پذير نيست
دردي است درد عشق که درمان پذير نيست
دردي است درد عشق که درمان پذير نيست

شاعر : خاقاني

از جان گزير هست و ز جانان گزير نيستدردي است درد عشق که درمان پذير نيست
حلقه‌ي دلم به حلقه‌ي زلفش اسير نيستشب نيست تا ز جنبش زنجير مهر او
منت پذيرم ارچه مرا دل‌پذير نيستگفتا به روزگار بيابي وصال ما
چون عمر پايدار و فلک دستگير نيستدل بر اميد وعده‌ي او چون توان نهاد
دل را سزاي هودج او بارگير نيستبار عتاب او نتوانم کشيد از آنک
از بس که زخم هست دگر جاي تير نيستبي‌کار ماند شست غم او که بر دلم
خاقانيا خموش که جاي نفير نيستخود پرده‌ام دراندم و خود گويدم که هان
او را به هر صف که بجوئي نظير نيستاندر جهان چنان که جهان است در جهان
خاقان اکبر است که او را نظير نيستاو را نظير هست به خوبي در اين جهان


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.