دردي است درد عشق که درمان پذير نيست شاعر : خاقاني از جان گزير هست و ز جانان گزير نيست دردي است درد عشق که درمان پذير نيست حلقهي دلم به حلقهي زلفش اسير نيست شب نيست تا ز جنبش زنجير مهر او منت پذيرم ارچه مرا دلپذير نيست گفتا به روزگار بيابي وصال ما چون عمر پايدار و فلک دستگير نيست دل بر اميد وعدهي او چون توان نهاد دل را سزاي هودج او بارگير نيست بار عتاب او نتوانم کشيد از آنک از بس که زخم هست دگر جاي تير نيست بيکار ماند شست غم او که...