سر سوداي تو را سينهي ما محرم نيست شاعر : خاقاني سينهي ما چه که ارواح ملايک هم نيست سر سوداي تو را سينهي ما محرم نيست کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نيست کالبد کيست که بيند حرم وصل تو را شير مردان را از نافهي آهو کم نيست خاک آن ره که سگ کوي تو بگذشت بر او خانقاهش بجز از زلف خم اندر خم نيست هر دلي را که کبودي ز لب لعل تو داشت قيمت هر دو جهان نيمهي آن يکدم نيست بيدلي را که دمي با تو مهيا گردد تا کي اين ظلم، در اين ديده همانا نم نيست...