بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت شاعر : خاقاني صد بار فغان کردم و يکبار نپذرفت بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت از دست غم هجر به زنهار وصالش گه تحفه ز جان ساختم و يار نپذرفت گه سينه ز غم سوختم و دوست نبخشود تا روز مرا در زد و ديدار نپذرفت بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش بسيار حيل کردم و مسمار نپذرفت گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش وز دامن من در به انبار نپذرفت بر دشمن من زر به خروار برافشاند هان اي...