شوري ز دو عشق در سر ماست شاعر : خاقاني ميدان دل از دو لشکر آراست شوري ز دو عشق در سر ماست وز يک جهتم دو قبه برخاست از يک نظرم دو دلبر افتاد اکنون همه ميل من به جوزاست خورشيد پرست بودم اول هم بدر و هم آفتاب پيداست در مشرق و مغرب دل من کارم ز دو ماه بر ثرياست جانم ز دو حور در بهشت است زيرا که دو چشم من دو درياست گر يافتهام دو در عجب نيست والله که هرآنچه رفت سوداست بالله که خطاست هرچه گفتم با اين غم روزگار کور است خاقاني را...