از عشق دوست بين که چه آمد به روي من

از عشق دوست بين که چه آمد به روي من شاعر : خاقاني کز غم مرا بکشت و نيازرد موي من از عشق دوست بين که چه آمد به روي من کز عشق روي او چه غم آمد به روي من از عشق يار روي ندارم که دم زنم نزديک يار و پاسخش آور به سوي من باري کبوترا تو ز من نامه‌اي ببر آه اي کبوتر از دل سيمرغ جوي من درد دلم ببين که دلم وصل جوي اوست برجت سراي من به و صحرات کوي من زنهار تا به برج دگر کس بنگذري شاهين بود نشانده به راهت عدوي من گستاخ برمپر که مبادا که ناگهي بي‌رنگ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از عشق دوست بين که چه آمد به روي من
از عشق دوست بين که چه آمد به روي من
از عشق دوست بين که چه آمد به روي من

شاعر : خاقاني

کز غم مرا بکشت و نيازرد موي مناز عشق دوست بين که چه آمد به روي من
کز عشق روي او چه غم آمد به روي مناز عشق يار روي ندارم که دم زنم
نزديک يار و پاسخش آور به سوي منباري کبوترا تو ز من نامه‌اي ببر
آه اي کبوتر از دل سيمرغ جوي مندرد دلم ببين که دلم وصل جوي اوست
برجت سراي من به و صحرات کوي منزنهار تا به برج دگر کس بنگذري
شاهين بود نشانده به راهت عدوي منگستاخ برمپر که مبادا که ناگهي
بي‌رنگ زر رها نکنندت به بوي منبر پاي بندمت زر چهره که حاسدان
او خود به نيم جو نکند آرزوي منخاقاني است جوجو در آرزوي او


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.