خود ببينيد و به دشمن بنمائيد همه | | سر تابوت مرا باز گشائيد همه |
زار ناليد که کبکان سرائيد همه | | بر سر سبزهي باغ رخ من کبک مثال |
که چه دلسوخته و رنج هبائيد همه | | پس بگوئيد ز من با پدر و مادر من |
که شدم فاني و در دام فنائيد همه | | بدرود اي پدر و مادرم، از من بدرود |
که شما در خط اين سبزه وطائيد همه | | خط سيه کرده تظلم به در چرخ بريد |
بر سر خاک ز خون لعل قبائيد همه | | بس کز آتش سري و باد کلاهي فلک |
بس کنيد از جزع ار اهل جزائيد همه | | خاک من غرقهي خون گشت مگرييد دگر |
آب چندان ز رگ چشم چه زائيد همه | | چون درخت رز اگرتان رگ جان ببريدند |
جاي شکر است که چون دانه بجائيد همه | | گر من از خرمن عمرم شده بر باد چو کاه |
صبر کم گشت که گم کرده عطائيد همه | | من عطاي ملک العرش بدم نزد شما |
نامبارک دم و ناساز دوائيد همه | | اي طبيبان غلط گوي چه گويم که شما |
ور مسيحيد که در عين خطائيد همه | | اثر عود صليب و خط ترساست خطا |
همه ياوه است و شما ياوه درائيد همه | | اي حکيمان رصد بين خط احکام شما |
چون نديديد که جاماسب دهائيد همه | | خانهي طالع عمرم ششم و هشتم کيد |
علت افزود که معلول ريائيد همه | | اي کرامات فروشان دم افسون شما |
باز نگشاد که در بند هوائيد همه | | رشتهي تب ز گرهتان رشتهي جان |
نوشدارو طلب از زهر گيائيد همه | | اي کساني که ز ايام وفا ميطلبيد |
کز فنا فارغ و مشغول بقائيد همه | | چه شنيديد اجل را، اجل آمد گوئي |
که چنين سنگدل و بار خدائيد همه | | يا شما را خط امن است و نه زين آب و گليد |
مرگ را زان چه کامير الامرائيد همه | | هم اسير اجليد ارچه امير اجليد |
گر به خشت و به سپرمير کيائيد همه | | خشت گل زير سر و پي سپر آئيد به مرگ |
گر ستاره سپه و صبح لوائيد همه | | هم ز بالا به چه افتيد چو خورشيد به شام |
گرچه جيحون صفت و دجله صفائيد همه | | آبتان زير پل مرگ گذر خواهد داشت |
گرچه پيل دژم و شير وغائيد همه | | مرگ اگر پشه و مور است ازو در فزعيد |
که بدين مايه نظر دست روائيد همه | | بنگريد از سر عبرت دم خاقاني را |