اگر سرم برود در سر وفاي شما

اگر سرم برود در سر وفاي شما شاعر : خواجوي کرماني ز سر برون نرود هرگزم هواي شما اگر سرم برود در سر وفاي شما هنوز بر نکنم دل ز خاک پاي شما بخاک پاي شما کانزمان که خاک شوم کند نزول بخاک در سراي شما چو مرغ جان من از آشيان هوا گيرد بود مرا دل سرگشته در قفاي شما در آن زمان که روند از قفاي تابوتم که جان ببازم و حاصل کنم رضاي شما شوم نشانه‌ي تير قضا بدان اوميد چرا که نيست مرا هيچکس بجاي شما کرا بجاي شما در جهان توانم ديد که سلطنت کند آنکو...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اگر سرم برود در سر وفاي شما
اگر سرم برود در سر وفاي شما
اگر سرم برود در سر وفاي شما

شاعر : خواجوي کرماني

ز سر برون نرود هرگزم هواي شمااگر سرم برود در سر وفاي شما
هنوز بر نکنم دل ز خاک پاي شمابخاک پاي شما کانزمان که خاک شوم
کند نزول بخاک در سراي شماچو مرغ جان من از آشيان هوا گيرد
بود مرا دل سرگشته در قفاي شمادر آن زمان که روند از قفاي تابوتم
که جان ببازم و حاصل کنم رضاي شماشوم نشانه‌ي تير قضا بدان اوميد
چرا که نيست مرا هيچکس بجاي شماکرا بجاي شما در جهان توانم ديد
که سلطنت کند آنکو بود گداي شماز بندگي شما صد هزارم آزاديست
که هست روز و شب اوراد من دعاي شماگرم دعاي شما ورد جان بود چه عجب
جز اينکه روي نپيچم ز ناسزاي شماکجا سزاي شما خدمتي توانم کرد
هر آن غريب که گشستست آشناي شماغريب نيست اگر شد ز خويش بيگانه
چو آب مي شودش ديده از حياي شمااگر بغير شما مي‌کند نظر خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط