مغني وقت آن آمد که بنوازي رباب

مغني وقت آن آمد که بنوازي رباب شاعر : خواجوي کرماني صبوحست اي بت ساقي بده شراب مغني وقت آن آمد که بنوازي رباب وگر دورم بخوانيدم بواز رباب اگرمردم بشوئيدم بب چشم جام مي لعل آب کارم برد و ما در کار آب فلک در خون جانم رفت و ما در خون دل من از بادام ساقي مست وساقي مست خواب مرا بر قول مطرب گوش و مطرب در سماع چو طوطي لعل شکر خاي او شيرين جواب چو هندو زلف دود آساي او آتش نشين که هم پرعقابست آفتاب جان عقاب دل از چشمم بفريادست و چشم از دست دل...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مغني وقت آن آمد که بنوازي رباب
مغني وقت آن آمد که بنوازي رباب
مغني وقت آن آمد که بنوازي رباب

شاعر : خواجوي کرماني

صبوحست اي بت ساقي بده شرابمغني وقت آن آمد که بنوازي رباب
وگر دورم بخوانيدم بواز رباباگرمردم بشوئيدم بب چشم جام
مي لعل آب کارم برد و ما در کار آبفلک در خون جانم رفت و ما در خون دل
من از بادام ساقي مست وساقي مست خوابمرا بر قول مطرب گوش و مطرب در سماع
چو طوطي لعل شکر خاي او شيرين جوابچو هندو زلف دود آساي او آتش نشين
که هم پرعقابست آفتاب جان عقابدل از چشمم بفريادست و چشم از دست دل
که مست عشق را نبود برون از دل کبابکبابم از دل پرخون بود وقت صبوح
سر انگشتت بخون جان مشتاقان خضابسر کويت ز آب چشم مهجوران فرات
رخت چون ماه مي‌تابد ز خواجو رخ متابدلم چون مار مپيچد ز مهرم سرمپيچ


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط