با تو نقشي که در تصور ماست شاعر : خواجوي کرماني بزبان قلم نيايد راست با تو نقشي که در تصور ماست حاجتي به ز دوست نتوان خواست حاجت ما توئي چرا که ز دوست اثر مهر در رخش پيداست ماه تا آفتاب روي تو ديد صفت مشک باخط تو خطاست سخن باده با لبت بادست قامتت گفت بر کشيدهي ماست در چمن ذکر نارون ميرفت راستي را چو بندگان بر پاست سرو آزاد پيش بالايت لاجرم دست او چنان بالاست او چو آزاد کردهي قد تست که قيامت ز قامتت برخاست فتنه بنشان و يک...