مه چنين دلستان نمي‌افتد

مه چنين دلستان نمي‌افتد شاعر : خواجوي کرماني سرو از اينسان روان نمي‌افتد مه چنين دلستان نمي‌افتد که يقين درگمان نمي‌افتد زان دهان نکته‌ئي نمي‌شنوم که کمر در ميان نمي‌افتد هيچ از او در ميان نمي‌آيد بر سر پاسبان نمي‌افتد عجب از پادشه که سايه‌ي او تير از او برنشان نمي‌افتد نام دل در نشان نمي‌آيد چشم فکرت برآن نمي‌افتد عشق سريست کافرينش را تخته‌ئي بر کران نمي‌افتد کشتي ما چنان شکست کز او دود در آسمان نمي‌افتد نرود يک نفس که از...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مه چنين دلستان نمي‌افتد
مه چنين دلستان نمي‌افتد
مه چنين دلستان نمي‌افتد

شاعر : خواجوي کرماني

سرو از اينسان روان نمي‌افتدمه چنين دلستان نمي‌افتد
که يقين درگمان نمي‌افتدزان دهان نکته‌ئي نمي‌شنوم
که کمر در ميان نمي‌افتدهيچ از او در ميان نمي‌آيد
بر سر پاسبان نمي‌افتدعجب از پادشه که سايه‌ي او
تير از او برنشان نمي‌افتدنام دل در نشان نمي‌آيد
چشم فکرت برآن نمي‌افتدعشق سريست کافرينش را
تخته‌ئي بر کران نمي‌افتدکشتي ما چنان شکست کز او
دود در آسمان نمي‌افتدنرود يک نفس که از دل من
ديده پر ناردان نمي‌افتدچشم من تا نمي‌فتد پر اشک
باز با آشيان نمي‌افتدمرغ دل تا هوا گرفت و رميد
کاتشش در زبان نمي‌افتدخامه چون شرح مي‌دهد غم دل
هيچ برناتوان نمي‌افتدگشت خواجو مريض و چشم طبيب


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.