گر يار يار باشدت اي يار غم مخور

گر يار يار باشدت اي يار غم مخور شاعر : خواجوي کرماني گنجت چو دست مي‌دهد از مار غم مخور گر يار يار باشدت اي يار غم مخور اندک بنوش باده و بسيار غم مخور بر مقتضاي قول حکيمان روزگار گر رهن شد بخانه‌ي خمار غم مخور دستار صوفيانه و دلق مرقعت اقرار کن برندي و زانکار غم مخور کارت چو شد ز دست و تو انکار مي‌کني چون گل بدست باشدت از خار غم مخور چون دوست در نظر بود از دشمنت چه غم چون يار حاضرست ز اغيار غم مخور با طلعت حبيب چه انديشه از رقيب ور...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر يار يار باشدت اي يار غم مخور
گر يار يار باشدت اي يار غم مخور
گر يار يار باشدت اي يار غم مخور

شاعر : خواجوي کرماني

گنجت چو دست مي‌دهد از مار غم مخورگر يار يار باشدت اي يار غم مخور
اندک بنوش باده و بسيار غم مخوربر مقتضاي قول حکيمان روزگار
گر رهن شد بخانه‌ي خمار غم مخوردستار صوفيانه و دلق مرقعت
اقرار کن برندي و زانکار غم مخورکارت چو شد ز دست و تو انکار مي‌کني
چون گل بدست باشدت از خار غم مخورچون دوست در نظر بود از دشمنت چه غم
چون يار حاضرست ز اغيار غم مخوربا طلعت حبيب چه انديشه از رقيب
ور غمگسار غم بود اي يار غم مخورگردرد دل دوا شود ايدوست شاد زي
چون سر ز دست رفت ز دستار غم مخورچون زر به دست نيست ز طرار غم مدار
وز اعتراض مردم هشيار غم مخورخواجو مدام جرعه‌ي مستان عشق نوش


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.