اي بت ياقوت لب وي مه نامهربان اي بت ياقوت لب وي مه نامهربانشاعر : خواجوي کرماني شمع شبستان دل گلبن بستان جاناي بت ياقوت لب وي مه نامهربانصبح دوم در طلوع مرغ سحر در فغانگاه صبوحست و جام وقت شباهنگ و بامگر چه بر ايوان ماست هندوي شب پاسبانمردم چشم شبي تا بسحر پاس داشتآتش رخ بر فروز و آتش ما را نشاناي مه آتش عذار آب چو آتش بيارور بنوازي نوا مرغ سحر گو مخوانگر بگشائي نقاب شمع فلک گو متابگونه زردت بسست شرح غمت را بيانخواجو اگر عاشقي حاجت گفتار نيستبرخي آزادهئي کو نبود ده زبانگر بزبان آوري سوسن آزادهئي