يا رب ز باغ وصل نسيمي بمن رسان شاعر : خواجوي کرماني وين خسته را بکام دل خويشتن رسان يا رب ز باغ وصل نسيمي بمن رسان يک روز مرهمي بدل ريش من رسان داغ فراق تا بکيم بر جگر نهي بازش بشاخ سنبل و برگ سمن رسان از حد گذشت ناله و افغان عندليب آرامشي بسا کن بيت الحزن رسان بفرست بوي پيرهن از مصر و يکنفس آخر نوالهئي به اويس قرن رسان از مطبخ نوال حبيب حرم نشين گل را دگر بلبل شيرين سخن رسان خورشيد را بذرهي بي خواب و خور نماي بوي بهار باز بمرغ چمن...